eitaa logo
یادداشت های فلسفی من
518 دنبال‌کننده
148 عکس
3 ویدیو
91 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱. این مبنا که قابل توسعه بوده و من شخص می تواند وجودات دیگر را در خود حل کند و متحد شود، صحیح است یا حداقل بیان فلسفی قابل توجهی دارد. ۲. مسئله این است که چه تضمینی وجود دارد فرزند پادشاه یا پادشاه این رشد را در خود محقق کند؟ صاحب نظریه زمینه های وراثتی و تربیتی را به عنوان تضمین معرفی می کند. ۳. اینکه این دو عامل می تواند تا حد زیادی زمینه رشد فرد را تامین کند، حرف صحیحی است، اما نمی‌توان آن را به عنوان تضمین قبول کرد. تاریخ نشان داده بسیاری از و دچار خودخواهی بوده و بر همین اساس دچار خوش گذرانی ها، خونریزی ها و دیگر اعمالی شده اند که نشان از عدم رشد نفسانی آن ها است. این نکته از آنجا نشات می گیرد که عوامل وراثتی کل طبیعت شخص را رقم نمی زنند و تمام عوامل تاثیر گذار پیرامونی قابل نیستند. بنابراین، این نظریه تضمینی برای رشد به ما نداده و راه حل دیگری هم برای افزودن گزاره ها برای سنجش عقل معرفی نمی کند، بنابراین همراه با اشکال است. برای قضاوت در مورد کارآمدی آن لازم است دیگر نظریات را هم بررسی کنیم و سپس میان آن ها نسبت سنجی تا کارآمد ترین آن ها مشخص شود. پ.ن: با تسامحی فرض را بر این گرفته‌ایم که پادشاه فعلی نفس توسعه یافته ای دارد و می خواهد شاهزاده را هم مانند خود تربیت کند. هدف این است که نشان دهیم حکومت وراثتی دچار مشکل است.
( به معنای نظر اکثریت) دموکراسی یک صورت حکمرانی است که می‌تواند برخواسته از ریشه های تفکری متفاوتی باشد. سعی می کنیم برخی از آن ها را بیان و بررسی کنیم. الف: ۱. هیچ انسانی حق حکومت بر دیگری را ندارد و همه در این حق مساوی هستند. ۲. همه مردم نمی توانند متصدی حاکمیت و دولت به عنوان یک ضرورت اجتماعی بشوند. بنابراین، لازم است که عده ای این مسئولیت را به عهده بگیرند. ۳. اجماع اجتماعی بر روی فرد یا افرادی نزدیک به محال است. بنابراین، نظر ملاک هست. چراکه در این صورت به بیش تری احترام گذاشته شده است. ۴. بی توجهی به نظر یک ضرورت اجتماعی است. ضرورتی که لزوم حاکمیت و عدم امکان وقوعی اجماع اجتماعی آن را به ما تحمیل می کند. به عبارت دیگر در دَوَران شر قلیل و حسن کثیر، پرداخت به حسن کثیر نیکو بوده و نقطه مقابل آن قبیح است.
علم دینی.mp3
7.21M
۱. منظور از یا علم دینی در بیان چیست؟ ۲. نسبت توحید با هویت رحمه الله علیه چیست؟ انقلاب اسلامی چگونه انقلاب اسلامی می‌شود و چه رابطه ای با انقلاب ها و جنبش های دیگر دارد؟ ۳. پروژه و امام رحمه الله علیهما چیست و نسبت به یک دیگر چه نسبتی دارند؟ این موارد را ذیل بحث علامه طباطبایی بیان فرمودند.
بازگشت علم حصولی به حضوری.pdf
663.8K
استاد کرمانشاهانی حفظه الله
۱. اگر قرار باشد موجودی تمام را داشته و سیر هستی را تا بالاترین سطح طی کند، لازم است در مراحل ابتدایی کمال خاصی در او تعیّن نداشته باشد. تعین، موجود را به سمت خاصی می برد و مانع کمالات دیگر است. ۲. انسان به عنوان در تمام عوالم این ویژگی را دارد. یعنی به شکل متعادل از کمالات مختلف بهره برده و موردی خاصی در او شدید نمی باشد. لذا انسان در عالم ماده از دیگر ضعیف‌تر است، چرا که ویژگی خاصی در او برجسته نشده. ۳. انسان نیز در این مسیر می تواند تعادل را حفظ کند یا اینکه تعین خاصی به خود داده و مثلا -گرگ، خوک و... شود. اگر تعادل در سیر صعودی حفظ گردد، محقق می شود و در غیر این صورت با انسانی رو به رو هستیم که انسانیت جنس او بوده و فصلی از موارد بالا را دارا می باشد.
نفس انسان ماهیت ندارد. (البته حاجی کلیه مجردات را فاقد ماهیت می‌داند که در آدرس ذیل در متن اشاره شده) شرح منظومه، ج۲، ص۲۱۶
چون فلسفه اعم علوم است پس آن باید باشد. مبدا تصدیقی آن گزاره "واقعیتی هست" می باشد. ‌گزاره ای که به هیچ چیزی حتی علم حضوری من به خودم وابسته نیست. به این صورت که: من و علم حضوری من هم نباشد، "گزاره واقعیتی" هست، صادق است پس وابسته به این علم نیست. اصولا من هستم شک پذیر است، ولی "واقعیتی هست" این ویژگی را دارد که قابل تردید و انکار نیست. یاء نکره باعث می شود نشود شک نکنیم. غیر از این می‌گفتیم، واقعیت خاص می شد و قابل تشکیک. اگر تصدیق براساس وجود خاص باشد، باید با رفع آن این تصدیق رفع شود. در حالی که امکان رفع صدق این قضیه وجود ندارد. تذکر: البته با مسئله شک  و انکار شخص می توان به او تنبیه داد که قبلش واقعیت را قبول کرده است. اما این استدلال نیست بلکه صرفا تنبیه است.
هر مفهوم و ماهیتی غیر از دیگری است و لذا حتی حمل ذاتیات نیز اولی نیست. پس در همه این موارد نیاز به اتحاد وجودی است. تعلیقات شواهد، منسوب به
تقریر دیدگاه : 1- ما نیز قبول داریم که ماهیت من حیث هی موجود نیست. پس محل نزاع ما و شما اینجا نیست. محل نزاع بر روی ماهیت موجوده است. 2- قبول داریم که خداوند عین وجود است. خداوند نمی تواند ماهیت داشته باشد. چراکه نسبت به موجود بودن و معدوم بودن حالت تساوی ندارد و عین تحقق است. در مورد خداوند به خاطر بی نهایت بودن نمی‌توان گفت این است و جز این نیست. در صورتی چیستی شی به ما می گوید این است و جز این نیست. 3- درکی که ما از موجودات داریم ماهوی است. ما درخت، گاو، گوسفند و.... درک می کنیم. بنابراین، واقعیت طبق درک بدیهی ما در غیر خداوند به نحو ماهوی است. 4- اگر از ما بپرسید پس مفهوم وجود را از کجا به دست می آورید؟ بپرسید ماهیت موجوده از کجا به دست آمد؟ در پاسخ می گوییم این مفهوم به علت نسبتی که ماهیت با خداوند برقرار کرده است، محقق شده. به این صورت که که خداوند ماهیت را جعل و خلق کرده و بعد از جعل، از خود ماهیت به تنهایی انتزاع بودن و موجود بودن شده است. برای تصویر این مطلب لباسی را در نظر بگیرید که آن را در صندوقی قرار می دهیم. قرار دادن لباس در صندوق همانا و برداشت «بودن» در صندوق از همان لباس همانا. خداوند هم ما را جعل کرده، خلق کرده، قرار داده و این جعل کردن همانا و برداشت و انتزاع «بودن» همانا. همین نسبت برقرار کردن هم برای حمل موجود کافی است. مثل لابن و تامر که حقیقتا لبن و تمر برای آن ذات ثابت نشده است و صرف نسبت برقرار کردن با شیر باعث شده که به آن ها لابن و تامر گفته شده است. در اینجا نیز ماهیت چون با وجود خداوند به واسطه جعل ارتباط برقرار کرده به آن موجود می گوییم در حالی که حقیقتا ذات او نیز وجود نیست. لازم نیست که در حمل مشتق حتما وصف در ذات متحقق باشد. دقت شود که ما نگفتیم که ماهیت با ماهیت نسبت برقرارکرده تا بگویید چیزی که خودش تحقق ندارد، چگونه می خواهد سبب تحقق شود، بلکه نسبت میان ماهیت و خداوند که عین تحقق بود، برقرار شد. 5- ضمن اینکه قول به تحقق وجود با محذوراتی رو به رو است. به این صورت که اگر وجود در خارج محقق باشد یا عین وجود است یا چیزی که وجود برای آن ثابت شده است. اگر عین وجود باشد که لازم می آید که واجب الوجود باشد. اگر هم ذاتی باشد که وجود برای آن ثابت شده است. خب با تسلسل رو به رو می شویم به این بیان که: وجود موجود است. موجود است یعنی ذات ثبت له الوجود، چیزی است که وجود برای آن اثبات شده، خب این وجودی که برای این ذات ثابت شده است، خودش باز ذات و چیزی است که وجود برای آن ثابت شده است و هکذا یتسلسل. اگر از تحقق چیزی تسلسل لازم آید، آن چیز تحققی ندارد.( شیخ اشراق) تذکر: برفرض اصالت ماهیت، ماهیت بنفسها در خارج بود و «وجود» تحققی نداشت و صرفا از آن انتزاع می‌شد. از مثلا درخت هم تسلسلی ایجاد نمی شد. در صورتی که وقتی در مورد وجود حرف می زنیم و وجود را در خارج می بریم و وجود را بر آن حمل می کنیم، برفرض اصیل بودن وجود، باید برای وجودی هم که حمل می شود، تحقق در نظر بگیریم و اینجاست که برفرض مستشکل تسلسل رخ می دهد.