eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
83 عکس
8 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خداحافظ.دوماهه گریه و ماتم خداحافظ.لباس مشکی و پرچم حسین جانم خداحافظ.حسینی ها عزادارا میون ما. میومد ناله زهرا حسین جانم حلالم کن . می‌دونم خیلی آقایی دم مرگم.به دیدارم تو می آیی حسین جانم حلالم کن. ببین کوهی زدردم من حلالم کن. برات کاری نکردم من حسین جانم حلالم کن . می‌دونم که گنه کارم ولی آقا . می دونی که دوست دارم حسین جانم ببین زهرا. همیشه دستم و پر کرد به قدی خم. زنوکرها تشکر کرد حسین جانم سلام آقا. امام مهربان من سلام آقا. ببین اشک روان من رضا جانم سلام آقا. پناه بی پناهانی ازاون اول. منم نوکر تو سلطانی رضا جانم دلم تنگه.برای صحن گوهرشاد دخیل بستم. کنار پنجره فولاد رضا جانم رئوف آقا. ببین خیلی کم آوردم یه کاری کن . دوباره من زمین خوردم رضا جانم توی حجره.زپا افتاده ای تنها به گوش تو رسیده ناله زهرا رضا جانم جواد اومد. کنار تو به چشم تر زدی بوسه . به لبهاش لحظه آخر رضا جانم ولی آقا. شده کرببلا غوغا زمین خورده. کنار یک پسر بابا رضا جانم به سبک سلام آقا
به سبک منم باید برم سید رضا نریمانی" داره تموم ميشه سينه زني و شور و شين يه سال ديگه گذشت ماه محرمه حسين يادش بخير چقدر سينه زدم زير علم گفتم يه كاري كن آقا منم برم حرم منم بايد برم تا حرمه آقام حسين فقط اينو ميخوام كه بزنه صدام حسين حالا كه نوكرم كرده چقدر دعام حسين '' حسين آقام آقام... '' ----------------- اجازه دادي كه تا روضه ها منم بيام تا فاطميه من دلتنگ اين پيرن سيام پيرن سياهي كه داده به نوكر آبرو سينه زدم برات اينو به مادرت بگو بگو كه مزد نوكريه مارو هم بده اذن زيارتو به حق اين علم بده هرساله اربعين به نوكرا حرم بده '' حسين آقام آقام... '' ----------------- تو اين دوماهه تُ كردي تو روضه دعوتم به خاطر اينه ديوونه ي رقيتم رقيه دينمه مدال روي سينمه يه عمره كه همه غمه دله حزينمه فداي غربتش گريم گرفت تو هيئتش لعنت به اوني كه محكم زده به صورتش دلم هواييه پس كِي ميرم زيارتش " حسين آقام آقام... " -----------------
شد امام ِ آخرین و دل برایش بیقرار سامرا شد ریسه بندان! از یمین تا به یسار جان فدایِ آن عبا که تار و پودش حیدری‌ست بر تنش زیبا نشسته؛ با کمال و با وقار حک شده با دستِ حق بر تیغۂ شمشیر او لا فتی إلا علی (ع) لاسیف إلا ذوالفقار می‌برَد تاج ولایت‌عهدی‌اش را جبرئیل می‌شود «طاووس أهل الجنّه» صاحب اختیار دل بیا رخت سفیدت را به تن کن! آمده عید بیعت با ولیِ عصر(عج)، عیدِ انتظار حضرت زهرا (س) برایش خوانده حمد و إن یکاد آرزویش هست، باشد یاورانش بی‌شمار تا بگیرد از تمام دشمنانِ مرتضی (ع) انتقامی سخت را با ضربه‌هایی ناگوار کاش برگردد به زودی با ظهوری غرقِ نور در حضورش به! چه حالی دارد این جشن و سرور
یا رسول الله مدد در صف پیغمبران، آیت عظمی تویی پیک خدا زینت مسجد الاقصی تویی ماه درخشندۀ لیله الاسری تویی منبع نور رخ حضرت زهرا تویی کعبه تویی دل تویی کعبۀ دل ها تویی . . مهر درخشان بُود ذره‌ای از روی تو قبله شود آشکار از خم ابروی تو جان جهانی بود بسته به یک موی تو ای به فدای تو و مسیر نیکوی تو خاتم پیغمبران، حضرت طاها تویی . . مات کلیم الله از معجز قرآن تو نوح بود بنده‌ای در خط فرمان تو عیسی مریم بود طفل دبستان تو حاتم طائی یکی ریزه‌خور خوان تو طوطی شکر دهن لعل شکرخا تویی . . علم جهان قطره و علم تو دریا بود مستمع درس تو صد چو مسیحا بود رایت حسن تو بر عرش معلی بود زهرۀ ایوان تو حضرت زهرا بود در فلک معرفت عقد ثریا تویی . . منطق کوبنده‌ات کلامی از کبریاست حدیث لبخند تو چکامه‌ای دلرباست من چه بخوانم تو را که نام تو کبریاست احمد و بوالقاسم و محمد و مصطفی ست ای امنا را امین، ‌امین والا تویی . . روز گزینش تو، بر سمت رهبری است جشن شکوهمند، بعثت پیغمبری است مکتب ما حیدری است، مذهب ما جعفری است شعار ما یا علی است، ز هر خطائی بری است شافع ما شیعیان به یوم عقبی تویی . . توئی که با خلق و خو ز انبیا برتری آمنه را گوهری خدیجه را شوهری پیغمبری رهبری سرآمدی سروری ماذنه را منظری، ستارۀ منبری طور تجلای عشق،‌ آن ید بیضا تویی . . سلام ما بر تو و به حیدر صفدرت به بانوی بانوان فاطمۀ اطهرت بر حسن و حسین، زینب غم پرورت به بوذر و به سلمان به مالک اشترت قلب شریعت تو و مدار تقوا تویی . . بر اثر مهر تو مَلَک دل آباد شد به بنده افتاد از بندگی آزاد شد علی به شاگردیت نشست و استاد شد مدیحه گوی تو و سبط تو «خوش زاد» شد به محفل گلرخان عارض زیبا توئی
زیک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را دو مرآت جمال حق، دو دریای کمال حق دو نور لایزال حق، دو شمع جمع محفل ها دو وجه الله ربانی، دو سر الله سبحانی دو رخسار سماواتی، دو انسان خدا سیما دو عیسی دم، دو موسی ید، دو حسن خالق سرمد یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا یکی بنیانگر مکتب یکی آرنده‌ی مذهبی یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه دو تن اما چو ذات پاک یکتا هر دو بی‌ همتا محمد کیست؟ جانِ جانِ جان عالم خلقت که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا محمد کیست؟ روح پاک کل انبیا در تن که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا محمد کیست؟ مولایی که مولانا علی گوید منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا محمد، از زمان ها پیشتر می زیست با خالق محمد، از مکان پیموده ره تا اوج او دانی محمد محور عالم، محمد رهبر آدم محمد منجی هستی، محمد سید بطحا محمدکیست؟ آنکو بوده قرآن دفتر مدحش که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا محمد را کسی نشناخت جز حق و علی، هرگز چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را - وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا ششم مولا، ششم هادی، ششم رهبر، ششم سرور که هم دریای شش گوهر بود، هم دُرّ شش دریا صداقت از لبش خیزد، فصاحت از دمش خیزد فلک قدر و ملک عبد و، قضا مهر و قدر امضا بسی زهاد و عبادند بی مهرش همه کافر بسی عالِم، بسی عارف، همه بی نور او اعمی دو خورشید منیر او، هشام و بو بصیر او دو کوه حکمت و ایمان، دو بحر دانش و تقوی مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عقبی در دیگر زنم غیر از در آل علی؟ هرگز! ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا! بهشت من بود مهر علی و مهر اولادش نه از محشر بود بیمم نه از نارم بود پروا سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه‌ی زهرا از آن بر خویش کردم انتخاب نام "میثم" را که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا حاج غلام رضا سازگار _مدح
گرچه بیش از دیگران، سهمش در این دنیا غم است «مرد» اخمش، خنده اش، حرفش، نگاهش، محکم است «مرد» قولش، اعتقادش، حرف و کردارش یکی ست «مرد» هرجا هست زیر سایه  یک پرچم است «مرد» روزش غرّش رعد است و خشم تندباد «مرد» نیمه شب سر سجاده اشکش نم نم است نور چشم مؤمنان و خار چشم کافران او که با خار آتش و با غنچه و گل شبنم است خواه پشت میز باشد خواه پشت خاکریز هر کجا باشد برای درد مردم مرهم است مردهایی می شناسم در جهان، در وصفشان، شعر من گنگ است، جانم را اگر بخشم کم است سَیّدی را می شناسم نام او پیروزی است بودنش دلگرمی آزادگان عالم است سَیّدی را می شناسم کز هراس هیبتش خواب اسرائیل با کابوس و وحشت درهم است پای درس رهبر خود انقلابی مانده است «انقلابی» حرف های محکمش کی مبهم است؟ در میان لشکر مردانِ میدان شرف جلوه  «سَیّد حسن» همچون نگین خاتم است صبح نزدیک است راهی نیست، سَیّد راهی است قدس هم در فکر استقبال و خیر مقدم است سعید تاج محمدی
لحظۀ واپسين مهر شكست تا ابد حک شده بر جبينتان كوچ كنيد غاصبان! جانب سرزمينتان كودک غزه را اگر در دل خواب كشته‌ايد خورده ترک ز آه او گنبد آهنينتان كوچ كنيد صف به صف چون كه نشسته هر طرف مرگ در انتظارتان حادثه در كمينتان رو به ديار خود كنيد ای به عبث نشستگان! تا سر پاست اسبتان تا نشكسته زينتان خيره‌سری‌ست كارتان دربه‌دری‌ست بارتان حيله‌گری‌ست يارتان بدگهری‌ست دینتان.. مرد ظفر كه نيستيد اهل خطر كه نيستيد هست حريف طفل و زن، غيرت آتشينتان؟!.. دل بكنيد زين سرا ورنه به روز ماجرا نيست به خاک قدس جز فاجعه هم‌نشينتان.. يا به همين زبان خوش پس بدهيد قدس را يا كه رسد دمی دگر لحظۀ واپسينتان! افشین علا
شادی هر دو جهان بی‌تو مرا جز غم نیست جنت بی‌تو عذابش ز جهنم کم نیست در دم مرگ اگر پا به سرم بگذاری عمر جاوید به شیرینی آن یک‌دم نیست.. تا خدایی خدا هست، لوای تو به پاست زآن‌که جز دست خدا، حافظ این پرچم نیست هم خدا داند و هم عالم و آدم دانند که به جز رایت عشق تو در این عالم نیست.. ملک هستی همه ماتمکدۀ توست حسین جایی از ملک جهان خالی از این ماتم نیست گوهر اشک عزای تو به هر کس ندهند اهرمن را شرف داشتن خاتم نیست گریه بر پیکر مجروح تو باید همه دم که جراحات تنت را به از این مرهم نیست تو به جا ماندی و ظالم اثرش هم شد محو پایۀ ظلم که در دار جهان محکم نیست سائل توست کسی کز تو، تو را خواهد و بس آن‌که شد طالب تو در طلب دِرهم نیست داد مظلومی تو ملک خدا را پر کرد عالمی نیست که با یاد غمت، دَرهم نیست..
زعطر سیب تو مدهوش دیدم کلِ عطاران عالم را زپا انداخته داغِ غمِ عشقِ تو غمخواران عالم را از ان لحظه که روی دست خود قنداقه ی شش ماهه را بردی خدا داند بدهکار خودت کردی طلب کاران عالم را میان قتله گاه از طرز نجوای تو دانستم که در محشر شفاعت می کند زهرا برای تو گنه کاران عالم را نمی گویم علی اصغر! برای دلخوشیِ مادرش! … باران …! تلظی کردن اصغر خجل کرد از لبش باران عالم را ادب بنگر وفا بنگر نخورد ابی و بر روی علم تنها فقط یک پنجه سالم بود استاد علمداران عالم را سرِ بشکسته از دامان شاه انداخت تا اینکه مساوات و وفاداری بیاموزد وفاداران عالم را به خاک و خون فتادی و به خاک و خون نشاندیَّم به خاک و خون فتاده این چنین کِی بود عیاران عالم را چنان خوش می روی بر نی که زینب مات روی تو به شام امد گرفتاری چنین بخشا خداوندا گرفتاران عالم را محسن همتی
انـدازه ی بـزرگــیِ لطفـت عدد نـبود در ذهن سائلی که گـدایی بلد نـبود دریافت , وقـت رو زدنِ خـود نیازمنـد ذکرِ حُسین هیچ کَم از یا صَمَد نـبود دست تو خورد بر سر دوشم, ز گرمی اش فهمید دل که ضربه ی تو دست رد نـبود از بس بدم , اگر تو رفـیقم نمی شدی هـرگز کسی انیس دلــم تا ابد نـبود در ذهن من که مَظهَر بودن تویی و بس بی تو تمام هستیِ من می شود”نـبود” می خواستم به پات بیفتد جـنازه ام ای کـاش وعده گاه تو زیـرِ لَحَـد نـبود … در وصف خوبی تو همین جمله کافی است غـیر از حرام زاده کسی با تو بد نـبود خون تو بهـترین سَنـدِ غربت علی ست بر آنکه گفـته فاطمیه , مُسـتَند نـبود محمّد قاسمی
برخیز ای جان برادر وقت جنگ است برخیز و منشین که نه هنگام درنگ است هر لحظه‌ای باید مهیای سفر شد از هر زمان دیگری آماده‌تر شد حال و هوای دیگری دارد زمانه زآن بی‌نشان هر گوشه‌‌ای باشد نشانه دنیا برای یک تحول بی‌قرار است در آسمانه هوهوی تیغ ذوالفقار است آقای ما فرمود باید گام برداشت با عزم بی‌سستی قدم در راه بگذاشت لطف خدا ما را به اوج خود رسانده تا قله مقصود ما راهی نمانده فرمود روشن می‌شود شب‌های تاریک دور است از ما خستگی و قله نزدیک صوت خوش دلدار می‌آید برادر بوی ظهور یار می‌آید برادر دیدی چه‌ها کردند یاران فلسطین طوفان به پا کردند یاران فلسطین آن‌هم چه طوفانی کزو آتش ببارد از بیت ‌الاقصی خیزد، اقصی نام دارد از آسمان بارید، از دریا خروشید از رعد و برقش، جان اسرائیل لرزید یکباره کاخ ظلم و وحشت را بهم ریخت کودک‌کشان بی‌مروت را بهم ریخت آزادی قدس این زمان گردیده نزدیک باید به روح حاج قاسم گفت تبریک ای دشمن بیدادگر هشدار هشدار اسب تو بازنده‌ است، بردی نیست در کار هرگز نخواب آسوده، ما بیدار هستیم ما بچه‌های حیدر کرار هستیم ما جام عشق از ساقی کوثر گرفتیم درس نبرد از فاتح خیبر گرفتیم ما مرد میدانیم و میدان‌هاست در پیش این اول کار است، طوفان‌هاست در پیش عمر جنایت‌هایتان پایان گرفته ابر آمده، باد آمده، طوفان گرفته این غرش توفنده بود، آغاز طوفان یک رزم از یک پادگان و چند گردان بگشای چشم خویش، میدان را ببینی گر زنده ماندی، اصل طوفان را ببینی
هر کسی یاری نداره ذکر ابالفضل می گیره هرکس نشد مجنون او آخر با درد تنهایی میمیره حسین منتظر بین راشه حسن معتکعف چشاشه علی پیدا از شونه هاشه (ابالفضل ساقی طفلان حسین ابالفضل شیرین تر از جان حسین 4) ذکر ابالفضل العباس ذکر خدای جلیله دست ابالفضل العباس تکیه گاه جبرئیله جان به فدای جمالش هر کی نسازه بخیله عسیی بن مریم در حرم بر کرم ابوفاضل دخیله (ابالفضل ساقی طفلان حسین شیرین تر از جان حسین4) واویلا پیر حرم نیامد واویلا آب آورم نیامد واویلا در خیمه قحط آبه واویلا روز مرگ ربابه واویلا رفع عطش ثوابه واویلا در خیمه قحط آبه واویلا دست عمو بریده واویلا رنگ بابا پریده واویلا رنگ زینب پریده واویلا قد بابا خمیده
غزه در خون خویش غلتان است دادگاه بزرگ وجدان است دل من بود زیر بمباران... سوخت جانم، چه جای کتمان است؟ هرطرف نعش طفلی افتاده دل من مثل کودکستان است آی دنیا نگاه کن! دل من مثل این خانه‌ها ویران است مثل آن مادرِ پسرمرده زلف لالایی‌اش پریشان است دل من بس‌که خون از او رفته است زرد مانند برگ‌ریزان است نیست باریکه‌ای غریب ... ببین غزه دیگر برای من جان است پرچمی زنده، باد را لرزاند شک ندارم زمان طوفان است دل من، رنگ انتقام بزرگ رنگ خونخواهی شهیدان است دست و پا می‌زنند حرمله‌ها عمر این ظلم رو به پایان است هان! حقوق بشر چه شد؟! غزه دادگاه بزرگ وجدان است
آشفته ام شبیه دلِ بی قرارها بی رنگ و روست، روی تمام بهارها شیرینیِ وصال، به قدر فراق نیست خسته نمی شوم من از این انتظارها در شهر خویش بین همین کوچه ها تو را… نشناختیم اگر چه که دیدیم بارها اصلا قرار بود که جمعه ببینمت بازم گناه من زده زیر قرارها حالا که خلوت است حرم ، بعد اربعین ما را ببر زیارت شش گوشه دارها
ستاره غزلخون شده / شب شب نویده ام ابیها فاطمه / امشب عیدی میده مژده که مهتاب اومد /به قلب ماتاب اومد شادی بی حد کنید / خواهر ارباب اومد زینب کبری مدد بهار امید اومد و /گل در چمن اومد مونده ام بگم یاحسین /یاکه حسن اومد غم و فراری بده / بزن به تیر شعف مبارک و تهنیت / بگو به شاه نجف زینب کبری مدد مدینه پر از شادی و / گل زده جوونه فاطمه واسه زینبش / لا لایی می خونه باده بده ساقیا / فروغ عین آمده مسافر کربلا / یار حسین آمده زینب کبزی مدد
نوگل زهرا وعلی، دخترک ناز علی اومده دنیا که بشه، زینت ممتاز علی، زینت ممتاز علی به به، به به، نور علی نوره رخشان، رخشان، این در مستوره زینب، زینب، خوش آمدی دنیا۴ _____________________ از عرش اعلا اومده، حضرت جبریل امین تا کنه تبریک خدا، تقدیم پیغمبر دین، تقدیم پیغمبر دین اسم، زینب، اسم خدادادی به به، حیدر، داره چه اولادی زینب.... __________________________ نور وجود زینبه، ز نور زهرا وعلی مدینه روشن شده از، نور سه نور ازلی، نور سه نور ازلی حسین، حسن، شادن وخندونن اونها، قدر، خواهر میدونن زینب... ____________________________ عقیله ی آل علی، تعریف خوب خواهری اومده تا تو کربلا، کنه حسینو یاوری، کنه حسینو یاوری به به، به به، چه شبی یه امشب دلها، میره، زینبیه امشب زینب
برای ابالفضل علم ساختند توو زینبت را برای علی دقیقا شبیه بهم ساختند یقین از دم‌یاحسین و حسن دودم بهر تیغ دودم ساختند تورا اوج اوج همه اوج ها مراهم غبار قدم ساختند حسینیه های تو را تا ابد همان سایه های سرم ساختند همه واقفند اینکه از اولش به عشق تو اصلا حرم ساختند گدایی این خانه کار من است غلامت شدن افتخار من است نباشد سری از تو سردار تر نباشد دلی از تو دلدارتو گرفتارتو هستم وبازهم می ارزد که باشم گرفتار تر نداری تو در آسمان و زمین کسی مثل زینب وفادارتر قسم‌میخورم که نداریم ما   کسی رازعباس علمدار تر کسی که غلام غلامت نشد الهی شود خارتر خارتر به بازار عشق و ارادت به تو خدای تو باشد خریدار تر بجایش مراکربلامی بری نگاهم شد از گریه هربار تر من از کودکی عاشقت بوده ام قبولم‌نما گرچه آلوده ام چرا نیزه ها باتو لج می کنند بگو که چرا باتو لج می کند بدون شک اینها که باتو بدند سرمرتضی باتو لج می کنند الهی بمیرم که خولی و شمر سر نیزه را باتو لج می‌کنند تووقتی که افتاده ای برزمین  نزن دست و پا باتو لج می کنند تو به اسب ها آب دادی ولی همه نعلها باتو لج می کنند چرا سی هزاران نفر پشت هم هجابه هجا باتو لج می کنند
ای یوسف غریب به کنعان نیامدی تنهاترین مسافر دوران نیامدی گویند بوی پیرهنت میرسد ولی ما مانداه ایم و وعدۀ خوبان نیامدی دارد هنوز نسل جوان پیر میشوند طولانی است قصۀ هجران نیامدی خضر انتظار لحظۀ دیدار میکشد یعقوب دهر بهر تو گریان نیامدی ایمان چو شعله ایست کف دست مومنین شد سخت آزمایش ایمان نیامدی گاهی شکست حرمت والای اهلبیت گاهی شکست حرمت قرآن نیامدی قوم یهود، قوم نجس، قوم بچه کش در قدس و کعبه اند به جولان نیامدی آتش به جان امت اسلام میزنند هرجا که هست جمع مسلمان نیامدی دارند عاشقان شما کشته میشوند ای پاسدار خون شهیدان نیامدی خون حسین منتظر انتقام توست زینب تو را صدا کند از جان نیامدی ای زائر غریب حرمهای اهلِ بیت محصور شد حریم تو جانان نیامدی... -------------------------------------------------------
بغض دلتنگان دری را که مَلَک با احتیاط  آهسته  وا می‌کرد که حتی کوبه‌اش هم حق تعالی را صدا می‌کرد که حتی طرز دق البابش آداب و رسومی داشت چه آسان آسمان را از زمین آن در جدا می‌کرد همین که بسته می‌شد‌، باز می‌شد بغض دلتنگان همین که باز وا می‌شد، گره بسیار وا می‌کرد کسی آن سوی در می‌زیست که عالم به قربانش! که عطر نان خود را نیز تقدیم خدا می‌کرد زنی بود آنچنان که قاصرم از مدح و توصیفش که وصفش را کسی هم‌چون علیِ مرتضا می‌کرد همین که باخبر می‌شد فقیری پشتِ در مانده سراسیمه نماز مستحبش را رها می‌کرد کمک می‌کرد هر خلق خدا را بی گمان، حتی اگر آتش درِ آن خانه عرض التجا می‌کرد به دست و پاش می‌افتاد اگرکه تازیانه‌ هم زنِ این خانه بی‌شک حق رحمت را ادا می‌کرد چه آسان خاک کوچه چادرش را -آه- می‌بوسید کسی که خاک را با یک نظر چون کیمیا می‌کرد یتیم آمد، فقیر آمد، اسیر آمد، محبت دید زن این خانه حتی دشمنش را اعتنا می‌کرد کجا او بی تفاوت بود؟ او کی سرگرانی داشت؟ کجا او اهل منت بود؟ او کی ادعا می‌کرد؟ تویی که هیزم آوردی برای شعله -یادم هست- تو را مادر به نام کوچکت هر شب دعا می‌کرد!  رضا یزدانی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
«فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود» خوشحالم که کشانید مرا سمت شما اقبالم ذرّه‌ای بودم و دنیای عدم، جایم بود از عنایات شما، مانده در این غربالم پدرم، اشک، وَ روضه، به زر و زور نداد مادرم نیز، وَ من هم به همین منوالم روزی‌ام مرثیه است و به شما مدیون‌اند حال خوب و قلم و حافظه‌ی سیّالم قلمم شرح حدیث غمتان می‌گوید دفتر مرثیه‌ام، منتهی‌ الآمالم هر چه دارم همه از روضه‌ی مادر دارم به شما و سِمَت نوکری‌ام می‌بالم
🖤 السلام علیکِ یا مادر🖤 دیگر نمی‌خواهم من این دنیای فانی را جای فقط یک تار موی تو جهانی را زهرای من، آخر جهان بی تو چه می‌ارزد وقتی نمی‌خواهد دلم این زندگانی را؟ کوه غم تو بر علی، آنقدر سنگین است حس می‌کنم در زانوانم ناتوانی را ام یّجیب دخترت را گوش می‌داری؟ دارد تقاضا می‌کند این که بمانی را طاقت ندارد آسمان تا در بغل گیرد دلشوره‌ی سجّاده‌ی زهرای ثانی را یک قطره از اشک حسن کافیست تا عالم در بر بگیرد صیحه‌های آسمانی را حال حسینت را ببین، زود است، خیلی زود تا طی کند بی مادر خود، نوجوانی را می‌آید آن لحظه، که بابای تو می‌گیرد از من سراغ آن گل یاس امانی را حالا چگونه پس دهم جای گل یاسش این لاله‌ی زرد و کبود و ارغوانی را؟ التماس دعا🤲🏻🌱
🖤 السلام علیکِ یا صدیقة الطاهره🖤 دنیا بنا دارد به دردم خو بگیرد او را ز من، یا که مرا از او بگیرد چشمان شور ظلم و کینه، عزم دارد از خانه‌ی امّید من، بانو بگیرد دریای آرامم به طوفان زیر و رو شد تا کشتی آمال من، پهلو بگیرد حتّی تصوّر هم نمی‌کردم که یک روز بانوی من، از همسر خود رو بگیرد دستی به پهلو گیرد و با دست دیگر دیوار را با دیده‌ی کم سو بگیرد یک شب میان غربتی نمناک و غمگین دستم سراغ از لطمه‌ی بازو بگیرد چشمان من می‌بارد و دنیا نمی‌خواست آب روان از بستر این جو بگیرد
🕊️السلام علیکِ یا صدیقة الطّاهره🕊️ سر در میان چاه غم، انگار می‌گرید مردی میان دردها، بسیار می‌گرید در ذهن خود رد می‌شود هربار از کوچه چشمش که می‌افتد به آن مسمار می‌گرید با دیدن مُشتی پَر سوزان و خون آلود در آتش بین در و دیوار می‌گرید این مرد شب، آیا همان سردار خیبر نیست ؟! که این چنین در بیت‌الاحزان، زار می‌گرید؟! هنگام غسل پیکر یارش چه دید آن شب؟ که از مرورش حیدر کرّار می‌گرید ؟! همراه یار خود، هزاران بار می‌میرد همراه یار خود، هزاران بار می‌گرید ذکر قنوت او به جز عجّل وفاتی نیست مردی که از سنگین‌ترین آزار می‌گرید مقصودم از این واژه‌ها، شعر و سرودن نیست وقتی به زهرا می‌رسم، خودکار می‌گرید