🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢چقدر نام کریمی به شما می آید...💢
خانه ای باز درش , رزق خدا می آید
چقدر برسر این سفره گدا می آید
صاحب سفره کریم است مرو جای دگر
که در این خانه فقط بانگ عطا می آید
سائل اینجا زکرم جاه و جلالی دارد
دل زهر کس که بریده است رها می آید
نه فقط آدمیان جمله خلایق هردم
جن و انس و ملک و حور جدا می آید
دست خالی نرود از درش هرگز احدی
هر که دانست ندانست کجا می آید
دل ما باز به این خانه پناه آورده
ناامید از همه جا سوی شما می آید
سفره دار همه عالم تویی ای دست کریم
چقدر نام کریمی به شما می آید
تو امام حسن و صاحب سلطانیه دل
سائل خانه یتان نیز به ما می آید
✅خلیلی کاوه
#امام_حسن_مدح
🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷
💢 شده همسرت قاتلت این بس است 💢
شد آغاز حرف دلم با حسن
به زیبایی اش هست زیبا حسن
روی صفحه ی سینه با یا حسن
نوشتیم با خط خوانا حسن
به یک غمزه دل را به تاراج برد
شکسته دلان را به معراج برد
خودش کعبه شد دل ز حجاج برد
روان در پی اش خیل دلها حسن
فدای تو و سفره داری تو
نیامد سپاهی به یاری تو
غم کوچه شد زخم کاری تو
بمیرم غریبی و تنها حسن
شبت با چه رنجی سحر می شود
سحر خیره چشمت به در می شود
و داغ دلت تازه تر می شود
تو و کوچه و داغ زهرا حسن
کجا پیش تو جای خار و خس است
دلت در دل خانه هم بی کس است
شده همسرت قاتلت این بس است
سزاوار تو نیست دنیا حسن
چنین با دل خون خواهر مکن
وصیت به گوش برادر مکن
به خون جگر تشت را تر مکن
قدم را ز داغت مکن تا حسن
خودت روضه خوان کفن می شوی
چو باقاسمت هم سخن می شوی
به تابوت خونین بدن می شوی
تنت تیرباران اعدا حسن
چنان روضه خواندی که زینب گریست
چنین حرف ها با حسینت ز چیست
مکن گریه روزی چو روز تو نیست
عزادار آن داغ عظما حسن
تو گفتی ز خون خاک تر می شود
سرش روضه ای باز تر می شود
جدا کردنش درد سر می شود
تو گفتی ذبیح القفا را حسن
✅هادى ملك پور
#امام_حسن_شعرروضه
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔶🔷
💢لب وا نکرده ایم کرم می کنی حسن!💢
آغوش باز و شانه ی گرم تو ساحل ست
آن موج سرکشم که مرا نام سائل ست
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
از ما که نیست هر که در این بحر عاقل ست
لب وا نکرده ایم کرم می کنی حسن!
امید لطف پیش تو تحصیل حاصل ست
طیب ، تقی ، رئوف ، زکی ، مجتبی ، کریم
جز تو بگو که این همه حیدر خصائل ست؟!
با زور تیغ و نیزه مسلمان نمی شدیم
اسلام ما به یمن وجود تو کامل ست
یا ایها العزیز به پیشانی ریا
نقش نگین خاتم تو مهر باطل ست
در خانه ات غریبه و سردار بی سپاه...
شرح غم و روایت درد تو مشکل ست
شهد عسل به کام جهان ریختی ولی
از جام دهر سهم تو زهر هلاهل ست
تشییع... یا که جمله ی " لا یوم" گفتنت
من مانده ام کدام در اوج مقاتل ست؟!
تنها نه قبله ی دل ما بلکه کعبه هم
مثل نجف به سوی بقیع تو مایل ست
ای کاش رو کند به من اقبال چون وصال
در مُلک شعر شاعر مقبول مُقبل ست
این شعر را به فاطمه تقدیم می کنم...
لبخند مادرانه ی او بهترین صله ست
✅سید جواد میرصفی
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_شعرروضه
🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔶🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶
💢دلم گرفته برای حسن برای حسین... 💢
قسم به خاک بقیع و به کربلای حسین
دلم گرفته برای حسن برای حسین
برادرند و برابر دو تا یکی هستند
حسین به جای حسن بین ، حسن به جای حسین
عقیله هم به هوای حسین بر می گشت
ز بس که بود صدای حسن ، صدای حسین
تفاوت است به این دو فقط به یک درهم(۱)
نشد که سبقه بگیرد دمی عطای حسین
غرض ز قصه کُشتی (۲)فقط دوتا بوسه است
حسین به پای حسن زد ، حسن به پای حسین
گمان کنم که به محشر ، شود به پا محشر
حسن به تن بکند گر دمی عبای حسین
شفیع اوست پیمبر ، شفیعه اش زهرا
خوشا به حال گدای حسن ، گدای حسین
✅مجید احدزاده
۱- در برخی از روایات آمده که امام حسین ع به سائلی که از امام حسن ع مبلغی گرفته بود یک درهم یا دینار کمتر بخشید و ادب را در حق برادر خود به جا آورد
۲- اشاره به قصه کشتی گرفتن امام حسن ع و امام حسین ع
۳ - می پسندم که تمام حسین ها حُسِن خوانده شود.
#امام_حسن_مدح
#امام_حسن_شعرروضه
#امام_حسین_شعرروضه_کلی
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢با کس نگفتم لحظه ای، اسرار خود را...💢
عمری مرا خون جگر، قوت و غذا بود
شیرین ترین قوتم همین زهر جفا بود
با کس نگفتم لحظه ای، اسرار خود را
اسرار من در کربلای کوچه ها بود
من جای سیلی را به روی ماه دیدم
این جای پنجه مخفی از بابای ما بود
یک ضربه سنگین تر ز تیغ ابن ملجم
این ضربه کاری بود، چونکه بی هوا بود
آندم که پاره گوشوار مادرم شد
عرش خدا شرمنده از خيرالنسا بود
دیدم که سرو قامت حوریه خم شد
پس شانه لرزان من او را عصا بود
ام المصائب هم ندید این صحنه ها را
حتی نهان این غصه از خون خدا بود
از درد راه خانه را گم کرد مادر
نقش زمین در کوچه جان کبریا بود
در کوچه ها پایان نشد این ماجرا ها
این تازه، ای مردم شروع ماجرا بود
بین در و دیوار دیدم مادرم را
در دود و آتش وای، زیر دست و پا بود
گاهی به یاری فضه را میخواند و گاهی
در ناله اش یا مصطفی یا مرتضا بود
یک عده بی غیرت به خانه حمله کردند
هر رهگذر میدید اما بی صدا بود
با ریسمان،جمعی علی را میکشیدند
مولای ما مأمور بر صبر و رضا بود
مادر به امداد پدر خود را کشانید
با اینکه رنجور از فشار دنده ها بود
بازوی زهرا ناگهان از کار افتاد
دامان مولا شد رها،غوغا بپا بود
با حرف بد ما را به یکسو پرت کردند
قنفذ دمادم با مغیره همنوا بود
ما زیر دست و پا و مادر باز برخواست
این ماجرا، خود کربلا در کربلا بود
این بار اول بود، خونین شد حسینم
زینب اسیر خشم و غیظ اشقیا بود
خون میچکید از چادر زهرای اطهر
دستش به معجر زینب از هول بلا بود
زهر جفا اینجا به کامم ریخت دشمن
روزیکه روز غربت آل عبا بود
آری از اینجا مجتبی پاره جگر شد
گریان بما روح لطیف مصطفا بود
خونخواه آل فاطمه،مهدی زهراست
او خود از اول شاهد یوم العزا بود
✅محمود ژولیده
#امام_حسن_شعرروضه
🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢مرو که بعد تو این شهر جای ماندن نیست💢
مرو رسول خدا بر دلم قدم مگذار
مرو و دختر خود را به دست غم مسپار
مرو که بعد تو این شهر جای ماندن نیست
مرو که بی تو دگر نیست بخت با من یار
مرو که بی تو به این شهر اعتمادی نیست
علی غریبه شود با مهاجر و انصار
مرو که بی تو عوض می شود مدینۀ تو
مرو که رحم ندارند این در و دیوار
بیا و حداقل قبل رفتنت بنما
سفارش من و جسم مرا به این مسمار
کنار بستر تو یاد مادر افتادم
یتیم گشتن من باز می شود تکرار
به وقت دیدن بغض حسین و اشک حسن
تمام غصۀ دنیاست بر سرم آوار
✅مهدی مقیمی
#پیامبر_شعرروضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷 🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶
💢 رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد💢
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد
چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد
رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام
رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد
عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت
حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد
بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد
پای اولاد حرامی به حریمت وا شد
دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار...
خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد
خبر پر زدن فاطمه حیدر را کشت
چند باری به زمین خورد علی تا پا شد
روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا
تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد
از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید
صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد
زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا
منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد
داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو...
گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد
سر او تا که جدا شد زره اش را بردند
زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد
هرچه زینب پی انگشتر او گشت، نبود
عاقبت دست کسی خاتم او پیدا شد
اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند
ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد
✅محمد جواد شیرازی
#پیامبر_شعرروضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷
💢 گویا که وقت رفتن بابا رسیده است 💢
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
✅کمال مومنی
#پیامبر_شعرروضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💢 پیامبر اکرم(ع)-مقتل-بشارت به فاطمه(س) 💢
🔷 فاطمه تو اولین نفر از عترتم هستی که به من ملحق می شوی!
پس از اینکه بیماری پیغمبر شدت پیدا كرد و وفات او نزدیك شد، در آخرین لحظات حیات به على بن ابى طالب علیه السّلام فرمود:
اینك سرم را روى دامن خود بگذار زیرا امر خداوند نزدیك شده و آخرین دقائق زندگى من در این جهان در رسیده است.
هر گاه جان از كالبدم بیرون شد او را در دست بگیر و به صورت خود بكش پس از این مرا بطرف قبله برگردان و غسل و تكفین مرا خود انجام ده، و بر من نماز بگذار، و تا آنگاه كه بدن مرا در زیر خاك پنهان نساختهاى از من مفارقت نكن، و در همه این امور از خداوند استعانت بجوى.در این هنگام امیر المؤمنین علیه السّلام سر مبارك حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله را در دامن خود گذاشت، و آن جناب از فشار مرض از حال رفت، حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در چهره پدرش مینگریست و گریه میكرد و این شعر را قرائت می نمود:
«و أبیض یستسقى الغمام بوجهه ثمال الیتامى عصمة للأرامل»حضرت رسول دیدگان مباركش را باز كرد و با صوت ضعیف گفت: اى دخترك من این بیت گفته عمویت ابو طالب است، شما به جاى او این آیه را از قرآن قرائت كنید:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ.
در این هنگام حضرت زهراء سلام اللَّه علیها مدتى گریه كرد پدر بزرگوارش او را نزدیك خود طلبید و مطالبى را در نهانى با او در میان گذاشت كه در اثر آن چهرهاش از هم باز شد و آثار خوشحالى در وى ظاهر گردید.
بعد از این مذاكرات كه با حضرت زهراء سلام اللَّه علیها انجام پذیرفت جان پاكش از كالبد شریفش بیرون شد و در این حال دست امیر المؤمنین علیه السّلام در زیر گلوى آن جناب قرار داشت و جان شریف او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و آن حضرت او را بالاى سر خود بردند و پس از آن بصورت خود كشیدند پس از اینكه حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله از دنیا رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام طبق وصیت آن جناب بدن مبارك او را بطرف قبله كشیدند و تشریفات تغسیل و تكفین او را فراهم كردند.
از حضرت زهرا سؤال شد پدرت در نهانى چه موضوعاتى با شما در میان نهاد؟فرمود: پدرم بمن اطلاع داد كه من اول كس از اهل بیت او خواهم بود كه بوى ملحق میگردم، و این قضیه در همین نزدیكىها انجام خواهد گرفت، و بهمین جهت من خوشحال شدم.
✅منابع:
🔹1.ارشاد المفید 1: 181
🔹2.إعلام الورى، الطبرسی،ج1،267
🔹3.بحار الأنوار 12: 465/ 19
#پیامبر_متن_روضه
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💢 مقتل-روز پایانی حیات رسول اکرم(ص) 💢
روز بعد مرض حضرت رسول شدت پیدا كرد و مردم را از ورود به منزل منع كردند و به كسى اجازه ندادند تا از آن جناب عیادت كند، امیر المؤمنین علیه السّلام همواره در خدمت پیغمبر بودند و از وى مفارقت نمیكردند مگر براى انجام كارهاى لازم و ضرورى.
امیر المؤمنین علیه السّلام براى انجام كارى از منزل بیرون شدند، و در این هنگام حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله كه از شدت تب بىحال شده بودند به خود آمدند و علی علیه السّلام را در كنار خود ندیدند، فرمودند برادر و یارم را بگوئید نزد من حاضر شود، پس از این بار دیگر ضعف بر او مستولى شد.
عائشه گفت: ابو بكر را طلب كنید او را در خدمت پیغمبر حاضر كردند، هنگامى كه دیدگان مباركش بر ابو بكر افتاد چهرهاش را از وى برگردانید ابو بكر نیز فورا از منزل بیرون شد، بار دیگر پیغمبر فرمود: برادر و یار مرا نزدم طلب كنید.حفصه گفت:
عمر را طلب كنید هنگامى كه عمر در پیش آن جناب حاضر شدند حضرت از دیدن عمر ناراحت شد و صورت خود را از او برگردانید، مرتبه سوم فرمود:
برادر و یارم را نزد من بخوانید، ام سلمه گفت: على بن ابى طالب را طلب كنید تا در نزد وى حاضر شود زیرا اكنون پیغمبر جز على دیگرى را اراده نكرده است هنگامى كه امیر المؤمنین در نزد حضرت حاضر شد، او را در نزد خود مكان داد و با او در نهانى به گفتگو پرداخت، بعد از مذاكرات چندى امیر المؤمنین از خدمت پیغمبر برخاست و در گوشهاى نشست، در این هنگام حضرت رسول به خواب رفتند و علی علیه السّلام از منزل بیرون شدند.مسلمانان كه در بیرون اجتماع كرده بودند گفتند: یا ابا الحسن پیغمبر در نهانى با شما چه مطالبى را در میان گذاشت فرمود: حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله هزار باب از علم را بروى من گشود، كه از هر درى هزار درب دیگر گشوده میگردد، و در ضمن وصایا موضوعاتى را به من تذكر داد كه من همه آنها را ان شاء اللَّه انجام خواهم داد.
سپس مرض پیغمبر شدت پیدا كرد و وفات او نزدیك شد، در آخرین لحظات حیات به على بن ابى طالب علیه السّلام فرمود: اینك سرم را روى دامن خود بگذار زیرا امر خداوند نزدیك شده و آخرین دقائق زندگى من در این جهان در رسیده است.هر گاه جان از كالبدم بیرون شد او را در دست بگیر و به صورت خود بكش پس از این مرا بطرف قبله برگردان و غسل و تكفین مرا خود انجام ده، و بر من نماز بگذار، و تا آنگاه كه بدن مرا در زیر خاك پنهان نساختهاى از من مفارقت نكن، و در همه این امور از خداوند استعانت بجوى.
در این هنگام امیر المؤمنین علیه السّلام سر مبارك حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله را در دامن خود گذاشت، و آن جناب از فشار مرض از حال رفت، حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در چهره پدرش مینگریست و گریه میكرد و این شعر را قرائت می نمود:و أبیض یستسقى الغمام بوجههثمال الیتامى عصمة للأراملحضرت رسول دیدگان مباركش را باز كرد و با صوت ضعیف گفت: اى دخترك من این بیت گفته عمویت ابو طالب است، شما به جاى او این آیه را از قرآن قرائت كنید:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِكُمْ.
در این هنگام حضرت زهراء سلام اللَّه علیها مدتى گریه كرد پدر بزرگوارش او را نزدیك خود طلبید و مطالبى را در نهانى با او در میان گذاشت كه در اثر آن چهرهاش از هم باز شد و آثار خوشحالى در وى ظاهر گردید.بعد از این مذاكرات كه با حضرت زهراء سلام اللَّه علیها انجام پذیرفت جان پاكش از كالبد شریفش بیرون شد و در این حال دست امیر المؤمنین علیه السّلام در زیر گلوى آن جناب قرار داشت و جان شریف او در دست علی علیه السّلام قرار گرفت و آن حضرت او را بالاى سر خود بردند و پس از آن بصورت خود كشیدند پس از اینكه حضرت رسول صلّى اللَّه علیه و آله از دنیا رفتند امیر المؤمنین علیه السّلام طبق وصیت آن جناب بدن مبارك او را بطرف قبله كشیدند و تشریفات تغسیل و تكفین او را فراهم كردند.از حضرت زهرا سؤال شد پدرت در نهانى چه موضوعاتى با شما در میان نهاد؟
فرمود: پدرم بمن اطلاع داد كه من اول كس از اهل بیت او خواهم بود كه بوى ملحق میگردم، و این قضیه در همین نزدیكىها انجام خواهد گرفت، و بهمین جهت من خوشحال شدم. از ام سلمه روایت شده كه وى گفت:
در روزى كه حضرت رسول وفات كردند من دست خود را در سینه او قرار دادم و اكنون كه مدتى از آن زمان می گذرد و با اینكه من همواره طعام میخورم و وضوء میگریم هنوز بوى مشك از دست استشمام مىشود.حضرت زهرا سلام اللَّه علیها در آن هنگام كه مرض پدر بزرگوارش شدت كرده بود فریاد میزد، اى پدرى كه همواره با جبرئیل سخن میگفتى و از پروردگارت دورى نگزیدى، و اكنون در بهشت خداوند جاى گزیدهاى و دعوت پروردگارت را اجابت كردى.
حضرت باقر علیه السّلام فرمود: هنگامى كه وفات حضرت نزدیك شد جبرئیل در خدمت آن
جناب حاضر شد و عرض كرد یا رسول اللَّه میل دارى به دنیا رجوع كنى؟ فرمود میل دارم بطرف پروردگارم بروم و بدنیا نیازى ندارم.
✅ترجمه إعلام الورى،204،وفات حضرت رسول صلى الله علیه و آله
#پیامبر_متن_روضه
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💢 پیامبر اکرم(ص)-مقتل-غسل و تدفین پیامبر(ص) توسط امیرالمومنین(ع) 💢
هنگامى كه امیر المؤمنین علیه السّلام اراده كردند آن جناب را غسل دهند فضل بن عباس را طلبیدند و از وى كمك خواستند تا پیغمبر را غسل دهند على علیه السّلام در موقع تغسیل چشمهاى خود را بستند و پیراهن خود را از جلو پاره كردند و بشستن بدن مبارك حضرت رسول پرداختند پس از این كه از تغسیل و تكفین فارغ شدند پیش آمدند و بر آن جناب نماز خواندند.ابان گوید:
حضرت باقر علیه السّلام فرمود: مردم گفتند، باید چگونه بر پیغمبر نماز خوانده شود على علیه السّلام فرمود پیغمبر در حیات و ممات امام و پیشواى ما هستند مردم پس از این دسته دسته آمدند و بر آن حضرت نماز خواندند بدن مبارك پیغمبر روز دو شنبه و سه شنبه در زمین بود و مسلمانان از مدینه و نواحى آن مىآمدند و بر جنازه حضرت نماز مىخواندند.بعد از این كه اراده كردند پیغمبر را دفن كنند در محل دفن اختلاف كردند، امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود خداوند در مكانى كه از پیغمبر خود قبض روح كرد همان محل را براى دفن وى اختیار میكند من اكنون بدن مبارك او را در حجره خودش دفن خواهم كرد مسلمین هم باین نظر راى موافق دادند.عباس بن عبد المطلب دنبال ابو عبیده جراح كه گوركن مخصوص اهل مكه بود فرستادند و هم چنین زید بن سهل را كه براى اهل مدینه گور میكند احضار كردند این دو نفر هر كدام بطریقى حفر قبور مىكردند عباس گفت خداوندا هر چه را كه براى پیغمبرت شایسته است پیش آور در این هنگام زید بن سهل را امر كردند تا بطریق مدنیان قبرى براى حضرت رسول مهیا سازد بعد از اینكه قبر كنده شد امیر المؤمنین و عباس و فضل بن عباس و اسامة بن زید جلو آمدند تا در دفن پیغمبر شركت كنند.انصار فریاد زدند: یا على براى خداوند و حقى كه ما داریم یكى از انصار را هم در دفن پیغمبر شركت دهید تا ما هم در این موضوع بهره و نصیبى داشته باشیم، علی علیه السّلام فرمود: اوس بن خولى كه مردى از بنى عوف بود و در جنگ بدر نیز شركت داشت پیش آید و در تشریفات دفن شركت كند.امیر المؤمنین به اوس بن خولى فرمود: اكنون داخل قبر شوید، این مرد پس از اینكه داخل در قبر شد امیر المؤمنین بدن پیغمبر را بطرف قبر سرازیر كرد و بدن مبارك در قبر جایگیر شد، و بعد از این به اوس فرمود: شما اكنون از قبر بیرون شوید، و خود حضرت داخل در قبر شد.پس از اینكه علی علیه السّلام داخل قبر شد كفن را از صورت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله دور كرد و چهره مباركش را بر زمین گذاشت و بطرف قبله گردانید، بعد از این لحد گذاشت و خاك بر آن ریخت- و بدین وسیله تشریفات دفن پیغمبر نیز پایان یافت و عدل و تقوا و علم و دانش و فضیلت در دل خاك پنهان شد.
✅ترجمه إعلام الورى،207،وفات حضرت رسول صلى الله علیه و آله
#پیامبر_متن_روضه
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💢 گریز روضه رسول اکرم صلی الله علیه و آله 💢
🔶 اجازه گرفتن عزرائیل از حضرت رسول (ص)
از ابن عباس روایت شده است:
رسول خدا(ص) هنگام بیماری لحظه ای بیهوش گردید، در آن هنگام در خانه کوبیده شد.فاطمه(س) فرمود: کیستی؟کوبندۀ در گفت: مرد غریبی هستم، آمده ام از رسول خدا (ص) پرسشی کنم. آیا اجازه می دهید به محضرش برسم؟فاطمه(س) فرمود: بازگرد که خداوند تو را بیامرزد، اکنون پیامبر(ص)بیمار است. آن شخص غریب رفت و پس از لحظه ای بازگشت و در خانه را کوبید و گفت: مرد غریبی است از پیامبر(ص)اجازه ورود می طلبد، آیا به غریبان اجازۀ ورود می دهید؟ در این هنگام رسول خدا(ص)به هوش آمد و فرمود: فاطمه جانم! آیا می دانی که این شخص کیست؟ او کسی است که جمعیت ها را پراکنده می کند، لذات را درهم می شکند، این فرشتۀ مرگ (عزرائیل) است.به خدا سوگند، قبل از من از کسی اجازه نگرفته و پس از من از احدی اجازه نمی گیرد. به خاطر مقام ارجمندی که در پیشگاه خداوند دارم، از من اجازه می طلبد، به او اجازۀ ورود بده. فاطمه(س) به او فرمود:
داخل شو، خدا تو را بیامرزد، عزرائیل مانند نسیم ملایمی وارد خانۀ پیامبر شد و گفت: «السَّلامُ عَلی اَهلِ بَیتِ رَسُولِ اللهِ» سلام بر خاندان رسول خدا(ص).[۶]
🔶 اشارۀ گریز:
روضۀ شهادت حضرت زهرا(س)هنگامی که با شکستن حرمت و بی اذن داخل خانه حضرت شدند.
✅ ۶- انوارالبهیه، ص ۱۶ و ۱۷٫
#پیامبر_متن_روضه
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💢 گریز روضه رسول اکرم صلی الله علیه و آله 💢
🔶 فاطمه(س)تاب دیدن پیراهن پیامبر(ص)را ندارد.
حضرت امیرالمؤمنین علی(ع)می فرمایند:
من پیغمبر را از زیر پیراهن غسل دادم. یک روز فاطمه(س) فرمود:
میل دارم پیراهن پدرم را ببینم. وقتی پیراهن را به او دادم بویید و بوسید و گریست و بی اختیار از فراق پدر از حال رفت و بر روی زمین افتاد. بعد از آن پیراهن را از فاطمه(س)مخفی کردم.[۷]
گریز به روضۀ پیراهن خونین حضرت سیدالشهداء (ع)که همیشه در نزد حضرت زینب(س)بود.
✅ ۷- بیت الاحزان، شیخ عباس قمی (ره)
#پیامبر_متن_روضه
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
💢 گریزهای روضه رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم 💢
🔷 ستون حنّانه
در مسجد النبی، کنار مرقد پیغمبر(ص) ستونی به نام «حنّانه» وجود دارد که خواندن دو رکعت نماز در کنار آن مستحب است. علت نامیده شدن این ستون به این نام این بوده که رسول خدا(ص)تا مدت ها بعد از نماز به این نخل خشکیده که الان ستون است تکیه می دادند و صحبت می فرمودند.بعضی از اصحاب برای مراعات حال پیغمبر(ص)منبر سه پله کوچکی درست نمودند. پیغمبر(ص)پس از نماز، هنگامی که برخاستند تا به سوی منبر بروند از کنار این درخت که رد شدند یک دفعه صدای نالۀ جانگدازی که نالۀ فراق بود از این چوب خشک بلند شد که تمام اهل مجلس را متأثر نمود.رسول خدا برگشت و چوب را در بغل گرفت و فرمود: ناراحت نباش! من از خدا خواستم که تو را از درختان بهشت قرار دهد. قدری که آرام گرفت به منبر نشست.[۳]
🔷 اشارۀ گریز:
روضۀ وداع حضرت علی(ع) با حضرت زهرا(س) یا وداع امام حسین (ع )با حضرت زینب(س)یاوداع پیامبر(س)باحضرت زهرا(س).
✅ ۳- تفسیر سوره مبارکه حدید ص ۸۲٫
#پیامبر_متن_روضه
💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹💠🔹
🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢زاری مکن بر حال من با حال و روزت💢
در پیشِ من آتش مزن بال و پَرَت را
خونین مکن جان پدر چشم تَرَت را
فردا همینکه جمع کردی بسترم را
آماده کن کمکم عزیزم بسترت را
آماده کن از آن کفنها دومین را
بیرون بیاور یادگار مادرت را
بگذار روی سینهام باشد حسینت
بگذار بر قلبم حسن را دخترت را
بگذار با طفلان تو قدری بسوزم
حالا بگویم حرفهای آخرت را
زاری مکن بر حال من با حال و روزت
خاکی مکن دنبال بابا معجرت را
تو بار شیشه داری و میترسم از تو
خیلی مواظب باش طفل دیگرت را
وقتی که میریزند هیزم روی هیزم
وقتی که میسوزاند آتش سنگرت را
بابا حواست باشد آنجا مُحسنت را
بابا مواظب باش پشتِ در سرت را
ای کاش میشد روضهی بازو نمیشد
وقتی علی میشوید آهسته پَرَت را
این جملهی آخر عزیزم با حسین است:
"با خود مَبَر در قتلگه انگشترت را"
✅حسن لطفی۹۶/۰۸/۲۵
#پیامبر_شعرروضه
#حضرت_زهرا_شعرروضه
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷
💢 زبانحال پیامبر اسلام (ص) 💢
یاس سپید باغ بهاران من بیا
نور پُر از تلألؤ چشمان من بیا
لرزه نشسته بر تن و دستان من بیا
جان میدهم کنار تو ای جان من بیا
اشک فراق بر رُخ بابا چکیده است
زهرای من زمان جدائی رسیده است
ای راحتی این نفس آخرم بیا
خواهم که توشه ام بدهی دخترم بیا
سایه زده اجل به سرم بر سرم بیا
ای مهربانتر از پدر و مادرم بیا
آهی برای این دل غم پرورم بکش
تا سالم است دست تو روی سرم بکش
غصه نخور زمان جدائی زیاد نیست
از پیلهء فراق رهایی زیاد نیست
ذکر پدر پدر به کجائی زیاد نیست
تا اینکه در برم تو بیائی زیاد نیست
آماده باش بعد من از راه میرسی
با صورتی گرفته تو ای ماه میرسی
تو بعد من بلا کش غم بی نهایتی
تنها سپر برای امام و ولایتی
حامی حیدری و خودت بی حمایتی
در شعله یاعلی تو گردد حکایتی
بعد من از زمانه تو بیزار میشوی
مجروح ضربهء در و دیوار میشوی
زهرای من به خواب و به رؤیا بگو علی
در پشت در به نیّت بابا بگو علی
شعله اگر که سوخت تنت را بگو علی
در کوچه زیر مشت و لگد ها بگو علی
دشمن به اهل بیت چه گستاخ میشود
با میخ داغ جسم تو سوراخ میشود
زهرا بیار این دم آخر حسین را
زهرا بیار جان پیمبر حسین را
تا بینمش به چشم زخون تر حسین را
تا بوسه اش زنم لب و حنجر حسین را
وقتی که روز خواهر او میشود سیاه
می آیم از بهشت به گودال قتلگاه
وقتی زتشنگی به زمین مانده ردّ پاش
بر جای بوسه ام نوک خنجر کشد خراش
بی فایده ست هر چه کند قاتلش تلاش
پس با لگد کند به روی خاک جابجاش
اینگونه است خصم چنین حَربه میزند
از پشت سر به گردن او ضربه میزند
✅مجتبی صمدی شهاب ۱۳۹۶/۸/۲۵
#پیامبر_شعرروضه
#حضرت_زهراشعر_روضه
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢السلام علیک یا علی بن موسی الرضا💢
تکرار میکنم که سلام علی الرئوف
تا بشنوم دمی و علیک سلام را
#امام_رضا_مدح
🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢صحن گوهرشاد تو برده دل و جان مرا 💢
دَر زدن دشوار باشد بر گدا اما هنوز
دوست دارم دَر زنم من بارها اما هنوز ...
هستم از روز ازل مست می و میخانه ات
من به عشقت گشتم آنجا مبتلا اما هنوز ...
هر زمان آورده ام بر درگه پاکت پناه
درد را ناگفته کردی تو دوا اما هنوز ...
مرقدی داری که باشد برتر از بیت الحرام
حج مسکین و فقیر و بی نوا اما هنوز ...
آب سقا خانه ات بهتر ز صهبای جنون
خورده ام یک جرعه زان آب بقا اما هنوز ...
صحن گوهرشاد تو برده دل و جان مرا
مرغ جانم بین آن گشته رها اما هنوز ...
بسته بودم رشته ای بر پنجره فولاد تو
تا ببوسم پنجه مشکل گشا اما هنوز ...
آنکه باشد شهپرش جاروی صحن باصفات
آشیان دارد به ایوان طلا اما هنوز ...
این همه ابهام اندر این غزل از بهر چیست
قلب ما با روضه می یابد جلا اما هنوز ...
من تأسی می کنم در گریه بر ابن شبیب
تا بگریم بر شهید کربلا اما هنوز ...
خواهری اما چه خواهر روی تل خاک ها
از حرم تا قتلگه می زد صدا اما هنوز ...
نیزه و شمشیر و صدها حربه جنگی و تیر
پیر مردی داشت در دستش عصا اما هنوز ...
شمر تا فهمید حلقش بوسه گاه مصطفاست
کرد او را ذبح گویا از قفا اما هنوز ...
در برش دریایی از خون بر لبش سوز عطش
بین مقتل می زند او دست و پا اما هنوز ...
زینبش استاده بود و دید او سر را برید
داشت بر لب فاطمه شور و نوا اما هنوز ...
زیر سم مرکب ده نابه کار پست و رذل
جسم او شد پایمال اسب ها اما هنوز ...
کهنه پیراهن تلافی کفن را هم نکرد
جسم او را نیست غیر از بوریا اما هنوز ..
✅جواد کلهر
#امام_رضا_مدح
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷
💢 سلام می شنود از تو زائر حرمت... 💢
اگر چه نیست مرا شأن زائر حرمت
کبوتری است دلم دور گندم کرمت
اگر تو پای به چشمم نمی نهی بگذار
که لحظه ای بکشم چشم خویش بر قدمت
تو آن امام رئوفی که دشمنانت نیز
طمع برند به لطف و عنایت و کرمت
عجب نه، گر دو جهان را نهی کف دستش
اگر به جان جوادت، کسی دهد قسمت
خجسته باد خراسان و زنده باد ایران
که مستدام بود زیر سایه علمت
هزار موسی عمران به طور تو مدهوش
هزار عیسی مریم گرفته جان ز دمت
نماز برده به صحن مطهر تو نماز
حرم طواف کند در حریم محترمت
تو آن امام رضایی که اختیار قضاست
به اقتضای خداوند جاری از قلمت
هنوز وارد صحن مطهرت نشده
سلام می شنود از تو زائر حرمت
عنایتت همگان را گرفت و "میثم" هم
چو قطره ای است که افتاده در کنار یمت
✅استاد سازگار
#امام_رضا_مدح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 امان نامه از دست پر مهر امام الرئوف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام 💢
نقل گردیده ز آذربایجان
سوی مشهد کاروانی شد روان
پا در این ره ، با یقین بگذاشتند
جملگی شوق زیارت داشتند
در میانِ قافله یک کور بود
کز ولا چشمِ دلش پُر نور بود
اُلفتی دیرینه بودش با رضا
داشت در هر گام ، ذکر یا رضا
اندک اندک گشت طی ، آن فاصله
کرد منزل در خراسان ، قافله
غسل کرده ، سوی روضه آمدند
در حریمِ روحِ حج ، مُحرِم شدند
در طواف مرقدِ موسی الرضا
حاجت خود خواستند از کبریا
چند روزی در خراسانِ رضا
از شرف بودند مهمانِ رضا
پس خریدند آن گروهِ مهر کیش
چند سوغاتی ، برایِ اهلِ خویش
بینِ آن سوغاتهایِ یادگار
برگه هایی بود خوش نقش و نگار
بود نقّاشیّ روی برگه ها
صحن و ایوانِ علی موسی الرضا
عاقبت گردید راهی کاروان
از خراسان ، سوی آذربایجان
چون دو فرسخ از مسیرش طی نمود
کاروان در منزلی آمد فرود
هر که از آن برگه ها همراه داشت
باز کرد و پیشِ رویِ خود گذاشت
با نظر کردن به تصویرِ حرم
شاد می گشتند و آسوده ز غم
چونکه می کردند یاد از ارضِ طوس
از حریمِ حضرت شمس الشموس
مردِ نابینا که چشمش تار بود
تا صدایِ برگه بگشودن ، شنود
گفت : این شوق و شعف ها از کجاست ؟!
چیست این برگه که در دست شماست ؟!
کز نظر بر آن چنین خُرّم شدید
فارغ از هر محنت و هر غم شدید
از رهِ شوخی ، به نابینا یکی
گفت : ای بر مهرِ مولا مُتّکی
این امان از آتشِ خشمِ خداست
که به امضایِ علی موسی الرضاست
این ضمانت نامه ها را در حرم
می دهد بر زائرین ، آن محترم
سرخطِ عفوِ گنه بر ما همه
داده از رحمت ، عزیز فاطمه
این عنایت از امامِ ثامن است
کز برای ما جنان را ضامن است
مرد نابینا که خود از ابتدا
بی خبر می بود از این برگه ها
کرد گفتارِ رفیقان را قبول
خاطرش افسرده شد ، قلبش ملول
شوخیِ زوّار را پنداشت راست
از امامِ خود ، ضمانت نامه خواست
گفت : ای روشن ز نورت غرب و شرق
بینِ زوّار از چه بنهادی تو فرق ؟
گر چه تن رنجور و چشمش کور بود
قلبِ من لبریزِ شوق و شور بود
ای که کردی چشم داران ، کامیاب
سائلِ روشن دلت ، منما جواب
پس به یاران گفت : من بار دگر
سوی مشهد می روم با چشمِ تر
در حرم آنقدر نالم کز وفا
یک امان نامه مرا بخشد رضا
نیمه شب با یک جهان آه و فسوس
گشت راهی ، اشک ریزان ، سوی طوس
هر چه گفتندش که شوخی کرده ایم
یادگار این برگه ها آورده ایم
روی آن تصویرِ ایوانِ طلاست
نقشی از صحنِ مصفّای رضاست
همرهِ ما باش و با این کاروان
نِه قدم در راهِ آذربایجان
دیگر او گفتارشان ، باور نکرد
فکرِ مشهد را برون از سر نکرد
در مسیرِ طوس بنهاد او قدم
مستقیم از راه آمد در حرم
آن ضریحِ پاک را در بر گرفت
شکوه های خویش را از سر گرفت
گفت : با پایی ز ره ، پر آبله
آمدم از دست تو ، گیرم صله
دِه امانم ز آتشِ خشمِ خدا
حقّ زهرا ، یا علی موسی الرضا
ور نه دست از این ضریحِ تابناک
برنخواهم داشت ، تا گردم هلاک
آنچنان بگریست در پایِ ضریح
شُست با اشکش همه جایِ ضریح
ناگهان از رأفتِ مولای او
گشت بینا ، چشمِ نابینای او
دید پاره کاغذی دارد به دست
با خطِ سبزی بر آن بنوشته است
ز آتشِ دوزخ ، فلان بنِ فلان
هست فردایِ قیامت ، در امان
شکرِ نعمت کرد و از آن بارگاه
سوی یاران ، باشتاب افتاد راه
آمد و بر قافله ، خود را رساند
همرهان را در کنارِ خویش خواند
جملگی دیدند او بینا شده است
در کفِ او برگه ای امضا شده است
هست متنِ نامه ، سرخطّ امان
ز آتشِ خشمِ خدای لامکان
خیلِ یاران ، آگه از این راز کرد
شرحِ آن اعجاز را ابراز کرد
گفت : کز الطافِ مولای غریب
این ضمانت نامه بر من شد نصیب
چشم هایِ من ، که عمری بود کور
از عنایاتِ رضا بگرفت نور
ای خوش آن چشمی که روشن از رضاست
آبرو و هستیِ من از رضاست (1)
(( ایزدیّا )) ز آن امامِ مهربان
کن طلب بهرِ عزیزانت امان
دردِ خود آور که درمانت دهد
نور ، بر اشعار و دیوانت دهد
✅امیر یزدی همدانی
1 ـ شیخ علی اکبر مروّج الاسلام ؛ کرامات الرضویّه ؛ ج1 ؛ فصل4 ؛ کرامت20 ؛ ص227 به نقل از محدّث قمی ؛ تحفه الرضویّه به نقل از شمس الدین محمد ؛ وسیله الرضوان .
#امام_رضا_مدح
#مثنوی
🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 جانِ جواد، مادر خود را صدا مزن 💢
سخت است پیش پای پسر، دست و پا مزن
جانِ جواد، مادر خود را صدا مزن
حالا که زهر شیره ی جانِ تو را کشید
آتش به جان این جگر مبتلا مزن
بالا سرت جواد و اباصلت آمدند
پس بینِ هجره ناله ی واغربتا مزن
از شانه ی جواد کمی هم کمک بگیر
بر روی خواهش پسر خویش، پا مزن
گرچه به یاد مادرت آتش گرفته ای
پیش جواد، حرفی از آن کوچه ها مزن
قدری بنوش جرعه ی آبی و، این همه
با یاد کربلا، طرفی آب را مزن
این دست از شراره ی زهر آب گشته است
بر صورتت به یاد لبِ سرجدا مزن
آقا عبا بکش به سر اطهرت، ولی
حرف از عبای کشته ی کرببلا مزن
✅رضا باقریان
#امام_رضا_شعر_روضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
ضروري ترين نياز بشر ارتباط با عالم ملکوت و آزادشدن از هبوطي است که با نزديکي به شجره ي ممنوعه در آن قرار گرفت و ارتباط با عالم ملکوت ميسّر نمي شود مگر آن که به انسان هاي ملکوتي که با وجودشان اشاره به آن عالم دارند نظر اندازيم. حضرت سيدالشّهداء(ع) در کربلا چنين راهي را در جلو بشريت گشودند، لذا ما با زيارت آن حضرت به ملاقات آن امام مي رويم تا ما نيز نظاره گر ملکوت عالم باشيم و از جرگه ي مسلماناني که امام را شهيد مي کنند به در آييم و به جرگه ي گروهي بپيونديم که در امام ذوب شدند و خون خواهي او را خون خواهي خود دانستند و از خدا خواستند که «أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِي...» خون خواهي حسين(ع) را که خون خواهي خودم محسوب مي شود، رزق من گردان که جان من جداي از جان مولايم حسين(ع) نيست
#زیارت_عاشورااتحادروحانی_باامام_حسین
چکیده کتاب فوق با هشتک 👇در حال آماده سازی است .
#زیارت_عاشورااتحادروحانی_باامام_حسین
استاد اصغر طاهرزاده
🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 ریخت از زیر عبایش همه ی بال و پرش💢
از اباصلت بپرسید چه آمد به سرش
که چرا تیره شده صبح سپید سحرش
برده از مادر مظلومه ی خود ارثیه ای
خم شده مثل قد و قامت مادر کمرش
بس که در کوچه زمین خورد و دوباره برخاست
ریخت از زیر عبایش همه ی بال و پرش
آن چنان در دل حجره به خودش می پیچد
پر شده در همه ی عالم بالا خبرش
تا به یاد جگر پاره ی جدش افتاد
یا حسن گفت و سپس سوخت تمام جگرش
منتظر بود جوادش برسد از یثرب
لحظه ی آخر عمر خیره به در شد نظرش
کربلا شاه کنار پسرش رفت ، اینجا
شاه بر نقش زمین بود که آمد پسرش
این مصیبت به خدا بانگ عزا می خواهد
دعبل مرثیه خوان کو که شود نوحه گرش
گریه کن ابن شبیب ، سید ما را کشتند
تشنه بود و دو جهان سوخت ز سوز شررش
✅یدالله شهریاری
#امام_رضا_شعر_روضه
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷