یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
2️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ ... وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ ...»
این آیه به صراحت میفرماید که خداوند ایمان را محبوب شما قرار داد و کفر را ناپسندتان.
📝نکته کلامی: نزاع #جبر و #اختیار
جالب اینجاست که از همین تعبیر واحد
▪️برخی برداشت جبر کردهاند، با این بیان که: خداوند است که ایمان را در دلها قرار میدهد و افراد نقشی ندارند
📚(مثلا الجامع لأحكام القرآن (قرطبی)، ج16، ص314 )؛
▪️و برخی هم آن را نافی جبر دانستهاند، بدین بیان که چون خدا ایمان را محبوب و کفر را مکروه قرار داده (که قرار دادنش هم بدین صورت است که برای اولی برهان قرار داده و وعده به ثواب داده؛ و خلاف این را در مورد دومی)، معلوم است که خودش آنچه را دوست ندارد محبوب نمیگرداند و آنچه را ناخوشایند نمیدارد مکروه نمیگرداند [به عبارت دیگر، اینکه خدا چیزی را محبوب قرار داده اما عدهای خلاف آن محبوب را برمیگزینند نشان میدهد که جبر در کار نیست]؛ و نیز همین که ایمان را محبوب قرار داد نشاندهنده لطف اوست؛ پس معلوم میشود قاعده لطف برقرار است
📚(مجمع البيان، ج9، ص199-200 ).
به تعبیر دیگر، این محبوب و ناپسند قرار دادن صرفا لطف و امدادی در حق آنهاست نه اینکه کار را از وضعیت اختیاری درآورد؛ زیرا لسان آیه لسان مدح است؛ و اگر خداوند به اجبار این کار را برایشان کرده بود جای مدح نبود
📚(الكشاف، ج4، ص362 )
💢واضح است که آیه در مقام بحث اثبات جبر یا انکار آن نیست؛ اما بیان آیه طوری است که طرفین آن را شاهدی بر مدعای خود قلمداد کردهاند.
نکته در این است که آیه صرفا بیان میکند که خداوند ایمان را محبوب شما و کفر را مکروه شما قرار داد؛ و از اینکه خداوند در خصوص انسان کاری را انجام داده، نمیشود نتیجه گرفت که اختیار را سلب کرده است. در واقع، با توجه توحید افعالی، آیه بیان میکند که همه امور از جمله محبتِ ایمان و کراهت از کفر و فسوق و عصیان را خداوند در عالم قرار داده است.
🤔به تعبیر دیگر، اگرچه ایمان آوردن امری اختیاری است (و از همین روست که بدان دستور داده شده، و مدح و ثواب بر آن مترتب میشود؛ حدیث۱۶.الف)، اما قبول اختیاری بودن امری، به معنای «تفویضِ» آن امر (واگذاری صفر تا صد آن به انسان) نیست که انسان همهکارهی آن باشد (حدیث۱۶.ب)؛ بلکه همین امر اختیاری (همچون تمام امور اختیاری) در یک نظامی عمل میکند که اگر تمام مولفههای آن نظام هماهنگ نباشد خروجیِ این امر حاصل نمیشود؛ وشاید از این روست که در احادیث، خروجی داشتن اعمال اختیاری انسان را مدیون تلفیق قَدَر و عمل معرفی کردهاند (حدیث۱۴).
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
3️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ»
محبوب قرار دادن ایمان چه تفاوتی با زینت دادن آن در دل دارد و چرا بعد از اولی به دومی اشاره کرد؟
🔹الف. چهبسا اشاره به رابطهای دوسویه بین دل و ایمان است: از سویی دل میل به ایمان دارد و با رسیدن به آن، به دلخواه عمیق خویش دست مییابد؛ از سوی دیگر ایمان زینتبخش دل است و مایه جلوهگری زیباتر دل میشود.
🔹ب. برخی از امور بهخودی خود زیبا و دوستداشتنی هستند؛ اما برخی از امور بتنهایی زیباییای ندارند و تنها وقتی در نسبت خاصی با امر دیگری قرار میگیرند زینت آن میشوند (مانند «سرمه» که تنها اگر در چشم نهاده شود زینت است). چهبسا آوردن این دو فراز در کنار هم میخواهد نشان دهد ایمان هردو ویژگی را دارد: فراز اول، اشاره دارد به جلوهای که ایمان بهخودی خود دارد، که انسان را به سوی خود جذب میکند؛ و فراز دوم اشاره دارد به جلوهای که ایمان در دل پیدا میکند؛ که وقتی در قلب قرار میگیرد مایه زینت آن میشود.
🔹ج. چهبسا فراز اول اشاره به حدوث ایمان در دل است، و فراز دوم اشاره به امری که موجب بقای ایمان در دل میشود. یعنی ممکن است چیزی وارد دل شود اما بعد از مدتی دلزدگی از آن حاصل شود؛ اما ایمان هرچه در دل بماند جذابتر میشود زیرا که خداوند آن را در دل زینت داده است (مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج28، ص102 ).
(این معنا در صورتی که فعل «زیّن» با حرف «ل» میآمد، چهبسا بهترین احتمال برای این آیه میبود؛ اما با حرف «فی» هم میتواند درست باشد).
🔹د. ...
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
4️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ»
چرا در مقام محبوب و خوشایند قرار دادن، فقط از ایمان سخن گفت، اما در مقام مکروه و ناپسند گرداندن، سه گزینه کفر و فسوق و عصیان را برشمرد و چرا در مقابل ایمان، به سه گزینه کفر و فسوق و عصیان اشاره کرد؟
🔹الف. تقابل «کفر» و «ایمان» در آیات قرآن امری بسیار واضح است؛ و چهبسا این نحوه تقابل در این آیه نشاندهنده آن است که نباید فقط «کفر» را در مقابل «ایمان» دید؛ بلکه همان طور که کفر در مقابل ایمان است، فسوق و عصیان هم در مقابل ایمان است؛ از این رو، در ادبیات قرآن، تعبیر «مومن فاسق» و «مومن عاصی» همانقدر پارادوکسیکال است که تعبیر «مومن کافر»!
✳️تبصره
در قرآن کریم علاوه بر اینکه کفر را مکرر در مقابل ایمان قرار داده، در جایی «فاسق» را هم نقطه مقابل «مومن» معرفی کرده است: «أَ فَمَنْ كانَ مُؤْمِناً كَمَنْ كانَ فاسِقاً لا يَسْتَوُونَ» (سجده/18)؛ اما موردی که صریحا عصیان را بتنهایی مقابل ایمان قرار داده باشد یافت نشد؛ هرچند این مضمون در احادیث فراوانی یافت میشود و شاید واضحترین مصداق آن در احادیث، این حدیث نبوی است که بیان میدارد کسی که مرتکب عصیان میشود، در حال انجام این گناهان روح ایمان از وجودش رخت بربسته است؛ مثلا: «لَا يَزْنِي الزَّانِي حِينَ يَزْنِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْرِقُ السَّارِقُ حِينَ يَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِكَ خُلِعَ عَنْهُ الْإِيمَانُ كَخَلْعِ الْقَمِيص: زناکار زنا نمی کند در حالی که مومن است؛ و ددزد دزدی نمیکند در حالی که مومن است؛ وقتی وی چنان میکند ایمان از او جدا میشود همانند بیرون آمدن لباس»
📚کافی، ج۲، ص۳۲
🔹ب. این سه نقطه مقابل ایمان کامل است؛ زیرا –بر طبق احادیث - ایمان تصدیق به دل و اقرار به زبان و عمل با ارکان است؛ و کفر که انکار دین حق است نقطه مقابل اولی است؛ و فسوق (که در بسیاری از روایات به معنای «کذب» دانسته شده) نقطه مقابل دومی است که ناظر به زبان است، و عصیان که تخلف در اعمال است، نقطه مقابل سومی است
📚مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج28، ص102-103
🔹ج. این سه به ترتیب نقطه مقابل ایمان کامل است، اما با این بیان که کفر همان خروج کاملا آشکار از ایمان است؛ فسوق ارتکاب گناهان کبیره است؛ و عصیان ارتکاب گناهان صغیره.
📚به نقل از مفاتیح الغیب، ج28، ص103
🔹د. کفر نقطه مقابل ایمان است؛ و آن دوتای دیگر از توابع کفر است؛ آنگاه در فرق فسوق و عصیان، برخی گفتهاند فسوق خارج شدن از طاعت به سمت معصیت است، اما عصیان خود معصیت است؛ و برخی هم گفتهاند فسوق درغگویی است و عصیان سایر معصیتها
📚الميزان، ج18، ص313
🔹ه. این تعبیر ایمان در برابر کفر و فسوق و عصیان، طبق احادیث راسخون در علم، یک معنای تاویلیای هم دارد؛ و آن اشاره است به چهار نفری که به عنوان خلفای راشدین در میان مسلمانان معروف شدند: «ایمان» اشاره است به امیرالمومنین ع، و «کفر» و «فسوق» و «عصیان» به ترتیب اشاره است به آن سه نفر که قبل از وی خلافت را غصب کردند (احادیث۱۲ و ۱۳) و در این فضا «اولئک» هم ائمه اطهار میباشد (احادیث۲۳ تا ۲۶)؛ یعنی این آیه میفرماید از میان آنان که شما خلفای راشدین میخوانید فقط علی ع ایمان بود و سه نفر دیگر، حقیقتا نه «راشدون»، بلکه تجسم کفر و فسوق و عصیاناند: اولی و دومی که نقشی اساسی در ممانعت از اجرای حکم الهی نصب امیرالمومنین ع انجام دادند به دلالتِ آیات «وَ مَنْ لَمْ یحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ» (مائده/۴۴) و «وَ مَنْ لَمْ یحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (مائده/۴۷) مصداق کافر و فاسقند؛ و سومی هم که به خاطر گناهان و عصیانهایش توسط خود مسلمانان به قتل رسید مصداق عصیان است؛ و راشدون حقیقی همان ائمه دوازدهگانهای هستند که رسول الله ص ایشان را به عنوان خلفای راشد پس از خویش معرفی فرمود.
📚الهدایا لشیعة أئمة الهدی (شرح أصول الكافی للمجذوب التبریزی)، ج1، ص112-113
🔹و. ...
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
5️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
💢چرا در جانب ایجابی فقط سخن از ایمان به میان آورد (در حالی که قرآن کریم غالبا ایمان را همراه با عمل صالح مطرح میکند)، ولی در جانب سلبی، در کنار کفر، از مقام عمل هم سخن گفت؛
💢و نیز چرا در اینجا به یکی بسنده نکرد و هم از فسوق و هم از عصیان سخن گفت؟
اگر از تعبیر علامه طباطبایی استفاده کنیم که فرمود «فسوق خارج شدن از طاعت به سمت معصیت است، اما عصیان خود معصیت است» (الميزان، ج18، ص313)
شاید بدین جهت است که دو تعبیر «فسوق» و «عصیان» عملا دلالت بر دو انحراف مربوط به بعد ایجابی و سلبی دارد.
به تعبیر دیگر #فسوق - طبق لغت- خروج از حالت اصلیای است که شیء را در معرض ضرر قرار میدهد؛ یعنی فسوق عبور کردن از حد و مرزهای ایمان است؛ فسوق آنجاست که شخص مرتکب #نبایدها میشود (چنانکه گناهانی از جنس دروغگویی و فحشا مثالهای بارز فسوق هستند)؛
اما #عصیان تن دادن به کفر و سرپیچی کردن و شانه خالی کردن از انجام وظیفه است و جایی است که شخص #بایدها را زیر پا میگذارد (چنانکه گناهانی مانند نماز نخواندن و روزه نگرفتن و پرداخت نکردن واجبات مالی همچون خمس و زکات، مثالهای بارز عصیان هستند).
با این مقدمه،
فسوق جایی است که ایمان در مقام عمل رعایت نشود؛ و
عصیان جایی است که کفر در مقام عمل اجرا شود؛
پس به یک معنا مقام عمل را هم در بعد ایجابی (ایمان) و هم در بعد سلبی (کفر) جدی گرفت.
آنگاه در برابر این سوال که چرا اینها را دو به دو ذکر نکرد (یعنی بعد عملی مربوط به ایمان را در کنار ایمان نیاورد، و هردو را در کنار کفر آورد)
شاید بتوان گفت که چون خداوند از همان ابتدا فطرت پاکی به ما عنایت کرده (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها؛ روم/۳۰) که ما تنها وظیفهای که داریم این است که این فطرت را پک و دستنخورده تحویل او دهیم: «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَليم» (شعراء/۸۹).
پس در جانب ایجابی تنها و تنها چیزی که دستمایه رشد ماست ایمان آوردن است؛ یعنی باور کردن به اینکه خداوند چنین فطرتی داده و ما همین که آن را سالم و بدون دخل و تصرف تحویلش دهیم کافی است؛
پس همه اعمالی که وظیفه ماست، اگرچه در یک نگاه ابتدایی به دو دسته اعمال صالح و فاسد (که عدم ارتکاب اولی، عصیان؛ و ارتکاب دومی، فسوق است) تقسیم میشود؛ اما در یک نگاه عمیقتر، همه اینها در جانب سلبی است؛ یعنی همه اعمال برای این است که یا از حدو مرز ایمان خارج نشویم ( فسوق) یا اینکه به اقتضائات کفر عمل نکنیم ( عصیان).
چیزی که میتواند موید این برداشت باشد این است که قرآن کریم اگرچه بارها بر اهمیت عمل صالح در سعادت آدمی اصرار داشته؛ اما وقتی سخن به برترین انسانهای عالَم میرسد از آنان با وصف «مخلَصین: خالصشدگان» (نه مخلِصین و کسانی که خودشان دارند خویش را خالص میکنند) یاد میکند و تصریح میکند که اگر اینان به جایی رسیدهاند به خاطر این خالص شدن الهی است نه به خاطر عملشان: «وَ ما تُجْزَوْنَ إِلاَّ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُون؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين» (صافات/۳۹-۴۰)؛ وگرنه هرکسی که مخلص نشده نباشد (یعنی همچنان به عمل خویش تکیه کند) مایه عبرت سایرین خواهد بود: «فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُنْذَرين؛ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصين» (صافات/۷۳-۷۴)؛
و خداوند در قرآن به صراحت فرمود که فقط به فضل و رحمت خدا دلخوش باشید نه به عمل خودتان: « قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون» (یونس/۵۸) که اگر به عمل خودتان باشد هیچکدام شما تا ابد پاک نخواهد شد: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً وَ لكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّي مَنْ يَشاء» (نور/۲۱).
@yekaye
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/9546
ادامه تدبر 15)
📝ضابطه اصلی شناسایی مومن
اگر تحلیل فوق درست باشد و «فسوق »، ارتکاب «نبایدها»ی ایمان باشد (مانند دروغگویی و غیبت و فحشا و ...)، و «عصیان»، تن دادن به کفر و زیرپا گذاشتن «بایدها»ی ایمان (مانند نماز نخواندن و روزه نگرفتن و ...)؛ آنگاه مقدم آوردن «فسوق» بر «عصیان» چهبسا از باب توجه دادن به این باشد که رعایت نبایدها تقدمی بر رعایت بایدها دارد (به تعبیر علمای اخلاق، #تخلیه و خالی شدن از گناهان، مقدم بر #تحلیه و آراسته شدن به خوبیهاست).
🤔در این صورت، برخلاف آنچه در اذهان اغلب مردم هست قوام دینداری، بیش و پیش از آنکه به نماز و روزه و ... باشد؛ به پرهیز از دروغ و غیبت و تهمت و فحشاء و ... است؛ و در چنین فضایی است که میتوان آن دسته از احادیث را فهمید که فرمودند: «به کثرت نماز و روزه افراد فریب نخورید، که چهبسا ناشی از عادت باشد؛ بلکه افراد را با راستگویی و ادای امانت بیازمایید (الكافي، ج2، ص104).
واضح است که این گونه احادیث به هیچ وجه در مقام کماهمیت جلوه دادن نماز و روزه نیستند؛ بلکه ضابطه میدهند که مردم بدانند نماز و روزه انسانها زمانی واقعا حکایت از عمق دینی آنها میکند که رعایت نبایدهای دین را جدی گرفته باشند؛ تا معیار قضاوت را صرفا اعمال ایجابی ظاهری قرار ندهند.
🤔در همین فضا شاید بتوان به عمق این حدیث شریف امام صادق ع پی برد که فرمودند : إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا تَعْلِيمَ الشِّرْكِ لِكَيْ إِذَا حَمَلُوهُمْ عَلَيْهِ لَمْ يَعْرِفُوه: همانا بنیامیه مردم را در آموزش ایمان آزاد گذاشتند اما اجازه ندادند که درباره شرک آموزش ببینند تا اینکه اگر آنان را به مسیر شرک کشاندند متوجه نشوند» (الكافي، ج2، ص416).
#تذکر_اخلاقی
💢آیا امروزه آموزشهای دینی ما و به تبع آن، فهم ما از دینداری از این جهت ایرادی ندارد؟
💢آیا نسبت به دروغگویی و غیبت و تهمت و بیعفتی و مال حرامخواری همان حساسیتی را داریم که نسبت به نماز و روزه داریم؟!
⛔️پیش از اینکه بخواهیم درباره دیگران در این خصوص قضاوت کنیم و افراد و و نظام آموزشی و ... را متهم کنیم [=تهمت بزنیم یا غیبت کنیم؟!]، ابتدا خودمان را قضاوت کنیم❗️
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
..
6️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ»
ظاهر این آیه [و اغلب آیات قرآن، مانند «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمات» (بقره/۲۵۷) یا «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِن» (تغابن/۲)] آن است که «ایمان» به خودی خود امری مطلوب، و «کفر» به خودی خود امری نامطلوب است؛ به نحوی که انسان مطلوب ایمان محبوب او و زینت دلش است؛ و از کفر بیزار است؛ گویی ایمان و کفر هیچگاه به بدیها تعلق نمیگیرد.
در مقابل، در برخی از آیات دیگر به نحوی از ایمان و کفر سخن گفته شده که گویی ایمان و کفر به خودی خود اموری خنثی هستند؛ که هریک میتوانند هم به امور خوب و مطلوب تعلق بگیرند؛ و هم به امور بد و نامطلوب؛ یعنی هم ایمان به بدیها معنی دارد و لذا «ایمان بد» داریم، مانند: «يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ» (نساء/۵۱)؛ و هم کفر به بدیها معنی دارد و لذا «کفر خوب» هم داریم، مانند «قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ في إِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ إِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ ... كَفَرْنا بِكُمْ» (ممتحنه/۴) «وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ» (فاطر/۱۴).
💢در جمع این دو دسته آیات دو گونه تحلیل میتوان داشت:
🔹الف. اصل این دو واژه با توجه به معنای لغویشان به ترتیب دارای بار معنایی مثبت و منفی هستند؛ یعنی «ایمان» به امنیت رسیدن است که تنها با ایمان به خوبیها حاصل میشود؛ و «کفر» پوشاندن حق و حقیقت است و لذا در اصل نامطلوب است؛ اما با توجه به کثرت کاربرد آنها در یک جهتگیری وجودی ایجابی یا سلبی که در انسان نسبت به امری پیدا میشود مجازا در خصوص نقطه مقابلشان هم به کار رفته است؛ از این رو وقتی مثلا درباره عدهای میفرماید «به جبت و طاغوت ایمان میآورند» یعنی بدانها متمایلند و گویی امنیت خود را در رفتن به سوی جبت و طاغوت میپندارند؛ یا وقتی حضرت ابراهیم به قوم کافر خویش میگوید «ما به شما کافریم» یعنی از شما بیزاریم و نهتنها در ظاهر بلکه در عمق وجودمان از شما فاصله میگیریم.
❇️ثمره تفسیری:
در این مبنا، صرفا در خصوص آیاتی که ایمان و کفر ناظر به بدیها مطرح شده باید نکته تفسیری خاصی را جستجو کرد.
🔹ب. اصل این دو واژه لزوما بار معنایی مثبت و منفی ندارند؛ بلکه همواره متناسب با متعلق آن (که ناظر به امری خوب یا بد باشد) بار معنایی خاص پیدا میکند؛ لیکن به خاطر کثرت استعمال این دو در ادبیات دینی به این نحو خاص (که غالبا هردو ناظر به خوبیها مطرح شدهاند) کمکم یک معنای ثانوی مثبت و منفی به ترتیب در دو کلمه ایمان و کفر اشراب شده است؛ اما این کثرت استعمال، معنای این دو واژه را عوض نکرده است.
❇️ثمره تفسیری:
در این مبنا، هرجا که متعلق ایمان و کفر تصریح نشده باشد، حتی اگر سیاق به نحو غیرمستقیم دلالت بر آن متعلق (و در نتیجه: ظهور در معنای مثبت برای ایمان، و معنای منفی برای کفر) داشته باشد، اما در عین حال ظرفیتی معنایی برای اینکه این دو کلمه ناظر به حالت مخالف خود باشند نیز باقی خواهد بود. در این صورت، در تمام آیاتی که کفر و ایمان بدون متعلق آن ذکر شده (ولو در نگاه اول ناظر به معنای مثبت و منفی این دو واژه باشد) امکان اینکه معنای رقیب به آن نسبت داده شود موجود است؛ (البته در فضای استفاده از یک لفظ در چند معنا؛ یعنی آن معنای مثبت یا منفی متناسب با سیاق قطعا به عنوان یکی از معانی آیه قابل قبول است؛ اما علاوه بر آن، محملی برای معنای دیگر هم پیدا میشود).
@yekaye
👇ادامه مطلب👈
https://eitaa.com/yekaye/9549
ادامه تدبر 16)
🤔اگر مبنای دوم را بخواهیم در این آیه پیاده کنیم چهبسا علاوه بر معنای اولی که برای آیه ذکر شد و مبنای تدبرهای قبل بود (که آیه فقط در خصوص مومنان واقعی است)، آیه ناظر به کل انسانها و در مقام بیان توحید افعالی باشد، یعنی میخواهد بفرماید که اساسا اگر ایمان (چه ایمان به خدا و رسولش، و چه ایمان به کفر و طاغوت) برای هریک از شما محبوب شده و آن را زینت دل خود مییابید همه اینها کار خداست و از اراده خداوند خارج نیست؛ و اگر هرگونه کفرورزی و خروج از محدوده و سرکشیای (چه کفر به خدا و خروج از زیّ بندگی و سرکشی در برابر دستورات او؛ و چه کفر به ابلیس و خروج از نفسانیات و عصیان در برابر شیطان) ناپسند شما گردیده است، این هم کار خداست و از اراده خداوند خارج نیست.
البته باید توجه داشت که این معنای فوق را نباید به نحو جبرگرایانه فهمید و اختیار انسان را یکسره انکار کرد؛ بلکه صرفا اشاره به توحید افعالی است؛ که اختیار هم یکی از اموری است که خداوند اراده کرده است در فعل انسان موثر باشد؛ و لذا اساسا انسان نمیتواند امور اختیاریای که بدان توصیه شده و انجام و ترکش متعلق ثواب و عقاب قرار میگیرد (مانند ایمان و کفر و فسوق و عصیان) را جز با اختیار خود انجام دهد.
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
7️⃣1️⃣ «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
مقصود از اولئک چه کسانیاند؟ و آوردن این جمله در پایان این آیه (بویژه که تغییر سیاق از مخاطب به غایب هم در آن رخ داده است) چه وجهی دارد؟
🔹الف. مقصود همان کسانیاند که ایمان محبوب آنان و زینت دلهایشان شد و کفر و فسوق و عصیان برایشان ناپسند گردید؛ و میخواهد بیان کند که اینها هستند که رهیافتگان به محاسن امور خواهند بود
📚مجمع البيان، ج9، ص200
به تعبیر دیگر، حب ایمان، و کراهت از کفر و فسوق و عصیان است که عامل رشدی میشود که هرانسانی طالب آن است؛ پس مومنان باید ملازم ایمان و برحذر از کفر و فسوق و عصیان باشند تا رشد کنند و از رسول تبعیت نمایند نه از دلخواه های خویش.
یعنی بعد از اینکه در دو فراز قبلی معلوم شد که تنها برخی از اصحاب پیامبر ص، ایمان محبوب دلشان است نه همگی، اکنون تاکید کند که از میان این دو گروه (آنان که انتظار دارند پیامبر ص از آنان پیروی کند و آنان که اهل ایمان واقعی و پیروی از پیامبرند) تنها گروه دوماند که رشدیافتگاناند؛ تا این تعبیر مدحی بر آنان و تشویق دیگران برای پیوستن به آنان باشد.
📚الميزان، ج18، ص313-314
🔹ب. چهبسا از آنجا که رسول الله ص کسی است که قرآنی را آورد که به رشد هدایت میکند (إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً؛ يَهْدي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِه؛ جن/۱-۲)، آيه را با «و اعلموا أن فیکم رسول الله» شروع کرد؛ ولی برای اینکه نشان دهد صرف اینکه رسول الله در میان عدهای باشد دلیل نمیشود که همه آن عده خوب و رشدیافته باشند، با تخصیص این عده، آیه را با «تنها آنان رشدیافتگان هستند» به پایان برد.
🔹ج. مقصود ائمه اطهار ع هستند (احادیث ۲۳ تا ۲۶) و همین موجب شد سیاق آیه متمایز شود. (توضیح در تدبر۱۴.ه)
د. ...
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
8️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
تعبیر «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» دلالت بر حصر میکند (به خاطر آمدن «ال» بر روی خبر؛ وآمدن ضمیر «هم» و نیز استفاده از اسم فاعل در خبر، این را موکد میکند). یعنی تنها ایناناند که قطعا رشد در آنان حاصل شده است.
🤔اگر کلمه «رشد» را در قرآن کریم بررسی کنیم رشد یافتن بقدری مطلوبیت دارد که:
➖قرآن کریم، که برترین کتاب آسمانی است، اهمیتش در این است که به سوی رشد هدایت میکند: «إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً؛ يَهْدي إِلَى الرُّشْدِ فَآمَنَّا بِه» (جن/۱-۲)؛
➖درصدد رشد برآمدن، پیامبر اولوالعزمی همچون حضرت موسی ع را وادار میکند که دنبال حضرت خضر راه بیفتد: «قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» (کهف/66)؛
➖ و رشدیافتگی ویژگی کسانی همچون حضرت ابراهیم ع است: «وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمينَ» (51)؛
➖و ...
🤔عجیب اینجاست که اگر کسی دعوت خداوند را استجابت کند و به وی ایمان بیاورد نمیتوان قاطعانه گفت که به رشد میرسد؛ بلکه خداوند با «لعل» فرمود، یعنی صرفا امید میرود که چنین کسی به رشد برسد: «وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَ لْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ» (بقره/186).
توجه کنیم: کسانی که به خدا ایمان میآورد و دعوت وی را استجابت میکنند امید است که به رشد برسند؛ اما عدهای هستند که قطعا به رشد میرسند و فقط اینانند که به رشد میرسند❗️
▪️اینان دو ویژگی ایجابی و سلبی دارند؛ که هردوی آنها از حیث ابعاد گرایشی درون وجود آنهاست:
🔹الف. به عنایت خداوند، ایمان محبوب آنان و زینت دلهایشان شده است؛ یعنی صرفا چنین نیستند که ایمان داشته باشند؛ بلکه فراتر از آن، با این ایمان عشقورزی، و بدان افتخار میکنند (= برخورداری از آن را زینت دل خویش میبینند؛ نه امری مایه زحمت)؛
🔹ب. از کفر و فسوق و عصیان بیزارند؛
که خود این سه در کنار هم قابل توجه است:
▫️ب.۱. از هرگونه کفرورزی (کتمان و انکار و نرفتن زیر بار حق و حقیقت)، واقعا و از صمیم دل بیزارند؛ اگر همواره تسلیم حقیقتند و هیچگاه نسبت به هیچ حق و حقیقتی کفر نمیورزند این اقدام از عمق وجودشان است، نه اقدامی که با تکلف همراه باشد؛ چنانکه جای دیگر چنین ایمانی را این گونه توصیف نمود: «فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا في أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْليما: چنین نیست؛ به پروردگارت سوگند اینان حقیقتا ایمان نمیآورند مگر اینکه در هر مشاجره و اختلافی که بینشان پیش میآید تو را حَکَم قرار دهند سپس در درون خویش احساس سختیای از آن حکمی که کردی نداشته باشند و کاملا تسلیم باشند» (نساء/۶۵)
▫️ب.۲. از فسوق و عبور کردن از مرزهای فطرت و ارتکاب هرگونه گناه [= ورود در «نبایدها» اعم از ظلم (اعراف/۱۶۵ ) و ضرررسانی (بقره/۲۸۲ ) و دروغگویی (حجرات/۶) و برچسبزنی (حجرات/۱۱) و غیبت (حجرات/۱۲) و تهمت (نور/۴ ) و فحشاء (انبیاء/۷۴ ) و عهدشکنی (اعراف/۱۰۲ ) و ...] نهتنها اجتناب میکنند، بلکه در درون خویش هم از این امور که انسان را از دایره ایمان و عبودیت بیرون میبرد بیزارند.
▫️ب.۳. از عصیان و هرگونه سرکشی و سرپیچی از دستورات خداوند (ترک «بایدها») نهتنها خودداری میکنند؛ بلکه در درون خویش چنان از این امر بیزارند که به فکرشان خطور نمیکند که بخواهند دستوری از دستورات الهی را نادیده بگیرند.
💢پس چه بسا بتوان گفت:
👈ایمان آوردن اگرچه لازم است؛ اما کافی نیست؛ باید ایمان محبوب ما و زینت دلهایمان شود؛
👈اجابت دعوت خدا و عمل به دستورات او اگرچه لازم است اما کافی نیست؛ باید از ته دل از هرگونه مخالفت نظری (کفر) و عملی (عصیان) و هرگونه خروج از دایره عبودیت (فسوق) بیزار باشیم.
🤔اینجاست که انسان شاید بتواند به عمق احادیثی پی ببرد که میفرمود:
آیا دین جز حب و بغض است؟ (احادیث ۹ تا ۱۱)؛
و معلوم میشود چرا این اندازه در احادیث ما بر اهمیت ولایت و دوستی اهل بیت ع و دشمنی با دشمنان ایشان تاکید شده است؛
و چه حدیث کلیدیای است در فهم معارف و دستورات دین، این حدیث نبوی (حدیث۱۰) که: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكَ مَا اكْتَسَبْتَ: تو با کسی هستی که دوستش داری؛ هرچند چیزی برایت میماند که کسب کرده باشی».
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
9️⃣1️⃣ «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
آیه از ابتدا خطابش به مردم است و دیدیم که از هفت ضمیر جمع مخاطبی که در آیه هست:
(اعْلَمُوا - فیكُمْ - یطیعُكُمْ - لَعَنِتُّمْ -حَبَّبَ إِلَیكُمُ - قُلُوبِكُمْ - كَرَّهَ إِلَیكُمُ)
دوتای اول عام بود؛
دوتای بعدی تاکیدش بر کسانی بود که اهل اطاعت از پیامبر ص نبودند و
سهتای آخر ناظر به مومنان واقعی.
اما یکدفعه از خطاب به مردم به خطاب به رسول الله (حرف «ک» در اولئک) تغییر جهت داد (کشاف، ج۴، ص۳۶۱)؛ و مخاطبان قبلی خود را غایب فرض کرد.
چرا؟
🔹الف. چهبسا میخواهد با این تغییر سیاق، توجه افراد را به اینکه ضمیر «کُم» در خصوص دو گروه متفاوت به کار رفته برانگیزاند؛ و تاکید کند که کسانی که در اطاعت از رسول الله تعلل میورزند رشدیافته نیستند؛ بویژه که تعبیر را به صورتی که دلالت بر حصر میکند (به خاطر آمدن «ال» بر روی خبر و نیز آمدن ضمیر «هم») آورد.
🔹ب. چنانکه در تدبر 11 اشاره شد سیاق آیه نشان میدهد که عدهای از جامعه ایمانی حرمت رسول الله ص را نگه نداشتند؛ پس ابتدا خطابش به مومنان است که بدانید رسول الله ص در میان شماست و حرمت وی را نگه دارید؛ و انتها خطاب متوجه خود رسول الله ص میشود که به وی دلگرمی میدهد که فقط کسانی که حرمت تو را نگه داشتهاند رشدیافتگاناند.
🔹ج. ...
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
0⃣2⃣ «وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
در آیه قبل فرمود: ای آن کسانی که ایمان آوردند! اگر فاسقی برای شما خبر قابل توجهی آورد پس بررسی کنید [یا: درنگ نمایید] که مبادا با عدهای بهنادانی برخورد کنید و به آنان آسیب برسانید، آنگاه بر آنچه کردهاید پشیمان شوید.»
اکنون میفرماید: «و بدانید که همانا در [میان] شماست پیامبر خدا، اگر در بسیاری از آن امور از شما فرمان برد، قطعا به دردسر میافتید؛ ولیکن خداوند ایمان را محبوب شما کرد و آن را در دلهایتان بیاراست و کفر و فسوق و عصیان را نزدتان ناپسند نمود؛ آناناند که رشدیافتگاناند.»
چه ارتباطی بین این دو آیه هست؟
🔹الف. این آیه تتمه کلام در آیه قبل است و حکمی را که در آنجا آمده، تعمیم میدهد، و بر علت آن تاکید میکند: مضمون آیه قبل این بود که درباره خبر فاسق ابتدا بررسیای انجام دهید، به این علت که مرتکب کاری بر اساس جهالت نشوید. مضمون این آیه هم تنبه میدهد که خداوند مومنان را میخواهد در مسیر رشد قرار دهد، از این رو ایمان را محبوب آنها و زینت دلهایشان گردانده و آنان را از کفر و فسوق و عصیان بیزار نموده؛ پس آنان هم نباید فراموش کنند که رسول الله در میان آنان است، کسی که مؤید از جانب خداست و جز راه رشد را نمیپوید و لازم است که از ایشان پیروی کنند نه اینکه اصرار داشته باشند که وی از آنان پیروی کند؛ که اگر چنین کند به ضرر و هلاکت خودشان خواهد انجامید.
📚الميزان، ج18، ص312
🔹ب. تعبیر «رسول الله در میان شماست و اگر از شما اطاعت کند به سختی میافتید» دارد نشان میدهد که شما در حالتی هستید که باید این وضعیت را تغییر دهید؛ و این آیه در ادامه آیه قبل دلالت دارد که برخی از مسلمانان در جریان خبری که ولید آورد با رسول الله ص مخالفت میکردند و بر نظر ولید و جنگیدن با قبیله بنی المصطلق اصرار داشتند. در واقع این آیه توصیف میکند که مسلمانان در این واقعه (و سایر وقایعی که پیش میآمد) دو دسته بودند: برخی اصرار بر نظر خودشان داشتند، که اگر به نظر اینها عمل میشد همه به دردسر میافتادند؛ و برخی ایمان در دلشان رسوخ پیدا کرده بود و تابع پیامبر ص بودند
📚الكشاف، ج4، ص361
ج. در آیه قبل از مومنان خواست که وقتی فاسقی آمد بررسی بیشتری انجام دهد؛ در این آیه میفرماید کشف وجه صحیح مسأله برای شما کار سختی نیست، چون رسول الله ص در میان شماست؛ و این تعبیر همانند آن است که شاگردانِ استادی در مسألهای اختلاف کنند و کسی به آنها بگوید: استادتان آنجا نشسته است؛ که مقصودش خود نشستن او نیست؛ بلکه میخواهد بگوید وقتی او آنجاست اختلاف شما با مراجعه به او براحتی حل میشود، زیرا او بر اساس نظر شما عمل نمیکند که مشکل باقی بماند؛ بلکه شما باید بر اساس نظر او عمل کنید تا مشکلتان رفع شود. با این بیان معلوم میشود که چرا به جای اینکه بعد از «فتبینوا»، صریحا بگوید «به رسول الله مراجعه کنید»، فرمود: «رسول الله در میان شماست»؛ یعنی با این بیان هم افراد را بهکنایه تشویق به مراجعه به رسول الله کرد و هم دلیل این مراجعه را فرمود: وقتی او در میان شماست و با بودن او بررسی و تبیین براحتی انجام میشود عاقلانه این است که به او مراجعه کنید
📚مفاتیح الغیب (فخر رازی)، ج28، ص101-102
✳️تبصره
بیان فوق، نظرات فخر رازی است؛ جالب اینجاست که خود او در تفسیر این آیه عملا نشان میدهد که حتی صرف نظر از دستور دین، عاقلانهترین کار برای مسلمانان این است که در مهمترین امورشان که مایه اختلافشان میشود به رسول الله ص مراجعه کنند؛
در عین حال، در جای جای تفسیر خود میکوشد مسأله انتخاب جانشین پیامبر ص را به رأی و نظر صحابه برگرداند و با دیدگاه شیعه که اصرار دارند که در این مسأله مهم و سرنوشتساز باید دنبال نظر پیامبر ص بود و توصیههای ایشان را پیدا کرد و بر اساس آن عمل کرد، مخالفت کند❗️
اعاذنا الله من شرور انفسنا.
@yekaye
#حجرات_7
اگرچه بحث این آیه تمام شده بود و میخواستم امروز وارد آیه بعد شوم اما با حدیثی برخورد کردم که تناسب کاملی با این آیه دارد و به عنوان تکمله تقدیم میشود
☀️13) از ابوالاسود دوئلی روایت شده که یکبار به ربذه سراغ ابوذر رفتم و او برایم تعریف کرد که یکبار در چه ماجرایی خدمت پیامبر ص شرفیاب میشوند و حضرت وصایایی به وی میفرمایند که برخی از آنها قبلا گذشت. در فرازی از این حدیث نبوی آمده است:
ای ابوذر! چیزی نزد خداوند محبوبتر نیست از ایمان به او و ترک آنچه دستور به ترک آن فرموده است.
مكارم الأخلاق، ص463
أَخْبَرَنِي الشَّيْخُ الْعَالِمُ الْحُسَيْنُ بْنُ الْفَتْحِ الْوَاعِظُ الْجُرْجَانِيُّ فِي مَشْهَدِ الرِّضَا ع قَالَ أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْإِمَامُ أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي الشَّيْخُ أَبُو جَعْفَرٍ قُدِّسَ سِرُّهُ،
قَالَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ رَجَاءُ بْنُ يَحْيَى الْعَبَرْتَائِيُّ الْكَاتِبُ سَنَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ وَ فِيهَا مَاتَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ مَيْمُونٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمُّ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ وَهْبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الهناء [الْهُنَائِيِ] قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَرْبِ بْنُ أَبِي الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِيُّ عَنْ أَبِي الْأَسْوَدِ قَالَ:
قَدِمْتُ الرَّبَذَةَ فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي ذَرٍّ جُنْدَبِ بْنِ جُنَادَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَحَدَّثَنِي أَبُو ذَرٍّ قَالَ: دَخَلْتُ ذَاتَ يَوْمٍ فِي صَدْرِ نَهَارِهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِي مَسْجِدِهِ فَلَمْ أَرَ فِي الْمَسْجِدِ أَحَداً مِنَ النَّاسِ إِلَّا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ عَلِيٌّ ع إِلَى جَانِبِهِ جَالِسٌ. فَاغْتَنَمْتُ خَلْوَةَ الْمَسْجِدِ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَوْصِنِي بِوَصِيَّةٍ يَنْفَعُنِي اللَّهُ بِهَا. فَقَال: ...
يَا أَبَا ذَرٍّ ... وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْإِيمَانِ بِهِ وَ تَرْكِ مَا أَمَرَ بِتَرْكِهِ.
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
☀️13) از ابوالاسود دوئلی روایت شده که یکبار به ربذه سراغ ابوذر رفتم و او برایم تعریف کرد که یکبار در
به تبع حدیث فوق، بند «و» به تدبر ۱۴ افزوده شد:
4️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَیكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ»
چرا در مقام محبوب و خوشایند قرار دادن، فقط از ایمان سخن گفت، اما در مقام مکروه و ناپسند گرداندن، سه گزینه کفر و فسوق و عصیان را برشمرد و چرا در مقابل ایمان، به سه گزینه کفر و فسوق و عصیان اشاره کرد؟
🔹الف. ...
🔹ب...
🔹ج...
🔹د. ...
🔹ه. ...
🔹و. خداوند در ابتدای آفرینش ما قلب سلیمی به هریک از ما داده؛ و چهبسا بتوان گفت اقتضای حفظ قلب سلیمی که خداوند به ما داده است صرفا ایمان آوردن به او و حفظ آن قلب است، و هیچ کاری نیاز نیست انجام دهیم؛ به تعبیر دیگر، آنچه در وادی عمل میگنجد در یک معنا همهاش به ترک برمیگردد؛ زیرا انسان – بویژه اگر وارد مقام مخلَصین شود – هیچ چیزی از خودش ندارد؛ و هر عمل خوبی هم انجام دهد صرفا ناشی از عنایت خداوند بوده؛ او فقط باید مواظب باشد دست از پا خطا نکند: «ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» (نساء/۷۹). شاید از این روست که در حدیث13 فرمود محبوبترین چیز نزد خداوند ایمان به اوست و ترک آنچه دستور به ترک آن داده؛ و نفرمود ایمان و عمل صالح. (تفصیل بیشتر در تدبر ۱۵).
@yekaye
#حجرات_7
در تفسیر نور (قرائتی) نکات دیگری ناظر به این آیه مطرح شده که در تدبرها نیاورده بودم و تقدیم میشود
شمارهگذاریها بر اساس جایگذاری مطالب در محل خود در بین تدبرهای قبلی است. ترتیب شماره ها تغییری کرد که متن نهایی را در صفحه زیر میتوانید مشاهده کنید.
https://yekaye.ir/al-hujurat-49-07/
یادآوری میشود تمامی آیاتی که در این کانال بحث میشود با پاورقیهای متعدد (که تقریبا متن مربوطه از تمامی منابعی که از آنها استفاده شده در این پاورقیها آمده) در سایت یک آیه در روز (سایت فوق) بارگذاری میشود که احیانا اگر کسی خواست بعدا مراجعه کند برایش آسان باشد.
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
6️⃣ «لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
توقّع مشورت كردن پيغمبر با مردم مانعى ندارد (شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ؛ آل عمران/۱۵۹) امّا انتظار اینکه پیامبر ص حتما از مردم اطاعت کند انتظارى نابجاست
📚(تفسير نور، ج9، ص174).
در واقع بین این دو تلازمی نیست؛ یعنی این گونه نیست که اگر پیامبر با مردم مشورت کرد ملزم باشد که حتما از نظر مشورتیِ آنها اطاعت کند. شاید به همین جهت است که حضرت امیر ع به ابنعباس (در جایی که وی نظر مشورتیای داده بود که حضرت بدان عمل نکرد) فرمود: «لَكَ أَنْ تُشِيرَ عَلَيَّ وَ أَرَى فَإِنْ [فَإِذَا] عَصَيْتُكَ فَأَطِعْنِي: تو حق داری که مشورتی خلاف نظر من بدهی؛ و من بررسی میکنم؛ اما اگر با تو مخالفت کردی از من اطاعت کن»
📚(نهج البلاغه، حکمت۳۲۱)
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
6️⃣1️⃣ «وَ لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ»
ايمان، زينت دلهاست، همان گونه كه كوهها، درياها، معادن، گلها، آبشارها وهمه آنچه روى زمين است، زينت زمين است. «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها» (کهف/۲) آرى، زينت انسان، كمالات معنوى است و جلوه هاى مادّى، زينت زمين هستند
📚(تفسير نور، ج9، ص174)
و خطاکار انسانی است که زینت زمین را زینت واقعی دل بداند و به جای زینت دل به زینت زمین دل ببندد❗️
@yekaye
#حجرات_7
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
یک آیه در روز
۱۰۷۲) 📖 وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّ
.
7️⃣2️⃣ «فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یطیعُكُمْ فی كَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ»
چه ارتباطی بین این دو آیه هست؟
🔹ج. اگر میخواهيم پشيمان نشويم بايد به تعاليم انبيا مراجعه كنيم.
(در آيه قبل، سخن از ندامت و پشيمانی بود و اين آيه میفرمايد: به پيامبر مراجعه كنيد تا از كارهای ندامت آور بيمه شويد.)
📚 (تفسير نور، ج9، ص174)
@yekaye
#حجرات_7