هدایت شده از یک آیه در روز
.
🔟 «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ»
غالبا متدینان به لغزش تفریط در دینداری (اینکه انسان به خاطر سهلانگاری و ... به احکام دین عمل نکند) حساسیت دارند؛ اما یکی از لغزشگاههای مهم دینداری که بسیار مورد غفلت واقع میشود و تشخیص آن نیز دشوارتر است، افراط در دینداری است؛ یعنی انسان بخواهد در دینداری از خدا و رسولش هم جلوتر بیفتد؛ که از معروفترین جلوه این امر تحت عنوان «خشکهمقدسی» یاد میشود؛ اما منحصر در آن نیست.
این مساله بقدری مهم بوده که بعد از اینکه دستور میدهد که چیزی را بر خدا و رسولش مقدم ندارید، دوباره تاکید میکند که تقوا و مراقبت از حد و مرزهای الهی را پیشه کنید؛ یعنی همین که انسان به خیال خود بیش از صاحبان اصلی دین، دغدغه دین داشته باشد و کاسه داغتر از آش شود نوعی بیتقوایی است.
📝نکته تخصصی #جامعهشناسی #جوامع_دینی:
✍️خطر #افراط_در_دینداری: (#خوارج، #زیدیه و ...)
سوره حجرات در سال نهم هجرت نازل شده است؛ یعنی تقریبا یک سال پیش از رحلت پیامبر اکرم ص و در زمانی که تقریبا جامعه اسلامی و حکومت اسلامی به ثبات رسیده و دیگر احتمال فروپاشی آن داده نمیشد.
شروع این سوره (و چنانکه خواهیم دید یکی از مهمترین محورهای این سوره) هشدار دادن به لغزشگاه بسیار مهمی برای عموم جوامع و حکومتهای دینی است؛ لغزشگاهی که بعدها در هنگام نزول آیه ولایت در غدیر خم به نوع دیگری بر آن تاکید شد که: وقتی که به قوتی رسیدید که کفار از شما ناامید شدند دیگر از آنان نترسید، بلکه از من بترسید: «الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»، یعنی دیگر تهدید اصلی برای شما خطر خارجی نیست؛ بلکه خطر داخلی است؛ یعنی مبادا کاری کنید که خود خداوند شما را رها کند تا به هلاکت بیفتید.
آیه اول سوره حجرات (و بلکه کل این سوره) را میتوان پیشقراول آیه فوق دانست؛
یعنی خداوند در مقام هشدار به مهمترین خطری است که جامعه و امت و حکومت اسلامیای را که حتی پیامبر اکرم ص تأسیس فرموده، تهدید میکند؛ و اگر وصیت جدی پیامبر ص که راه گمراه نشدن پس از خویش را در تمسک به ثقلین (قرآن و اهل بیت ع) معرفی کرده بود جدی بگیریم، به نظر میرسد مهمترین افتراقاتی که از مسیر اصلی ثقلین رخ داد، بیش از آنکه به خاطر تفریط در عمل به دین باشد، در جریانهای افراطیای بود که چون ظاهر دینی داشتند، مسلمانان انحرافی را که از جانب آنان در دین خدا رخ میداد متوجه نمیشدند.
بیتردید اولین انحراف بنیادینی که در اسلام رخ داد و بر خدا و رسول ص جلو افتادند، این بود که دستور خدا و رسول ص را در خصوص جانشینی رسول الله ص یک توصیه شخصی قلمداد کرده و وانمود کردند که تخطی از آن اشکالی ندارد؛
و چون چهرههای ظاهرالصلاح با سوابق طولانیمدت در این جریان حضور داشتند، و بویژه شخص عمر در دوره حکومت خود، بر اجرای شداد و غلاظ احکام شرع از سویی، و پرهیز شخصی از تجملگرایی از سوی دیگر، اصرار داشت، و نیز حکومت را موروثی نکرد، امت اغفال شد؛ و این انحراف در امت اسلام ریشه دواند.
در اینجا قصد ندارم ابعاد این انحراف را باز کنم، بلکه میخواهم سراغ چند جریان انحرافی افراطی بعدی (مانند خوارج و زیدیه ) بروم که با ظاهر و نمودی بشدت دینی و انقلابی مسیری انحرافی را پیمودند. علت گزینش اینها برای باز کردن این بحث، آن است که اصل انحرافی بودن اولی برای تقریبا اغلب مسلمانان، و دومی برای شیعیان دوازدهامامی کاملا واضح است؛ اما کمتر از این زاویه مورد عبرتگیری واقع شدهاند؛ در حالی که عبرتهای مهمی بویژه برای زمانه ما دارد؛ و بیمِ افتادن انقلاب و نظام اسلامی برپا شده در کشور ما در دام این افراط، جدی به نظر میرسد.
اما به عنوان مقدمه تذکر نکتهای لازم است؛ و آن اینکه مقصود از #افراط_در_دینداری آن است که در دین خدا از خدا و رسول ص جلو بیفتیم؛ وگرنه اگر کسی بکوشد تمام زندگی و اعمال خود را بر مدار دستورات خداوند سامان دهد به هیچ عنوان تعبیر #افراط سزاوار او نیست؛ و کسانی که دینداران اینچنینی را به بهانه افراط مذمت میکنند و مایلند که نسبت به برخی از دستورات دین سستانگاری و عملا کفرورزی شود (نساء/61 و۸۸-۸۹) به تعبیر قرآن کریم مصداق بارز منافقاناند.
در این باره قبلا در بحثهای سوره احزاب بقدر کافی توضیح داده شد (مثلا: تدبر ۴ در جلسه ۴۲۰؛ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-1/).
@yekaye
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/9179
هدایت شده از یک آیه در روز
فراز (۲) از تدبر 🔟 (خطر #افراط_در_دینداری)
🔷 الف. #خوارج
خوارج کسانی هستند که در جریان حکمیت چندبار از امام معصوم ع جلو افتادند.
در جنگ صفین، وقتی سپاه امیرالمومنین ع در شرف پیروزی بود، ناگهان لشکر معاویه قرآنها را برافراشتند که: قرآن بین ما و شما حَکَم باشد. هرچه امیرالمومنین ع کوشید که لشکر خود را متقاعد کند که این دسیسهای بیش نیست، اغلب نپذیرفتند و
▪️اولین جلو افتادنشان این بود که حضرت ع را مجبور به قبول حکمیت کردند؛
▪️در گام دوم به جای فردی که از نظر حضرت امیر شایسته برای حکمیت بود (ابنعباس یا مالک اشتر)، منافق خشکهمقدسی (ابوموسی اشعری) را بر ایشان تحمیل کردند.
▪️وقتی هم که عمروعاص، ابوموسوی اشعری را فریب داد و آنها فهمیدند که فریب خوردهاند - به جای اینکه اشتباهشان را در این تشخیصهای و تحمیلهای ناروای خود ببینند - در گام سوم اعلام کردند در مسائل مربوط دین خدا نمیتوان حکَم قرار داد (این هم بر خدا تقدم جستن بود زیرا خداوند در موارد متعدد از حکم قرار دادن انسانها حمایت کرده؛ مثلا نساء/۳۵؛ یا حجرات/۹)؛ و حضرت علی ع را به خاطر اینکه با آنها همراه شده بود کافر دانستند.
🤔با توجه به اینکه درباره خوارج زیاد سخن گفته شده، در اینجا فقط به یک نکته در مورد آنان اشاره میشود و آن اینکه حضرت امیر ع در مورد خوارج – و در مقایسه آنان با معاویه و اصحابش – فرمود: «لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَه» (نهجالبلاغه، خطبه۶۱). این یعنی برخورد با اینها که اهل افراطند بسیار ظرافت میخواهد.
🔹در واقع، افراطیون دو دستهاند:
▪️یک دسته کسانیاند که خودشان میدانند که جلو افتادنشان از خدا و رسول ص برای مطامع نفسانی و حب جاه و ... است (شاید کسی بگوید اینها را هم چهبسا بهتر باشد به تفریطیون ملحق بدانیم؛ اما چون افراطیون غالبا دور و بر این انسانها جمع میشوند و اینها هم در ظاهر خود را کاسه داغتر از آش مینمایانند، لذا در مقام تحلیل باید آنها را هم در همین محور قرار داد)
▪️دوم کسانیاند که امر به خودشان مشتبه است؛ به تعبیر حضرت امیر ع به خیال خود دنبال حق میروند ولی دارند اشتباه میکنند؛ و البته این اشتباهشان بسیار برای دین هزینه دارد؛ تا حدی که خود حضرت امیر ع مجبور میشود با آنها بجنگد؛ در عین حال، چون میداند که غالبا گروههای تفریطی (مثل معاویه و ...؛ که دنبال جاهطلبی و شهوت و ... خود هستند و درد دین ندارند) با این گروهها درگیر خواهند شد، به ما توصیه میکنند که شما بعد از من – که امام معصومی در میانتان نیست – وارد درگیری و جنگ با اینها نشوید؛ زیرا ثمره این درگیری به نفع دنیاطلبانی خواهد بود که از ابتدا دنبال باطلند.
💢این مسالهای است که میبینیم ائمه اطهار در قبال زیدیه هم در پیش گرفتند؛ یعنی با اینکه هشدارهای فراوانی به شیعیان میدادند که در فضای زیدیگری نیفتند و مذمتهای فراوانی در خصوص زیدیه و اقدامات آنها صادر شده، اما هیچ جا نمیبینیم ائمه ع به شیعیان اجازه درگیر شدن و جنگیدن با زیدیه را داده باشند.
🤔پس اولین نکته این است که «در حالی که وظیفه داریم از خدا و رسول ص جلو نیفتیم» و دچار افراط به این معنا نشویم؛
در عین حال متوجه باشیم که بسیاری از کسانی که دچار این #افراط میشوند، از روی اشتباه و خطا به این وادی میافتند،
پس در مواجهه با آنها بسیار باید احتیاط کنیم؛ که مبادا #دنیاطلبان و #تفریطیون از این درگیری ما سوء استفاده کنند.
@yekaye
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/9180
هدایت شده از یک آیه در روز
فراز (۳) از تدبر 🔟 (خطر #افراط_در_دینداری)
🔷 ب. #زیدیه و تهدید زیدیگری برای #آینده_انقلاب_اسلامی
زیدیه معتقد بودند درست است که امامت باید در اولاد حضرت زهرا س باشد، اما امام کسی است که «قائم به سیف» باشد، یعنی اهل جهاد و مبارزه با حکومت ظلم؛ و چون امام سجاد ع بعد از حادثه عاشورا یکسره سکوت اختیار کرد و دست به هیچ اقدام مبارزاتی نزد، لذا ایشان (و بقیه امامانی که از فرزندان ایشان بودند یعنی امام باقر ع و امام صادق ع) را امام ندانستند؛ و در عوض، زید پسر امام سجاد ع را -که قیامی کرد و شهید شد- به عنوان امامِ پس از امام حسین ع قلمداد کردند؛ و بعد از وی هم پسر وی یحیی بن زید؛ و بعد هم برخی از سادات حسنی را که دست به قیام زدند؛ و در مجموع مبنایشان همان بود که کسی امام است که اهل مبارزه و قیام باشد.
🌀قبل از اینکه تحلیلی از زیدیه (که مصداق بارز افراطیگری در دینداری و تقدم جستن بر امام معصوم ع هستند) ارائه شود تذکر نکتهای لازم است؛ و آن اینکه:
▫️ اگرچه هم امام باقر ع زید را از قیام برحذر داشته بود: «أُعِيذُكَ بِاللَّهِ يَا أَخِي أَنْ تَكُونَ غَداً الْمَصْلُوبَ بِالْكُنَاسَة» (کافی، ج۱، ص۳۵۷)، وهم امام صادق ع: «يَا عَمِّ إِنْ رَضِيتَ أَنْ تَكُونَ الْمَقْتُولَ الْمَصْلُوبَ بِالْكُنَاسَةِ، فَشَأْنَكَ» (عيون أخبار الرضا ع، ج1، ص249)، و اصحاب برجستهشان هم هیچیک در این قیام آنها شرکت نکردند (مثلا ر.ک: حکایت گفتگوی مومن الطاق با زید؛ که مورد تایید امام صادق ع هم قرار میگیرد در: کافی، ج۱، ص۱۷۴ ؛ و نیز گفتگوی متوکل بن هارون با یحیی بن زید در مقدمه صحیفه سجادیه)
▫️ و نیز اگرچه از ظاهر برخی سخنان زید (مثلا همین گفتگوی با مومن الطاق) و بویژه پسرش نیز مطالبی که با روحیه زیدیها سازگار است دیده میشود (چنانکه یحیی بن زید در مقایسه بین خود و پدرش با امام باقر ع و امام صادق ع میگوید: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَيَّدَ هَذَا الْأَمْرَ بِنَا جَعَلَ لَنَا الْعِلْمَ وَ السَّيْفَ فَجُمِعَا لَنَا وَ خُصَّ بَنُو عَمِّنَا بِالْعِلْمِ وَحْدَه» الصحيفة السجادية، المقدمة: ص12)،
▫️ اما ائمه اطهار ع از شخصیت خود زید تجلیل کرده و برای او درخواست رحمت کردهاند؛ و در مقایسه بین زید و سایرین گفتهاند اگر زید پیروز میشد حکومت را به ما میداد (لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى؛ عيون أخبار الرضا ع، ج1، ص249 )؛
🤔 از این رو به نظر میرسد نهیای که نسبت به وی داشتهاند نهی ارشادی بوده است؛ یعنی در مجموع چون اقدام وی را غیرثمربخش میدیدند سعی میکردند با ملاطفت وی را از این اقدام بازدارند؛ و به یک معنا وی را مصداقی از «من طلب الحق فأخطأه» میدیدند که سعی میکردند وی را متوجه خطایش بکنند.
💢به نظر میرسد تفاوت مهم خود جناب زید با جریان زیدیه در این است که شخص زید
▫️اولا چنانکه امام ع فرمود واقعا قصد خیر داشت؛ یعنی واقعا به حدی از اخلاص رسیده بود که اگر برای رسیدن به قدرت متحمل انواع هزینهها میشد نهایتا حاضر بود که وقتی به قدرت رسید آن را یکسره تسلیم امام معصوم ع کند؛ و
▫️ ثانیا اینکه اگرچه دیگران را به حمایت از خویش دعوت میکرد (مثلا در گفتگویی که بین مومن الطاق و زید اشاره شد) اما این گونه نبود که دیگران را برای این همراهی مجبور کند و هزینه این قیام را بر آنان تحمیل نماید؛
⛔️برخلاف جریانات بعدی زیدی، که حتی یکبار چون امام صادق ع حاضر به همراهی با آنها نشدند ایشان را با خشونت زندانی و اموال ایشان و شیعیانشان را برای قیام علیه حاکم عباسی! مصادره کردند‼️
📜متن واقعه مذکور به نقل از كافي، ج1، ص363
قَالَ: وَ اللَّهِ لَتُبَايِعُنِي طَائِعاً أَوْ مُكْرَهاً وَ لَا تُحْمَدُ فِي بَيْعَتِكَ فَأَبَى عَلَيْهِ إِبَاءً شَدِيداً وَ أَمَرَ بِهِ إِلَى الْحَبْسِ ...
ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ أَ وَ تُرَاكَ تُسْجِنُنِي؟
قَالَ: نَعَمْ وَ الَّذِي أَكْرَمَ مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ لَأُسْجِنَنَّكَ وَ لَأُشَدِّدَنَّ عَلَيْكَ ...
وَ قَامَ إِلَيْهِ السُّرَاقِيُّ بْنُ سَلْخِ الْحُوتِ فَدَفَعَ فِي ظَهْرِهِ حَتَّى #أُدْخِلَ_السِّجْنَ وَ #اصْطُفِيَ_مَا_كَانَ_لَه_مِنْ_مَالٍ وَ مَا كَانَ لِقَوْمِهِ مِمَّنْ لَمْ يَخْرُجْ مَعَ مُحَمَّد؛
@yekaye
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/9181
هدایت شده از یک آیه در روز
فراز (۴) از تدبر 🔟 (خطر #افراط_در_دینداری؛ #زیدیه)
نکته مهمی که در خصوص جریانات زیدی مشاهده میشود همین روحیه انقلابیگری ایشان است که آنان را به جلو افتادن از امام معصوم ع تشویق میکرد:
در زمانه بنیامیه و بنیعباس و با حجم ظلمهای آشکاری که آنان میکردند وجود این روحیه در میان شیعیان طبیعی بود؛ اما #نکته_اصلی در این بود که:
▫️زیدیه معتقد بودند که چون حکومت ظالم است پس به هر قیمت باید با این حکومت ظلم جنگید؛ اما مشی اهل بیت ع این بود که مومن نباید جان خود و دیگران را در جایی که معلوم نیست به نتیجه برسد به خطر بیندازد (حدیث۷.ب).
▫️زیدیه به خاطر این باور و اصرار امامان شیعه بر تقیه و اولویت حفظ جان شیعیان، ائمه اطهار ع را متهم میکردند که آنان منکر حکم جهاد در دین خدا هستند؛ و امامان هم میفرمودند: ما منکر حکم جهاد نیستیم؛ اما علم خود را به جهل اینان واگذار نمیکنیم (حدیث۷.الف).
🤔بگذارید برای اینکه پیچیدگی وضعیت زیدیه و مخالفت امامان معصوم ع با ایشان بهتر معلوم شود اعتراضی که زیدیه به ائمه اطهار ع داشتند را از منظر خود زیدیه مطرح کنیم تا ببینیم آیا این روحیه زیدیه ناخودآگاه در ما غلبه ندارد⁉️
و آیا اگر ما آن زمان بودیم این اندازه شیعه بودیم که از امامان جلو نیفتیم⁉️
📛اشکال زیدیه این بود که مگر امام حسین ع در قبال یزید نفرموده بود که «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ بِمِثْلِه» (لهوف/۲۳)؟
مگر نفرمود «وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ أَطْلُبُ الصَّلَاحَ فِي أُمَّةِ جَدِّي مُحَمَّدٍ أُرِيدُ آمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَر» (مناقب آل أبي طالب ع، ج4، ص89)؟ مگر فساد و ظلم حاکمان بعدی کمتر از یزید بود؟
چرا امامان شیعه با خلفای بعدی بیعت کردند و آنها را نهی از منکر نکردند و علیه آنان قیام ننمودند؟
اینجاست که از امامان جلو میافتادند و دست به قیام میزدند.
📛مثلا اشکالشان به امام سجاد ع این بود که چرا نه فقط در قیام مردم مدینه (واقعه حره) در زمان یزید، خانهنشین ماند و به قیامکنندگان نپیوست، بلکه چرا حتی در دوره فترت بنیامیه نیز دست به هیچ اقدام مبارزاتی نزد؟
(یعنی در سالهای پس از مرگ یزید، که حکومت اموی دچار ضعف شدیدی شد تا حدی که ابنزبیر در حجاز، و مختار در عراق حکومت را به دست گرفتند؛ دوره فترتی که حدودا ۸ سال - یعنی تا پایان حکومت زبیریان- طول کشید)
از نظر آنها اگر شرایط در حدی بود که مختار صرفا با ادعای نیابت از جانب محمد حنفیه بتواند جماعت شیعیان را به نحوی ساماندهی کند که کوفه را تصرف کند، آیا اگر خود امام سجاد ع آمده بود با توجه به جایگاه خاص ایشان در شیعیان و جایگاه کلی ایشان در مسلمانان، نهفقط اینها، بلکه حتی توابین و بسیاری دیگر از غیرشیعیان هم به وی نمیپیوستند؟
و پیروزی درخشانتر و ماندگارتری در پی نمیآمد؟
📛یا به امام صادق ع خرده میگرفتند که چرا در شرایطی که بنیامیه بشدت ضعیف شد و داعیان بنیعباس هم با شعار «الرضا من آل محمد ص» احساسات مردم را علیه بنیامیه تحریک کردند و با کمک همین شعار توانستند بنیامیه را سرنگون کنند، چرا امام صادق ع وارد این جریان نشد و خودش که بهترین شخص از «آل محمد» بود دائما از ورود در این نزاع قدرت کنارهگیری کرد؟
چرا دست روی دست گذاشت تا بنیعباس بیایند و کاملا بر اوضاع مسلط شوند؟
📛یا به امام کاظم ع انتقاد میکردند که چرا نسبت به برخی سادات حسنی که در برابر ظلم بنیعباس قیام کردند و حتی مدتی مدینه را هم به طور کامل در اختیار گرفتند هیچ کمک و حتی تاییدی نکرد؟
چرا در مقابل ظلمهای آنچنانی امثال هارون الرشید که شیعیان و علویان را زنده زنده در میان دیوارها مدفون میکردند هیچ اقدامی نکرد؟
🤔 برای پاسخ به اینان خوب است به تفکیکی که شهید مطهری بین #اسلام_انقلابی و #انقلاب_اسلامی میگذارد توجه شود.
ایشان مسالهای را در خصوص انقلاب ما مطرح میکند که به نظر میرسد دقیقا محل نزاع #امامیه و #زیدیه بوده است؛ و احتمال سقوط در این انحراف را عملا همان سالهای ابتدای انقلاب پیشبینی میکند:
@yekaye
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/9182
هدایت شده از یک آیه در روز
فراز (۵) از تدبر 🔟 (خطر #افراط_در_دینداری؛ #زیدیه)
شهید مطهری میگوید:
«ما مسلمانهای به اصطلاح انقلابی، ما كه الان، هم مسلمانیم و هم معتقد به انقلاب، بر سر یك دوراهی قرار گرفتهایم و این دوراهی خیلی دقیق است؛
یعنی در ابتدا تشخیص داده نمیشود كه دو راه است؛ اما واقعا دو راه است و تدریجا با یكدیگر زیاد فاصله میگیرند.
و آن این است كه آینده ما چه باید باشد؟
انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی؟
▫️«انقلاب اسلامی» یعنی راهی كه هدفْ اسلام و ارزشهای اسلامی است، انقلاب و مبارزه برای برقراری ارزشهای اسلامی است. یعنی مبارزه برای ما هدف نیست، وسیله است؛ اسلام و ارزشهای اسلامی برای ما هدف است. ما انقلاب میكنیم برای ارزشهای اسلامی، مبارزه میكنیم برای ارزشهای اسلامی. پس هدف برای ما اسلام است، مبارزه و انقلاب برای ما وسیله است.
▪️اما عدهای میان انقلاب اسلامی و «اسلام انقلابی» اشتباه میكنند؛ یعنی برای آنها مبارزه و انقلابْ هدف است؛ اسلام وسیلهای است برای مبارزه و انقلاب. نتیجهاش این است كه [میگویند] از اسلام انتخاب میكنیم: هر چه از اسلام ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد آن را قبول میكنیم؛ و هر چه از اسلام- لااقل فكر كنیم- ما را در مسیر مبارزه قرار ندهد آن را از اسلام طرد میكنیم!
➖آنوقت بر اساس این كه ما «اسلام را هدف، و مبارزه و جهاد را وسیلهای برای برقراری ارزشهای اسلامی بدانیم» یا «مبارزه را هدف بدانیم»، تفسیرها از اسلام، انسان، توحید، تاریخ، جامعه و تفسیرها از آیات قرآن متضاد و متناقض میشود.
آن كه مبارزه را هدف میداند میگوید من همیشه باید در حال مبارزه باشم و اصلا اسلام آمده برای مبارزه.
نه، اسلام نیامده برای مبارزه؛ در اسلام عنصر مبارزه هست. اسلام خیلی دستورها آورده است، یكی از آنها مبارزه است؛ اما نه این كه اسلام آمده فقط برای مبارزه و هدفی جز مبارزه ندارد. اسلام آمده برای این كه بشریت را به سعادت برساند، یكی از وسایلی كه در شرایط خاص از آن وسایل استفاده میكند مبارزه است.»
📚مجموعه آثار شهید مطهری . ج24، ص172-173
در واقع اصل مطلب همین جمله اخیر است:
مبارزه یکی از وسایلی است که اسلام در شرایط خاص از آن استفاده میکند.
گاهی برای افراد، خود مبارزه با ظلم و انقلابی بودن و استکبارستیزی و ... بقدری موضوعیت مییابد که فراموش میکنند که هدف اصلی اسلام، رساندن انسانها به سعادت بوده است؛ و رسیدن به سعادت نیاز به آن دارد که خود مردم آگاهانه در این مسیر اقدام کنند.
خداوند پیامبران را برای برقراری عدالت مبعوث کرد، اما به نحوی که کاری کنند که خود مردم قیام به قسط کنند: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید/۲۵).
از همین رو، امیرالمومنین ع هم وقتی مردم برای بیعت با ایشان جمع شدند فرمود: اگر واقعا این مردم چنین نیامده بودند (لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ) من حکومت را به دست نمیگرفتم (نهجالبلاغه، خطبه۳).
امام حسین ع نیز همانجا که فرمود «میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم» ادامه داد: «أَسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي وَ سِيرَةِ أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب»؛ یعنی این امر به معروف و نهی از منکر، امتدادِ همان سیره امیرالمومنین ع است؛ نه در مقابل آن؛
یعنی اگر من گفتم «مثلی لا یبایع مثل یزید»، این سخن در مورد همه امامان قبل و بعد از من و خلفای جور زمانشان صادق است؛
یعنی به عنوان حکم اولی ما هیچیک از این خلفای جور را قبول نداریم؛ اما همین حضرت امیر ع که تا حضرت زهرا س زنده بود با ابوبکر بیعت نکرد بعدش مجبور به بیعت شد؛ و همین طور است بیعت امام حسن ع با معاویه و بیعت بقیه امامان با خلفای جور زمانهشان.
در واقع، ما به حکم اولی با اینان نباید بیعت کنیم؛ اما ممکن است به خاطر مصالح دیگری (از جمله حفظ جان خود و شیعیان) به عنوان حکم ثانوی با آنان بیعت کنیم؛
در حالی که زیدیه گمان میکردند که تحت هیچ شرایطی نباید از مبارزه با آن مستکبران دست برداشت.
در واقع، اگر استکبارستیزی و مبارزه با ظلم در سیره اهل بیت هست، که هست،
تقیه و احکام ثانویه هم هست؛
بله، تقیه به معنای راحتطلبی و فرار از مسئولیت نیست؛
اما بقدری پیاده کردن و اجرای احکام دین با مشکل و ممانعت روبروست که امام صادق ع فرمودند: «إِنَّ تِسْعَةَ أَعْشَارِ الدِّينِ فِي التَّقِيَّةِ وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ : نهدهم دین در تقیه است و کسی که تقیه ندارد دین ندارد»
📚(الكافي، ج2، ص217)؛
و این وضع تا ظهور امام زمان که بسط ید برای حق مهیا شود ادامه دارد: «كُلَّمَا تَقَارَبَ هَذَا الْأَمْرُ كَانَ أَشَدَّ لِلتَّقِيَّةِ: هرچه این امر نزدیکتر شود ضرورت تقیه شدیدتر شود»
📚(الكافي، ج2، ص220).
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/9183
هدایت شده از یک آیه در روز
فراز پایانی از تدبر 🔟 (خطر #افراط_در_دینداری)
پس اینکه عدهای هزینههایی را بر جان و مال خود و دیگران تحمیل کنند که واقعا ثمره آنچنانیای در پیشبرد اهداف اسلام نداشته باشد و صرفا به خاطر دغدغههای انقلابی، پای در این وادی نهند، مصداقی از جلو افتادن بر خدا و رسولش است (حدیث۷.الف)؛
به تعبیر دیگر، مومن #آرمانگرای_واقعبین است، نه #آرمانگرای_خیالباف؛ یعنی با اینکه قلباً هیچگاه دست از آرمانهایش برنمیدارد، اما وقتی در عمل توان کافی ندارد، میفهمد که فعلا وظیفهای در عمل برعهدهاش نیست؛ پس #آرمانگرایی، چشم #واقعبینی او را نمیبندد و صرفا به خاطر شدت علاقه به آرمانهایش، متعرض کاری نمیشود که ورود در آن ثمرهای جز کسر شأن وی نخواهد داشت (حدیث۷.ب).
✅تکمله
در باب تقیه در کتاب ارزشمند کافی حدیث جالبی هست:
☀️به امام باقر ع گفته میشود: دو نفر از کوفیان را گرفتند و از آنان خواستند که از امیرالمومنین ع برائت بجویید؛ یکی برائت جست و رهایش کردند و دیگری ابا نمود و به قتل رسید.
فرمود: اما آنکه برائت جست کسی بود که در دینش فقیه بود؛ و اما آنکه برائت نجست، کسی بود که برای رفتن به بهشت عجله کرد!
📚الكافي، ج2، ص221
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ زَكَرِيَّا الْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَسَدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ:
قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع: رَجُلَانِ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ أُخِذَا فَقِيلَ لَهُمَا ابْرَأَا مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَبَرِئَ وَاحِدٌ مِنْهُمَا وَ أَبَى الْآخَرُ فَخُلِّيَ سَبِيلُ الَّذِي بَرِئَ وَ قُتِلَ الْآخَرُ.
فَقَالَ: أَمَّا الَّذِي بَرِئَ فَرَجُلٌ فَقِيهٌ فِي دِينِهِ؛ وَ أَمَّا الَّذِي لَمْ يَبْرَأْ فَرَجُلٌ تَعَجَّلَ إِلَى الْجَنَّةِ.
🔹این حدیث
🔜 از سویی نشان میدهد که افرادی که به خاطر روحیه انقلابیشان جان خود را از دست میدهند [= کسی که حق را طلب کرد ولی اشتباه کرد]، لزوما گناهکار نیستند و حتی چهبسا به خاطر خلوص نیتشان به بهشت هم بروند،
🔝اما از سوی دیگر گوشزد میکند فقیه شدن در نحوه اجرای دین، و واقعیات را برای پیشبرد اهداف دین جدی گرفتن، چقدر مهم و البته چه اندازه سخت است.
خداوند همگی ما را در تشخیص وظیفه صحیح و عمل بدان موفق گرداند؛ ان شاء الله.
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
2️⃣1️⃣ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ»
فرمود جلو نیفتید و تقوا پیشه کنید؛ اینها هر دو از جنس اقدام هستند (که بیشتر «دیده» میشوند، تا «شنیده»)؛ پس چرا در پایان فرمود: خدا شنوای داناست؛ و نفرمود که «خدا بینای داناست»؛ یا حداقل چرا نفرمود: «خدا شنوای بیناست»؟ (توضیح تفاوت اینها در تدبر ۱۱ گذشت)
🔹الف. مهتمرین بُعدِ این جلو افتادن، در حوزه سخن است؛ یعنی حکمی را ابراز کنیم؛ لذا ابتدا تاکید را بر شنیدن قرار داد، سپس با تعبیر «علیم» مطلق اعمال را مد نظر قرار داد.
🔹ب. چهبسا تذکر دادن به «سمیع» بودن خداوند نه صرفا ناظر به این آیه، بلکه ناظر به کل بحث سوره باشد؛ یعنی محور ارتباطات انسانی این است که انسان اهل گفتگو باشد؛ و برای اهل گفتگو بودن در قبال دیگران، مهمترین مساله این است که انسان گوش شنوایی داشته باشد؛ و در این سوره قرار است مهمترین ادب اهل گفتگو (یعنی شنوا بودن) را نسبت به رسول الله ص (عدم صدا بلند کردن در گفتگو) و نسبت به سایر مومنان (اعتنا به نقلهای مومنان و عدم اعتماد به نقل فاسق بدون تحقیق) و نسبت به عموم انسانها (تعارف) بیان دارد؛ از این رو، از باب ضرورت تخلق به اخلاق الله، در ابتدای سوره به صفت «شنوا» بودن خداوند اشاره کرد.
🔹ج. ...
@yekaye
هدایت شده از یک آیه در روز
.
3️⃣1️⃣ «إِنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليمٌ»
با توجه به اینکه «شنوا» بودن خودش مصداقی را دانا بودن است، چرا بعد از سمیع، تعبیر «علیم» را آورد؟
🔹الف. ذکر عام بعد از خاص، برای تاکید است.
🔹ب. چهبسا در مقام یاد دادن ادب گفتگوست؛ ما غالبا میپنداریم که «تنها زمانی که چیزی را نمیدانیم باید به سخن مخاطبمان گوش دهیم؛ و اگر چیزی را میدانیم دیگر نیازی به گوش دادن نیست»❗️
در اینجا تاکید میکند که خداوند با اینکه علیم است اهل گوش دادن است و از گوش دادن ابایی ندارد؛ پس شما هم حتی اگر میدانید که مخاطبتان چه میخواهد بگوید باز دلیل نمیشود که به سخنش گوش نسپارید.
🔹ج. ...
@yekaye
۱۰۶7) 📖 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون 📖
ترجمه:
💢ای کسانی که ایمان آوردند، صداهايتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و همانند صدا بلند کردنتان برای یکدیگر، با صدای بلند با او سخن مگوييد، تا در حالی که شما احساس نمیکنید اعمالتان نابود شود!
سوره حجرات (۴۹)، آیه۱
۱۴۰۰/۱۱/۲۷
۱۴ رجب ۱۴۴۳
@yekAaye
#حجرات_2
هدایت شده از یک آیه در روز
✅ تذکر
این آیه قبلا در جلسه۲۳ (https://yekaye.ir/2-49-al-hujurat/) که اوایل کار بود به طور خیلی مختصری مورد بحث قرار گرفت؛ و اینک به طور جدیتر مورد توجه قرار میگیرد.
@yekaye
🔹أصْواتَكُمْ / صَوْتِ
درباره ماده «صوت»...
▪️اهل لغت توضیح دادهاند که ماده «صوت» به معنای مطلق «صدا» و اعم از «صیحه» و «کلام» است:
«صوت» کلمه عامی است برای همه صداها (از موجود زنده تولید شود یا از در و دیوار و …) به کار میرود؛
اما «صیحه» فقط به صدایی که از موجود زنده (جانوران، به معنای اعم از انسان) درآید گفته میشود
📚(الفروق في اللغة، ص30 ) و
«کلام» هم صدای معناداری است که در مقام ارتباطات انسانی از انسان صادر میشود؛
🤔به همین مناسبت برخی بر این باورند که همین که در آیه محل بحث از تعبیر «صوت» به جای «کلام» استفاده شده، میتواند دلالت داشته باشد که مقصود صرفا بلندکردن صدا در سخن گفتن نیست؛ بلکه هرگونه صدا بلند کردنی در محضر پیامبر ص مورد نهی قرار گرفته است؛ هرچند میتواند از این باب باشد که خواسته تاکید کند که رفع الصوت فوق ایشان مذموم است که نه رفع الکلام فوقه [یعنی مثلا بالای سر ایشان سخن گفتن اشکالی ندارد و مصداق نهی این آیه نمیشود].
📚(مفردات ألفاظ القرآن، ص496 )...
@yekAaye
🔹النَّبِيِّ
درباره اینکه اصل کلمه «نبیّ» از ماده «نبأ» است یا از ماده «نبو» بین اهل لغت اختلاف است...
▪️ماده «نبو» در اصل دلالت دارد بر رفیعتر بودی چیزی از بقیه؛ یعنی چیزی نسبت به چیزهای دیگر رفعت بیابد و در جایگاه بلندتری قرار گیرد و از بقیه جدا و متمایز گردد ...
▪️اما درباره ماده «نبأ» اگرچه حسن جبل بر این باور است که معنای محوری این ماده به معنای «ظاهر شدن و روی کار آمدنی است که مسبوق به - یا پیچیده در - خفائی بوده باشد» اما اغلب اهل لغت اصل آن را به معنای «انتقال چیزی از جایی به جای دیگر» معرفی کردهاند...
@yekAaye
👇ادامه مطلب👇
هدایت شده از یک آیه در روز
فراز چهارم از توضیح کلمه «النبی»
🔸کلمه «نبی» را در زبان در فارسی به پیامبر ترجمه میکنند؛ در حالی که برای پیامبر (و مقام پیامبری) در عربی (و در خود ادبیات قرآن کریم) از دو کلمه «نبی» و «رسول» (نبوت و رسالت) استفاده میشود
اکنون که درباره کلمه «نبی» توضیح داده شد مناسب است تفاوت این دو هم توضیحی داده شود.
▪️در تفاوت این دو آمده است که گفتهاند هر رسولی نبی هست، اما هر نبیای رسول نیست
📚لسان العرب، ج1، ص163
🌀شاید کسی بگوید مساله بالعکس است زیرا در خود قرآن کریم اگرچه کاربرد کلمه «نبیّ» منحصر در پیامبران است، اما کاربرد کلمه «رسول» اعم از پیامبران است و شامل گروههای مختلفی از فرشتگان با ماموریتهای مختلف هم میشود:
«اللَّهُ يَصْطَفي مِنَ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً وَ مِنَ النَّاسِ» (حج/75)
«لَنَزَّلْنا عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسُولاً» (اسراء/95)
«وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى» (هود/۶۹ و عنکبوت/۳۱)
«قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْک» (هود/۸۱)
«جاعِلِ الْمَلائِكَةِ رُسُلاً أُولي أَجْنِحَةٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ» (فاطر/۱
«يُرْسِلُ عَلَيْكُمْ حَفَظَةً حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (انعام/۶۱)
«حَتَّى إِذا جاءَتْهُمْ رُسُلُنا يَتَوَفَّوْنَهم» (اعراف/۳۹)
«قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا» (مریم/19)
«بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» (زخرف/80)
💢در پاسخ باید گفت که ظاهرا مقصود کسانی که انبیاء را اعم از رسولان معرفی کردهاند در حوزه انسانهاست؛ یعنی هرجا تعبیر رسول در مورد انسان آمده است، ظاهرا «پیامبر» به معنای اصطلاحی آن مد نظر است؛
و اصل این مطلب هم ظاهرا برگرفته از احادیث است چرا که تعداد انبیاء را 124000 ولی تعداد رسولان را 313 نفر دانستهاند و نیز این سخن در تفاوت این دو مشهور است که هردو از جانب خداوند بدون واسطه بشری خبری گرفتهاند اما رسول شریعت خاص دارد ولی نبی ندارد
📚(مجمع البحرين، ج1، ص405 ).
▪️در تفاوت بین «نبی» (جمع آن: انبیاء، نبیّون و نبیّین) و «رسول» (جمع آن: رسل)، در احادیث به ضوابطی مانند بوبژه نحوه دریافت پیام از خدا و عالم غیب (مثلا: كافي، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۷؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۳۶۸-۳۷۴) اشاره شده است؛
اما مهمترین تفاوتی که بین این دو مطرح شده آن است که نبی از آن جهت که نبی است لزوما موظف به ابلاغ خبری که دارد نیست، اما رسول اساسا مأموریتی دارد و باید پیام و رسالتی را از جانب خداوند به مخاطبان برساند.
در این خصوص باید گفت که کلمه «رسول» که واقعا دلالت بر حمل و ضرورت رساندن یک رسالت دارد؛ و به نظر میرسد «نبی» را از هرکدام از دو ماده بدانیم نیز این سخن درست است: اگر مأخوذ از «نبو» باشد این کلمه صرفا بر شرافت و رفعت مقام شخص نبی دلالت دارد نه وظیفه خاصی برای او؛ و اگر از «نبأ» باشد غالبا آن را اسم مفعول دانستهاند که صرفا دلالت دارد که به او خبر خاصی دادهاند؛ اما درباره اینکه وظیفه ابلاغ آن را دارد یا خیر، خود لغت هیچ دلالتی ندارد و حتی اشاره شد که که انباء میتواند بدون حمل خود نبأ باشد.
▪️نکته دیگر در تفاوت این دو آن است که نبوتْ به نبی اضافه میشود (نبوتِ نبی)، اما رسالتْ به خداوند (رسالتی، رسالات الله)؛ و هیچوقت برای خدا تعبیر «نبوة الله» به کار نرفته است؛ زیرا رسول کسی است که پیام و بیانی را عهدهدار شود که به دیگران برساند، و آن پیام که از جانب خدا داده شده که به دیگران بدهد رسالت اوست؛ پس این رسالت خدا را باید برساند؛ و این تفاوت هم موید همان نکته قبل است؛ و لذا تعبیر ابلاغ رسالات داریم اما تعبیر ابلاغ نبوات نداریم
📚الفروق فی اللغة، ص۲۸۴
▪️کسانی که «نبی» را برگرفته از ماده «نبو» میدانند تبیین دیگری نیز درباره این تفاوت دارند و آن این است که با توجه به اینکه اصل این ماده دلالت بر رفعت و علو دارد، «نبی» به کسی گفته میشود که مقامی تکوینی و منزلتی الهی و مرتبهای روحانی و معنوی فوق مراتب عادی بشر داشته باشد؛ و این مقام است که شخص را مستعد و آماده قبول رسالت الهی میکند؛ لذا از نظر اینان در قرآن کریم هرجا تعبیر «نبی» به کار رفته تاکید بر این مقام معنوی آن اشخاص است و هرجا کلمه «رسول» به کار رفته برعهده گرفتن بار رسالت و وظیفه اجتماعی وی مورد تاکید است
📚التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج4، ص131-134
▫️اگر «نبی» را از ماده «نبأ» بدانیم میتوان همین نکته را به این صورت گفت که در نبی، اصلِ ارتباط با عالم غیب و دریافت پیام مد نظر بوده، اما در رسول، داشتن ماموریت ویژهای در ابلاغ این پیام هم نقش داشته است
📚المیزان، ج۱۶، ص۳۲۵
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
🔹لا تَجْهَرُوا /كَجَهْرِ
▪️در مورد ماده «جهر» اغلب اصل آن را همان ظهور و انکشافی که با یک نحوه اعلان کردن همراه باشد دانستهاند؛
... چنانکه «جهرت بالکلام» به معنای اعلان آن است؛ و شخص «جهیر الصوت» کسی است که صدایش بلند است ...
▪️این ماده وقتی به باب مفاعله میرود (که مصدرش بر وزن «فِعال» هم هست) دلالت بر تداوم جهر دارد؛ یعنی یک نحوه دلالت بر افراط در اظهار؛ چنانکه وقتی حضرت نوح میفرماید «ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً» (نوح/8) میخواهد بگوید دعوت من کاری مداوم و آشکار بود که برای همه مساله روشن شد ...
🔸چنانکه اشاره شد معنای این ماده به مادههای «ظهر» و «کشف» و «علن» بسیار نزدیک است ...
▪️در تفاوت «جهر» و «اعلان» هم گفتهاند اعلان نقطه مقابل کتمان است که یک نحوه اظهار معنا برای نفس [در مقام سخن و کلام] است؛ اما اقتضای بلند کردن صدا ندارد؛ در حالی که «جهر» [در مقام سخن و کلام] اقتضای رفع صوت دارد...
تفصیل مطلب در
https://eitaa.com/yekaye/9203
هدایت شده از یک آیه در روز
🔹بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ
درباره ماده «بعض» و بویژه تعبیر «بعضکم لبعض» و معانی مختلفی که این ترکیب میتواند داشته باشد و تمامی کاربردهای قرآنیاش قبلا (در جلسه 962 https://yekaye.ir/an-nesa-4-34/) به تفصیل بحث شد.
▪️این آیه از شواهدی است که بوضوح این ترکیب به معنای «همدیگر» و برای حالت مساوی بین طرفین (که از هر طرف نسبت به طرف دیگر ممکن است در نظر گرفته شود) به کار رفته است.
@yekaye
🔹أنْ تَحْبَطَ
▪️درباره ماده «حبط» ... اصل این ماده در مورد شتر [یا هر چهارپایی] به کار میرفته که از خوردن علف و شبدر دچار نفخ شکم و دل درد شدیدی میشد و حالش وخیم میگردید و چهبسا میمرد؛ و به همین مناسبت به معنای فاسد و تباه شدن [باطل شدن] عمل انسان نیز به کار رفته است ...
🔸ماده «حبط» به ماده «بطل» بسیار نزدیک است؛ ... چهبسا تفاوت اینها در آن است که «حبط» در مورد نابودی کارهای خوب به کار میرود، یعنی امر خوب و مناسبی در ابتدا بوده اما توسط حبط نابود میشود؛ اما «باطل» مربوط به چیزی است که از ابتدا بد و پوچ و بی خاصیت باشد...
📿ماده «حبط» و مشتقات آن جمعا ۱۵ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekAaye
تفصیل مطلب در
https://eitaa.com/yekaye/9205
🔹أعْمالُكُمْ
ماده «عمل» در اصل دلالت بر یک نحوه فعل و رفتار دارد؛ و شاید نزدیکترین کلمه بدان «فعل» باشد؛
اما درباره اینکه چگونه فعلی است و اساسا تفاوتش با «فعل» چیست و کدام اعم یا اخص است بین اهل لغت اختلاف است:
... راغب آن را اخص از «فعل» دانستهاند با این بیان که «عمل» هر کاری است که که از حیوان (بالمعنی العام، که شامل انسان هم میشود) و با قصد انجام شود، و خیلی کم رخ میدهد که بر رفتارهای جمادات «عمل» اطلاق گردد؛ در حالی که «فعل» به کارهای بدون قصد [=غیرارادی] حیوانات و نیز رفتارهایی که از جمادات سر میزند هم اطلاق میگردد
که اگر این دیدگاه را بپذیریم #فعل معادل #رفتار»
و #عمل معادل #کنش در فارسی میشود...
🔸اگر بخواهیم با توجه به کاربردهای این واژه در قرآن قضاوتی داشته باشیم به نظر میرسد حق با راغب اصفهانی باشد چرا که:
▪️(۱) عموما کلمات صالح و سیئ با کلمه «عمل» (نه با «فعل») ترکیب (وصفی یا اضافی) شدهاند (خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً، توبه/۱۰۲؛ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُه، فاطر/۱۰)،
البته کلمات خیر و سوء و امثالهم به صورت مفعول (باواسطه یا بیواسطه) برای هر دو به کار رفته است...
▪️(۲) عموما عمل (نه فعل) قرین ایمان مطرح شده است: «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات».
▪️(۳) ... پاداش و عقاب اخروی، غیر از دو مورد که چهبسا همانها هم قابل مناقشه باشند... همواره ناظر به «عمل» مطرح شده است (مثلا: حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كانُوا يَعْمَلُونَ، اعراف/147)
💢 همه اینها شواهدی است که در «عمل» قصد و اراده لحاظ شده است؛ و منظور از قصد و اراده هم همان فکر و رویه است؛
و
🔸(۴) شاید به همین لحاظ است که «عمل» در مورد انسان (عمده آیات مربوطه) و جن (وَ مِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّه؛ سبأ/۱۲) به کار رفته
اما هرگز در مورد خداوند به کار نرفته است ... در حالی که کلمه «فعل» که ظاهرا بر جلوه بیرونی و خروجی عمل دلالت دارد ...
در مورد خداوند (ما يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذابِكُمْ، نساء/۱۴۷؛ ...؛ أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ، فجر/6)
بلکه در مورد فرشتگان (عَلَيْها مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ؛ تحریم/6)
و کل موجودات (وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ؛ يَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ؛ نحل/49-50)
هم به کار رفته است.
▪️(۵) و شاید با همین ملاحظه (یعنی لحاظِ قصد و اراده فاعل در معنای «عمل»، و عدم آن در معنای «فعل») است که همواره از «حبط عمل» سخن گفته شده و نه از «حبط فعل». ...
🔸از دیگر مادههایی که به «عمل» نزدیک است مادههای «صنع» و «جعل» است:
▪️در تفاوت «صنع» و «عمل» گفتهاند که صنع اخص از عمل است، «عمل» به هر کار ارادیای که از انسان سر بزند (ولو آگاهی خوبی هم از نحوه انجام آن نداشته باشد) اطلاق میگردد؛ اما «صنع» در جایی است که عملی مرتب و محکم و نیکو انجام شود و به نحوی مستند به آگاهی و درایت و تدبیر باشد؛ لذا به نجار «صانع» میگویند اما به «تاجر» خیر؛ زیرا نجار قبل از عمل میداند که دقیقا چه میخواهد بکند؛ اما تاجر نمی داند آیا واقعا به سودی که میخواهد میرسد یا خیر؛ و به همین جهت است که به کارگزاران حکومتی «عامل» و «عمال» گویند، نه «صانع»؛ چون فقط انجام کارشان برایشان مهم است و غالبا آگاهی از ثمراتی بر کارشان مترتب خواهد شد ندارند ...
📿ماده عمل و مشتقات آن جمعا 360 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
@yekAaye
متن کامل این بحث در:
https://eitaa.com/yekaye/9206
https://eitaa.com/yekaye/9207
https://eitaa.com/yekaye/9209
هدایت شده از یک آیه در روز
شأن نزول
1️⃣ درباره آیه قبل شأن نزولی مطرح شد که همانجا اشاره شد بسیاری از کتب اهل سنت آن را به عنوان شأن نزول آیه دوم مطرح کردهاند (و به نظر میرسد ناظر به هر دو آیه بوده است).
در اینجا نمونهای از روایاتی که آن را به عنوان شأن نزول آیه دوم ذکر کرده تقدیم میشود:
هيأتى از بنىتميم نزد پيغمبر (ص) آمدند. ابوبكر گفت: قعقاع بن معبد بن زراره را بر ايشان امير كن.
عمر گفت: خیر؛ بلکه اقرع بن حابس را امير كن.
ابو بكر به عمر گفت: تو جز مخالفت با من کاری نمیکنی!
عمر پاسخ داد من قصد مخالفت تو را نداشتم.
با هم به جدل و مراء پرداختند که این آیه نازل گرديد که «صداهايتان را از صدای پیامبر ص بلندتر نکنید» (حجرات/۲)
📚البحر الزخار (مسند بزار، م۲۹۲)، ج6، ص145؛
أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص402
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ سَعِيدٍ الْجَوْهَرِيُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ حَسَنِ بْنِ الصَّبَّاحِ، قَالَا: نا حَجَّاجُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: نا ابْنُ جُرَيْجٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، أَنَّ ابْنَ الزُّبَيْرِ، حَدَّثَهُمْ، قَالَ:
قَدِمَ رَكْبٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ [آله و] سَلَّمَ.
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَمَرَ الْقَعْقَاعُ بْنُ مَعْبَدٍ.
وَقَالَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَمَرَ الْأَقْرَعُ بْنُ حَابِسٍ.
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: مَا أَرَدْتَ إِلَّا خِلَافِي.
فَقَالَ عُمَرُ: مَا أَرَدْتُ خِلَافَكَ.
فَتَمَارَيَا فَنَزَلَتْ «لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ» [الحجرات/2].
@yekaye
☀️۱) الف. از انسبنمالک نقلشده:
هنگامیکه این آیه نازل شد، ثابتبنقیس ناپدید شد. رسولخدا (صلی الله علیه و آله) سراغش را گرفت؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از حال او باخبر ساختند؛ حضرت ثابت را نزد خویش فرا خوانده و از او [دربارهی علّت ناپدید شدنش] پرسید.
گفت: «ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله)! این آیه نازل شد و من هم شخصی هستم که صدای بلندی دارم، میترسم که عملم نابود شود [بههمینخاطر در محضر شما حاضر نمیشوم]».
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «تو مصداق این آیه نیستی، تو به خیر و نیکی زندگی خواهی کرد و به نیکی خواهی مُرد و از اهل بهشت خواهی بود».
📚تفسير جوامع الجامع، ج4، ص150
☀️ب. همین مطلب با دو سند مختلف از قول خود ثابت بن قیس چنین نقل شده است:
هنگامیکه این آیه نازل شد، ثابتبنقیس گفت: من بودم که صدایم را از صدای رسولخدا (صلی الله علیه و آله) فراتر برده [و در برابر او بلند سخن میگفتم؛ اعمال من نابود شد؛ پس] من اهل دوزخم.
این مطلب به گوش رسولخدا (صلی الله علیه و آله) رسید. حضرتفرمود: [چنین نیست] او از اهل بهشت است.
📚أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص402
@yekAaye
☀️۲) از امام کاظم (علیه السلام) روایت شده است:
وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) وارد مدینه شد، بسیاری از مهاجر و انصار اطراف وی جمع میشدند و پیوسته مراجعات مردم به ایشان افزایش مییافت و او را با لقبهای شایسته و بزرگمنشانه مورد خطاب قرار میدادند و این بدان جهت بود که خداوند متعال به آنان دستور داده بود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهايتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید، و همانند صدا بلند کردنتان برای همدیگر، با صدای بلند با او سخن مگوييد، تا در حالی که شما احساس نمیکنید اعمالتان نابود شود!» (حجرات/۱).
و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز نسبت به آنها مهربان و برای آنان دلسوز بود و پیوسته میکوشید که آنان به گناه نیفتند، بهطوریکه به حال هرکسی که باو صحبت میکرد مینگریست و میکوشید صدای خود را از او بلندتر نماید مبادا آن مؤمن مشمول تهدید خداوند در خصوص حبط عمل قرار گیرد.
تا جایی که یکبار عربی بادیهنشین از پشت دیوار با صدایی بلند ایشان را صدا زده گفت: یا محمّد (صلی الله علیه و آله)!
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هم با صدای بلندتری او را پاسخ داد که میخواست آن عرب بادیه نشین به خاطر بلند نمودن صدایش به گناه دچار نگردد.
آن بادیهنشین پرسید: به من از توبه بگو، که تا کی پذیرفته میشود؟
رسول الله ص فرمود: ای برادر عرب! باب توبه برای فرزند آدم باز است و بسته نمیشود تا وقتی که خورشید از مغرب طلوع کند؛ و این همان سخن خداوند متعال است که فرمود: «آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند، يا پروردگارت بيايد، يا پارهاى از آیات پروردگارت بيايد؟ روزى كه پارهاى از آیات پروردگارت آيد« که منظور همان طلوع خورشید از مغرب است «كسى را ایمانش سودی نمی بخشد كه قبلًا ايمان نياورده يا خيرى در ايمان آوردن خود به دست نياورده باشد. بگو: «منتظر باشيد كه ما [هم] منتظريم.» (انعام/158)
📚التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، ص477-478
@yekAaye
حدیث به همراه متن اصلی در:
https://eitaa.com/yekaye/9218
هدایت شده از یک آیه در روز
☀️۳) از امام محمد باقر ع روایت شده است:
وقتی امام حسن مجتبی ع در بستر احتضار افتاد وصیتهایی به امام حسین ع فرمودند ... [از جمله اینکه]:
بدان که از جانب عایشه مصیبتی به من رسد که مردم از آن زشتى كردار او و دشمنی اش با خدا و رسولش و دشمنىاش با ما اهل بيت ع را دریابند.
پس چون امام حسن ع قبض روح شد، آن حضرت را بر روى تختی گذاشتند و به مصلّاى رسول الله ص، كه آن حضرت در آنجا بر مردگان نماز مىخواند، بردند و بر آن حضرت نمازگزاردند. چون از نماز بر او فارغ شدند، پیکر مطهر ایشان را برداشتند و به مسجد رسول صلى الله عليه و آله آوردند. هنگامی که آن حضرت را را کنار قبر رسول خدا ص گذاشتند، خبر به عائشه رسيد و به او گفتند كه اينها حسن بن على ع را آوردهاند تا در کنار رسول خدا ص دفن كنند.
پس عائشه پیشاپیش همه سوار بر استری زیندار بيرون آمد، ... پس ايستاد و گفت: پسرتان را از خانه من دور كنيد؛ كه چيزى نباید در آن دفن شود، و نباید پرده رسول خدا صلى الله عليه و آله دریده و هتک حرمت شود!
امام حسین ع به عایشه فرمود: سالهاست که تو و پدرت، پرده رسول الله ص را دريده و هتک حرمتش کردهاید؛ و در خانه آن حضرت ص كسى را داخل كردى كه رسول الله ص نزديكى او را دوست نمىداشت. و قطعا خداوند تو را در اين باره مورد سؤال قرار خواهد داد. ای عایشه! همانا برادرم به من دستور داد که او را به نزد پدرش رسول الله ص ببرم تا عهدی با وی تازه کند؛ و بدان که برادرم آگاهترین مردم به خدا و رسولش بود، و به تأویل کتاب او آگاهتر از این بود که پرده رسول الله ص را بدرد و حرمتش را هتک کند؛ که خداوند تبارک و تعالی فرمود: «ای آن کسانی که ایمان آوردهاند، داخل حجرههای پیامبر نشوید مگر به شما اذن داده شود» (احزاب/53) و تو مردانی را بدون اذن رسول الله ص در حجره وی وارد کردی! و نیز خداوند فرموده بود: «ای آن کسانی که ایمان آوردند، صداهايتان را از صدای پیامبر بلندتر نکنید» (حجرات/۱). و به جان خودم سوگند كه تو براى پدرت و فاروق او [يعنى: عمر] کنار گوش رسول خدا ص كلنگها زدى ... .
ادامه این حدیث ذیل آیه بعد خواهد آمد؛ ان شاء الله تعالی.
📚الكافي، ج۱، ص۳۰۲-۳۰۳
@yekaye
👇سند و متن حدیث 👈
https://eitaa.com/yekaye/9221