eitaa logo
یک آیه در روز
1.9هزار دنبال‌کننده
114 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه توضیح کلمه «اولین» (فراز چهارم) ♦️ب. نسبت این ماده‌ها با کلمه «آل» 🤔نکته دیگری که در اینجا مناسب است ذکر شود این است که آیا «آل» (به معنای خانواده و خاندان یک نفر؛ مثلا: آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ، آل‌عمران/33؛ آلَ فِرْعَوْن، بقره/90) هم‌خانواده با کلمات فوق (یعنی از یکی از ماده‌های «أول، وول، أیل، وأل») است، یا کلمه مقلوب کلمه «أهل» است و اصلا در زمره کلمات فوق نمی‌باشد؟ ▪️اگرچه از مبرد نقل شده که وقتی عرب می‌خواهد برای تصغیر کلمه «أهل»، آن را به صورت «آل» تلفظ می‌کند (به نقل از الفروق في اللغة، ص275 ) و ظاهرا بر همین اساس، برخی از اهل لغت کلمه «آل» (خاندان) را از ماده «أهل» دانسته‌اند (مفردات ألفاظ القرآن، ص۹۸) و ابن منظور این مطلب را این گونه توجیه کرده که «ه» در آن به «أ» تبدیل شده و سپس این دو همزه (شبیه کلماتی مانند آدم، آخر، آمن و ...) با هم ادغام و به صورت «آ» درآمده است، و تاکید دارند که چنین نیست که از ابتدا «ه» با «أ» ترکیب شده باشد (لسان العرب، ج۱۱، ص۳۰-۳۲) ▪️اما اغلب اهل لغت آن را از ماده «أول» دانسته‌اند (مثلا: كتاب العين، ج‏۸، ص۳۵۹) ▫️یا از این بابت که آنان کسانی‌اند که انسان به آنها برمی‌گردد (الصحاح، ج‏4، ص1627؛ المحيط في اللغة، ج‏۱۰، ص۳۷۷) و آنان مآل او هستند (معجم المقاييس اللغة، ج‏۱، ص۱۶۰) ▫️ویا از این بابت که از کلمه «آل» به معنای «عمود خیمه» (که خود این کلمه را از ماده «أول» دانسته‌اند: معجم المقاييس اللغة، ج‏۱، ص۱۶1) اخذ شده، از این جهت که خویشاوندان شخص تکیه‌گاه او هستند و همان گونه که در صحراها، عمود خیمه است که خیمه را بلند می‌کند، خویشاوندان شخص هستند که دست او را می‌گیرند و برپا می‌دارند. (به نقل از الفروق في اللغة، ص275 ) ▪️جالب اینجاست که برخی که «آل» را را مقلوب از «أهل» دانسته‌اند، آن را در ذیل ماده «أول» – و نه ذیل ماده «أهل» – مورد بحث قرار داده‌اند (الإفصاح فى فقه اللغة، ج‏۱، ص۳۰۱ ؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۹۸ ) و ابن سیده (و به تبع او، برخی از اهل لغت) هم که آن را ذیل ماده «أهل» مورد بحث قرار داده، تاکید دارد که نمی‌توانیم همه‌جا کلمه «آل» را جایگزین «اهل» کنیم؛ و البته سعی کرده برای این مساله توجیهاتی جور کند. (المحكم و المحيط الأعظم، ج‏4، ص356؛ الفائق فی غریب الحدیث، ج‏1، ص61؛ لسان العرب، ج۱۱، ص۳۰-۳۲) 🔸در پایان این فراز شاید اشاره به این نکته خوب باشد که این نسبت بین این مواد، شاید از شواهد خوب برای کسانی باشد که قائل به اشتقاق کبیرند؛ زیرا بر مبنای اشتقاق کبیر، حروف والی (ا، و، ی) و حرف همزه اصالتی ندارند؛ و از این رو، همه مواردی که بحث شده، نسبت‌های کاملا جدی‌ای با همدیگر دارند. 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه توضیح کلمه «اولین» (فراز پنجم) ♦️ ج. بحث درباره خود کلمه «أوّل» ▪️خود کلمه «اوّل» (که در فارسی به «یکم» ترجمه می‌شود) با توجه به مونث آن که «أولی» می‌باشد آغازگر عدد دانسته‌اند؛ ▪️و با توجه به اینکه خداوند هم «أول» نامیده می‌شود (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ؛ حدید/1) و از آن سو می‌دانیم خداوند یکی است که دو ندارد (هُوَ الواحِدُ الذى لا ثَانِىَ له) توضیح داده‌اند که این کلمه مشروط نیست به اینکه حتما دومی هم داشته باشد، چنانکه مثلا وقتی می‌گویند این اولین کاسبی‌ای است که امروز انجام دادم معنایش این نیست که حتما کاسبی دومی هم در کار باشد؛ و بر همین اساس، گاه «اول» ( ومونث آن: أولی) چه‌بسا صرفاً به معنای «واحد» (یکبار) به کار برود، نه اولی در مقابل «دومی» و «بعدی»، چنانکه در مورد آیه لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى‏ وَ وَقاهُمْ عَذابَ الْجَحيمِ (دخان/56) چنین احتمالی داده شده است؛ (مصباح المنير، ج‏2، ص30 ) ▫️و اساساً یکی از تفاوت‌های کلمه «أول» با «سابق» را در این دانسته‌اند که «سابق» (قبلی، سبقت‌گیرنده) حتما مسبوق (بعدی، سبقت‌گرفته‌شده)ای به ازای خود دارد؛ اما أول، ضرورت ندارد که ثانی و آخِر داشته باشد (الفروق في اللغة، ص113 ) 🤔 و بر همین اساس، تعبیر «وَ لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ» می‌خواهد تذکر دهد که یک کافر، آن هم شروع‌کننده کفر نباشید، نه اینکه اگر دومین کافر باشید بدون اشکال است! ▪️کلمه «اوّل» را با توجه به مونث آن که «أولی» می‌باشد، صفت دانسته‌اند (مثلا: أَ فَعَيينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ، ق/15؛ وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ، توبه/100؛ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ، صافات/17 و واقعه/48) (مفردات ألفاظ القرآن، ص100) که البته در بسیاری از موارد موصوفش حذف می‌شود و به قرینه باید آن را فهمید؛ و در بسیاری از موارد به معنای انسان‌های اول، یعنی گذشتگان بوده است: «كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ» (اسراء/59)، «كَما أُرْسِلَ الْأَوَّلُونَ» (انبیاء/5) ، «بَلْ قالُوا مِثْلَ ما قالَ الْأَوَّلُونَ» (مومنون/81) ، «إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلينَ» (انفال/31) ، «فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلينَ» (انفال/38) ▪️کلمه «أوّل» در بسیاری از اوقات به عنوان مضاف به کار می‌رود: «لا تَكُونُوا أَوَّلَ كافِرٍ بِهِ» (بقره/41) ، «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» (آل عمران/96) ، «أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ» (انعام/14) ، «أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمينَ» (انعام/163) ، أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ (اعراف/143) ، «فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدينَ» (زخرف/81). در تفاوت «اول» (و آخر) با «قبل» (و بعد) - وقتی این کلمه به صورت مضاف به کار می‌رود - گفته‌اند آنچه اولِ (یا آخر) یک مجموعه محسوب می‌شود خودش هم جزء آن مجموعه است، اما جایی که تعبیر «قبل» (یا بعد)‌ ‌به کار می‌رود، غالبا آن شیء خارج از آن مجموعه است (الفروق في اللغة، ص112-113 ) 📿اگر ماده «أول» را محور این کلمه قرار دهیم و در نتیجه کلمه «تأویل» (که 17 بار در قرآن کریم به کار رفته) را هم جزء این ماده حساب کنیم، این ماده و مشتقاتش 97 بار در قرآن کریم به کار رفته است. (توجه شود که در این شمارش، کلمه «آل» را که 26 بار در قرآن کریم به کار رفته است حساب نشد. 🤔(ضمنا به نظر می‌رسد کلماتی مانند اولی و اولوا (اسم جمع به معنای «صاحبان) و نیز «اُلاء» و مشتقاتش مانند هولاء و اولئک، نیز جزء ماده «أول» نباشند.) @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️۱) در فرازی از یکی از مناجات‌های حضرت موسی ع با خداوند عز وجل، که متن آن از قول معصومین ع روایت شده، خداوند متعال به حضرت موسی ع می‌فرماید: موسی! تو را در مقام یک مهربان خیرخواه سفارش می‌کنم به فرزند بتول، عیسی بن مریم، آن که بر الاغ سوار می‌شد و برنس بر سر می نهاد و همدم روغن و زیتون و محراب، و پس از وی، به آن که بر شتر سرخ‌مو سوار می‌شد، همان طیب و طاهر و مطهری که مَثَلِ او در کتاب تو آن است که او مومن و مهیمن بر همه کتابها خواهد بود؛ و او همان رکوع و سجده‌کننده و امیدوار و ترسانی است که برادرانش نیازمندان‌اند و یارانش قومی دیگرند؛ در زمان او شدت و تکانه‌ها و قتل و بی‌بضاعتی‌ای رخ دهد؛ اسمش احمد محمد امین است، از زمره باقی‌ماندگان از ثلّه‌ی [= جماعت] اولین‌های گذشته، به همه کتابها [ِ آسمانی] ایمان می‌آورد و همه پیامبران را تصدیق می‌کند وبه اخلاص همه پیامبران شهادت می‌دهد؛ امتش مورد رحمت و مبارک‌اند، مادامی که در دین به حقیقت خود باقی بمانند؛ آنان را زمان‌های معین‌شده‌ای است که در آن نماز می‌گزارند از باب ادای حق مولا توسط بنده؛ پس او را تصدیق نما و راه و روش وی را پیروی کن که – ای موسی – همانا او برادر توست؛ همانا او درس‌ناخوانده است و بنده راستگویی است که آنچه را بر آن دست می‌گذارد متبرک می‌گردد و بر او نیز مبارک خواهد گشت؛ این گونه در علم من رقم خورده، و این گونه او را آفریده‌ام؛ با اوست که قیامت را آغاز می‌کنم و با امت اوست که دنیا را به پایان می‌رسانم؛ پس به ظالمان بنی‌اسرائیل هشدار بده که درصدد نابود کردن اسم او و خوار ساختن او برنیایند هرچند که آنان چنین خواهند کرد؛ و دوست داشتنش نزد من حسنه به حساب خواهد آمد و من با او و از حزب اویم و او از حزب من است و حزب‌شان پیروز خواند بود؛ پس سخن من چنین به نهایت خود رسیده که دین او را بر همه ادیان چیره گردانم و قطعا در همه جا مرا خواهند پرستید و بر او قرآنی نازل خواهم کرد که مایه جدایی حق و باطل است و آنچه را در سینه‌ها از دمیدن شیطان حاصل می‌شود شفا می‌دهد؛ پس ای فرزند عمران، بر او صلوات بفرست که همانا من و فرشتگانم بر او صلوات می‌فرستیم ... 📚الكافي، ج‏8، ص43-44؛ تحف العقول، ص490-491 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عِيسَى رَفَعَهُ قَالَ: إِنَّ مُوسَى ع نَاجَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقَالَ لَهُ فِي مُنَاجَاتِهِ: ... أُوصِيكَ يَا مُوسَى وَصِيَّةَ الشَّفِيقِ الْمُشْفِقِ- بِابْنِ الْبَتُولِ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ صَاحِبِ الْأَتَانِ وَ الْبُرْنُسِ وَ الزَّيْتِ وَ الزَّيْتُونِ وَ الْمِحْرَابِ وَ مِنْ بَعْدِهِ بِصَاحِبِ الْجَمَلِ الْأَحْمَرِ الطَّيِّبِ الطَّاهِرِ الْمُطَهَّرِ فَمَثَلُهُ فِي كِتَابِكَ أَنَّهُ مُؤْمِنٌ مُهَيْمِنٌ عَلَى الْكُتُبِ كُلِّهَا وَ أَنَّهُ رَاكِعٌ سَاجِدٌ رَاغِبٌ رَاهِبٌ إِخْوَانُهُ الْمَسَاكِينُ وَ أَنْصَارُهُ قَوْمٌ آخَرُونَ وَ يَكُونُ فِي زَمَانِهِ أَزْلٌ وَ زِلْزَالٌ وَ قَتْلٌ وَ قِلَّةٌ مِنَ الْمَالِ اسْمُهُ أَحْمَدُ مُحَمَّدٌ الْأَمِينُ مِنَ الْبَاقِينَ مِنْ ثُلَّةِ الْأَوَّلِينَ الْمَاضِينَ يُؤْمِنُ بِالْكُتُبِ كُلِّهَا وَ يُصَدِّقُ جَمِيعَ الْمُرْسَلِينَ وَ يَشْهَدُ بِالْإِخْلَاصِ لِجَمِيعِ النَّبِيِّينَ أُمَّتُهُ مَرْحُومَةٌ مُبَارَكَةٌ- مَا بَقُوا فِي الدِّينِ عَلَى حَقَائِقِهِ لَهُمْ سَاعَاتٌ مُوَقَّتَاتٌ يُؤَدُّونَ فِيهَا الصَّلَوَاتِ أَدَاءَ الْعَبْدِ إِلَى سَيِّدِهِ نَافِلَتَهُ فَبِهِ فَصَدِّقْ وَ مِنْهَاجَهُ فَاتَّبِعْ فَإِنَّهُ أَخُوكَ يَا مُوسَى إِنَّهُ أُمِّيٌّ وَ هُوَ عَبْدٌ صِدْقٌ يُبَارَكُ لَهُ فِيمَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَيْهِ وَ يُبَارَكُ عَلَيْهِ كَذَلِكَ كَانَ فِي عِلْمِي وَ كَذَلِكَ خَلَقْتُهُ بِهِ أَفْتَحُ السَّاعَةَ وَ بِأُمَّتِهِ أَخْتِمُ مَفَاتِيحَ الدُّنْيَا فَمُرْ ظَلَمَةَ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنْ لَا يَدْرُسُوا اسْمَهُ وَ لَا يَخْذُلُوهُ وَ إِنَّهُمْ لَفَاعِلُونَ وَ حُبُّهُ لِي حَسَنَةٌ فَأَنَا مَعَهُ‏ وَ أَنَا مِنْ حِزْبِهِ وَ هُوَ مِنْ حِزْبِي وَ حِزْبُهُمُ الْغَالِبُونَ فَتَمَّتْ كَلِمَاتِي لَأُظْهِرَنَّ دِينَهُ عَلَى الْأَدْيَانِ كُلِّهَا وَ لَأُعْبَدَنَّ بِكُلِّ مَكَانٍ وَ لَأُنْزِلَنَّ عَلَيْهِ قُرْآناً فُرْقَاناً شِفَاءً لِما فِي الصُّدُورِ مِنْ نَفْثِ الشَّيْطَانِ فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا ابْنَ عِمْرَانَ فَإِنِّي أُصَلِّي عَلَيْهِ وَ مَلَائِكَتِي‏ ... @yekaye
☀️۲) روایت شده که از امام صادق ع در مورد دو آیه «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ: پاره‌ای [از آنان] از اولین‌ها [هستند]؛ و اندکی از آخری‌ها» سوال شد؛ ایشان فرمودند: آن پاره‌ای که از اولین‌هاست، پ‍سر کشته شده حضرت آدم [= هابیل] و مومن آل فرعون و حبیب نجار، همان صاحب یاسین، بودند و آن اندکی از آخری‌ها، امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب ع. 📚تفسیر فرات الكوفی، ص465ِ 📚روضة الواعظين، ج‏1، ص105ِ 📚مناقب آل أبي طالب ع، ج‏2، ص6ِ 📚شواهد التنزيل، ج‏2، ص298-299 ؛ 📚 تأويل الآيات الظاهرة، ص621 فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِی الْحُسَینُ بْنُ سَعِیدٍ [قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ‏] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ [تَعَالَی‏] «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ»؟ قَالَ‏: ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ‏ ابْنُ آدَمَ الْمَقْتُولُ وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ حَبِیبٌ النَّجَّارُ صَاحِبُ یس‏ وَ قَلِیلٌ مِنَ الْآخِرِینَ‏ [أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ‏] عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ‏ع. @yekaye
✅ با توجه به ارتباط معنایی شدید این آیه و آیه بعد، ان شاء‌الله تدبرهای هر دو یکجا خواهد آمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 981) 📖 و قَلیلٌ مِنَ الْآخِرینَ 📖 ترجمه 💢و اندکی از بعدی‌ها [متأخران] سوره واقعه (56) آیه 14 1399/1/9 3 شعبان 1441 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹الْآخِرینَ ▪️ماده «أخر» را در اصل به معنای تخلف و عقب ماندن چیزی از مقارن خویش (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص543) و نقطه مقابل «تقدم» (= پیشی گرفتن) (كتاب العين، ج‏۴، ص۳۰۳؛ معجم المقاييس اللغة، ج‏1، ص70) و دانسته‌اند؛ که کلمه تأخیر در فارسی کلمه‌ای آشناست. ▪️از این ماده دو کلمه «آخَر» و «آخِر» معروف است که در فارسی به ترتیب، به معنای «آخری، پایانی» و «دیگر» به کار می‌رود. 🔸درباره تفاوت این دو ▪️اغلب صرفا به این اشاره کرده‌اند که «آخَر» (مونث آن: «أخری») در مقابل «واحد» است (مفردات ألفاظ القرآن/۶۹) و «آخِر» (مونث آن: «آخِرة») در مقابل «اول» (مونث آن: «أولی») است (عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا، مائده/114؛ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ، واقعه/49؛ وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى‏، ضحی/4) (مفردات ألفاظ القرآن، ص69 ). ▪️برخی تفاوت را با توجه به وزن و صیغه آنها چنین توضیح داده‌اند که «آخَر» بر وزن «أفعل» صیغه تفضیل است و دلالت بر شدت تاخر دارد، ولی «آخِر» بر وزن «فاعل» به معنای به صرف متاخر بودن از چیزی که ماقبل آن بوده دلالت دارد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص44-45 ) البته به نظر می‌رسد توضیح ایشان و مصادیقی که به عنوان شاهد برمی‌شمرند، بویژه در خصوص «آخَر» با تکلف همراه باشد؛ و به نظر می‌رسد بالعکس باشد بویژه که اقتضای اولیه معنای تفضیلی در «آخَر» و مونث آن: «أخری» - چنانکه در ادامه خواهد آمد – بیشتر اقتضای این را دارد که صرفا به بعدیت اشاره کند. ▪️اما برخی توضیح داده‌اند که «آخَر» («أُخری»، دیگر) به معنای «دوم» در جایی به کار می‌رود که علاوه بر «مورد اول» و این گزینه، سوم و چهارم و .. هم برایش فرض داشته باشد؛ اما «آخِر» در جایی به کار می‌رود که گزینه دیگری در کار نباشد، مثلا در مقابل ربیع‌الاول، ربیع‌الآخِر گفته می‌شود (الفروق في اللغة، ص۲۹۰ ) 🤔این سخن مویدات فراوانی در قرآن کریم دارد؛ مثلا: ▫️ هم کلمه آخَر عموما در مواردی است که گزینه‌های سوم و چهارم و ... هم برایش محتمل است؛ چنانکه همواره کلمه خدایان دروغین با «آخَر» تعبیر شده (۹ مورد تعبیر «إِلهاً آخَر» آمده، مثلا: لا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر، اسراء/22 و 39؛ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر، شعراء/213؛ قصص/88) ویا تعابیری مانند «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» (توبه/102) ، «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر» (مومنون/۱۴) ، «وَ آخَرُ مِنْ شَكْلِهِ أَزْواجٌ» (ص/58) ، «ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ» (مائده/۱۰۶) ، «آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ» (آل عمران/۷۲) «فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ» (بقره/184 و 185) ، «سَبْعَ سُنْبُلاتٍ خُضْرٍ وَ أُخَرَ يابِساتٍ» (یوسف/۴۳ و۴۶) ، «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ في‏ أُخْراكُمْ» (آل‌عمران/۱۵۳) ، «قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُمْ ... وَ قالَتْ أُولاهُمْ لِأُخْراهُمْ« (اعراف/۳۸-۳۹) و مواردی که که محنصر در یک مورد شده، به خاطر قرائن لفظی و مقامی است: «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ» (مائده/۲۷) ▫️و هم کلمه «أخری» چنین است؛ مثلا: «أَ إِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْرى»‏ (انعام/19) ، «لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى»‏ (انعام/164ِ؛ اسراء/۱۵؛ فاطر/۱۸؛ زمر/۷؛ نجم/۳۸) ، «تارَةً أُخْرى»‏ (اسراء/69) «قالَ هِيَ عَصايَ أَتَوَكَّؤُا عَلَيْها وَ أَهُشُّ بِها عَلى‏ غَنَمي‏ وَ لِيَ فيها مَآرِبُ أُخْرى»‏ (طه/18) ، «وَ اضْمُمْ يَدَكَ إِلى‏ جَناحِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرى»‏ (طه/22) ، «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرى»‏ (طه/37) ، «وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرى»‏ (طلاق/6)ِ ویا اگر هم فقط دوتا باشند، انحصارش در دوتا ضرورتی ندارد؛ مثلا: «فِئَةٌ تُقاتِلُ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ أُخْرى‏ كافِرَةٌ» (آل‌عمران/13) «و لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى«‏ (نساء/102) ▫️و از آن سو، کلمه «آخِر» نیز عموما در مواردی به کار رفته که گزینه دیگری بین اول و آخر، در کار نیست؛ مثلا «تَكُونُ لَنا عيداً لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا» (مائده/۱۱۴) «آمِنُوا بِالَّذي أُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اكْفُرُوا آخِرَهُ» (آل عمران/۷۲) ، «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ» (حدید/۱) (که با توجه به این نکتهُ نکته ظریفی در خصوص آیه «دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» (یونس/10) می‌توان استنباط کرد که تسبیح و حمد، آغاز وپایان بهشتیان است) 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه توضیح درباره تفاوت آخِر و آخَر ▫️و در مورد تعبیرهای جمع این دو نیز، «آخَرينَ» به معنای مطلقِ «دیگران» است: «عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْ مَرْضى‏ وَ آخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الْأَرْضِ يَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ آخَرُونَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ» (مزمل/۲۰) «ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ ... ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرينَ (مومنون/31 و42) ، «إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَ يَأْتِ بِآخَرينَ» (نساء/۱۳۳) و اگر گاه مانند دو تعبیر «ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرينَ» (شعراء/۶۶؛ صافات/82) و «ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرينَ» (شعراء/۱۷۲؛ صافات/136) که به ترتیب درباره قوم فرعون و قوم لوط است، منحصر در یک گروه دیگر می‌شود به خاطر قرائن مقامی، و نه اقتضای خود لفظ است؛ ▫️در حالی که کاربردهای کلمه (آخِرينَ) بخوبی نشان می‌دهد که اینها تنها گروه در مقابل «اولین» و ... هستند: «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلينَ؛ وَ قَليلٌ مِنَ الْآخِرينَ» (واقعه/۱۳-14) «قُلْ إِنَّ الْأَوَّلينَ وَ الْآخِرينَ» (واقعه/49) ، «أَ لَمْ نُهْلِكِ الْأَوَّلين‏؛ ثُمَّ نُتْبِعُهُمُ الْآخِرينَ» (مرسلات/۱۶-17) «وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ» (شعراء/84) 🤔اما شاید درباره این تحلیل مناقشه شود، زیرا: ▪️اولا (اگر «آخِرة» را مونث «آخِر» بگیریم) در مقابل «أولی» ، هم تعبیر «أخری» به کار رفته و هم تعبیر «آخرة»: (فَلِلَّهِ الْآخِرَةُ وَ الْأُولى،‏نجم/25؛ قالَتْ أُخْراهُمْ لِأُولاهُم، اعراف/38) پس «آخِر» و «آخَر» (که مذکر همین دو است) لزوما چنین تقابلی با هم ندارند. و ▪️ثانیا! درمقابل عالم دنیا که بر آن «النشأة الأولی» اطلاق شده (وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولى‏ فَلَوْ لا تَذَكَّرُون‏؛ واقعه/62)، برای آخرت هم تعبیر «النَّشْأَةَ الْأُخْرى‏» (وَ أَنَّ عَلَيْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى؛ نجم/47) ‌اطلاق شده و هم تعبیر «النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ» (قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنْشِئُ النَّشْأَةَ الْآخِرَةَ؛ عنکبوت/20) آمده است. ▪️اما حق این است که در قبال 115 مورد کاربرد کلمه «الآخِرَة» در قرآن کریم - که تنها 3 مورد آن در غیرِ عالم آخرت به کار رفته است: «الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ» (ص/7) «فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِيَسُوؤُا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ» (اسراء/7) «وَ قُلْنا مِنْ بَعْدِهِ لِبَني‏ إِسْرائيلَ اسْكُنُوا الْأَرْضَ فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْ لَفيفاً» (اسراء/104) - و نیز 26 مورد کاربرد تعبیر «الْيَوْمَ الْآخِر»، فقط یکبار تعبیر «النَّشْأَةَ الْأُخْرى» (نجم/47) برای اشاره به عالم آخرت آمده، آن هم در حالی که تعبیر «أُخْرى» 26 بار در قرآن کریم به کار رفته است (که مواردی در بالا اشاره شد)؛ و تقریبا در همه آنها «أُخْرى»، «دیگری»ای است که سومی و چهارمی هم برایش فرض دارد؛ 🤔 از این رو کاملا محتمل است که تحلیل مذکور درست باشد و فقط در تعبیر «النَّشْأَةَ الْأُخْرى» ملاحظه دیگری در کار باشد (مانند این ملاحظه که «النَّشْأَةَ برای اشاره به مراتب وجود است؛ واگر به عنوان عالم بنگریم، در برابر دنیا فقط یک عالم آخرت داریم؛ اما اگر به لحاظ مراتب وجودی بنگریم، مرتبه دنیا و مرتبه آخرت دو مرتبه از مراتب وجودند، که مراتب دیگری هم غیر از آنها فرض دارد)؛ ▫️با این بیان، «آخِرت» به نحوی در مقابل «دنیا» به کار می‌رود که حالت سومی ندارد؛ 🤔و اینکه در اصطلاحات فنی، عالم برزخ (از مردن تا نفخ صور) را از عالم آخرت (از نفخ صور به بعد) متمایز می‌کنند؛ تعبیر دقیقی نیست، چنانکه در ادبیات دینی، دوره حیات برزخی را هم جزیی از عالم آخرت قرار داده‌اند؛ و به این لحاظ، برزخ، در وضعیت بینابین دنیا و آخرت قرار داشتن است، نه سومیِ دنیا و آخِرت. بله، اینکه عالم برزخ، یک مرتبه وجودی غیر از مرتبه طبیعت (دنیا) و مرتبه مجرد تام (عالم عقل، عالم قیامت) باشد و مراتب وجودی حتی به این سه‌تا نیز منحصر نباشد، با توجه به کاربرد «النَّشْأَةَ الْأُخْرى» هیچ مشکلی ندارد. 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه توضیح درباره ماده «اخر» و کلمه «آخرت» ▪️همینجا خوب است که یادآوری شود که اگرچه کلمه «آخرت» وصف است و در موارد متعددی با موصوف‌هایی نظیر «النَّشْأَةَ» یا «الدار» آمده، اما در ادبیات قرآن، این وصف به عنوان اسم در مقابل «دنیا» (که آن هم وصف است و به صورت اسم رایج شده) و بدون موصوف رایج شده است (مثلا: آتِنا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً، بقره/۲۰۱؛ منکم مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الْآخِرَةَ، آل عمران/۱۵۲؛ خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ، حج/۱۱). در مورد چرایی مونث بودنش ظاهرا به خاطر مونث بودنِ موصوف محذوف آن است، (زیرا وقتی موصوف مذکور داشته، مانند تعبیر «الیوم الآخر»، آن هم مذکر آمده)؛ و آن محذوف می‌تواند «النشأة» (النشأة الآخرة، عنکبوت/۲۰) یا «الدار» (الدار الآخرة، بقره/۹۴) و مانند آن باشد. 🤔جالب اینجاست که در قرآن کریم با اینکه سرای آخرت را خود حیات و زندگی خوانده «إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوانُ» و بارها از تقابل «حیات دنیا« و «آخرت» سخن گفته [مثلا: َ اشْتَرَوُا الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ، بقره/86؛ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ، توبه/38؛ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ، یونس/64] با این حال اصلا ترکیب «الْحَياة الْآخِرَة» به کار نرفته است. 🤔نکته دیگر اینکه ترکیب «سرای آخرت» گاهی به صورت موصوف و وصفت و گاهی به صورت مضاف و مضاف الیه می‌آید «وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ‏» (أنعام/32)، «وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَيْرٌ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا» (يوسف/109) و گفته‌اند وقتی به صورت مضاف الیه می‌آید موصوفش در تقدیر است و مثلا «دار الحياة الآخرة» بوده است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص69 ). 🔸تفاوت «آخر» و «بعد» - همان طور که در مورد تفاوت «اول» و «قبل» در جلسه قبل بیان شد – در این است که وقتی به صورت مجموعی نگاه کنیم، «آخر» خودش جزء آن مجموعه‌ای که وی آخرینش است، می‌باشد؛ اما «بعد» لزوما چنین نیست و غالبا بیرون از آن مورد یا مجموعه‌ای است که این بعد از آنها بوده است (الفروق في اللغة، ص112-113) ▪️کلمه «اُخَر» (آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ؛ آل عمران/۵) را هم معدول از کلمه «الآخَر» دانسته‌اند با این توضیح وزن «أفعل» گاهی با حرف «مِن» (لفظا یا تقدیرا) می‌آید که در این صورت نه تثنیه و جمع دارد و نه مونث؛ و گاهی حرف «من» از آن حذف می‌شود و به جایش الف و لام می‌آید، به صورت «الآخَر»؛ و این حالت بینابین فقط در مورد کلمه «اُخَر» به کار رفته است. (مفردات ألفاظ القرآن، ص69 ) 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
فراز آخر درباره ماده «اخر» ▪️این ماده وقتی به باب تفعیل برود متعدی می‌شود و دلالت بر عقب انداختن (به تاخیر انداختن) دارد و نقطه مقابل «تقدیم» (جلو انداختن) است: «بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ» (قيامة/13)، «ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» (فتح/2)، «إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصارُ» (إبراهيم/42)، «رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَرِيبٍ‏» (إبراهيم/44) (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶9). ▪️وقتی به باب تفعل می‌رود دلالت بر قبول این حالت تاخیر (متاخر شدن، دچار تاخیر شدن) دارد «فَمَنْ تَعَجَّلَ في‏ يَوْمَيْنِ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ لِمَنِ اتَّقى‏» (بقره/203) ، «لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ» (فتح/2) «لِمَنْ شاءَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ» (مدثر/37). ▪️ وقتی به باب استفعال (استأخر، یستأخر) می‌آید بسیاری گفته‌اند که در همان معنای باب تفعُّل (تأخر) می‌باشد (لسان العرب، ج‏۴، ص۱۲؛ تاج العروس، ج۶، ص۱۵). اما ظاهرا از آنجا که باب استفعال به نحوی دلالت بر «خواستن» دارد برخی گفته‌اند معنای « فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ» (اعراف/۳۴؛ یونس/۴۲؛ نحل/۶۱) آن است که «نه تقدمی “می‌خواهند” و نه تاخری» (مفردات ألفاظ القرآن، ص۶۶۱). یعنی فرق استیخار و تأخر در این است که تأخر صرفا دلالت بر مطاوعه (پذیرش) دارد اما در استیخار علاه بر این دلالت بر طلبی در درون خویش دارد گویی که استیخار قبل از تأخر است، آنگاه این آیه بدین معناست که وقتی اجل آنان فرامی‌رسد دیگر اقتضایی برای جلو یا عقب افتادن زمان مرگ نمی‌ماند که میل و طلب تاخر و تقدم در کار باشد (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏1، ص46-47 )؛ و این در کاربرد اسم فاعل این تعبیر معنا : « وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَقْدِمينَ مِنْكُمْ وَ لَقَدْ عَلِمْنَا الْمُسْتَأْخِرينَ» (حجر/24) مناسب است؛ و اگر چنین باشد در خصوص آیه قُلْ لَكُمْ ميعادُ يَوْمٍ لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَسْتَقْدِمُونَ (سبأ/30) نیز حاوی معنای ظریفی خواهد بود؛ یعنی وقتی که آن میعاد برسد چنان حقیقت بر شما آشکار می‌گردد که دیگر تمایلی به جلو و عقب افتادن آن نخواهید داشت. 📿ماده «أخر» و مشتقات آن 250 بار در قرآن کریم به کار رفته است. @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹در جلسه قبل حدیثی گذشت که مصداق بارز این آیه را امیرالمومنین ع دانست. همچنین در ذیل آیه 10 (جلسه 977 احادیث۲۰-۲۱) احادیثی درباره قلیل بودن اصحاب واقعی اهل بیت ع گذشت که می‌تواند به این آیه هم مربوط باشد. اما احادیث دیگر ناظر به این آیه: @yekaye
☀️۱)کمیل بن زیاد روایت کرده که یکبار امیرالمومنین ع دست مرا گرفت و به بیابان [گورستان] برد و فرمود: اى كميل! اين دلها ظروفی است، و بهترين آنها نگاهدارنده‏ترين آنهاست. پس آنچه تو را مى‏گويم از من به خاطر دار: مردم سه دسته‏اند: عالم ربانی، و متعلمی که در راه نجات و رستگاری است، و فرومايگانی که روی هم می‌لولند، پیروان هر بانگى، که به هر بادی به سويى روند. نه از روشنى دانش فروغى يافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند. كميل! علم بهتر از مال است؛ علم كه دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان. مال با انفاق کاسته شود؛ و ‍رورده شده با مال، با رفتن مال، برود. اى كميل بن زیاد! شناخت علم، دينی است كه باید بدان گردن نهاد. با آن است که انسان در زندگى‌اش طاعت کسب کند و براى پس از مرگ نام نيك اندوزد؛ و علم حاکم است و مال فرمانبردار. اى كميل بن زياد، ثروت‌اندوزان مرده‏اند گر چه زنده‏اند؛ و عالمان پاينده‏اند چندان كه‏ روزگار پايد؛ خودشان مفقودند و نشانه‏هاشان در دلها موجود. آه! بدان كه در اينجا [و به سينه خود اشارت فرمود] علمى است انباشته، اگر حاملانی براى آن مى‏يافتم. آرى! يافتم آن را كه تيزدريافت بود، اما از او ایمن نبودم، ابزار دين را برای اندوختن دنيا طلب می کرد و با تکیه بر نعمت‌های خدا بر بندگانش برترى مى‏جست، و با حجّت‌های او بر اولیای خدا بزرگى مى‏فروخت. يا آن كس را كه در برابر حاملان حق تسلیم بود، اما در نكته‏هاى باريك آن بصیرتی نداشت؛ به اولين شبهه‏اى كه عارضش مى‏گشت آتش شك در دلش افروخته مى‏شد. بدان که نه اين در خور است و نه آن. يا كسى كه سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن، يا شيفته فراهم آوردن و مالى را بر مال نهادن؛ که این دو نیز هيچ نسبتی با آنکه باید پ‍اسبان دین باشد ندارد؛ و بيشتر به چارپاى چرنده ماند. این گونه است که علم با مرگ حامل آن می میرد. خداوندا، آرى زمين تهى نماند از كسى كه حجّت برپاى خداست، يا آشکار و مشهور است و يا ترسان و پنهان؛ تا حجّت‌های خدا باطل نشود و نشانه‏هايش از ميان نرود، و اينان چندند، و كجا جاى دارند؟ به خدا سوگند اندك به شمارند، و نزد خدا بزرگ‏مقدار. به آنان است که خداوند حجتها و نشانه‏هاى خود را حفظ می‌کند، تا به همانندهاى خويش بسپارند و در دلهاى افراد شبیه خود بكارند. علم با حقيقت بصيرت به آنان روى نموده، و با روح يقين درآميخته‏اند، و آنچه را نازپروردگان دشوار ديده‏اند آسان پذيرفته؛ و بدانچه جاهلان از آن رميده‏اند خو گرفته. و در دنیا با بنده‌هایی همنشين شده‌اند که روح‌هایش به ملأ اعلى آویخته. اينان خلیفّ الله در زمین و دعوت‌کنندگان به دین اویند. آه! آه! كه چه آرزومند ديدار آنانم! كميل! اگر می‌خواهى بازگرد. 📚نهج البلاغة، حکمت147؛ 📚 الغارات، ج‏1، ص149-154؛ 📚 تحف العقول، ص169-171؛ 📚 الإرشاد، ج‏1، ص227-228 📚این حدیث، علاوه بر منابعی که ذکر شد، با یک سند در الكافي (للکلینی، م۳۲۹)، ج‏1، ص335 و 339 📚و با همین سند، و سندی دیگر در الغيبة (للنعماني م۳۶۰)، ص137 📚و با سندی دیگر در الخصال (للصدوق م۳۸1)، ج‏1، ص186 📚و با ۱۴ سند دیگر در كمال الدين (للصدوق)، ج‏1، ص290-294 آمده است و جالب اینکه شیخ صدوق بعد از این سندهای متعدد می‌گوید «و لهذا الحديث طرق كثيرة». البته متن آن در این سندها اندک تفاوت‌هایی دارد. 👇متن حدیث👇 @yekaye
متن حدیث1 وَ مِنْ كَلَامٍ لَهُ ع لِكُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ النَّخَعِيِّ قَالَ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ أَخَذَ بِيَدِي أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع فَأَخْرَجَنِي إِلَى الْجَبَّانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ ثُمَّ قَالَ: يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ. النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ. يَا كُمَيْلُ الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ يَزْكُوا عَلَى الْإِنْفَاقِ وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ. يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ. هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَى [أُصِيبُ‏] أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ‏ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاكَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَيْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْ‏ءٍ أَقْرَبُ شَيْ‏ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ؛ كَذَلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ. اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ. وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُولَئِكَ؟! أُولَئِكَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً؛ يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ. هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَى. أُولَئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ. آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ! انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ. 📚نهج البلاغة، حکمت147؛ 📚 الغارات، ج‏1، ص149-154؛ 📚 تحف العقول، ص169-171؛ 📚 الإرشاد، ج‏1، ص227-228 📚این حدیث، علاوه بر منابعی که ذکر شد، با یک سند در الكافي (للکلینی، م۳۲۹)، ج‏1، ص335 و 339 📚و با همین سند، و سندی دیگر در الغيبة (للنعماني م۳۶۰)، ص137 📚و با سندی دیگر در الخصال (للصدوق م۳۸1)، ج‏1، ص186 📚و با ۱۴ سند دیگر در كمال الدين (للصدوق)، ج‏1، ص290-294 آمده است و جالب اینکه شیخ صدوق بعد از این سندهای متعدد می‌گوید «و لهذا الحديث طرق كثيرة». البته متن آن در این سندها اندک تفاوت‌هایی دارد. @yekaye
☀️۲) امیرالمومنین ع در خطبه ای فرمودند بندگان خدا شما را به تقوای الهی سفارش می‌کنم که همانا آن حق خدا بر شماست و و آن است که حق شما را بر خدا لازم می‌آورد؛ و اینکه از خدا بر انجام آن یاری جویید و با انجام آن به استعانت خدا دست یابید؛ که همانا تقوا در امروز پناهگاه و سپر است؛ و فردا راهش به بهشت آشکار است و رونده اش سودبردار؛ و کسی را که درپناهش بوده پ‍اسبان. همواره خود را بر همگان عرضه کرده، چه بر گذشتگان و چه بر بازماندگان، به خاطر نياز آنان در فردا بدان. روزى كه خدا آنچه را آغاز كرد بازگرداند، و آنچه داد بستاند، و در آنچه بخشيد مؤاخذت راند، [معلوم می‌شود که] چه اندكند آنان كه بدان تن دادند و بار آن را چنانكه بايد بر داشتند.آنان در شمار اندکند و همان‌هایند که خداوند چنین توصیفشان فرمود: «و اندک‌اند بندگان شکرگزار من» (سبأ/۱۳) ... 📚نهج‌البلاغه، خطبه۱۹۱ ... عِبَادَ اللَّهِ أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى وَ سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى فَمَا أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ هُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ ... @yekaye
☀️۳) روایت شده است که شخصی بر امام صادق ع وارد شد . حضرت پرسید کیستی؟ گفت: از دوستداران و موالیان شما. فرمودند: خداوند بنده ای را دوست نمی‌دارد مگر اینکه ولایت او را برعهده می‌گیرد و ولایت کسی را برعهده نمی‌گیرد مگر اینکه بهشت را بر او واجب می‌گرداند. س‍پس فرمودند: از کدام دوستداران ما؟ وی ساکت شد؛ اما سدیر پرسید: یا ابن رسول الله! دوستداران شما چند دسته‌اند؟ فرمودند: سه دسته. دسته‌ای که در آشکارا ما را دوست دارند اما در سرّ و باطن ما را دوست ندارند؛ و دسته ای که در سرّ و باطن ما را دوست دارند اما درآشکار ما را دوست ندارند؛ و دسته ای که در سرّ و آشکار ما را دوست دارند. اینان‌اند که آن نمط اعلی [جماعت بلندمرتبه]‌اند؛ از آب گوارا نوشیده‌اند و تاویل قرآن و فصل‌الخطات و سبب اسباب را دانسته‌اند؛ اینان‌اند که آن جماعت بلندمرتبه‌اند؛ فقر و تنگدستی و انواع بلا سریعتر از تاختن اسبها به سوی آنان می شتابد؛ سختیها و ضررها بدانها می‌رسد و تکانهای شدید می‌خورند و به فتنه‌ها گرفتار می‌شوند؛‍ پس یکی به خون خود غلطیده است و دیگری سرش ز تن جدا افتاده؛ در سرزمین‌های دور از هم پراکنده‌اند؛ به واسطه آنان است که خداوند مریض را شفا می‌دهید و فقیر را ثروت می‌بخشد و به خاطر آنان است که شما یاری می‌شوید و به آنان است که بر شما باران می‌بارد و روزی داده می‌شویدِ و آنان به لحاظ شماره اندک ولی به لحاظ قدر و قیمت نزد خداوند عظیم‌اند. و دسته دوم، پ‍ست‌ترینِ این سه‌تاست؛ همانان که [فقط] در آشکار ما را دوست می‌‌دارند و به سبک شاهان زندگی می‌کنند؛‌زبانهایشان با ماست و شمشیرهایشان علیه ما؛ و دسته سوم، در میانه‌اند؛ همانان که در سرّ ما را دوست دارند اما درآشکار ما را دوست ندارند؛ به جانم سوگند که آنان که فقط در سرّ - و نه درآشکارا- ما را دوست دارند همانان‌اند که روزها روزه و شبها به عبادت ایستاده‌اند و اثر رهبانیت را در چهره‌هایشان می‌بینِ همانها که اهل تسلیم و پذیرش حق هستند. آن شخص گفت: من از آنانم که دوستدار شما در سرّ و آشکارند. امام صادق ع فرمود: همانا دوستداران ما در سر و آشکار را نشانه‌هایی‌ای است که بدان شناخته می‌شوند. وی پرسید: آن نشانه‌ها چیست؟ فرمود: فراوان است؛ اولینش این است که توحید را آن گونه که حق توحید است شناخته‌اند و علم توحیدش را محکم کرده‌اند و بعد از آن، ایمان است به اینکه او چیست و چه وصفی دارد؛‌سپس حدود ایمان و حقایق و شروط و تأویل آن را دانسته‌اند. سدیر گفت: یا ابن رسول الله! تاکنون نشنیده بودم که ایمان را چنین توصیف کنید. فرمودند: بله، سدیر! سوال کننده‌ای را نرسد که از اینکه ایمان چیست بپرسد مگر اینکه بدان ایمان به کیست. سدیر گفت: یا ابن رسول الله! اگر صلاح می دانید، آنچه فرمودید را برایم تفسیر بفرمایید. امام صادق ع شروع کردند به تفسیر حقیقت توحید؛ بقیه متن را می‌توانید از اینجا (http://lib.eshia.ir/15139/1/326) مطالعه کنید. 📚تحف العقول، ص325-326 👇متن حدیث👇 @yekaye
متن حدیث 3 ☀️روي عن الإمام الصادق‏ في وصف المحبة لأهل البيت و التوحيد و الإيمان و الإسلام و الكفر و الفسق‏ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ ع لَهُ مِمَّنِ الرَّجُلُ؟ فَقَالَ مِنْ مُحِبِّيكُمْ وَ مَوَالِيكُمْ. فَقَالَ لَهُ جَعْفَرٌ ع لَا يُحِبُّ اللَّهَ عَبْدٌ حَتَّى يَتَوَلَّاهُ وَ لَا يَتَوَلَّاهُ حَتَّى يُوجِبَ لَهُ الْجَنَّةَ. ثُمَّ قَالَ لَهُ مِنْ أَيِّ مُحِبِّينَا أَنْتَ؟ فَسَكَتَ الرَّجُلُ؛ فَقَالَ لَهُ سَدِيرٌ: وَ كَمْ مُحِبُّوكُمْ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ؟ فَقَالَ: عَلَى ثَلَاثِ طَبَقَاتٍ طَبَقَةٌ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ طَبَقَةٌ يُحِبُّونَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ هُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى‏ شَرِبُوا مِنَ الْعَذْبِ الْفُرَاتِ وَ عَلِمُوا تَأْوِيلَ الْكِتَابِ‏ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ وَ سَبَبَ الْأَسْبَابِ فَهُمُ النَّمَطُ الْأَعْلَى الْفَقْرُ وَ الْفَاقَةُ وَ أَنْوَاعُ الْبَلَاءِ أَسْرَعُ إِلَيْهِمْ مِنْ رَكْضِ الْخَيْلِ‏ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا وَ فُتِنُوا فَمِنْ بَيْنِ مَجْرُوحٍ وَ مَذْبُوحٍ مُتَفَرِّقِينَ فِي كُلِّ بِلَادٍ قَاصِيَةٍ بِهِمْ يَشْفِي اللَّهُ السَّقِيمَ وَ يُغْنِي الْعَدِيمَ‏ وَ بِهِمْ تُنْصَرُونَ وَ بِهِمْ تُمْطَرُونَ وَ بِهِمْ تُرْزَقُونَ وَ هُمُ الْأَقَلُّونَ‏ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً وَ خَطَراً وَ الطَّبَقَةُ الثَّانِيَةُ النَّمَطُ الْأَسْفَلُ أَحَبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ سَارُوا بِسِيرَةِ الْمُلُوكِ فَأَلْسِنَتُهُمْ مَعَنَا وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْنَا وَ الطَّبَقَةُ الثَّالِثَةُ النَّمَطُ الْأَوْسَطُ أَحَبُّونَا فِي السِّرِّ وَ لَمْ يُحِبُّونَا فِي الْعَلَانِيَةِ وَ لَعَمْرِي‏ لَئِنْ كَانُوا أَحَبُّونَا فِي السِّرِّ دُونَ الْعَلَانِيَةِ فَهُمُ الصَّوَّامُونَ بِالنَّهَارِ الْقَوَّامُونَ بِاللَّيْلِ تَرَى أَثَرَ الرَّهْبَانِيَّةِ فِي وُجُوهِهِمْ أَهْلُ سِلْمٍ وَ انْقِيَاد. قَالَ الرَّجُلُ: فَأَنَا مِنْ مُحِبِّيكُمْ فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ. قَالَ جَعْفَرٌ ع: إِنَّ لِمُحِبِّينَا فِي السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ علَامَاتٍ يُعْرَفُونَ بِهَا. قَالَ الرَّجُلُ: وَ مَا تِلْكَ الْعَلَامَاتُ؟ قَالَ ع تِلْكَ خِلَالٌ أَوَّلُهَا أَنَّهُمْ عَرَفُوا التَّوْحِيدَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ أَحْكَمُوا عِلْمَ تَوْحِيدِهِ وَ الْإِيمَانُ بَعْدَ ذَلِكَ بِمَا هُوَ وَ مَا صِفَتُهُ ثُمَّ عَلِمُوا حُدُودَ الْإِيمَانِ وَ حَقَائِقَهُ وَ شُرُوطَهُ وَ تَأْوِيلَهُ. قَالَ سَدِيرٌ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا سَمِعْتُكَ تَصِفُ الْإِيمَانَ بِهَذِهِ الصِّفَةِ. قَالَ نَعَمْ يَا سَدِيرُ لَيْسَ لِلسَّائِلِ أَنْ يَسْأَلَ عَنِ الْإِيمَانِ مَا هُوَ حَتَّى يَعْلَمَ الْإِيمَانَ بِمَنْ. قَالَ سَدِيرٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُفَسِّرَ مَا قُلْتَ؟! قَالَ الصَّادِقُ ع‏ ... (http://lib.eshia.ir/15139/1/326) 📚تحف العقول، ص325-326 @yekaye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ» درباره اینکه کلمه «ثُلَّة» بر یک جماعت زیاد یا نسبتا کم دلالت دارد بین اهل لغت اختلاف است؛ و چنانکه در نکات ادبی جلسه قبل گذشت بر جماعتی بیش از قبيله و طائفة، و کمتر از فَوْج و فرقَه و حزب دلالت دارد؛ اما هرچه باشد وقتی در این آیات در مقابل «قلیل» قرار گرفته، نشان می‌دهد که افرادی که از سابقون و مقربان حقیقی‌اند، در میان اولین بیش از آخرین است. اما مقصود از این اولین و آخرین چیست، و چرا در اولین بیش از آخرین است؟ 🍃الف. معروفترین قول این است که اولین مربوط به امتهای قبل (از حضرت آدم تا خاتم)‌ است و آخرین مربوط به امت پیامبر خاتم ص (مثلا: تفسير الصافي، ج‏5، ص121؛ البحر المحيط، ج‏10، ص79 ) یا به تعبیر خاص‌تر: اولین، ‍یروان انبیای قبلی‌اند و آخرین، پیروان امت خاتم (تفسير القمي، ج‏2، ص348). درباره چرایی‌اش هم گفته‌اند این دلیل که کسانی که به اجابت دعوت پیامبر اکرم ص سبقت جستند طبیعتا خیلی کمترند از کسانی که به اجابت دعوت آن همه پیامبر که پیش از ایشان بوده سبقت جستند (مجمع البيان، ج‏9، ص325 ؛ مفاتيح الغيب، ج‏29، ص392 ) ویا به این دلیل که اساسا در قرآن کریم هرجا که تعبیر اولین و آخرین کنار هم آمده، از جمله در ادامه همین سوره «أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ أَ وَ آباؤُنَا الْأَوَّلُونَ قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلی‏ مِيقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ» (واقعه/۴۷-۵۰) به ترتیب اشاره به امتهای پیامبران قبلی و امت پ‍یامبر اکرم ص است (الميزان، ج‏19، ص121 ) 🤔البته در دلالت این دلیل اخیر می‌توان تردید کرد، زیرا تنها مواردی که در قرآن کریم اولین و آخرین با هم آمده، همین سوره است؛ و این خود محل بحث است، نه شاهد بر بحث؛ و اگر هم به سراغ سایر موارد «آخرین» برویم، در خصوص مواردی که بدون الف و لام (آخرین) آمده، بوضوح برای غیر امت پیامبر اکرم ص به کار رفته است، مثلا: «أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرينَ» (انعام/6 و مومنون/31)؛ و در مواردی هم که با الف و لام آمده (الآخرین) کاملا می‌تواند به معنای مطلق آیندگان (نسبت به همان کسانی که از آنها بحث شده) باشد، نه صرفا امت پیامبر خاتم ص؛ مثلا در در سوره صافات، تعبیر «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرينَ» در خصوص حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرات موسی و هارون و حضرت الیاس (به ترتیب در آیات آیات 78 و 108 و 119 و 129) مطرح شده، که می‌تواند اشاره به باقی ماندن اسم و رسم آنان در تمامی امتهای بعد از خود باشد نه فقط در امت اسلام؛ چنانکه بوضوح امتهای یهودی و مسیحی هم امروزه خود را پیروان حضرت ابراهیم ع می‌دانند. 🍃ب. اولین و آخرین این امت مد نظر باشد (مقاتل، به نقل از مجمع البيان، ج‏9، ص325 ) این قول، به عنوان دومین احتمال در اهل سنت رواج فراوان دارد که اولین و آخرین را هم کاملا زمانی می‌گیرند، چنانکه حدیثی با این مضمون را هم به پیامبر اکرم ص نسبت می‌دهند (حدیث۴؛ مثلا در البحر المحيط، ج‏10، ص79) [که حتی به فرض صحت استناد، البته در دلالت آن بر این مراد می‌توان تردید کرد] و چرایی آن، ظاهرا مبتنی بر این رویکرد خلیفه دوم دارد که ارزش‌گذاری ایمان انسان‌ها را بر اساس زمان و سابقه اسلام آوردن آنها قرار داد؛ و امروزه هم این رویکرد در سلفی‌گری نمود دارد که برترین انسانها را صحابه می‌دانند تا جایی که به عدالت همه صحابه و معتبر دانستن همه نظرات آنان (هرچند با هم مخالف باشد!) فتوا می‌دهند، سپس تابعان و سپس هرکه به لحاظ زمانی به آنها نزدیکتر باشد. 🤔البته ریشه این رویکرد در احادیث جعلی فراوانی است که در زمان معاویه برای تنزل دادن مقام اهل بیت ع به نفع صحابه جعل شد؛ و بهترین شاهد بر رد این موضع، آیات قرآن کریم است که بسیاری از مسلمانان پیرامون را منافق معرفی می‌کند و تصریح می‌کند که تو هم نمی‌دانی آنها منافقند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» (توبه/۱۰۱) (بر مبنای اهل سنت، هرکس یکبار پیامبر ص را در حیاتش زیارت کرده باشد و تصریحی به اینکه او منافق است نشده باشد، جزء‌ صحابه محسوب می‌شود و تمام اوصاف پیش را دارد!) 👇ادامه مطلب👇 @yekaye
ادامه تدبر 1️⃣ درباره مراد از اولین و آخرین 🤔البته شاید این قول را بر مبنای شیعه به نحو دیگری بتوان تصحیح کرد؛ یعنی اولین و آخرین را ناظر به امت اسلام بگیریم، اما مقیاس را دوره حضور (و بویژه دوره قیام امام معصوم برای حکومت) و دوره غیبت (و خانه‌نشینی امامان ع) بدانیم؛ آنگاه یک احتمال قابل تامل شاید این باشد که تعداد سابقون مقرب در زمانِ در صحنه بودن ائمه ع بیش از زمان خانه‌نشینی و غیبت ایشان بود؛ چنانکه تعداد اصحاب راستین و راسخ پیامبر اکرم ص و امیرالمومنین ع و امام حسین ع که در زمان خود آن بزرگواران شهید شدند، اصلا قابل مقایسه با اصحاب راسخ خود ایشان و نیز سایر امامان در شرایطی که قیام به حکومت نکرده بودند، نبود. 🍃ج. کاملا ناظر به زمان پیامبر ص و ناظر به دو گروه مطرح شده در این آیه «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ» (توبة/100) (یعنی مسلمانان نخستین و سپ‍س بقیه مسلمانان) باشد؛ یعنی طبقه سابقون و مقربون در صدر اسلام، عمده‌شان از آنها بود که ابتدا و در دوره سختی اسلام آوردند چنانکه قرآن کریم در جای دیگر فرمود «لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنى» (حدید/۱۰)‏ و توجیه‌شان هم این است که ظاهرا خطاب (كُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً)‌ همواره به افراد حاضر تعلق می‌گیرد (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص392 )؛ 🤔که البته این تحلیل اگر بخواهد معنای آیه را منحصر و بقیه اقوال را رد کند قابل مناقشه است؛ زیرا قرآن کتابی برای همه بشریت است و بسیاری از خطابهایش ناظر به مطلق انسانهاست. 🍃د. «اولین» ناظر به مومنانی است که اهل عمل صالح‌اند و «قلیل من الآخرین» ناظر ذریه‌هایی است که از آنان پیروی کردند که در آیه «وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإيمانٍ أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ ما أَلَتْناهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ» (طور/۲۱) بدانها اشاره شده، با این توضیح که ذریه مومنانی که اهل عمل صالح‌اند اگر پیرو والدینشان باشند طبق این آیه به والدینشان ملحق می‌شوند؛ و این در مورد اصحاب یمین طبیعی است؛ اما در مورد سابقون، چون آنان مقام بسیار بالایی دارند، اینکه همه ذریه‌هایشان بتوانند چنان پیروی‌ای کنند که به آنان ملحق شوند؛ ‍س در خصوص اصحاب یمین، تعداد اولین و آخرین را با یک تعبیر آورد؛ اما در مورد سابقون، ذریه‌ای که بتوانند چنان پیروی‌ای کنند را کم شمرد. (مفاتيح الغيب، ج‏29، ص392 ) 🍃ه. ناظر به همه امتها باشد؛ یعنی در امت هر پیامبری، آنان که در صدر امت بودند بسیار بیشترند از آنان که بعدا آمدند. (عایشه، به نقل از البحر المحيط، ج‏10، ص79 ) 🍃و. سابقون خود پیامبرانند که در روزگاران نخستین زیاد بودند و و هرچه به آخرالزمان نزدیک شدیم تعدادشان کمتر بود. به نقل از البحر المحيط، ج‏10، ص79 ) 🍃ز. ... @yekaye
2️⃣ «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ؛ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ» قرآن کریم به صراحت برترین انسانها در اولین‌ها را بیش از برترین انسانها در آخرین‌ها می‌داند. اگرچه تعبیر اولین و آخرین ظرفیت معنایی فراوانی دارد، اما از واضح ترین معانی‌اش (که تقریبا همه مفسران بدان اذعان کرده‌اند)‌ اول و آخر زمانی است. حتی اگر چرایی این مساله (که مقربان الهی در گذشتگان بیش از متاخرین است) برای ما معلوم نشود، یک مطلب واضح می‌شود که تلقی تکاملی داروینی از انسان، بویژه در خود انسانها، خلاف نظر قرآن کریم است. 🌐نکته تخصصی باور به انسان، به این صورت که انسان امروز همواره بهتر از انسان دیروز است، از باورهای است که شاید اول بار توسط برایش ایده‌پردازی فلسفی شد؛ و سعی کرد این را در عرصه موجودات زنده پیگیری کند و بعدا توسط مردم‌شناسان داروینی‌ای مانند ، مبنایی برای توجیه برتری اروپایی‌ها و غارت کشورهای دیگر قرار گرفت. با اینکه این موضع اسپنسر و پیروانش ظاهرا دیگر طرفداری ندارد، اما حقیقت این است که باور به تکامل تدریجی انسان، به این معنا که انسان امروز همواره از انسان دیروز بهتر است، یکی از پایه‌های و غیرعلمی مدرنیته است که همه‌جا و توسط همگان مورد تاکید قرار گرفته است؛ تا جایی که وقتی معدود متفکران عمیقی همچون شهید مطهری می‌خواهند در مقابل این ایده بایستند، خود را مجبور می‌بینند که ابتدا بین ابعاد مختلف رشد انسان تفکیک کنند و پس از اذعان به پیشرفت تکنولوژیک و ساختارهای اجتماعی و ارتباطات و ...، تردید خود در پیشرفت حقیقی انسان (که پیشرفت اخلاقی و معنوی است) را مطرح نمایند. (تکامل اجتماعی انسان، ص۲۰-۲۷) 💢اما این آیه بوضوح، انسانهای مقرب – که بالاترین مقام انسانیت است- در میان گذشتگان را بیش از انسانهای مقرب در متاخران می‌داند؛ یعنی بوضوح در مقابل این تحلیل داروینی – که شاید مهمترین مبنای تفکر مدرنیته است – می‌ایستد. 🔰تبصره آموزه موعود نهایی و اینکه غایت نهایی بشر حتما بهترین وضع خواهد بود، لزوما به این معنا نیست که سیری هم که در پیش گرفته لزوما یک سیر رو به بالاست؛ و همواره امروز بشر بهتر از دیروز اوست. در توضیح این مساله به تذکر خوب شهید مطهری بسنده می‌کنم که سیر حرکت بشر در بسیاری از اوقات می‌تواند مارپیچی و حلزونی باشد [به تعبیر امروزی‌تر:، نمودار حرکتش سینوسی باشد]ُ نه سیر خطی مستقیم؛ یعنی این سیر بشر با فراز و فرودهای مختلف همراه است. بله، 🔹اولا اگر نقطه‌های خاصی از تاریخ را در نظر بگیریم ظاهرا می‌توان گفت حضرت ابراهیم ع از حضرت آدم بالاتر است و پیامبر خاتم ص از همه پیامبران قبلی بالاتر است؛ اما این اصلا بدان معنا نیست که اولا این سیر در میان همه مردم چنین باشد؛ و ثانیا حتی بین خود پیامبران هم لزوما چنین نیست؛ چنانکه واضح است که حضرت ابراهیم ع از بسیاری از پیامبران تبلیغی پس از خود و پیش از پیامبر خاتم ص بالاتر بوده است. 🔹ثانیا بسیاری از رشدهایی که در آخرالزمان و در حکومت مهدوی قرار است حاصل شود نیازمند این است که زمینه‌اش مهیا شود، که تا آن زمینه مهیا نشود، امکان بروز چنان رشدی در کار نخواهد بود؛‌ اما اشتباه است اگر گمان شود که حتما این زمینه‌ها خودشان مصداق رشدند؛ مثلا برای اینکه امام حسین ع به چنان مقام بالایی در عالم برسد باید موقعیت کربلا رخ دهد؛ اما این اصلا بدان معنا نیست که اقدامات آن ملعون‌هایی که کارشان به وقوع آن وضعیت تلخ در کربلا منجر شد مصداق مرحله‌ای از رشد بشر باشد❗️ @yekaye