eitaa logo
یار مهربان
312 دنبال‌کننده
611 عکس
55 ویدیو
0 فایل
اینجا جاییه برای محکم کردن دوستی هامون با کتاب‌ و چشیدن طعم شیرین کتاب خوندن با دوستان😍 همچنین بخشی از دست نوشته های من و پوریا‌ رو میتونید ببینید😉 معرفی کتاب داریم و دوره های کتابخوانی برگزار میکنیم😌 پونه @Pooneh_rsz پوریا @pooriyarostamzadeh
مشاهده در ایتا
دانلود
رو با آسمان آبی و ابری که با دل هامون حرف میزد... با هوای دو نفره اش... با کوه های پر صلابت و برفی ک هروقت از خونه میومدیم بیرون چشممون رو نوازش میداد و دلمون رو لمس میکرد... با که عاشقمون کرد... با چشمه ها و رودهای از هر طرف جاری که میشد نشست لبش و گذر عمر رو دید... ترک میکنم! با خاطراتی به غایت دلچسب و شیرین.‌.. با دلتنگی شدید از همین حالا برای این جمع دوست داشتنی که هرکدومشون یک زیبایی و قشنگی خاصی به این سفر بخشیدند... با شبهایی که تا ساعت ۳ بیدار بودیم و روزهایی که از ۵ صبح یا نهایتا ۷ صبح شروع میشدن و تمام مدت پر از انرژی و شوق گذشتن... اینه قدرت وقت گذروندن با آدم هایی که حال دلت باهاشون خوبه❤️ @yaremehrabanema
ممنونم از همسرم، دخترم، مامان ، بابا و برادر عزیزم که با همکاری ای که کردن امکان این سفر رو برام فراهم کردن🙏 هرچند که جای خالی شون رو در تمام مراحل سفر حس میکردم و دوست داشتم که کنارم بودن ❤️ قدر دان تک تکشون هستم. @yaremehrabanema
من و فاطمه مقدسی زدیم به دل جاده... داریم برمیگردیم اصفهان که سوار قطار شیم به مقصد مشهد... عرفان پلی کردیم تو ماشین بهم دیگه نگاه میکنیم و یاد فاطمه اسلامی جان میفتیم... آهنگ بیش از حد غمگینه دل تنگیم! خیییلی... دست همو میگیریم و میگیم چه خوب ک حداقل داریم باهم برمیگردیم این راهو... همه چی بیش از حد داره دراماتیک میشه... اما یاد اسلامی جان میفتم که میگفت من دل تنگ شدن رو دوست دارم! چون نشونه ی عاشقیه😢❤️ خلاصه اینکه بدجوری گریه داریم من و فاطمه ولی خودمونو نگه داشتیم😅 @yaremehrabanema
عکس از من😁 ادیت از فاطمه جانِ تقوی😍 اینجا امام زاده گوشه است که نوه ی امام حسن مجتبی علیه السلام هستن. روز اول مون رفتیم اینجا آسمون یک رنگ نیلی خاصی بود کوه ها از دور به چند رنگ قشنگ و خاص به چشم میومد درختای خیلی قدیمی خاصی هم اونجا بود. آسمون! وااای نگم از دلبری کردن های آسمون ... من آسمون رو خیلی دوست دارم. خیییلی. و در شهرای شلوغ متاسفانه ما از دیدن آسمون محرومیم! همون یک تیکه آسمونی هم که داشتم تو حیاط مامان اینا ک هروقت میرفتم تو حیاط سرمو میگرفتم بالا و نگاهش میکردم دیگه نداریم! چون چند تا ساختمون خیلی بلند ساختن ک کل آسمون رو گرفته‌... و دقیقا فکر کنم الان یک ساله که تو حیاط مامان اینا نرفتم... تو این سفر من خیلی ب آسمون نگاه میکردم و حظ میبردم... روزی ک اینجا بودیم خیلی خوش گذشت. تازه بهم رسیده بودیم و پر از حس شادی بودیم. شب آتیش روشن کردیم و دور هم از خاطرات دوران دانشجویی گفتیم😉 ذکر ملیحه سادات شد و سؤر مؤمنی که در یک سفر دانشجویی به خورد آقای رضایی داده بود🤦‍♀ اونام تلافی شو سر ما در آوردن!😭 در یک دسیسه ی بی رحمانه، آقای پارسا هل ها رو با دندون شکستن ریختن تو چای و دم کردن و به خورد ما خانوما دادن😒 و بعدش ک چای رو با نوش جانی خوردیم، اینو بهمون گفتن😭 @yaremehrabanema
دیروز کلاس قرآن داشتم. مامان زودتر رسیده بود و داشتم ازشون قرآن میپرسیدم زنگ در زده شد طبق معمول به دخترم فاطمه گفتم درو باز کنه. درب خونه باز شد و من سر برگردوندم سمت در و دیدم چهار تا از خانومای بزرگوار کلاس قرآنمون پشت سر هم قرار گرفتن و همه با صورت های شاد و بشاش هرکدوم چیزی در دست دارن و به سمتم گرفتن نفر اول یک سبد پر از گل محمدی که دیدنشون چشامو اینجوری کرد😍 نفر دوم یک کیف زیبا نفر سوم یک دسته گل پر از گل های صورتی با گلدونی به رنگ بنفش بادمجونی یعنی همون رنگ های مورد علاقه ام نفر آخرم یک دسر خوشمزه😋 وقتی با تک تکشون روبوسی کردم و روز معلم رو بهم تبریک گفتن واقعا داشت گریه ام میگرفت... خیییلی خوشحال و سوپرایز شدم و از همه مهم تر اینکه میدونید اینکه آرزوی خودتو زندگی کنی یک حس خاصی داره... واقعا اشکی شدم از اینکه یک عده منو معلم قرآن خودشون میدونستن و روز معلم رو بهم تبریک گفتن... شیرینی اون لحظه تا همین الان تو دلمه. دیشب ک همسرم اومد با شوق براش تعریف کردم که چطور خانومای کلاس قرآن این لطف رو داشتن و اینجوری سوپرایزم کردم. حس و حال الانم فقط شکره. خدایا شکرت... شکرت که توفیق معلمی بهم دادی البته که همه ی ما همیشه و تا ابد شاگردان محضر قرآنیم❤️ ❤️ @yaremehrabanema
آیا میدانید ساعت یک ربع به یازده شب مشغول درست کردن چه چیزی میباشم؟ از لذت های بچه ی پیش دبستانی داشتن😄 بچه ها تو مدرسه، صبحانه ی دسته جمعی میل میکنن و برای فردا گفتن که برا بچه ها پنکیک بفرستید. و منی که تا حالا پنکیک درست نکردم😅 ولی فاطمه انقد خوشحال شد وقتی شنید فردا صبحانه پنکیک دارن🧐 گفت من آرزومه ک یکبارم شده پنکیک بخورم😂 گفتم تو از کجا میدونی پنکیک چیه؟ گفت تو کارتونام دیدم🤦‍♀ @yaremehrabanema
به عنوان یه پنکیک اولی چطورم؟😅 لازم ب ذکره فاطمه و باباش نمیذارن برا مدرسه فرداش چیزی بمونه! هرچی درست میکنم همون پای گاز داره خورده میشه😩 ب نظر خودم ک مزه ی خاصی نداشت اولی ک درست کردم چون ساده بود. ب پیشنهاد همسر تو موادش یکم دارچین هم زدم و الان ب نظرم خوب شد😉 @yaremehrabanema
مرسی که پیام میدین و ابراز هم دردی میکنید برای دندون درد😄 باعث میشید لبخند ب لبم بیاد. دیشب رفتم حرم. تو اوج دردی ک داشتم. ولی دیدن یک رفیق قدیمی اونجا حالم رو خیلی خوب کرد. ملیحه سادات جانم خیلی یکهویی تصمیم گرفته بود ک شب ولادت از گناباد بیاد حرم وقتی قرار شد منم برم حرم بهش پیام دادم ک ما صحن گوهرشادیم اگر تونستی بیا همدیگرو ببینیم. اومد... ب قدر چند دقیقه فقط وقت شد کنار هم بشینیم ولی چسبید... خیلی زیاد. دیشب حرم پر از پرنده های کوچولو و بامزه ی جدیدی شده بود که من تا حالا ندیده بودمشون. روی بدنشون طوسی بود و زیر بدنشون سفید. یک صدای جیک جیک ضعیفی داشتن و اون وقت شب در چند دسته ی مختلف بر فراز حرم پرواز میکردند. بعضی هاشون در ارتفاع خیلی بالا و بعضی هاشونم اومده بودن پایین پایین روی صحن حرم... ملیحه سادات میگفت به اینا میگن حاجی پرستو☺️ گفت اینا مقصد نهایی شون عربستانه برا همین بهشون میگن حاجی پرستو... منم ذوق میکردم و میگفتم عههه پس بهشون بگیم سلام ما رو به خونه خدا برسونن😄 ملیحه سادات قرار بود ۷ صبح برگرده و میخواست شب تا صبح رو تو حرم بمونه. خیلی دلم میخواست منم بمونم😢 هر کاری کردم فاطمه راضی نشد با باباش برگرده خونه و من چند ساعتی بیشتر حرم بمونم... هیییع! حیف شد واقعا... هوای عالیِ حرم بود و هوای دوست‌‌..‌. اونم دوستی مثل ملیحه سادات ملیحه سادات من... رفیق شفیق عاشقم من با تو بود که حلاوت عشق اهل بیت ع رو هرچه بیشتر و بهتر چشیدم... شاید برای همینه که کنار تو خیلی میچسبه. تا ابد بهت مدیونم و ازت ممنونم.❤️ @yaremehrabanema
مون اینجوری میگذره برام😍 یک کتاب خاص و یک چای دبش و ... چند تا رفیق که صوت میذارن برای همدیگه و باهم حرف میزنن راجع به کتابی که میخونن😉 انقدر برام جذابه خوانش این کتاب کنار دوستانم که خیلی وقتا نمیفهمم این دو ساعت چطور میگذره؟😌 @yaremehrabanema
رفتیم ولی با خودمون زنجان آوردیم😂 پیچاق میدونید یعنی چی که؟ به زبان ترکی یعنی چاقو😁 حالا چطور شد که ما از استان اصفهان، سوغاتِ زنجان آوردیم؟🧐 چون رفیق دوست داشتنی مون که در فریدون شهر زندگی میکنه اهل زنجانه 😌 امروز میخواستم ناهار درست کنم و گفتم افتتاحش کنم. حالا اگر گفتین ناهار چی بود؟😜 خیییلی چاقوش خوب بود. چاقوووو بود ها... شایدم چااااااااقو😁 انقد تیزه که کیف میکنی باهاش پیاز خورد کنی. دلت میخواد باهاش ادای این آشپزهای حرفه ای رو دربیاری که تَتَتَتَتَتَتَتَق پیاز خورد میکنن😁 البته اگر مبتدی هستی با پیچاق زنجان این اداها رو در نیار لطفا چون ممکنه انگشتت رو به باد بدی😂 به نظرم واقعا برای هر خانم خونه داری واجبه که یکی از این چاقو ها رو داشته باشه. اگر دوست دارید یکی از این خوشگلای خوش دست و تیز که باهاش عاشق آشپزی کردن میشید رو داشته باشید میتونید برید تو پیج رفیق عزیزم و سفارش بدید👇 https://eitaa.com/pichagh
یکشنبه ها تو کافه بازی خونه مون جلسه ی دورهمی کتابخوانی مهرآنا داریم. این هفته رفتیم اردو... نمیدونم چی داشت این اردوی چند ساعته برامون! فقط همینقدر میدونم که بعد از این اردو خانومای مهرآنا دیگه برام خانم واحدی و ثروتی و صادقیه و امینی و ...نبودن! شدن مریم و سهیلا و مطهره و مائده...❤️ خدا رو شکر میکنم برای دوستان جدیدی که بهم داد😍 این دوستا رو خیلی دوسشون دارم چون باهاشون راحتم، ازشون خیلی خیلی یاد میگیرم، کنارشون میخندم، بغض میکنم و خودمم! همیشه فکر میکردم دوستی ها باید چندین ساله باشن تا بشه اینطوری بود... و برای همین الان خودم در تعجبناک ترین حس ممکنم که چطور میشه با آدم هایی ک فقط ۶ ماهه از آشناییم باهاشون میگذره حالم انقد خوب باشه... @yaremehrabanema
تمام دیشب رو بیدار بودم امروز ۷ صبح خوابیدم... تا ۱۰ و نیم... دیدین گاهی انگار خوابی ولی خواب نیستی... همون ۳ ساعت و نیمی هم ک خواب بودم حس کسی رو داشتم ک بیدار خوابیده! خدایا چی گذاشتی تو دلمون از عشق دوستانت ک اینطوری بی خوابمون کردی؟ خدایا شکرت... شکرت که بغض داره خفه مون میکنه شکرت که غم تمام دلمونو پر کرده شکرت که اشکمون سرازیره شکرت که با همه کم و کاستی هامون ته دلمون به این آقای رئوف ارادت داریم... و به هر کسی که خادمِ این آستان مقدسه🖤 دوستان عزیزم الان حرم هستم صدای قرآن پخش میشه🥺 خادمای حرم چشماشون قرمزه😢 مردم همه مشکی پوشیدن... امین الله خوندم به نیابت از شما و هرکسی که دوست داره اینجا باشه و دلش اینجاست و به هر دلیلی نمیتونه اینجا باشه... من برای شما دعا کردم خواهش میکنم شما هم برای من و خونواده ام و دوستانم دعا کنید الهی که همه مون آخر و عاقبت بخیر بشیم🙏 @yaremehrabanema