[أقول]: المراد ب «المعنى العامّ» هاهنا ما يعتبر فيه العموم و الكلّية، سواء كان على وجه الدخول، كما في الكلّي العقلي، أو على وجه العروض، كما في الكلّي الطبيعي باصطلاح بعض المنطقيين. أمّا الأوّل، فلا شبهة في كونه غير موجود في الخارج؛ و أمّا الكلّي بالمعنى الثاني، أي الموصوف بالكلّية فهو أيضا كذلك بحسب البرهان الّذي أفاده الشيخ و غيره، و لا خلاف فيه أيضا. و أمّا الكلّي الطبيعي بمعنى الماهيّة من حيث هي هي بلا اشتراط عموم و لا خصوص و لا اشتراط عدمهما أيضا، ففي وجوده و عدمه خلاف بين أهل النظر. فالحكماء على أنّه موجود بعين وجود أشخاصه، و جمهور المتكلّمين على أنّه موجود بمعنى وجود أشخاصه، و كلام الطرفين مذكور في الكتب المتداولة. و الحقّ عندنا أنّ الماهيّة من حيث هي هي ليست بموجودة بالذات، بل الموجود بالذات هو التشخص و المتشخص بنفسه، بناء على أنّ أثر الجاعل و الأمر المتحقّق بالذات هو نفس وجود الممكن لا ماهيته ، و الوجود هو المتشخّص بنفسه، لكنّ الماهية متحدة مع ما هو موجود بالذات و متشخّص بالذات، فيكون موجودة بالعرض، كما أنّه يتشخّص أيضا بالعرض بتبعيّة الوجود اتّباع وجود الظلّ لذي الظلّ. تعلیقه بر حکمه الاشراق، 33
#کلی_طبیعی
همان نکته بالا
همچنين کثرت مفاهيم فلسفي، يا تعدد مفاهيم ماهوي و فلسفي در موردي، دليل کثرت جهات و حيثيات خارجي آن نميشود و چنانکه در مورد وجدانيات و علوم حضوري دانستيم، با اينکه معلوم ما امر واحد و بسيطي است، ذهن مفاهيم متعددي از آن ميگيرد و آن را بهصورت قضيهاي مرکب از چند مفهوم منعکس ميسازد. آموزش فلسفه، درس۲۱
#اصالت_وجود
#آیت_الله_مصباح
يکي از شواهد روشن بر بداهت مفهوم وجود اين است: همانگونه که در مبحث شناختشناسي دانستيم، هنگامي که يک معلوم حضوري در ذهن منعکس ميشود، بهصورت قضيه هلية بسيطه درميآيد که محمول آن «موجود» است و اين کاري است که ذهن نسبت به سادهترين و ابتداييترين يافتههاي حضوري و شهودي انجام ميدهد و اگر مفهوم روشني از وجود و موجود نميداشت، چنين کاري ممکن نميبود. همان
#مفهوم_وجود
#وجود
#آیت_الله_مصباح
در اينجا لازم است نکته مهمي را خاطرنشان کنيم و آن اين است که ذهن همواره مانند دستگاه خودکاري از يافتههاي حضوري عکسبرداري ميکند و صورتها يا مفاهيم خاصي را از آنها ميگيرد، سپس به تجزيه و تحليلها و تعبير و تفسيرهايي درباره آنها ميپردازد؛ مثلاً هنگامي که دچار ترس ميشويم، ذهن ما از حالت ترس عکسي ميگيرد که بعد از رفع شدن آن حالت ميتواند آن را بهخاطر بياورد. همچنين مفهوم کلي آن را درک ميکند و با ضميمه کردن مفاهيم ديگري آن را بهصورت جمله «من ميترسم» يا «من ترس دارم» يا «ترس در من وجود دارد» منعکس ميسازد. نيز با سرعت عجيبي پديد آمدن اين حالت رواني را براساس دانستههاي پيشين تفسير ميکند و علت پيدايش آن را تشخيص ميدهد.
همه اين فعل و انفعالات ذهني که سريعاً انجام ميگيرد، غير از يافتن حالت ترس و علم حضوري به آن است، ولي مقارنت و همزماني آنها با علم حضوري در بسياري از اوقات موجب اشتباه ميشود و شخص ميپندارد همانگونه که خود ترس را با علم حضوري يافته، علت آن را هم با علم حضوري شناخته است،
در صورتي که آنچه با علم حضوري درک شده يک امر بسيط و عاري از هرگونه صورت و مفهوم و همچنين خالي از هرگونه تعبير و تفسير بوده و به همين جهت، جاي خطايي در آن وجود نداشته است، در صورتي که تفسير مقارن آن از قبيل ادراکات حصولي بوده که خودبهخود ضمانتي براي صحت و مطابقت با واقع ندارند.
با اين توضيح روشن ميشود که چرا و چگونه در مورد پارهاي از علوم حضوري خطاهايي پديد ميآيد؛ مثلاً گاهي انسان احساس گرسنگي ميکند و ميپندارد که نياز به غذا دارد، در صورتي که اشتهاي کاذبي است و در آن حال نيازي به غذا ندارد. سرّ مطلب اين است که آنچه با علم حضوري خطاناپذير درک شده، همان احساس خاص بوده است، ولي همراه آن احساس، تفسيري بهوسيله ذهن براساس مقايسه آن با ساير احساسهاي قبلي انجام گرفته که علت اين احساس، نياز به غذاست، اما اين مقايسه صحيح نبوده و بدينوسيله خطايي در تشخيص علت و تفسير ذهني پديد آمده است. خطاهايي که در مکاشفات عرفاني پديد ميآيد نيز از همين قبيل است. بنابراين لازم است در تشخيص علم حضوري کاملاً دقت کنيم و آن را از تفسيرهاي ذهني مقارن آن جدا کنيم تا دچار لغزشها و انحرافات ناشي از اينگونه خلطها نشويم. درس سیزدهم، آموزش فلسفه
#علم_حضوری
#آیت_الله_مصباح
صدرالمتألهين در اسفار تصريح کرده است که استعمال واژه «وجود» در چنين معناي حرفي، به اصطلاح خاصي غير از معناي معروف و مصطلح آن است که معنايي اسمي و مستقل ميباشد و بنابراين بايد کاربرد کلمه وجود را در اين دو معنا بهصورت مشترک لفظي دانست.
ولي بعضي ديگر به اين نکته توجه نکردهاند و مفهوم وجود را مطلقاً مشترک معنوي دانستهاند، بلکه پا را فراتر نهاده خواستهاند از راه چنين مفهومي وجود عيني رابط را نيز اثبات کنند، به اين بيان که وقتي مثلاً ميگوييم «علي دانشمند است»، واژه «علي» حکايت از شخص خاصي ميکند و در ازاي واژه «دانشمند» هم دانش وي وجود دارد که آن هم در خارج موجود است، پس مفهوم رابط قضيه هم که با لفظ «است» نشان داده ميشود، حکايت از نسبت خارجي بين دانش و علي مينمايد، بنابراين در متن خارج هم نوعي وجود ربطي اثبات ميشود.
ولي در اينجا هم بين مفاهيم و احکام منطقي با مفاهيم و احکام فلسفي، خلطي صورت گرفته و احکام قضيه را که مربوط به مفاهيم ذهني است به مصاديق خارجي سرايت دادهاند. بر اين اساس وجود نسبت در هليات بسيطه را انکار کردهاند، به اين جهت که نميتوان بين خود شيء و وجود آن نسبتي تصور کرد. در صورتي که وجود نسبت در قضيهاي که حاکي از يک امر بسيط است، مستلزم وجود خارجي نسبت در مصداق آن نيست، بلکه اساساً هيچگاه نميتوان نسبت را از امور عيني و خارجي بهحساب آورد، و نهايت چيزي که ميتوان گفت اين است که نسبت در هليات بسيطه، نشانه وحدت مصداق موضوع و محمول، و در هليات مرکبه، نشانه اتحاد عيني آنهاست
#وجود_محمولی
#آیت_الله_مصباح
حقيقت اين است که مفهوم ماهوي، يک ادراک انفعالي است که براي عقل حاصل ميشود و تنها تقدم يک ادراک شخصي براي حصول آن کفايت ميکند، همانگونه که ادراک خيالي، ادراک انفعالي خاصي است که بهدنبال ادراک حسي واحدي در قوه خيال تحقق مييابد؛ مثلاً هنگامي که چشم ما رنگ سفيدي را ديد، صورت خيالي آن در قوه خيال، و مفهوم کلي آن در عقل انعکاس مييابد که از آن به «ماهيت سفيدي» تعبير ميشود، و همچنين در مورد ساير مدرکات حسي و شخصي ديگر.
#ماهیت
#مفهوم_کلی
#کسب_مفهوم_کلی