💐💐💐عید سعید قربان، عید قربانی کردن نفس در پیشگاه معبود، مبارک باد 🌹🌹🌹
@yekaye
یک آیه در روز
945) 📖 وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْم
.
1️⃣ «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَليماً»
در آیه قبل، پذیرش توبه را حق کسانی دانست که از روی جهات مرتکب بدی میشوند و زود هم توبه میکنند؛
در این آیه نقطه مقابل را بیان میکند یعنی توبه برای کسانی نیست که مرتکب بدیها میشوند، و وقت ملاقات مرگ به یاد توبه میافتند؛ و یا کسانی که با کفر و توبهنکرده میمیرند و با مشاهده حقیقت در عالم برزخ و قیامت میخواهند توبه کنند.
در واقع،
با این دو آیه خداوند انسان را در میانه خوف و رجا نگه میدارد:
📛نه اگر کار بدی مرتکب شدید، ناامید شوید، بلکه راه توبه باز است؛
📛ونه چنان به راه توبه دل ببندید که به کار زشت خود ادامه دهید و مرگ شما را دریابد.
💠نکته تخصصی #انسانشناسی
به نظر میرسد یکی از ویژگیهای خاص انسان، که نقش مهمی در فهم عمیق انسان و تمایز حقیقی او با حیوان دارد و نقطه مقابل فهم داروینی از انسان است؛ مساله #توبه است.
وجود توبه در انسان، حکایت از یک ممیزات خاص انسانها میکند و آن اینکه به تعبیر اگزیستانسیالیستها، وجود انسان مقدم بر ماهیت اوست.
در واقع، هر حیوانی، بلکه هر موجودی در عالم طبیعت، ماهیتش از پیش تعیینشده است و اگرچه حیوانات حرکت ارادی دارند، و حتی بعید نیست بهرهای از ذهن و حافظه هم داشته باشند؛ اما توان اینکه بتوانند از ماهیتی که نظام خلقت برای آنها تعیین کرده بیرون آیند، ندارند: یک اسب، از ابتدا تا انتهای عمرش اسب است و یک سگ، سگ؛
🤔 اما انسان موجودی است که گویی بیتعین آفریده شده؛
یعنی ظرفیت بینهایتی در او قرار داده شده؛ و اصل جهتگیریای که او را عمیقا راضی میسازد هم در وی نهاده شده، اما تصمیم برعهده خود او گذاشته شده که خود را چگونه رقم بزند:
💢میتواند برتر از فرشتگان شود یا پستتر از حیوانات.💢
🤔و عجیبتر اینکه این رقم زدن خویش هم، مادامی که در این دنیاست، همچنان قابل تغییر است؛
یعنی میتواند زمانی از حیوانات و درندگان و ... پستتر شده باشد؛ ولی تغییر مسیر دهد و از فرشتگان سبقت بگیرد؛ و بالعکس.
در واقع،
🔺هم تقدم وجود انسان بر ماهیت او؛ و
🔺هم امکان توبه در انسان،
از آن دسته از شواهدی است که بخوبی نگنجیدن انسان در تلقی داروینی (یعنی منحصر دانستن وجود او به اینکه ادامه حیوان باشد، و نه حاوی روح الهی) را نشان میدهد.
💠ثمره #اجتماعی
توجه به وجود واقعیتی به نام توبه در انسان، نه تنها موجب میشود که فرد، هرقدر هم بدی کرده باشد، هیچگاه دچار ناامیدی نشود؛ بلکه نگاه انسان به جوامع را امیدوارکننده می سازد:
🤔هرجامعه ای نیز هرقدر هم که در بدی فرو رفته باشد؛ و حتی علائم عذاب بر سر آن هویدا شده باشد (مانند قوم یونس)؛ باز مادامی که با مرگ قطعی و نابودی نهایی روبرو نشده، امکان توبه و بازگشت دارد؛ و از این رو، در بدترین جوامع هم، نباید از تلاش برای اصلاح، ناامید شد.
@yekaye
یک آیه در روز
945) 📖 وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْم
.
2️⃣ «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ... وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ ...»
چرا در آیه قبل «التوبه علی الله» گفت، اما در این آیه «علی الله» را نیاورد؟
🍃الف. تلویحا میخواهد بر انقطاع رحمت خاصه و عنایت خداوند در مورد این افراد اشاره کند. (المیزان، ج4، ص233)
🍃ب. ...
@yekaye
یک آیه در روز
945) 📖 وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْم
.
3️⃣ «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ .. وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ»
در آیه قبل از پذیرش توبه کسانی که عمل بد را از روی جهالت انجام میدهند سخن گفت و در این آیه تعبیر «از روی جهالت»را نیاورد؛
واضح است که این نیاوردن دلالت دارد که توبهای پذیرفته میشود که عمل از روی جهالت باشد نه اینکه کسی عالماً عامداً و با نیت اینکه بعدا توبه میکنم گناهی را انجام دهد.
🤔اما چرا در آیه قبل، تعبیر «السوء» (مفرد) آورد اما در این آیه «السیئات» (جمع)؟
🍃الف. تلویحا میخواهد بر انقطاع رحمت خاصه و عنایت خداوند در مورد این افراد اشاره کند؛ بدین جهت که گویی همه اعمال بد آنان را احصاء و شمارش میکنند. (المیزان، ج4، ص233)
🍃ب. تا گناه زياد نشده، توبه آسان است. «يَعْمَلُونَ السُّوءَ» كه مراد انجام يك گناه است، ولى در «يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ» مراد گناهان زياد است كه توبه از آن مشكل است. (تفسير نور، ج2، ص259)
🍃ج. اصرار بر گناه، توفيق توبه را از انسان مىگيرد. كلمهى «يَعْمَلُونَ» نشانه استمرار و كلمهى «السَّيِّئاتِ» به معناى تعدّد و تكرار گناه است. (تفسير نور، ج2، ص259)
🍃د. چه بسا بنوعی به اینکه کجا فرد مشمول رحمت میشود و کجا مشمول رحمت نمیشود اشاره میکند: یعنی در جایی که تک بدیای از شخص رخ داده، ظرفیت و امکان توبه هست و بخشش خداوند سریع شامل حال میشود؛ اما جایی که بدیها جمع شده، دیگر امیدی به توبه و بخشش نیست؛ بویژه که به اینکه توجه کنیم که «السیئات» جمعی است که الف و لام بر سرش آمده وچهبسا دلالت بر شمول و عمومیت میکند: یعنی همه بدیها.
🍃ه. ...
@yekaye
یک آیه در روز
945) 📖 وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْم
.
4️⃣ «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ»
توبه در حال اختيار و آزادى ارزش دارد، نه در حال اضطرار يا مواجهه با خطر. (تفسير نور، ج2، ص259)
@yekaye
یک آیه در روز
945) 📖 وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْم
.
5️⃣ «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ»
توبه را نبايد به تأخير انداخت. چون زمان مرگ معلوم نيست و توبه هنگام معاينه مرگ، پذيرفته نمىشود. (تفسير نور، ج2، ص259)
📝تکمله
نه تنها این آیه، بلکه آیات متعدد دیگری در قرآن کریم هست که نشان میدهد که کسی که در معرض مرگ قرار گرفته توبهاش قبول نیست، از جمله:
🔹فلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كَفَرْنا بِما كُنَّا بِهِ مُشْرِكين؛ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ إِيمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا (غافر/84-85)
🔹درباره فرعون: حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ (يونس/90-91)
🔹حتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها (مؤمنون/99-100)
🔹و أَنْفِقُوا مِنْ ما رَزَقْناكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ فَيَقُولَ رَبِّ لَوْ لا أَخَّرْتَنِي إِلى أَجَلٍ قَرِيبٍ فَأَصَّدَّقَ وَ أَكُنْ مِنَ الصَّالِحِينَ وَ لَنْ يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْساً إِذا جاءَ أَجَلُها (منافقون/10-11)
(مفاتيح الغيب، ج10، ص8)
📝تکمله2
برخی توضیح دادهاند که آنچه مانع قبولی توبه در لحظه مرگ میشود صرف قرار گرفتن در موقعیت مرگ نیست، بلکه علت اصلی این است که در آن لحظه، شخص دیگر از روی ناچاری و اضطرار است که ایمان میآورد و از این رو، توبهاش واقعا توبه حقیقی نیست. شاهد بر این مدعا هم این است خداوند برخی را میراند و سپس زنده کرد (مانند قومی از بنیاسرائیل که در آیه 243 سوره بقره حکایتشان گذشت) و وقتی به زندگی برگشتند همچنان به تکالیفی مکلف بودند و از این رو، باز هم توبهشان میتوانست در معرض توبه و قبولی آن قرار گیرند. (مفاتيح الغيب، ج10، ص9)
@yekaye
یک آیه در روز
945) 📖 وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْم
.
6️⃣ «حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ»
هنگام خطر و مرگ، فطرت خداشناسى انسان آشكار مىشود. (تفسير نور، ج2، ص259)
@yekaye
یک آیه در روز
945) 📖 وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْم
.
7️⃣ «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ»
در این آیه ابتدای بر نپذیرفته شدن توبه در لحظه مرگ سخن گفت و سپس بر عدم پذیرش توبه کسی که کافر مرده است.
🤔مگر چنین نیست که اگر کسی در لحظه مرگ توبهاش پذیرفته نشود، به طریق اولی اگر کافر و توبهنکرده بمیرد، توبهاش پذیرفته نخواهد شد⁉️
پس آوردن این جمله دوم، چه وجهی دارد❓
🍃الف. این آیه و آیه قبل در واقع سه گروه را با هم مقایسه میکند: آیه قبل وصف حال مومنانی بود که احیاناً گناهی مرتکب میشوند؛ فراز اول این آیه وصف حال منافقان است و فراز دومش وصف حال کافران؛ و با این دو تعبیر میخواهد به تفاوت منافق و کافر اشاره کند. (ابوالعالیه و ربیع، به نقل از الدر المنثور، ج2، ص130)
🍃ب. چهبسا برای بیان شدت و مبالغه در به تاخیر انداختن توبه است، که میخواهد بگوید کسی که توبه را تا لحظه مرگ به تاخیر میاندازد، از این حیث که مورد توجه و مغفرت قرار نمی گیرد همانند کسی است که کافر است و کافر میمیرد. یعنی توبه اینان همانند توبه نکردن آنان است! (تفسير الصافي، ج1، ص432-433)
🍃ج. میدانیم که توبه بنده، محفوف به دو توبه از جانب خداوند است: یعنی ابتدا خداوند باید با رحمتش متوجه بنده شود تا توفیق توبه در بنده پدید آید «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا» (توبه/118) و بعد از اینکه توبه کرد دوباره با رحمت به سوی او برگردد تا با این رحمت، توبه بنده مورد قبول واقع گردد: «إِلاَّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَيَّنُوا فَأُولئِكَ أَتُوبُ عَلَيْهِمْ» (توبه/160). این آیه در مقام توبه خداوند است نه توبه بنده؛ و میخواهد بفرماید کسی که کافر باشد و بمیرد، هیچگاه مشمول توبه خداوند قرار نخواهد گرفت؛ ولی در مورد بنده مومن، در لحظه مرگ است که این توبه خداوند شامل او نمیشود؛ اما ممکن است بعد از مرگ با شفاعت و ... مشمول مغفرت (توبه خدا بر بنده) شود. (الميزان، ج4، ص243)
با این توضیح:
🌱ج.1. شاید همین دو جمله اشاره به دو گونه پذیرش توبه باشد: یعنی، علاوه بر توبهای که خداوند در دنیا میپذیرد، شاید توبهی برخی از افراد در برزخ و دیدن برخی از عذابها پذیرفته شود (آنگاه فراز اول این آیه هشداری است که اگر توبه نکرده به مرگ برسید، دست کم در برزخ برخی از عذابها را خواهید چشید)؛ اما کسی که کافر بمیرد، در هیچ موقفی بعد از مرگ هم توبهاش پذیرفته نخواهد شد.
🌱ج.2. شاید اشاره به اثر شفاعت در مغفرت است؛ یعنی گروه اول توبهشان در لحظه مرگ قبول نیست، اما ممکن است بعدا بر اثر شفاعت بخشیده و از مسیر عذاب برگردانده شوند، اما کسی که کافر بمیرد به هیچ عنوان از مسیر عذاب برگردانده نخواهد شد.
🍃د. برای «وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ» دو معنا متصور است، یکی اینکه مقصود کافرانیاند که به کفر مردهاند؛ و دیگری بر اساس اینکه در مقابل «الذین ... حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ» قرار گرفته [و نیز اینکه فعل مضارع، و نه ماضی، برایشان به کار رفته]، همان معنای در معرض مرگ قرار گرفتن باشد اما در خصوص ایمان، نه عمل؛ یعنی در فراز اول سخن از کسانی است که ایمان داشتند و تا لحظه مرگ از گناهشان توبه نکردند، و در این فراز در خصوص کسانی که کافر بودند و تا لحظه مرگ ایمان نیاوردند و در لحظه مرگ و با دیدن حقایق آن سو، میخواهند ایمان بیاورند [و اشکال تنها در صورتی وارد است که فقط معنای اول را برای آیه قبول داشته باشیم.] (مفاتیح الغیب، ج10، ص10)
🍃ه. ...
@yekaye
یک آیه در روز
945) 📖 وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْم
.
8️⃣ «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ .. وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ. ..»
در این دو آیه دو گروه را برشمرد:
🔻افرادی که از روی جهالت گناهی میکنند و زود توبه میکنند و خدا توبهشان را میپذیرد؛
🔻افرادی که تا لحظه مرگ توبه نمیکنند و خداوند توبهشان را نمی پذیرد.
🤔اما میدانیم که بین این دو افراد دیگری هم متصور است:
🔻افرادی که نه از روی جهالت، بلکه از روی عمد و آگاهی گناه میکنند، اما به هر دلیلی بعد از مدتی پشیمان میشوند و توبه میکنند؛ یا افرادی که از روی جهالت گناه میکنند، اما چنان شهوت و غضب بر آنان غلبه دارد که تا مدتهای مدید توبه نمیکنند؛ اما نهایتا پیش از رسیدن مرگ توبه میکنند.
💢برخی از مفسران کوشیدهاند که همه اینها را به دو شق فوق برگردانند، یعنی مثلا یا مفهوم جهالت را به حدی توسعه دهند که هرکس که پشیمان شود و توبه کند را بگویند گناهش از روی جهالت بوده، هرچند هنگام انجام گناه کاملا تعمد و قصد عصیان داشته باشد؛ و یا هرکس که تا پیش از مرگش توبه کرده باشد را در زمره کسانی که زود توبه میکنند قرار دهند ولو فاصله گناه و توبه چند ده سال باشد؛
⭕️ اما به نظر میرسد بعید نیست که حق با مفسرانی باشد که بر این باورند که خداوند دو سر طیف را مطرح کرده، یعنی آنجا که حتما توبهاش قبول یا حتما رد میشود؛ و بقیه گروهها را بین خوف و رجا باقی نگه داشته است؛ تا در عین حال که افراد از اینکه از روی عمد گناه کنند یا توبه را به تاخیر اندازند، برحذر داشته شوند، اما اگر کسی هم چنین کرد، کاملا ناامید نشود و هنوز باب توبه را باز بداند.
@yekaye
.
9️⃣ «وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ حَتَّى إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَليماً»
کسی که توبه نکند، خواه در لحظه مرگ توبه کند، یا اصلا توبهای نکند و کافر بمیرد، خداوند عذابی دردناک برایش آماده کرده است.
💠بحث تخصصی کلامی
📝#عذاب_دردناک و #رحمت_خدا
برخی گمان میکنند که عذاب کردن با رحمت خداوند سازگار نیست؛ و میپندارند به خاطر گستره رحمت الهی، عذابی رخ نخواهد داد❗️
در این تلقی، نه تنها رحمت خدا به گونهای کاملا عاطفی و احساساتی و غیرحکیمانه قلمداد شده،
بلکه رابطه دنیا و آخرت،رابطه ای قراردادی و فرضی پنداشته شده است؛
اما اگر توجه کنیم که حقیقت عذاب، ظهور و تجلی مسیری است که آنها در دنیا پیمودهاند، در واقع با این گونه حرکت خویش، خودشان عذابی دردناک برای خود آماده میکنند؛ و چون توبه نکرده و از راه ناصواب برنگشتهاند آن عذاب برایشان قطعی و حتمی میشود؛
و اینکه کسی حقیقت و باطن عمل خود را در آخرت مشاهده کند، ربطی ندارد به اینکه خداوند رحمتش چه اندازه گسترده است:
آیا میشود توجیه کرد که چون رحمت خدا گسترده است پس هنگام عبور از خیابان بیدقت عبور کنیم و انتظار داشته باشیم که علیرغم بیمبالاتیمان تصادف نکنیم و اگر هم تصادف کردیم پایمان نشکند و اگر هم شکست درد نداشته باشد و یا اینکه هیچگاه فلج نشویم⁉️
📝تکمله: بحثی با معتزله
برخی از معتزله بر این باورند که این آیه دلالت دارد که کسی که مرتکب گناه کبیره شود و تا لحظه مرگ توبه نکند حتما در قیامت عذاب خواهد شد زیرا علاوه بر اینکه فرمود توبه آنان قبول نیست در پایان هم تاکید کرد که عذابی دردناک برایشان آماده کردهایم.
اما چند پاسخ به اینها میتوان داد.
🍃الف. آیه ظهور صریح ندارد که «اولئک» شامل هر دو گروه (کسانی که تا لحظه مرگ توبه نمیکنند؛ و کافران) باشد، بعید نیست که «اولئک»فقط به گروه دوم برگردد که مرجع نزدیکتری برای اسم اشاره است. (مفاتیح الغیب، ج10، ص10)
🍃ب. آیه در مقام قبولی توبه است و نسبت به امور دیگر از جمله شفاعت ساکت است؛ و اصل شفاعت نهتنها در قرآن کریم مطرح شده، بلکه بر اساس روایات متعدد شیعه و سنی از پیامبر ص نقل شده که شفاعت من به اهل کبائر از امتم خواهد رسید؛ و اینکه توبه کسی در لحظه مرگ پذیرفته نشود و وی مدتی در برزخ و حتی در مواقف قیامت معذب باشد منافاتی ندارد با اینکه نهایتا مورد شفاعت قرار گیرد. آنگاه حتی اگر «اولئک» به هر دوی اینها برگردد، تعبیر آماده کردن عذاب، اولا غیر از عذاب کردن است (یعنی عذاب به خاطر عملشان برایشان آماده شده، اما با توجه به شفاعت، آن عذاب بدانها نمیرسد) و ثانیا آماده کردن عذاب، با اینکه در برزخ عذابی شوند هم سازگار است و ضرورتی ندارد که به معنای عذاب اخروی یا عذاب جاودانه باشد.
🍃ج. ...
@yekaye
946) 📖 يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ ما آتَيْتُمُوهُنَّ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً 📖
💢ترجمه
ای کسانی که ایمان آوردهاند! نه برای شما حلال است که زنان را به اکراه وارث شوید، و نه اینکه بر آنان سخت بگیرید تا مقداری از آنچه را بدانها [به عنوان مهریه] دادهاید [از دستشان بیرون] ببرید، مگر اینکه زشتکاریِ آشکاری مرتکب شوند؛ و با آنان به نیکی معاشرت کنید؛ پس اگر آنان را خوش ندارید، پس چه بسا چیزی را خوش نمیدارید و خداوند در آن خیر فراوانی قرار میدهد.
سوره نساء (4) آیه 19
1398/5/22
11 ذیالحجه 1440
@yekaye
🔹لا يَحِلُّ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «حلل» در اصل به معنای «گشودن» و «باز کردن» (باز کردن گره؛ طه/۲۷) دانستهاند؛
▪️ «حلال» (در مقابل «حرام») را از این جهت حلال گفتهاند که وقتی چیزی حلال است، گویی گره آن را گشوده و در آن اجازه تصرف داده شده است.
▪️«فرود آمدن و در جایی اقامت کردن» را هم «حلول» (و مکان آن را «محل») گویند از این جهت که وقتی مسافر در جایی فرود میآید بارهایش را باز میکند؛ و کمکم در مورد هر نزول و جای گرفتنی به کار رفته است.
▪️به زن و شوهر هم «حلیله» و «حلیل» (جمع آن: «حلائل»؛ نساء/۲۳) میگویند از این جهت که هر یک بر دیگری حلال شده است (و برخی گفتهاند از این جهت هریک حق دارد لباس دیگری را بگشاید)؛ و برخی گفتهاند: علاوه بر زن و شوهر، به هر همنشینی حلیل و حلیله گویند از این جهت که در یک محل قرار گرفتهاند.
▪️«محله» هم مکانی است که یک گروهی در آنجا جای گرفتهاند.
🔖جلسه 331 http://yekaye.ir/al-balad-90-2/
📖اختلاف قرائت
▪️در اغلب قرائات به صورت فعل مفرد مذکر غایب قرائت شده (لا یحل)
▪️اما در قرائتی غیرمشهور (نعیم بن میسرة) به صورت مفرد مونث غایب (لا تحل) قرائت شده و تقدیر کلام این است که «لا تحلّ لکم الوراثة». (معجم القراءات، ج2، ص40)
@yekaye
🔹كَرْهاً ، كَرِهْتُمُوهُنَّ ، تَكْرَهُوا
▪️ماده «کره» را در اصل به معنای نارضایتی و دوست نداشتن، و نقطه مقابل رضایت و محبت دانستهاند (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص172)
▫️هرچند برخی معنای اجبار را در آن پررنگتر دانسته و آن را نقطه مقابل اراده معرفی کردهاند، بدین بیان که اراده، خواستن همراه با اختیار و انتخاب است؛ [اما اکراه، انجام کار از روی اجبار و برخلاف میل است] (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج10، ص50)
▫️اما دست کم در سه آیه قرآن، ماده «کره» در مقابل ماده «حبب» قرار داده شده است: «عَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً ... وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً» (بقره/216) ، «لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ ... وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» (حجرات/7) ، «أَ يُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ» (حجرات/12)
▪️مصدر فعل «کَرِهَ یَکرَهُ» را «کَره» دانستهاند: «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً» (آل عمران/83)
▫️برخی «کُره» را هم مصدر و تفاوت آنها را صرفا تفاوت در لهجه (لغتان) دانستهاند (مجمع البيان، ج3، ص38)
▫️اما برخی «کُره» را اسم و به معنای «مشقت» دانسته (حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ كُرْهاً؛ احقاف/15)؛ و گفتهاند «کَره» در آنجاست که خود شخص متکلفانه عملی را عهدهدار شود و آن را با ناخرسندی انجام دهد (معجم المقاييس اللغة، ج5، ص172 )
▫️به تعبیر دیگر، «کُره» را مشقتی بدون اینکه شخص به خاطر آن به تکلف افتد دانستهاند و «کَرة» را مشقتی که شخص را به تکلف میاندازد و وی بناچار آن را عهدهدار میشود (المحيط في اللغة، ج3، ص355 )
▫️و نیز گفته شده که «کَره» مشقتی است که از خارج و به اجبار بر شخص تحمیل میشود، اما «کُره» آن است که شخص خود بدان میرسد در حالی که میتوانسته از آن معاف باشد (مفردات ألفاظ القرآن، ص707 )
▪️این ماده وقتی به باب افعال برود به معنای اجبار کردن و کسی را به کاری که دوست ندارد وادار نمودن است: «وَ ما أَكْرَهْتَنا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْر» (طه/72) «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ ... وَ مَنْ يُكْرِهْهُنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِنْ بَعْدِ إِكْراهِهِنَّ غَفُورٌ رَحيمٌ» (نور/33) «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنينَ» (یونس/99) «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ» (بقره/256)
▪️بر همین اساس وقتی شخص با امر خارجی بر کاری مجبور شود، با صیغه اسم مفعول از باب افعال (یعنی «مُکرَه») تعبیر میشود؛
اما وقتی این کراهت از درون وی برخاسته باشد با صیغه اسم فاعل ثلاثی مجرد (یعنی «کاره») تعبیر میشود: «أَ نُلْزِمُكُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها كارِهُونَ» (هود/28) «أَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ» (مومنون/70) «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَريقاً مِنَ الْمُؤْمِنينَ لَكارِهُونَ» (انفال/5)
▫️اما چیزی که خود آن چیز مورد کراهت باشد با صیغه اسم مفعول ثلاثی مجرد میآید (یعنی «مکروه») «كُلُّ ذلِكَ كانَ سَيِّئُهُ عِنْدَ رَبِّكَ مَكْرُوهاً» (اسراء/38)
▫️و وقتی به باب تفعیل برود، غالبا با حرف «الی» همراه میشود و به معنای چیزی را نزد کسی مکروه و ناخوشایند گرداندن است؛ و نقطه مقابل «حَبَّبَ الیه» میباشد: «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإيمانَ ... وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ» (حجرات/7) (مجمع البحرين، ج6، ص360)
📿ماده «کره» و مشتقات آن 41 بار در قرآن کریم به کار رفته است.
📖 اختلاف قرائات
🔹در اغلب قرائات به صورت «کَرهاً» قرائت شده است
▪️اما در قرائات برخی از اهل کوفه (حمزه و کسائی) و نیز در برخی از قرائات عشر و اربعه عشر (خلف و حسن و اعمش) به صورت «کُرهاً» قرائت شده؛ و هر دو را مصدر دانستهاند که درباره تفاوت این دو در نکات ادبی توضیح داده خواهد شد.
📚مجمع البيان، ج3، ص38 ؛ معجم القراءات، ج2، ص41
@yekaye
🔹 لا تَعْضُلُوهُنَّ
▪️ماده «عضل» در اصل بر شدت و پیچیده شدن کار دلالت دارد (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص345) برخی اصل این ماده را امتناع و بازداشتن (مجمع البيان، ج3، ص39) آن هم بازداشتنی که با در مضیقه و فشار قرار دادن همراه باشد دانستهاند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص165) و بعید نیست که اصل این ماده از کلمه «الْعَضَلَة» [که در فارسی به اشتباه عَضُلِه» تلفظ میشود] بوده است به قسمت پرگوشت ساق و بازو گفته میشود (كتاب العين، ج1، ص278) و در واقع به هر گوشت محکم و درهمتنیدهای اطلاق میگردد [که تعبیر «عضلانی» در زبان فارسی از همین ماده اخذ شده است] (مفردات ألفاظ القرآن، ص571)
▪️امر «مُعضِل» کار شدیدی است که اصلاح آن با سختی و زحمت همراه است، و به همین جهت به شدائد «مُعضِلات» گفته میشود (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص345) که در فارسی به اشتباه «معضَلات» تلفظ میشود.
▪️«عَضَلْ» در تنگنا قرار دادن زن است از این طریق که مانع ازدواج او شوند (مجمع البيان، ج3، ص39) و «عَضَلْتُ المرأةَ» در جایی گفته میشود که انسان از روی ظلم مانع ازدواج کردن زنی بشود (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص346) و
🔸 در تفاوت «عضل» و «امساک» گفتهاند که «امساک» مطلق نگهداشتن همسر در قبال رها کردن و طلاق دادن اوست (فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسانٍ؛ بقره/229) اما «عضل» نگه داشتنی است که همراه با سختی دادن و در مضیقه قرار دادن وی باشد. (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج8، ص165)
📿ماده «عضل» تنها دوبار در قرآن کریم و هردوبار با همین تعبیر «لا تَعْضُلُوهُنَّ» آمده است (مورد دیگر: بقره/232)
📖 اختلاف قرائت
🔹لا تَعْضُلُوهُنَّ
▪️در قرائات رایج بر اساس مصحف عثمانی به همین صورت است؛ اما
▪️در قرائت مبتنی بر مصحف ابن مسعود به صورت لا أن تَعْضُلُوهُنَّ» قرائت شده است.
▪️همچنین در قرائت یعقوب (از قراء عشر) این فعل با هاء سکت قرائت شده به صورت «ولا تَعْضُلُوهُنَّه».
📚(معجم القراءات، ج2، ص41)
@yekaye
🔹بفاحِشَةٍ
▪️در آیه 15 بیان شد که ماده «فحش» (با کلماتی همچون فُحْش و فَحْشَاء و فَاحِشَة) در اصل دلالت بر زشتی و قبح و شناعت در چیزی میکند، به طوری که در مورد هر چیزی که از حد خودش تجاوز کند (که به نحوی موجب کراهت شود) «فاحش» گفته میشود؛ «فاحشة» عملی است که زشتی آن شدید است؛ و کلمه «فحشاء» (إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ؛ بقره/۱۶۹) به خاطر «مد»ی که در کلام دارد، مفهومش شدیدتر از «فاحِشَة» است.
▪️همچنین اشاره شد که این کلمه بسیاری از اوقات به طور خاص در مورد «روابط جنسی نامشروع» (اعم از زنا و لواط و مساحقه) به کار میرود: «لا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَ لا يَخْرُجْنَ إِلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَة» (طلاق/۱) ، «وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً» (اسراء/۳۲) ، «أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمينَ» (اعراف/۸۰) ، «وَ اللاَّتي يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ» (نساء/۱۵)
🔖جلسه 942 http://yekaye.ir/an-nesa-4-15/
📖 إلاَّ أَنْ يَأْتينَ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَ عاشِرُوهُنَّ
▪️این عبارت در قرائت ابیّ بن کعب به صورت «إلا أن يَفْحَشْنَ عليكم و ...» قرائت شده است،
▪️در قرائت ابن مسعود به صورت «إلا أن يَفْحَشْنَ و عاشِرُوهُنَّ» که این قرائت از ابن عباس وعكرمة نیز روایت شده است.
📚(معجم القراءات، ج2، ص41)
@yekaye
🔹مُبَيِّنَةٍ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «بین» - و به تبع آن، کلمه «بین» که در زبان فارسی هم رایج است- از کلماتی است که اصطلاحا از اضداد است؛ یعنی هم به معنای «فصل» (فاصله و جدایی) به کار میرود و هم به معنای «وصل» (اتصال و به هم رسیدن). و «بیان» به معنی آشکار کردن است و به کلام از این جهت بیان میگویند که آشکارکننده مافیالضمیر است و با توجه به ریشه کلمه، برخی گفتهاند بیان به معنای آشکار کردن بعد از ابهام و اجمال است و به کلام از این جهت بیان میگویند که در آن انسان باید با جدا کردن کلمات و سپس اتصال برقرار کردن بین آنها مراد مبهم خود را آشکار کند. و «بیِّنه» [= دلیل] هم از همین ریشه و به معنای چیزی است که دلالت کاملا آشکار داشته باشد.
🔖جلسه 114 http://yekaye.ir/ash-shuara-026-195/
📖 اختلاف قرائت
▪️این کلمه در قرائت اهل مدینه (نافع) و بصره (ابوعمرو) و شام (ابن عامر) و اغلب اهل کوفه (حمزه و کسائی و روایت حفص از عاصم) و نیز در برخی از قرائات عشر و اربعه عشر (ابوجعفر و یعقوب و یزیدی و مفضل) به صورت «مُبَيِّنَةٍ» قرائت شده است، که اسم فاعل از فعل «بَیَّنَ» است؛ یعنی فاحشهای نمایاننده.
▪️در قرائت اهل مکه (ابن کثیر) و برخی از اهل کوفه (روایت شعبه از عاصم) و برخی دیگر از قراء اربعه عشر (حسن و ابنمحیصن) به صورت «مُبَيَّنَة» قرائت شده است، که اسم مفعول از فعل «بَیَّنَ» است؛ یعنی فاحشهای آشکارشده.
▪️و در قرائتی از ابنعباس هم به صورت«مُبِينَة»، که اسم فاعل از «أبان» است (یعنی متمایز کننده) و هم به صورت مصدر «بَيِّنَةٍ» قرائت شده است.
📚مجمع البيان، ج3، ص 38 ؛ معجم القراءات، ج2، ص42
@yekaye
🔹عاشِرُوهُنَّ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «عشر» در اصل در دو معنا به کار میرود: یکی معنای «عدد ۱۰»؛ و دیگری به معنای مصاحبت و اختلاط و با هم درآمیختن و معاشرت کردن که «عشیره» به معنای اهل و عیال از همین باب است.
▪️برخی خواستهاند این دو به معنا را به هم پیوند دهند و گفتهاند ده عدد کامل است و «عشیره» آن اهل و عیال شخص است که با آنها زیاد میشود و گویی با آنها به منزله عدد کامل میگردد، و به این مناسبت، به نزدیکان و خویشان شخص که با آنها زیاد میشود، عشیره گفتهاند؛ در مقابل، برخی بر این باورند که اساساً در زبان عربی «عشر» به همان معنای مصاحبت و همنشینی بوده است و عشر به معنای «عدد۱۰» همانند نام سایر اعداد، از زبان عبری به عربی وارد شده است.)
▪️از مشتقات این ماده در معنای دوم، علاوه بر واژههای «عشیر» (حج/۱۳) و «عشیرة» (توبه/۲۴؛ شعراء/۲۱۴؛ مجادله/۲۲)، به صورت فعل «عاشروا» (عاشروهن بالمعروف: به نیکی با آنها معاشرت کنید؛ نساء/۱۹) و نیز به صورت اسم «معشر» (معشر الجن، انعام/۱۲۸ و ۱۳۰ و الرحمن/۳۳) به معنای جماعتی که امرشان واحد باشد [وضع و حالشان یکسان مورد توجه باشد] به کار رفته است.
🔖جلسه 318 http://yekaye.ir/al-hajj-22-13/
@yekaye
🔹بِالْمَعْرُوفِ
▪️در آیه 5 درباره ماده «عرف» اشاره شد که برخی اصل این ریشه را دال بر «سکون و طمأنینه» میدانند که معرفت هم از همین باب بوده و «معروف» را هم از این جهت معروف گفتهاند که انسان با رسیدن به آن به سکون و آرامش میرسد، زیرا کسی که چیزی را نشناسد نسبت به آن نگران است و میترسد.
برخی هم اصل معنا را همان «معرفت» و شاختی که با تامل حاصل شود دانستهاند، و وجه تسمیه «معروف» را این دانستهاند که کاری است که عقل و شرع آن را به عنوان کار خوب میشناسد؛ و اینکه نقطه مقابل ماده «عرف»، ماده «نکر» است: «عرف» وضعیتی است که انسان میشناسد و دلش با آن آرام میگیرد؛ و «نکر» آن است که عقل بدان اعتراف نمیکند بلکه به بدی و انکار آن حکم می کند؛ «نَکِرَ» به معنای آن است که نشناخت و چیزی را ناشناخته قلمداد کرد (فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُم؛ هود/۷۰)
🔖جلسه 930 http://yekaye.ir/an-nesa-4-5/
@yekaye
یک آیه در روز
🕋 درباره شأن نزول این آیه چند مطلب روایت شده است:
🔹1) از ابن عباس نقل شده که هر گاه مردى فوت مىشد، وارثانش خود را اختیاردار زن متوفى هم میدانستند؛ اگر مىخواستند او را به نكاح خود در مىآوردند و اگر مىخواستند او را به همسری کسی درمیآوردند و اگر هم میخواستند اجازه ازدواج به او نمیداند؛ و خود از خانواده [پدریِ] زن برای تصمیمگری درباره او سزاوارتر میدانستند، پس اين آيه درباره این وضعیت نازل شد.
📚أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص 150-151 ؛ مجمع البيان، ج3، ص39
🔹2) گويند: در زمان جاهليت و همچنين در صدر اسلام، اهل مدينه را رسم چنين بود كه اگر مردى از آنان فوت مىشد و همسرى داشت يكى از فرزندان آن مرد - که از زنى ديگر بود- يا یکی از عُصبه [= مردان خویشاوند] متوفی مىآمد و لباس خود را روى اين زن مىانداخت، آنگاه او به اين زن سزاوارتر از ديگران میشد، اگر مىخواست بدون مهر و به استناد همان مهریهای كه شخص متوفى براى آن زن داده بود، او را همسر خویش قرار میداد؛ اگر میخواست او را با مهریهای به همسری شخص دیگری درمیآورد و مهریه را برای خودش برمیداشت و به آن زن نمی داد؛ و اگر می خواست آن زن را در تنگنا قرار دهند تا سهمی که آن زن از متوفی برده را فدیه دهد و خود را رها کند، يا اين كه آن زن آن قدر بىشوهر بماند كه بميرد وی ارث او را تصاحب کند.
ابو قيس بن اسلت انصارى فوت شد، همسرى از او به نام كبيشة دختر معن انصارى باقى ماند. پسر متوفى كه از زن ديگرى بود (و برخی نام او را حصن یا محصن، و برخی قیس گفتهاند)، نزد او آمد لباس خود را بر روى او افكند و وارث نكاح او شد، و او را ترك كرد، نه با او نزدیکی میکرد؛ و نه نفقهای به او میداد و او را در سختی قرار داده بود تا وی با مال خود فدیهای به او بدهد. كبيشة نزد پيامبر خدا (ص) آمد و گفت: اى رسول اللّه (ص) ابو قيس فوت شد و پسر او ازدواج مرا به ارث بده است؛ مدتى گذشته است و به من زيان مىرساند، نه نفقهام را مىدهد و نه نزد من مىآيد و نه مرا آزاد مىگذارد. پيغمبر (ص) به او فرمود: در خانهات بنشين، تا خداوند فرجى در كار تو آرد. زن از خدمت رسول خدا به خانه خود رفت. و برخی دیگر از زنان مدينه نیز نزد حضرت آمدند و اظهار داشتند ما هم با كبيشه همدرد هستيم، جز آن كه نه پسران شوهرانمان، بلکه پسر عموهایش ما را به ازدواج خود درآوردهاند. پس خداوند تعالى اين آيه را نازل فرمود.
📚أسباب نزول القرآن (الواحدي)، ص 151
شبیه این مضمون از امام باقر ع نیز روایت شده است.
📚مجمع البيان، ج3، ص39 ؛ تفسير القمي، ج1، ص134
🔹3) از ابنعباس همچنین نقل شده که این آیه در مورد مردی نازل شد که زنی داشت که از او خوشش نمیآمد ولی مهریهاش را به او بدهکار بود؛ پس زمان را کش میداد و او را اذیت میکرد تا وی مهریهاش را ببخشد؛ و با این آیه از چنین کاری نهی شدند.
📚مجمع البيان، ج3، ص39
🔹4) از زهری نقل شده که این آیه درباره مردی نازل شد که زنش را نزد خود حبس کرده بود در حالی که نیازی به او نداشت [= با او رابطهای برقرار نمیکرد] و منتظر بود تا بمیرد تا اینکه اموالش را به ارث بردارد؛ و این مضمون هم علاوه بر زهری، از امام باقر ع نیز روایت شده است.
📚مجمع البيان، ج3، ص39
@yekaye