eitaa logo
یک آیه در روز
2هزار دنبال‌کننده
113 عکس
8 ویدیو
24 فایل
به عنوان یک مسلمان، لازم نیست که روزی حداقل در یک آیه قرآن تدبر کنیم؟! http://eitaa.com/joinchat/603193344C313f67a507 سایت www.yekaye.ir نویسنده (حسین سوزنچی) @souzanchi @HSouzanchi گزیده مطالب: @yekAaye توضیح درباره کانال https://eitaa.com/yekaye/917
مشاهده در ایتا
دانلود
. 9️⃣ «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ» در تدبرهای قبل بیان شد که اغلب این آیه را ناظر به پرهیز از فخرفروشی دانسته‌اند. اکنون می‌افزاییم که آیه نه‌تنها بر این امر دلالت دارد، بلکه عملا استدلالی هم بر این امر در آن ارائه شده است. در این آیه تنوع نژادی و قبیله‌ای به جعل الهی نسبت داده شده است؛ یعنی امری است که هیچ انسانی خودش در آن نقشی ندارد، که در چه نژاد و خاندانی زاده شود. و افتخار کردن به چیزی که خود انسان در تحقق آن نقشی ندارد واقعا اقدامی نامعقول است (مفاتيح الغيب، ج‏28، ص113 ). @yekaye
. 🔟«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» برترى‏ جويى، در فطرت انسان است و اسلام مسير اين خواسته فطرى را تقوا قرار داده است 📚(تفسير نور، ج‏9، ص195) در واقع، عمده مردم به خاطر دنیاگرایی شرف و کرامت را در بهره‌مندی از مزایای دنیوی مانند مال و زیبایی و نَسَب و ... می‌بینند، و همین امر فخرفروشی و تفوق‌طلبی و در نتیجه درگیری‌هایی را بین آنها رقم می‌زند. در مقابل این ارزشهای وهمی، خداوند متعال آنچه واقعا مایه شرف و کرامت است را تقوا معرفی کرد؛ که این معیار برخلاف تمام معیارهای دنیوی نه‌تنها منجر به تفوق‌طلبی و درگیری نمی‌شود بلکه خودش روابط زندگی اجتماعی را به بهترین وجه اصلاح می‌کند 📚(الميزان، ج‏18، ص327 ) @yekaye
. 1️⃣1️⃣ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» كرامت در نزد مردم زودگذر است، كسب كرامت در نزد خداوند مهم است (تفسير نور، ج‏9، ص195)؛ و آن هم کرامت اکتسابی‌ای که با تقوا به دست آید؛ ‌نه کرامتی که خداوند بدون تلاش به کسی داده باشد. به تعبیر دیگر، برداشت مشهور از عبارت «باکرامت‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین‌تان است» این است که: تقوا مایه اکرام است؛‌یعنی هرکس تقوای بیشتری به خرج دهد بیشتر از جانب خداوند اکرام می‌شود؛ یعنی تقوا مایه اکرام است. اما برداشت دیگری هم می‌توان گرفت که: هرکس را خداوند بیشتر اکرام کند وی باتقواتر خواهد بود؛ یعنی اگر کسی مورد اکرام الهی واقع شود وی اهل تقوا خواهد بود (مفاتيح الغيب، ج‏28، ص114 ). 🔷در واقع اکرام الهی (و نقطه مقابل آن: اهانت الهی [= خوار شدن توسط خداوند]) از جانب خداوند بر دو قسم است: 🔹یکی اکرام [یا اهانت] دنیوی، که این واقعا دلالتی بر فضیلت [یا رذیلت] واقعی انسانها ندارد؛ دنیا سرای امتحان و ابتلاست و این نعمت دادن یا نعمت را از کسی گرفتن دلیل بر خوبی یا بدی افراد نیست؛ چنانکه فرمود: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ؛ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهانَنِ؛ كَلا: اما انسان، هر گاه كه پروردگارش او را آزمايش كند: پس او را اكرام نمايد و نعمت بخشد، گويد: پروردگارم مرا گرامى داشت؛ و اما هر گاه كه او را آزمايش كند: پس روزى را بر او تنگ گيرد، گويد: پروردگارم مرا خوار كرد. چنين نيست» (فجر/۱۵-۱۷). و 🔹دوم اکرام [یا اهانت] حقیقی، که دلالت بر فضل و برتریِ حقیقی انسانها دارد؛ که این را در خصوص انبیاء و اوصیاء مشاهده می‌کنیم: اگر خداوند پیامبران را اکرام کرده، بدان معنا نیست که مال و مکنت دنیوی فراوانی بدانها داده، بلکه اتفاقا آنان را بیش از همه در معرض سختی‌ها و ابتلاءات قرار داده است؛ ‌بلکه اکرام آنان به این است که تقوا چنان در آنان قوی شده که به مرتبه عصمت دست یافته‌اند. 📝ثمره همان طور که باید معیار خود در برتر دانستن انسانها را تقوا قرار دهیم (کسی را برتر بدانیم که تقوایش بیشتر است، نه مال و اعتبار و اصل و نسب و سایر داراییهای دنیوی‌اش)، ا ز آن سو، اگر کسی در جامعه برتر قلمداد می‌شد و بیش از دیگران مورد اکرام واقع می‌گشت و بعد دیدیم که اهل تقوا نیست، بدانیم که این اکرام‌ها اشتباه است؛ و خود دیگر در زمره کسانی که وی را اکرام می‌کنند قرار نگیریم. @yekaye
. 2️⃣1️⃣ «إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ ... أَتْقاكُمْ إنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» اینکه خداوند انسانها را، در عین حال که ریشه واحدی دارند، بر اساس شعوب و قبایل متفاوت قرار داد همگی بر اساس علم و خبرویت خداوند بوده است، نه از سر اتفاق و جهش کور طبیعت! @yekaye
. 3️⃣1️⃣ «جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا ... إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» اینکه خداوند هدف از جعل این شعوب و قبائل (ملیتها و خاندانها) متکثر در عالم انسانی را تعارف و هم‌شناسی معرفی می‌کند، بر اساس علم و خبرویت خداوند است؛ نه تشخیص‌ها و توصیه‌هایی که ریشه‌ای در شناخت عمیق انسان ندارد. @yekaye
. 4️⃣1️⃣ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» ادّعاى تقوا و تظاهر به آن نكنيم؛ خدا همه را خوب مى‏شناسد 📚تفسير نور، ج‏9، ص195 @yekaye
. 5️⃣1️⃣ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» اینکه خداوند معیار کرامت انسان را تقوا قرار داده معیاری است که خداوند بر اساس علم و خبرویتش قرار داده است؛ ‌برخلاف معیارهایی همچون مال و منال و اصل و نسب و ... که مردمان برای کرامت معتبر می‌دادند؛ که ریشه‌ای در شناخت عمیق انسان ندارد. 📚الميزان، ج‏18، ص328 @yekaye
. 6️⃣1️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» در اینجا چند حکایت که به نحوی ناظر به مضمون این آیه می‌شود تقدیم می‌شود: 📜حکایت ۱ روایت شده است که روزی یکی از خوارج هشام بن حکم (از اصحاب خاص امام صادق ع) را دید و به او گفت: درباره عجم چه می‌گویی؛ آیا جایز است که با عرب ازدواج کنند؟ هشام گفت: ‌بله. گفت: آیا عرب جایز است با قریش ازدواج کنند؟ هشام گفت: ‌بله. گفت: آیا قریش جایز است با بنی‌هاشم ازدواج کنند؟ هشام گفت: ‌بله. گفت: این حرفها را از کجا می‌گویی؟ هشام گفت: از امام صادق ع آموختم که می‌فرمود: شما [مسلمانان] در خون [= نژاد] و در ازدواج، کفو همدیگرید. پس آن فرد از خوارج رفت تا به امام صادق ع رسید و به او گفت: من هشام را دیدم و از او چنین و چنان پرسیدم و او چنین و چنان پاسخ داد و گفت اینها را از تو شنیده است. امام ع فرمود: بله؛ من اینها را گفتم. گفت: پس این منم که از تو [دخترت] را خواستگاری می‌کنم. امام ع فرمود: تو در خون [= نژاد] و حَسَی در قوم خودت کفو و همتا هستی؛ ولیکن خداوند عز و جل ما را از صدقه حفظ فرمود؛ و آن [=صدقه] چرک دستان مردم است؛‌پس خوش نداریم که در آنچه خداوند ما را بدان فضیلت بخشید شریک کسی شویم که خداوند برایش آنچه را برای ما قرار داده، قرار نداد. [کنایه از اینکه تو چه‌بسا از دیگران صدقه قبول کنی؛ و خداوند با حرام کردن صدقه بر ما خواسته شرافتی برای ما قرار دهد؛ که حاضر نیستیم این شرافت را با قرار گرفتن در ردیف کسی که صدقه قبول می‌کند ضایع کنیم] پس وی بلند شد و می‌گفت: به خدا سوگند شخصی مثل وی ندیدم. با زشت‌ترین تعبیرات دست رد به سینه من زد بدون اینکه ذره‌ای از سخن رفیقش عدول کرده باشد! 📚الكافي، ج‏5، ص345 @yekaye
. 7️⃣1️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» 📜حکایت ۲ 📜 از این آیه برای : حکایت حکایت بسیار مفصلی را دیلمی در إرشاد القلوب (و خلاصه‌ای از آن را سید بن طاووس در طرف من الأنباء و المناقب، ص561-566) نقل کرده که خلاصه‌اش این است که: عثمان (خلیفه سوم)، حارث بن حکم (از خویشاوندانش) را به عنوان حاکم مدائن گماشت؛ و وی بسیار ظلم کرد و مردم معترض شدند و اواخر عمرش حذیفه را جانشین او کرد. وقتی عثمان کشته شد امیرالمومنین ع نامه‌ای فرستاد بر تثبیت حکومت وی بر مدائن. وی منبر رفت؛ ابتدا نامه امیرالمومنین ع را بر مردم خواند؛ بعد شروع کرد به حمد کردن خداوند به خاطر اینکه بالاخره بعد از این مدت حق به حقدار رسید و این تعبیر را به کار می‌برد که «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً حَقّاً وَ خَيْرُ مَنْ نَعْلَمُهُ بَعْدَ نَبِيِّنَا رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ وَ أَحَقُّهُمْ بِالْأَمْر: ای مردم. همانا ولی شما خداوند است و رسول او و کسی که حقا و واقعا امیرالمومنین ع است، همان کسی که بهترین شخصی است که بعد از رسول الله ص می‌شناسیم و سزاوارترین مردم بر مردم و سزاوارترین کار برای این امر» (ص۳۲۲) در پایان منبر وی جوانی ایرانی (عجم) به نام مسلم، که از آزادشدگان محمد بن عمارة بن التَّيِّهان انصاری بود، از وی می‌پرسد منظورت از این تعریض چه بود؛ و اینجا بود که حذیفه بر سر مبنر شروع کرد به بازگو کردن برخی از وقایعی که گذشته بود و کمتر کسی در زمان خلفای سه‌گانه علنا آنها را ابراز می‌داشت: از مواقف مختلفی که پیامبر ص تاکید کرد بر اینکه بعد از وی علی ع امیرمومنان است و همه به حضرت علی ع تهنیت گفتند، تا جریان غدیر خم. سپس حذیفه از منبر پایین می‌آید. اما این جوان اصرار بر توضیح بیشتری دارد. حذیفه توضیحات دیگری را به خود او ارائه می‌دهد و ظاهرا بحث تمام می‌شود؛ اما شوق آن جوان به دانستن اطلاعات مربوط به آن وقایعی که منجر به کنار زدن امیرالمومنین ع شد بیشتر می‌شود. تا اینکه یکبار حذیفه که در بستر بیماری می‌افتد این جوان سراغش می‌رود و از او باز توضیحات بیشتری درباره وقایعی که اواخر عمر رسول الله ص رخ داد طلب می‌کند. وی به تفصیل برایش جریان عَقَبه و برنامه‌ای که عده‌ای برای ترور پیامبر کشیدند را شرح می‌دهد (در منابع اهل سنت هم اصل این جریان ترور به وفور نقل شده و همگی متفق‌اند که در آن جریان، حذیفه افسار شتر پیامبر ص را به دست گرفته بود و ابتدا پیامبر نام تک تک آنان که به ایشان حمله‌ور شده بودند را به وی فرمود و چون تعجب وی را دید به امر خداوند آسمان رعد و برقی زد و وی در آن نور تک تک آنان را دید اما به دستور پیامبر ص آنان را آن زمان افشا نکرد). و توضیح می‌دهد که این منافقان چگونه با هم جمع شدند و صحیفه‌ای نوشتند و امضا کردند که نگذارند خلافت به دست امیرالمومنین ع برسد. وی در این گفتگو متن صحیفه مذکور را بازگو می‌کند، صحیفه‌ای که در احادیث شیعه از آن با تعبیر «الصحیفة الملعونة» یاد می‌شود و در منابع اهل سنت هم این روایت از امیرالمومنین ع آمده است که وقتی عمر را دفن کردند بر سر قبر وی فرمود: دلم می‌خواهد روز قیامت با صحیفه او محشور شوم. حذیفه سپس داستان را تا شهادت پیامبر و اینکه آنان چگونه توانستند خلافت را غصب کنند و مردم را با خود همراه کنند ادامه می‌دهد؛ و این جوان به علی ع می‌پیوندد و همان جوانی است که در جنگ جمل از طرف امیرالمومنین ع قرآن را می‌گیرد و با اصحاب جمل اتمام حجت می‌کند و وی را به شهادت می رسانند. اما نکته‌ای که به بحث حاضر مرتبط است درباره متن صحیفه مذکور است؛ که در آنجا استدلالاتی درباره اینکه حکومت نباید به شخص واگذار شود آمده که یکی از استدلالهای آنجا استشهاد به همین آیه ۱۳ سوره حجرات است با این بیان: @yekaye 👇ادامه مطلب👈 https://eitaa.com/yekaye/10301
ادامه تدبر ۱۷ (حکایت ) فرازی از متن صحیفه مذکور: 💢واگر مدعی‌ای ادعا کند که «به خاطر خویشاوندیش با رسول الله ص سزاوار امامت و خلافت است؛ و این امر منحصر در او و فرزندانش است و همواره چنین خواهد بود و سزاوار غیر آنها نیست تا زمانی که «خداوند [در قیامت] زمین و ساکنان آن را به ارث ببرد» (مریم/۴۰)؛ باید گفت که او و فرزندانش هرچقدر هم که نَسَبشان به پیامبر ص نزدیک باشد چنین حقی ندارند؛ زیرا خداوند – که سخنش فوق هر سخنی است – فرموده است: «همانا گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین‌تان است» و رسول الله ص هم فرموده است: همه ذمه مسلمانان واحد است که فرد دور و نزدیکشان در آن حقی دارد و همه آنان همچون دستی واحد علیه دشمنانشان هستند». پس هرکس به کتاب خدا ایمان آورد و به سنت رسولش اقرار کند راه مستقیم را پیموده و به خدا بازگشته و راه صواب را برگرفته است؛ و هرکس از این خوشش نیاید با حق و قرآن مخالفت نموده و از جماعت مسلمانان جدا شده؛‌پس باید او را بکشید که کشتن او به صلاح امت است. ... 📚إرشاد القلوب للديلمي، ج‏2، ص321-343 ✳️پی‌نوشت: واضح است که استدلالاتی که در این صحیفه نوشته شده یک برنامه‌ریزی است برای اقناع عمومی با سوء استفاده از آیات و روایات (شبیه اصل ماجرای سقیفه و غصب فدک؛ که بارها افرادی که خلافت و فدک را غصب کردند به آیات و احادیث نبوی استشهاد نمودند؛ و اتفاقا این صحیفه نشان می‌دهد که بسیاری از استدلالهای مغالطی‌ای که در آن دو مجلس رخ داده قبلا درباره‌اش فکر شده بوده است). واضح است که هم آیه و هم حدیث نبوی مذکور مورد سوء استفاده قرار گرفته است: 💢در خصوص آیه، چون این آیه در مقام این است که برتری را به تقوا معرفی کند و فخرفروشی بر اساس اصل و نسب را طرد کند، نویسندگان این صحیفه بدان استشهاد کردند تا ادعای امیرالمومنین ع را انکار کنند. جالب اینجاست که خود همین افراد در سقیفه که حضرت علی ع حضور نداشت برای اثبات احق بودن خود به خلافت به این تمسک کردند که پیامبر ص از قریش است و روایتی از پیامبر ص آوردند که خلافت مال قریش است؛ و نتیجه گرفتند پس ما سزاوارتریم. در حالی که ادعای اصلی امیرالمومنین ع در خصوص حق خود برای حکومت صرفا این نبود که به خاطر روابط نسبی بین من و پیامبر ص حکومت حق ماست؛ بلکه اصل استدلال حضرت این بود که خود رسول الله ص این مساله را اعلام کرده بودند. ‌بله، در مقام جدل به آنها فرمود اگر استدلال شما (ابوبکر و عمر، که از مهاجران بودند) علیه انصار، انتساب نزدیکتر شما به پیامبر است، انتساب من که به پیامبر ص نزدیکتر از شماست. 💢در مورد آن حدیث نبوی هم، آن حدیث در مقام بیان این است که هریک از مسلمانان به کافری پناه دهد پناه دادن او معتبر است و مهم نیست جایگاه اجتماعی او چه باشد؛ و این ربطی ندارد که همه مسلمانان در امر حکومت در عرض هم باشند و هیچکس برای حکومت بر دیگران برتری‌ای نداشته باشد! جالب اینجاست که همین افرادی که با این گونه استدلالها مانع حضرت علی ع شدند که حکومت را به دست بگیرد خودشان در یک جمع کاملا محدودی خودشان را به عنوان خلیفه بر مردم تحمیل کردند. 🤔اگر واقعا این آیه و آن حدیث دلالت داشت که حکومت در اسلام ربطی صرفا باید با انتخاب همه مردم صورت گیرد چرا عمر مستقیم توسط ابوبکر تعیین شد؟! و خود عمر هم کار را به شورای شش نفره‌ای که خودش تعیین کرده بود واگذار کرد؟! @yekaye
. 8️⃣1️⃣ «یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثی‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلیمٌ خَبیرٌ» 📜حکایت ۳📜 روایت شده است که عبد الملك بن مروان در مدينه جاسوسى گماشته بود كه اخبار و حوادث آن‌جا را به او گزارش مى‌كرد. روزى امام سجّاد عليه السّلام كنيزی را آزاد كرد و آن‌گاه با او ازدواج نمود. جاسوس اين خبر را به عبد الملك گزارش كرد. عبد الملك نامه‌ای به امام سجّاد عليه السّلام نوشت که: به من گزارش شده كه با كنيز خود ازدواج كرده‌اى؛ در حالى‌كه مى‌دانم همسر هم‌شأن تو در قريش وجود دارد كه بتوان به خويشاوندى او افتخار كنی و نژاد و فرزند خوبى برگزينی، اما تو نه شلن خودت را حفظ کردی و نه به فرزندان ارزشمند انديشیدى؛ و السلام. امام سجّاد عليه السّلام در پاسخ او نوشت: اما بعد؛ نامه‌ای از تو دريافت كردم كه مرا به خاطر ازدواج با كنيزم مذمت کردی و پنداشتى كه در قريش همسرى است كه بتوانم به خويشاوندى او افتخار كنم و نژاد و فرزند خوبى برگزينم؛ در حالى‌كه فوق پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله در مجد و بزرگوارى نيست و فراتر از آن حضرت كرامتى نيست.* او تحت تملّك من بود كه هنگامی که خداوند اراده کرد به خاطر ثوابی که از او طلب می‌کنم از تملّك من خارج شد؛ آن‌گاه به اقتضای سنّتی از پيامبر به سراغش رفتم [= با او ازدواج كردم]. و هركه در دين خدا پاك شد، چيزى نمى‌تواند در او اخلالی ایجاد کند؛ چرا كه خداوند به وسيلۀ اسلام افراد پست را بالا برد، نقص را كامل كرد و فرومايگى را از بين برد، پس اكنون براى مسلمان فرومايگى نيست، فرومايگى فقط‍‌ فرومايگى جاهلى است، و السلام. ✳️*پی‌نوشت: آوردن این جمله که فوق پیامبر ص بزرگواری‌ای نیست و ...، ظاهرا کنایه از این است که اگر قرار باشد به نَسَب افتخار شود من نسبی دارم که دیگر فوقش فرض ندارد که بخواهم بدان افتخار کنم. 📚الكافي، ج‏5، ص344-345 📚این حکایت ازدواج امام سجاد ع به نحو مختصرتری از امام صادق ع نیز روایت شده است: الكافي، ج‏5، ص346 @yekaye