eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
13.9هزار ویدیو
108 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 سخنان تامل برانگیز پدر معنوی لیبرال در دانشگاه شریف لطفا این چند دقیقه صحبت های دکتر مشایخی (پدر مادی و معنوی جریان لیبرال های شریف) را ببینید و بشنوید! ببینید چه کسانی و با چه اهدافی این دانشکده مدیریت و اقتصاد دانشگاه شریف را راه اندازی کردند و چه نیروهایی تربیت کردند. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 انتخاب اصلح 📌 برنامه های دکتر جلیلی 🔹گوشت مرغ الف: تامین اقلام ضروری نباید در انحصار افراد مع
🔰 انتخاب اصلح 📌 برنامه های دکتر جلیلی 🔹روغن خوراکی در تهیه بیش از ۸۴ درصد کالای روغن در کشور وابستگی وجود دارد و سالانه حدود ۴ میلیارد دلار صرف واردات دانه‌های روغنی و کنجاله می‌گردد. این وابستگی با متأثر کردن صنعت دام و طیور، امنیت غذایی کشور را نیز تهدید می‌کند با این وجود ارز بسیاری به منظور تهیه دانه‌های روغنی از کشور خارج شده در حالی که سرمایه گذاری مناسب و افزایش ضریب خودکفایی در این حوزه بسیار کمرنگ بوده است. علت این وابستگی پایین بودن سطح زیر کشت دانه‌های روغنی در کشور است هر ساله حدود ۴۵۰ هزار تن دانه روغنی در کشور تولید میشود که طبیعتاً پاسخگوی کشور نخواهد بود. بطور کلی اگر بجای برنامه‌ریزی برای تخصیص دلار برای وارد کنندگان دانه‌های روغنی، این هزینه صرف حمایت از تولید کننده داخلی شود هم امنیت غذایی تامین میشود و ضریب خودکفایی و حتی صادرات بهبود می‌یابد. توضیح: مثلاً وقتی قرار است در بودجه‌بندی کشور مبلغی را برای واردات دانههای روغنی در نظر بگیریم، خب همین بودجه را صرف حمایت و خرید تضمینی کشت دانه‌های روغنی از کشاورزان کنیم. یا اگر قبلاً واردکننده خصوصی، این دانه‌های روغنی را با سرمایه شخصی وارد می‌کرده، با سیاستهای ایجابی و سلبی او را به سمت تولید در داخل و صادرات هدایت کنیم. با این کار هم با انحصارگرایی مقابله میشود و هم کشور در برابر تحریمها در جنگ اقتصادی بیمه میشود. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 همبستگی حسینی ✅مسئولیت‌پذیری اجتماعی ″تشویق و تنبیه جمعی جایگزین تشویق و تنبیه فردی″ در مدرسه ب
🔰 همبستگی حسینی ✅کربلا؛ تجلی مسئولیت اجتماعی اباعبدالله(ع) ❓چرا ما باید نسبت به جامعه بیشتر حساس باشیم؟ ۳. ما مقدرات جمعی داریم؛ منافع ما در گرو جامعه هست ″نظارت بچه‌ها بر روی یکدیگر جایگزین حضور و غیاب که نظارت از بالا به پایین است″ در مدرسه به جای حضور و غیب که نظارت از بالا به پایین هست نظارت بچه‌ها بر روی یکدیگر را میشود فعال کرد هر کسی غائب بود دانش آموزان دیگر پیگیر شوند که چرا غیبت کرد؟ البته این پیگیری از سر دلسوزی هست. فرمود مثل حیوانات که سر در آخور می‌کنند و به بقیه حیوانات کاری ندارند. نباشید این حالت، حالت آدمهای بد هست هر دفعه صاحب چراگاه یکی از این چهارپایان را به کشتارگاه میبرد و ذبح میکند و بقیه هم بی تفاوت هستند. «إِن بُعْدَ اخْتِلَافِ قُلُوب الفُجَارِ إِذَا الْتَقوا و إن أظهروا التودد بالسنتهم - كبعد البهائم من التعاطفِ وَإِنْ طَالَ اعْتِلَافُهَا عَلَى مذود واحد» (تحف العقول: ۳۷۳) جالب اینجاست که بعضی‌ها برای زندگی چراگاهی چه کلاسی هم قائلاند! بعضی بچه‌ها سر کلاس میروند ولی به بچه‌های دیگر اصلاً کاری ندارند ارتباط نمی‌گیرند. در حالی که بچه‌ها باید به هم کار داشته باشند. همه بچه‌ها به او زنگ بزنند بگویند فلانی چرا امروز نیامدی غیبت کردی؟ یکی بگوید اگر مشکلی داری حل کنیم، دیگری بگوید من حاضره درس امروز را برایت بگویم. ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰علل تزلزل تمدن غرب ✅جلسه اول: آثار کور دلی تمدن غربی ″ریشه‌های فکری تکذیب نبوت″ (۲) •تمدن غرب بح
🔰علل تزلزل تمدن غرب ✅جلسه اول: آثار کور دلی تمدن غربی ″ریشه‌های فکری تکذیب نبوت″ (۳) ″عقب‌نشینی نفس در مقابل بیماریها″ در تمدن امروز انسان معتقد است همه کاره عالم انسان است و حتی برای نفس ناطقه در درمان بیماریها نقشی قائل نیست، روش درمان طب جدید در مقابل حساسیتها این است که با تجربه و آزمایش آنتی هیستامین بسازد و تجویز کند. در این صورت، شخص مریض از طریق تجویز پزشک مواد ضد حساسیت را به اندازه‌ای مصرف می‌کند که فعلاً بهبودی یابد و بیماری او رفع شود در حالی که نفس ناطقه انسان در مقابل عوامل آلرژی‌زا به اندازه‌ای مواد ضد حساسیت تولید می‌کند که به سایر قسمتهای بدن آسیب نرساند. انسانها با مصرف آنتی هیستامین که اندازه‌های مصرف را از طریق آزمایشهای محدود به دست آورده‌اند برای خود مشکل ایجاد می‌کنند زیرا، اولاً نفس ناطقه انسان در این حال نسبت به ساختن به اندازه کافی از مواد ضد حساسیت، عقب‌نشینی می‌کند؛ نفس ناطقه‌ای که به عنوان یک حقیقت روحانی و مجرد و همه جانبه‌نگر بدن انسان را تدبیر می‌کرد حالا از این به بعد ساختن آنتی هیستامین را به خود انسان وا می‌گذارد تا با مواد شیمیائی بیرون از بدن آن را تهیه کند. ثانیاً در سایر مواردی هم که در بدن حساسیت به وجود می‌آید دیگر نفس ناطقه دخالتی نخواهد کرد، چون عادت کرده تا با مواد شیمیایی بیرونی مشکل را برای او حل کنیم. در این حالت شخص باید برای رفع حساسیت خود، آنتی هیستامین و کورتن مصرف کند. این؛ نمونه بود تا عرض شود وقتی انسان از راه طبیعی و با هماهنگی طبیعت قدم بر نداشت چگونه دائم گرفتار برنامه‌های خود میشود و باید با ساختن انواع وسایل بیرونی با مشکلات دست و پنجه نرم کند. در حالی که اگر به هنگام درمان استعدادهای بدن را تقویت کند، درمان بیماری در بستر طبیعی بسیار موفقیت آمیز خواهد بود و انسان با بحرانهای جدیدی روبه رو نمی شود همان نوع درمانی که در طول تاریخ گذشته وجود داشته که اساس آن تقویت استعدادهای بدن به وسیله استراحت و پرهیز بوده است. چون قبول داشتند خالق عالم، حکیم است و لذا کلیه برنامه‌هایشان را بر اساس خلقت حکیمانه عالم و با هماهنگی با آن عالم استوار می‌کردند و نیز سعی می‌نمودند عالم را در همان تعادلی که دارد حفظ کنند. وقتی هم از تعادل خود خارج می شد به کمک توانائی‌های درونی‌اش دوباره آن را به حالت تعادل خود برمی‌گرداندند. مثل کاری که با بدن بیمار انجام می‌دادند. شالوده طب قدیم پرهیز بوده است. چون در سایه پرهیز، زمینه تأثیر نفس ناطقه بر بدن افزایش می‌یابد و استعدادهای آن شکوفا و تقویت میشود، در واقع با ایجاد زمینه حضور و تدبیر بیشتر نفس ناطقه بدن به تعادل خود باز می‌گردد. در طی پرهیز از غذا، نفس ناطقه به جای توجه به هضم غذا، فرصت پیدا می‌کند تا به مقابله با بیماری بپردازد. تمدن غرب این گونه القاء کرد که از طب قدیم کاری ساخته نیست و آن را کنار گذاشت، در حالی که طب قدیم در ارگانیسم بدن دخالت نمی‌کرد بلکه پتانسیلهای بدن را رشد میداد و تقویت می‌نمود تا بر بیماری غلبه پیدا کند. در نظام درمانی که انسان با دخالت خود – مثلا با تجویز آنتی هیستامین- نفس خود را بازنشسته می‌کند، مرتب خود را گرفتار بیماری می‌کند زیرا به روش طبیعی با بیماری برخورد نمیشود. این است که ملاحظه می‌کنید امروزه درمانها تبدیل به گرفتاری شده است. و مجبور شده‌ایم مراکز مهم درمان آلرژی و حساسیت به وجود آوریم. مراکز بزرگ درمان آلرژی به وجود آورده‌اند که شخص باید یک ماه یا بیشتر تحت نظر باشد تا آلرژی او رفع شود. با این همه تلاش، در این کار موفق نمیشوند مگر این که مجدداً نفس را به صحنه بیاورند تا نفس عقب نشسته، دوباره نقش خود را انجام دهد. اگر از کسانی که در آن مراکز تحت درمان قرار گرفته‌اند از وضع بهبودیشان سؤال کنید، اکثراً می گویند: یکسال خوب بودم ولی مجدداً - حساسيتم عود کرد. البته ما در اینجا قصد بررسی مسائل و مصائب پزشکی امروز دنیا را نداریم. روش برخورد با بیماری حساسیت یک مثال ساده بود تا چگونگی برخورد تمدن جدید با موضوعات روشن شود. سخن اصلی آن است که نوع برخورد تمدن جدید با طبیعت از نوع برخورد کسی است که معتقد نیست خداوندی علیم و حکیم و مدبّر این طبیعت را به وجود آورده است. در سایه بی اعتقادی به تدبیر حکیمانه خداوند است که ما بیش از حد در عالم طبیعت دخالت می‌کنیم و به جای رفع بحران به بحرانهای دیگری گرفتار می‌شویم و به جای هماهنگی با نظام طبیعت، با آن مقابله می‌کنیم. http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 برای یه بچه، خونه‌ش أمن‌ترین تقطه دنیا است و پدر و مادر قابل اعتمادترین افراد هستند. ⛔️ولی وقتی این افراد قابل اعتماد هر ازگاهی، خونه امن بچه رو با فریادهای بلندشون میلرزونند، بچه احساس بی پناهی بهش دست می ده. اونوقته که و تو وجود بچه ریشه می‌کنه. ✅شما باید در رابطه با فرزندتان، خودتان را كنيد و اصول فرزند پروری رو بلد باشید ، اين مساله جايگاه شما را در خانواده ارتقاء می دهد و موجب افزایش محبوبیت و نفوذ شما می شود. آرامش شما باعث ميشود تا به عنوان يك منبع الهام بخش در دسترس فرزندتان باشيد و اين موضوع اعتماد و احترامی عميق بين شما و او ايجاد مي‌كند. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 امام حسین‹ع› امام زندگی یا امام شهادت ✨ شکوفایی اصلی‌ترین هدف زندگی ″خودشکوفایی اتفاقی نیست″ پس
🔰 امام حسین‹ع› امام زندگی یا امام شهادت ✨ شکوفایی اصلی‌ترین هدف زندگی ″نقش سعی و تلاش در خودشکوفایی انسان″ در فرهنگ چین و ماچین نگاه کنید. در فرهنگ غرب و شرق نگاه کنید کدام جامعه بدون سعی و تلاش استعدادهایش شکوفا شده است؟ در زندگی شخصی هم همین طور است بدون تلاش و سعی ممکن نیست آدم به اهداف خودش برسد. نظام عالم طوری طراحی شده است که طی کردن مسیر خودشکوفایی بدون سعی و تلاش ممکن نیست. البته اگر این سعی و تلاش نبود ما افسرده می‌شدیم. این سعی و تلاش برای خودشکوفایی خودش لذت بخش است. امام صادق(ع)فرمود: «اگر یک نفر چند روز مهمان باشد و کاری انجام ندهد بعد از چند روز خسته میشود و میگوید کاری به من بسپارید.» قبل از آن فرمود: «لَوْ كُنِي النَّاسُ كُلَّمَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ لَمَا تَهَنَّثُوا بِالعَيْشِ وَلَا وَجَدُوا لَهُ لَذَّةٌ» اگر همۀ آنچه مردم به آن نیاز دارند آماده بود زندگی برای ایشان گوارا نمی‌شد و از آن هیچ لذتی نمی‌بردند. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🕊️پرواز دیده‌بان🕊️ 📖فصل سوم 🔎حشمت‌اله از نگاه همرزمان ″غربت دیده‌بانان″ نخستین باری که توفیق دا
🕊️پرواز دیده‌بان🕊️ 📖فصل سوم 🔎حشمت‌اله از نگاه همرزمان ″تقدیر شهادت″ چند روز قبل از عملیات والفجر ۸ که فاو آزاد شد، یکی از بچه‌های رزمنده خبر آورد: دو تا از بچه‌های دیده‌بانی کنار آب توی سنگر کمین بودند که ناگهان یک گلوله توپ ۱۰۶ به سنگرشان خورد و یکی از آنها شهید شد و دیگری هم چند تا ترکش خورد و موجی شد؛ معلوم بود از بچه‌های قدیمی جنگ است، وقتی ما نزدیک شدیم سرش را گرفته بود و لباسهایش خونی بود؛ اما آمبولانس که آمد، هر چه اصرار کردیم عقب نرفت. من که می‌دانستم حشمت‌اله دیده‌بان است، بلافاصله با نگرانی پرسیدم: نفهمیدی اسمش چه بود؟ پاسخ داد: نه! متوجه نشدم. با شتاب به سمت دیده‌بانی رفتم؛ نخلها را پشت سر گذاشتم و نفهمیدم چطور جاده‌ای را که واحد مهندسی در میان نخلها ایجاد کرده بود طی کردم. در راه هر کس را که میدیدم سراغ پسر عمو را از او می‌گرفتم تا اینکه یکی از بچه‌ها خبر را تأیید کرد. به سنگر دیده‌بانی که رسیدم حشمت‌اله را دیدم؛ حشمت‌اله مثل همیشه با خوشرویی و محبت با من روبوسی کرد. خدا را شکر کردم که سلامت است؛ البته صورتش از گرمای انفجار سرخ شده بود. در مورد خبری که شنیده بودم از او پرسیدم؛ بعد از اینکه برایم تعریف کرد که شهید را به عقب برده‌اند، با غمی که در عمق نگاهش حس می‌شد، آهی کشید و گفت: نگران نباش؛ هنوز مانده تا من شهید شوم؛ بعد وقتی اصرار مرا دید شروع به تعریف کرد: در حال شناسایی خطوط عراق بودیم تا مواضع و سلاح و امکانات دشمن را برآورد کنیم. دوربین را به دوستم دادم و جایم را با او عوض کردم تا مختصات ۱۰۶ را بنویسم که گفت، آنجا را ببین مثل اینکه آن عراقی دارد کاری می‌کند... حرفش تمام نشده بود که توپ به ما اصابت کرد. حشمت‌اله با حسرت به افق خیره شده بود؛ بعد نفسش را بیرون داد و سرش را پایین انداخت و با حسرت گفت: فکر کن! فقط چند لحظه جایمان را عوض کردیم...! شهادت قسمت او بود! حشمت‌الله خیلی تودار بود و هیچگاه نشنیدم که از موج گرفتگی‌اش در آن روز غیر از من با دیگری حرفی زده باشد. ادامه دارد... راوی: علیرضا حیدری، پسر عموی حشمت‌الله برگرفته از کتاب: پرواز دیده‌بان http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت ۴۴ 💠 من و مادرش به زمین چسبیده و اعضای دفتر مردد بودند که عصبی فریاد کشید :«
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت ۴۵ 💠 در تنهایی از درد دلتنگی به خودم می‌پیچیدم، ثانیه‌ها را می‌شمردم بلکه زودتر برگردند و به‌جای همسر و برادرم، با بمب به جان زینبیه افتادند که یک لحظه تمام خانه لرزید و جیغم در گلو شکست. از اتاق بیرون دویدم و دیدم مادر مصطفی گوشه آشپزخانه از ترس زمین خورده و دیگر نمی‌تواند برخیزد. 💠 خودم را بالای سرش رساندم، دلهره حال ابوالفضل و مصطفی جانم را گرفته بود و می‌خواستم به او دلداری دهم که مرتب زمزمه می‌کردم :«حتماً دوباره بوده!» به کمک دستان من و به زحمت از روی زمین خودش را بلند کرد، تا مبل کنار اتاق پاهایش را به سختی کشید و می‌دیدم قلب نگاهش برای مصطفی می‌لرزد که موبایلم زنگ خورد. 💠 از فقط صدای مصطفی را می‌خواستم و آرزویم برآورده شد که لحن نگرانش در گوشم نشست و پیش از آنکه او حرفی بزند، با دلواپسی پاپیچش شدم :«چه خبر شده مصطفی؟ حالتون خوبه؟ ابوالفضل خوبه؟» و نمی‌دانستم این انفجار تنها رمز شروع عملیات بوده و تکفیری‌ها به کوچه‌های حمله کرده‌اند که پشت تلفن به نفس‌نفس افتاد :«الان ما از اومدیم بیرون، ۲۰۰ متری حرم یه ماشین منفجر شده، تکفیری‌ها به درمانگاه و بیمارستان زینبیه حمله کردن!» 💠 ترس تنهایی ما نفسش را گرفته بود و انگار می‌ترسید دیگر دستش به من نرسد که التماسم می‌کرد :«زینب جان! هر کسی در زد، در رو باز نکنید! یا من یا ابوالفضل الان میایم خونه!» ضربان صدایش جام را در جانم پیمانه کرد و دلم می‌خواست هر چه زودتر به خانه برگردد که من دیگر تحمل ترس و تنهایی رو نداشتم. 💠 کنار مادرش روی مبل کز کرده بودم، نمی‌خواستم به او حرفی بزنم و می‌شنیدم رگبار گلوله هر لحظه به خانه نزدیک‌تر می‌شود که شالم را به سرم پیچیدم و برای او بهانه آوردم :«شاید الان مصطفی بیاد بخوایم بریم !» و به همین بهانه روسری بلندش را برایش آوردم تا اگر تکفیری‌ها وارد خانه شدند کامل باشد که دلم نمی‌خواست حتی سر بریده‌ام بی‌حجاب به دست‌شان بیفتد! 💠 دیگر نه فقط قلبم که تمام بدنم از ترس می‌تپید و از همین راه دور تپش قلب مصطفی و ابوالفضل را حس می‌کردم که کسی با لگد به در خانه زد و دنیا را برایم به آخر رساند. فریادشان را از پشت در می‌شنیدم که می‌کردند در را باز کنیم، بدنم رعشه گرفته و راهی برای فرار نبود که زیر لب اشهدم را خواندم. 💠 دست پیرزن را گرفتم و می‌کشیدم بلکه در اتاقی پنهان شویم و نانجیب امان نمی‌داد که دیگر نه با لگد بلکه در فلزی خانه را به گلوله بست و قفل را از جا کَند. ما میان اتاق خشک‌مان زده و آن‌ها وحشیانه به داخل خانه حمله کردند که فقط فرصت کردیم کنج اتاق به تن سرد دیوار پناه ببریم و تنها از ترس جیغ می‌زدیم. 💠 چشمانم طوری سیاهی می‌رفت که نمی‌دیدم چند نفر هستند و فقط می‌دیدم مثل حیوان به سمت‌مان حمله می‌کنند که دیگر به راضی شدم. مادر مصطفی بی‌اختیار ضجه می‌زد تا کسی نجات‌مان دهد و این گریه‌ها به گوش کسی نمی‌رسید که صدای تیراندازی از خانه‌های اطراف همه شنیده می‌شد و آتش به دامن همه مردم افتاده بود. 💠 دیگر روح از بدنم رفته بود، تنم یخ کرده و انگار قلبم در سینه مصطفی می‌تپید که ترسم را حس کرد و دوباره زنگ زد. نام و تصویر زیبایش را که روی گوشی دیدم، دلم برای گرمای آغوشش پرید و مقابل نگاه نجس آن‌ها به گریه افتادم. 💠 چند نفرشان دور خانه حلقه زده و یکی با قدم‌هایی که در زمین فرو می‌رفت تا بالای سرم آمد، برای گرفتن موبایل طوری به انگشتانم چنگ زد که دستم خراش افتاد. یک لحظه به صفحه گوشی خیره ماند، تلفن را وصل کرد و دل مصطفی برایم بال‌بال می‌زد که بی‌خبر از اینهمه گوش به فدایم رفت :«قربونت بشم زینب جان! ما اطراف درگیر شدیم! ابوالفضل داره خودش رو می‌رسونه خونه!» 💠 لحن گرم مصطفی دلم را طوری سوزاند که از داغ نبودنش تا مغز استخوانم آتش گرفت و با اشک‌هایم به ابوالفضل التماس می‌کردم دیگر به این خانه نیاید که نمی‌توانستم سر او را مثل سیدحسن بریده ببینم. مصطفی از سکوت این سمت خط ساکت شد و همین یک جمله کافی بود تا بفهمند مردان این خانه از هستند و به خون‌مان تشنه‌تر شوند. 💠 گوشی را مقابلم گرفت و طوری با کف پوتنیش به صورتم کوبید که خون بینی و دهانم با هم روی چانه‌ام پاشید. از شدت درد ضجه زدم و نمی‌دانم این ضجه با جان مصطفی چه کرد که فقط نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم و ندیده می‌دیدم به پای ضجه‌ام جان می‌دهد... ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 شوخی‌ها وخاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۵۹ ″شوخ طبع و با نشاط″ ▪️فریبــرز
🔰 شوخی‌ها وخاطرات طنزِ دفاع مقدس «ماجراهای آقا فریبرز» 🎬 قسمت ۱۶۰ ″رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند″ ▪️شبها در سنگر غوغایی بود. یک شب در حالی کــه بچه‌هــا تــازه آمــاده خوابیــدن شــده بودنــد، دیدیــم فریبــرز هنــگام ورود ایــن شــعر را زمزمــه می‌کنــد: «رســد آدمــی بــه جایــی کــه بــه جــز خــدا نبینــد» و همیــن طــور یکــی پــس از دیگری بچه‌هــا را لگــد می‌کــرد تــا بــه جــای خــواب خــودش برســد. در عیــن حــال کســانی کــه از لگدمالــی او بی نصیــب نمانــده بودنــد یــا داد و بیــداد می‌کردنــد و یــا بــا مشــت و لگــد از او پذیرایــی می‌کردنــد و همیــن عمــل باعــث می‌شــد فضایــی صمیمــی و بــا نشــاط در نیروهــا ایجــاد شــود... برگرفته از: کتاب ماجراهای آقا فریبرز نویسنده: ناصر کاوه http://eitaa.com/yaranhamdel
📿 ذکر روز چهارشنبه «یا حَیُّ یا قَیُّوم» «ای زنده، ای پاینده» 🌺اَللّٰهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الْفَرَج🌺 http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 برای بهتر شدن باید... یه سری نکات تو زندگی ما وجود داره، که رعایت شون می تونه به بالا رفتن کیفیت زندگی ما کمک کنه تو این سلسله استوری سعی کردم به چند تا نکته ساده و مهم اشاره کنم که میتونه شرایط رو بهت کنه 🙏🌹با اشتراک گذاری این محتوا میتونی به بهتر شدن زندگی دیگران کمک کنی؟ (پس دریغ نکن) http://eitaa.com/yaranhamdel