یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
.
1️⃣ «إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ»
در آیه قبل مومنان را بازداشت از اینکه با دشمنان خود و خدا رابطه دوستانه برقرار کنند؛ و این آیه توضیح میدهد که این صرفا یک دستور تعبدی نیست؛بلکه این رابطه آن فایدهای را که شما انتظارش را دارید برایتان نخواهد داشت.
یعنی شما ارتباط دوستانه برقرار میکنید که اگر آنها سیطره و تسلط پیدا کردند هوای شما را داشته باشند؛ اما قرآن کریم هشدار میدهد این گونه نخواهد بود بلکه اگر آنان فعلا به جلب دوستی شما ابراز علاقه میکنند این ترفند آنان است نه ابرازی واقعی وگرنه همین که آنان بر شما اشراف و سیطره پیدا کنند خواهید دید که دشمن شما خواهند بود و ذرهای از دشمنیای که داشتند کم نخواهد شد، از این رو با دست و با زبان به آزار شما خواهند پرداخت و تمایل دارند که کافر شوید (مجمع البيان، ج9، ص406 ؛ الميزان، ج19، ص228 ).
در واقع میخواهد بفرماید که دشمنان خدا به خاطر آن تفاوت مبنایی که با مسلمانان دارند هیچگاه دوستی صادقانهای با مومنان برقرار نخواهند کرد (مفاتيح الغيب، ج29، ص518 )؛
و از این رو مودت با ایشان خطایی عظیم و راهبردی است؛ چنانکه که در جای دیگر نیز فرمود: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ: اى كسانى كه ايمان آوردند، از غير خودتان، دوست محرم راز مگيريد؛ که آنان از هيچ نابكارى در حق شما كوتاهى نمىورزند؛ آرزو دارند كه در رنج بيفتيد؛ دشمنى از لحن و سخنشان آشكار است و آنچه سينههايشان نهان مىدارد، بزرگتر است» (آل عمران/118) (الكشاف، ج4، ص513 ).
@yekaye
#ممتحنه_2
یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
.
2️⃣ «إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْداءً»
خاموشی [و مدارای] دشمن، نشانه دوستی او نیست، بلکه فرصت ضربه زدن نیافته است (تفسیر نور، ج۹، ص۵۷۶).
از این روست که در منطق اسلام، آن گونه که امام علی ع توضیح دادهاند در تعامل با دشمن باید بسیار محتاط بود و دشمن را، هر اندازه ناتوان باشد، نباید كوچك شمرد (حدیث۵) و کسی که مکر دشمن را جدی نگیرد چنان از دشمن ضربه خواهد خورد که از این غفلت بیدار شود (حدیث۲) هرچند که ممکن است دیگر سودی نداشته باشد. حتی اگر دشمن به واسطه خدمتی در حق او کردیم از ما سپاسگزاری کند یا در مواجهه با ما به ظاهرسازی و برخورد خوب و تعارف کردن و مجامله روی آورد، نباید از او ایمن بود (حدیث۳) زیرا که خدعهورزی اقتضای دشمنی دشمن است و کسی که میپندارد دشمنش با او غل و غش نخواهد کرد و به دشمنش اعتماد میکند در اوج خامی و فریبخوردگی است (حدیث۱) و کسی که برای حاجت خویش از دشمنش کمک بگیرد عملا خود را از رسیدن به مطلوب خویش دورتر کرده است (حدیث۴).
پس حتی اگر انسان بخواهد به تعامل با دشمنش بپردازد اولا باید با حزم و دوراندیشی کامل، نه بر اساس اعتماد به او، اقدام کند و باید ابتدا مطمئن باشد که میتواند حق خود را از او بگیرد (حدیث۶) و ان شاء الله ذیل آیه ۸ خواهد آمد که بعد از صلح هم باید جانب احتیاط را با او بشدت رعایت کرد که مبادا دشمن همین صلح ابزاری برای غافلگیر کردن وی به کار گرفته باشد.
@yekaye
#ممتحنه_2
یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
.
3️⃣ «لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياء ... إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً»
چرا با اینکه در آیه قبل کلمه «عدو» در همین معنای جمع به کار رفته بود در این آیه از تعبیر «عدو» استفاده نکرد و کلمه «أعداء» آورد؟
🌴الف. شاید چون در آنجا تمرکز بر اصل معنای دشمنی آنان بود لذا مفرد دلالت قویتری بر این مقصود دارد؛ اما در اینجا تمرکز بر مصادیق دشمنی است که انواعی دارد؛ و چیزی که میتواند موید این نکته باشد این است که در اینجا بلافاصله سراغ برخی مصادیق (آزار با زبان و با دست) رفت.
🌴ب. چهبسا بدین جهت که مبنا و ریشه دشمنی بین مومن و کافر، یک چیز است و آن کفرورزی آنهاست: «وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَق»، اما بروز این دشمنی میتواند به انواع گوناگونی باشد.
🌴ج. ...
@yekaye
#ممتحنه_2
یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
.
4️⃣ «إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ»
عبارت «يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ» را برخی عطف تفسیری نسبت به فراز قبلی دانستهاند (الميزان، ج19، ص228 ) و میتوان آن را حال برای «أعداء» نیز دانست، که در هر صورت توضیح میدهد که چگونه دشمنی خود را بروز میدهند؛
اما مقصود از آن بسط دست و بسط زبان چیست؟
🌴 الف. اولی کنایه از زدن و کشتن و اسارت بردن و امثال آن است، و دومی کنایه از دشنام و توهین (مجمع البيان، ج9، ص406 ؛ الميزان، ج19، ص228 ؛ مفاتيح الغيب، ج29، ص518 ).
🌴ب. دشمن هم تهاجم نظامی دارد، هم تهاجم فرهنگی. (تفسیر نور، ج۹، ص۵۷۶).
🌴ج. اولی اشاره به مطلق اقدامات عملی و اجتماعی و میدانی است و دومی کنایه از هرگونه اقدام فرهنگی و رسانهای و تبلیغاتی.
🌴د. ...
@yekaye
#ممتحنه_2
یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
.
6️⃣ «یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ و وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ»
دشمن هر بدیای بر شما روا میدارد تا کافر شوید؛ تا کفر نورزید، دشمن از شما راضی نمیشود. از این جهت، مضمون این آیه شبیه آیه 217 سوره بقره است که میفرماید: «لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا». (تفسیر نور، ج۹، ص۵۷۶).
@yekaye
#ممتحنه_2
یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
.
7️⃣ «إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ»
واضح است که این جمله «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ» ناظر به جملات قبل است؛ اما اینکه آن را عطف به جزای شرط بگیریم (یعنی این سومین جزای شرط باشد) یا ناظر به کل فراز قبل، معانی متفاوتی از آیه به دست میآید که البته بنا به قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند همه میتواند مد نظر باشد.
🌴الف. عطف به جزای شرط. این دیدگاهی است که اکثریت مفسران و مترجمان در پیش گرفتهاند، یعنی جمله شرطیه «اگر بر شما اشراف پیدا کنند» سه تا جزای شرط دارد: «دشمن شما خواهند بود» و «به بدی بر شما دست و زبان خواهند گشود» و «میخواهند که کافر شوید.» و ماضی را در معنای مستقبل آورده است، یعنی آیه میخواهد بفرماید همان طور که قبلا در مکه آنان را آزار میدادند تا از دینشان دست بردارند و کافر شوند الان هم اگر تسلط پیدا کنند همان رویه را در پیش میگیرند (الميزان، ج19، ص228 ).
اما زمخشری در اینجا اشکالی را مطرح کرده که اگر این جمله جزای شرط است چرا این را هم همانند دو جزای قبل به صورت فعل مضارع نیاورد، بهویژه که خود جمله شرط مضارع بود؟ خود وی چنین پاسخ داده است که که با این تعبیر گویی خواسته بگوید که مقدم بر هر چیزی، کفر ورزیدن و برگشت شما از دین شما را میخواهند (الكشاف، ج4، ص513 ) و برخی دیگر از مفسران هم این را پسندیدهاند (مفاتيح الغيب (فخر رازی)، ج29، ص518 ؛ أنوار التنزيل (بیضاوی)، ج5، ص205 ).
🌴ب. ابوحیان توضیح داده که تحلیل فوق ضرورتی ندارد زیرا این جمله عطف به کل فراز قبل (جمله شرطیه و جواب شرط) است نه اینکه جواب سوم شرط باشد؛ بهویژه که آرزوی آنان که شما کفر شوید ربطی به این ندارد که حتما بر شما سیطره پیدا کنند یا نکنند؛ یعنی خداوند دو مطلب را در این آیه فرمود است: یکی اینکه اگر بر شما سیطره پیدا کنند با شما چه خواهند کرد و دوم اینکه بدانید که آنان از قدیم آرزو داشتهاند که شما کافر شوید (البحر المحيط، ج10، ص154 ).
🌴ج. ابن عاشور همین تحلیل ابوحیان را (البته نه از قول ابوحیان بلکه از قول قزوینی در کتاب الایضاح) پذیرفته با این تفاوت که این جمله را حال برای ضمیر «یکونوا» دانسته است؛ یعنی آنها دشمن شما خواهند بود در حالی که از قبل میخواستند شما کافر شوید؛ یعنی الان آنها میخواستند کافر شوید چه رسد به اینکه بر شما سلطه پیدا کنند؛ که با این وجه به نحوی بین دو قول فوق جمع کرده است بدین بیان که این جمله حال (در حالی که میخواستند کافر شوید) دلیل بر وجود یک معطوف مقدر بر جزای شرط است؛ گویی گفته است: «اگر بر شما اشراف پیدا کنند دشمن شما خواهند بود ... و میخواهند که کافر شوید.» ( التحرير و التنوير، ج28، ص125 ).
✅تبصره
برخی ضمن پذیرش همین تحلیل ب و ج، در عین حال، نکته مورد نظر زمخشری را یک نکته بلاغی جالب در تبیین چرایی تغییر سیاق آیه از مضارع به ماضی دانستهاند (إعراب القرآن و بيانه، ج10، ص58-۵۹ ).
@yekaye
#ممتحنه_2
یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
.
8️⃣ «إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ»
«وَدُّوا» اشاره به آرزو و تمایل درونی آنهاست به کفر ورزیدن شما، یا اشاره به برقراری رابطه مودت با شما در صورت کفر ورزیدن؟!
🌴الف. تقریبا تمام کسانی که آیه را اعراب نموده «لو» را «لو»ی مصدریه گرفتهاند که فعل بعد از خود را به تأویل مصدر میبرد و عبارت «لَوْ تَكْفُرُونَ» را در مقام مفعول برای «وَدُّوا» دانستهاند (مثلا در إعراب القرآن الكريم، ج3، ص332 ؛ الجدول في إعراب القرآن، ج28، ص215 ؛ التحرير و التنوير، ج28، ص125 )
و اکثریت قریب به اتفاق مفسران و مترجمان هم آن را بر همین اساس ترجمه کردهاند، یعنی مراد آیه را این دانستهاند که آنان آرزو دارند یا دوست دارند که شما کفر بورزید.
🌴ب. اما در یکی از تفاسیر قدیمی و ترجمهاش، علاوه بر اینکه «ودّ» را به معنای «دوست شدن» (نه آرزو کردن یا دوست داشتن کفر شما، بلکه رابطه دوستانه برقرار کردن و دوست داشتن خود شما) گرفته، بلکه دو عبارت جمله «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ» به ترتیب جواب شرط موخر و جمله شرطیه دانسته است؛ عبارت را این گونه ترجمه کرده که «و دوست آن گه شوند كه شما كافر شويد» (كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج10، ص63) در تفسیرش نوشته «و آن گه شما را دوست شوند كه همچون ايشان كافر شويد.» (همان، ص69 ).
▪️این تفسیر مزیتش این است که با کاربرد ماده «ودّ» در آیه قبل و محتوای دو آیه بسیار تناسب دارد، اما سه مشکل دارد که به طور خاص دو مشکل اخیرش این احتمال را تضعیف میکند:
▫️یکی اینکه ممکن است کسی اشکال کنند که آیا ممکن است جمله شرطیه «لو» مضارع و جزای آن ماضی باشد؟ که پاسخ این است که بلی، و اتفاقا با فعل «شاء» در قرآن مصادیق زیادی دارد مانند «لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ» (اعراف/۱۰۰)، «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً» (واقعه/۷۰).
▫️اشکال دوم این است که تعبیر «ود» + «لو» در تمام کاربردهای دیگرش در قرآن (که ۱۲ مورد دیگر چنین استفاده شده) - از جمله در جایی که کاملا شبیه همینجاست: «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً» (نساء/۱۳۸)- به همین معنای آرزو و دوست داشتن است و «لو» مصدریه است.
▫️اما اشکال سوم این است که «ودّوا» (چه در معنای آرزو کردن و چه در معای دوست داشتن و دوست شدن) نیازمند مفعول است و در تفسیر مذکور هم مفسر کلمه «شما را» را در تقدیر گرفته و گویی آیه فرموده باشد که «ودوکم لو تکفرون»؛ و تقدیر گرفتن خلاف اصل است.
🤔به نظر میرسد این دو اشکال اخیر استبعاد مطلب را زیاد میکند اما این معنا را کاملا منتفی نمیگرداند و بنا بر قاعده امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا، هنوز این احتمال میتواند مورد نظر باشد.
@yekaye
#ممتحنه_2
یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
.
9️⃣ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ ... وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُم ... تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّة ... وَ مَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيل؛ إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ»
تعبیر «وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ» که در آیه فوق ناظر به کفاری است که صریحا کفر میورزیدند و پیامبر و مسلمانان را از مکه بیرون کردند، در قرآن کریم یکبار دیگر در خصوص منافقان آمده است:
«فَما لَكُمْ فِي الْمُنافِقينَ فِئَتَيْنِ وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُريدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلا؛ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتَّی يُهاجِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيرا» (نساء/137-138).
مقایسه این دو آیه، بهویژه اگر به تعبیر ابتدایی «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا» و شأن نزول آیه محل بحث توجه شود که پیامبر از اینکه مرتکب این کار منافق خوانده شود صریحا نهی کردند، نکات جالبی را در خصوص مساله نفاق در جامعه دینی آشکار میکند.
📝نکته تخصصی شناخت جامعه دینی:
تفاوت #نفاق و #پذیرش_ولایت_دشمن
کسی که به برقراری رابطه دوستانه با دشمن اقدام میکند، اگرچه گناه بزرگی مرتکب شده و در مسیر دارد قدم برمیدارد، اما لزوما منافق نیست❗️
منافق کسی است که ایمانش لقلقه زبانش است، در درون خود کفر میورزد و همچون کافران دلش میخواهد بقیه مسلمانان هم کافر شوند (وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً)، اما به خاطر موقعیت اجتماعیاش در جامعه دینی ظاهر را حفظ میکند و در واقع وضعیتش به گونهای است که نه میتواند یکسره به دشمن پناهنده شود و رسما کافر گردد و نه میتواند در میان جامعه ایمانی مومن باشد:
«مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلا» (نساء/۱۴۳).
بله،
منافقان دل در گروی دوستی با کافران دارند و ولایت و دوستی و رابطه با آنان را بر مومنان ترجیح میدهند: «الَّذينَ يَتَّخِذُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنين» (نساء/۱۳۹)؛
اما این گونه نیست که هرکس رابطه ولایی و دوستی و مودت، ولو به نحو مخفیانه با کفار برقرار کرد (تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّة) بتوان وی را منافق دانست، ولو که باید وی را از این غفلت بیدار کرد و به وی هشدار داد که مسیر نادرستی را میپیماید که در آخر از همان کفار ضربهاش را خواهد خورد.
و البته تحت شرایطی رابطه با برخی از کفار برقرار کردن برای جامعه ایمانی مجاز خواهد شد که در آیه ۸ همین سوره بدین خواهد پرداخت.
💢پس به طور خلاصه در میان مسلمانان سه گونه رابطه دوستانه با کفار برقرار کردن مطرح است:
🔻الف. رابطه دوستانهای که منافقان با کفاری که دشمن مسلمانانند برقرار میکنند، که آنان [لااقل در دلشان] رابطه با کفار را بر رابطه با مومنان ترجیح میدهند؛ هرچند که به خاطر منافعشان سعی میکنند در میان مسلمانان هم جای پایی داشته باشند و خلاصه نه کاملا این سو هستند نه کاملا آن سو (نساء/۱۳۸-۱۴۳).
🔻ب. رابطه دوستانهای که برخی مومنان ناآگاه، که جایگاه و هویت خود را در میان مومنان تعریف کردهاند، به خاطر به دست آوردن برخی منافع یا دفع برخی ضررها با کفار معاند برقرار میکنند؛ که به آن مطلوب خود نخواهند رسید (ممتحنه/۱-۲).
🔺ج. رابطه دوستانهای (تبروهم و تقسطوا الیهم) که مومنان آگاه با کفار غیرمعاند که سر جنگ و دشمنی با جامعه دینی ندارند برقرار میکنند، که البته در این رابطه طریق حزم و احتیاط را رعایت مینمایند، که خداوند این را منع نکرده است (ممتحنه/۸-۹)
@yekaye
#ممتحنه_2
یک آیه در روز
۱۱۳۲) 📖 إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِ
.
🔟 «... وَ قَدْ كَفَرُوا بِما جاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَ إِيَّاكُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُم ... إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْداءً وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ»
در این دو آيه برای برحذر داشتن مومنان از برقراری دوستی و رابطه با کافران، چند ویژگی را در کافران برشمرد:
🔸الف. به حقی که نزد شما آمده کفر ورزیدند (تعالیم الهی شما را قبول ندارند).
🔸ب. پیامبر و شما را بیرون کردند که ایمان نیاوردید (وجود شما در حالی که مومن باشید را تحمل نکردند).
🔸ج. اگر سلطه پیدا کنند دشمنی خود را اعمال میکنند و با دست و زبان آزارتان میدهند.
🔸د. آرزو داشتند که شما هم کفر بورزید.
🤔وجه جامع این امور چیست؟
🌴الف. برخی مورد ج را دو مورد مستقل دانسته و بر این باورند که اینها پنج دلیل برای قطع رابطه با کفار است (تفسیر نور، ج۹، ص۵۷۵ ).
🌴ب. کل اینها نوع تعامل کفار با مومنان از دو بعد نظری و عملی است:
از بعد نظری آنها خودشان به آموزههای الهی کفر میورزند و میخواهند که شما هم کفر بورزید؛
و در بعد عملی، حضور امام و امت مسلمان را در دیار خود تحمل نمیکنند، و هرگاه هم بر شما سیطره پیدا کنند این دشمنی را مجدد اعمال میکنند و به آزار جسمی و روحی شما میپردازند.
🌴ج. ...
@yekaye
#ممتحنه_2
۱۱۳۳) 📖 لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ 📖
ترجمه
💢سودی برای شما ندارد خویشاوندانتان و نه فرزندانتان روز قیامت، [خداوند] بین شما جدایی میافکند [بین شما جدایی انداخته شود /حکم شود] و خداوند بدانچه انجام میدهید بیناست.
سوره ممتحنة (۶۰) آیه ۳
۱۴۰۳/۶/۷
۲۳ صفر ۱۴۴۶
@yekaye
#ممتحنه_3
🔹تَنْفَعَكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️«نفع» در مقابل «ضرر» است (لا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا؛ أعراف/۱۸۸) و به معنای هر آن چیزی است که به وسیله آن به چیزی که خیر و مطلوب است میتوان رسید ویا به تعبیر دیگر، به معنای خیری است که برای کسی یا چیزی حاصل میشود.
🔸در تفاوت «خیر» با «منفعت» گفتهاند که کلمه خیر فقط در مورد منافعی که اخلاقاً هم خوب باشد به کار میرود اما کلمه منفعت در مورد گناهان و معصیت هم – اگر به نظر شخص سودی در آن باشد – به کار میرود چنانکه در قرآن کریم هم آمده است «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فيهِما إِثْمٌ كَبيرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» (بقره/۲۱۹).
▪️همچنین اشاره شد که «خسر» معادل فارسی آن، «زیان» و در نقطه مقابل «سود» (ربح) است و از این جهت با «ضرر» که در مقابل «نفع» است، متفاوت میباشد.
▪️ماده «متع» نیز در اصل بر منفعت و بهرهوری دلالت دارد؛ و در تفاوتش با نفع، برخی گفتهاند نفعی است که مدتی ادامه داشته باشد، و برخی گفتهاند نفع و منفعتی است که همراه با لذت و رفع حاجت باشد، مخصوصا اگر انسان لذتش را زود درک کند مانند لذت پولدار شدن؛ در حالی که نفع در جایی که برای رسیدن به لذت باید صبر کرد نیز به کار میرود.
🔖جلسه ۸۲۳ http://yekaye.ir/ya-seen-36-73/
@yekaye
🔹أَرْحامُكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «رحم» در اصل دلالت بر معانیای همچون رقت و و عطوفت و مهربانی (= رأفت) میکند؛ و به تعبیر دیگر، دلالت بر «رقت قلب همراه با احسان کردن» میکند؛ که گاه ممکن است در مورد «احسان کردن بدون لحاظ رقت قلب» به کار رود (مثلا وقتی در مورد خداوند به کار میرود) و یا «رقت قلب بتنهایی»...
درواقع، رحمت، تجلی رأفت، و ظهور شوق و شفقت است، و مربوط به مقام ابراز نسبت به چیز خاصی است که در آن خیر و صلاح مخاطب لحاظ میشود، ولو خود مخاطب آن را خوش ندارد، مانند خوراندن دوای تلخ به مریض.
▪️اگرچه برای کسی که رحم میکند، و از جمله برای خداوند کلمه «راحم» به کار رفته است (خَیرُ الرَّاحِمینَ، مؤمنون/۱۱۸؛ أَرْحَمُ الرَّاحِمینَ؛ اعراف/۱۵۱)؛ اما برای این منظور در قرآن کریم دو کلمه «رحمان» و «رحیم» بویژه در مورد خداوند شیوع فراوان دارد.
▪️برخی همچون مرحوم مصطفوی چنین توضیح دادهاند که «رحیم» دلالت بر ثبوت و استمرار رحمت دارد و آن را صفت مشبهه دانستهاند؛ اما بسیاری آن را صیغه مبالغه دانسته و البته تذکر دادهاند که مبالغه در «رحمان» بیشتر از «رحیم» است؛ چرا که رحمان رحمتش همه چیز را در برمیگیرد اما رحیم رحمتی است که بسیاری از چیزها را دربرمیگیرد. (البته وزن «فعیل» هم در صیغه مبالغه به کار رفته و هم در صفت مشبهه)...
با توجه به عمویت بیشتر کلمه «رحمن» عدهای آن رحمت عمومیرا «رحمانیت» خداوند دانسته؛ و آن رحمت خاص شده را «رحیمیت» خداوند معرفی کردهاند، بویژه که در قرآن کریم اگرچه از کفر کافران به رحمانیت خداوند هم سخن به میان آمده (وَ هُمْ یكْفُرُونَ بِالرَّحْمنِ؛ رعد/۳۰؛ هُمْ بِذِكْرِ الرَّحْمنِ هُمْ كافِرُونَ، انبیاء/۳۶) اما چنانکه در آیات فوق اشاره شد «رحمانیت» او نسبت به کافران هم مطرح شده، در حالی که رحیمیت او خاص مؤمنان معرفی شده است. (هُوَ الَّذی … كانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماً؛ احزاب/۴۳: تقدیم «مؤمنین» بر «رحیم» دلالت بر حصر دارد).
▪️«رَحِم» (جمعِ آن: «الأرحام») نیز همانند «رحیم» صفت مشبهه است (که البته استمرار و تاکید کلمه کمتر از «رحیم» است) و به معنای کسی است که رحمت همواره به وی پابرجاست؛ که مصداق اتم آن خویشاوندان است (لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحامُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُم؛ ممتحنه/۶)؛ و نزدیکترین خویشاوندان که چنین رحمتی بر انسان دارد، مادر است؛ و به همین مناسبت بر محلی از بدن مادر که محل شکلگیری و رشد فرزند است، «رَحِم» گفته میشود (ما خَلَقَ اللهُ فی أَرْحامِهِنَّ، بقره/۲۲۸؛ ُصَوِّرُكُمْ فِی الْأَرْحامِ، آلعمران/۶؛ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَیهِ أَرْحامُ الْأُنْثَیین، انعام/۱۴۳ و ۱۴۴؛ َ یعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ، لقمان/۳۴).
▫️البته برخی مسأله را از آن سو توضیح داده و گفتهاند «رَحِم» (که به صورت «رَحْم»، «رِحْم» و «رِحِم» نیز تلفظ شده) عضوی در بدن زن است که نطفه را نگه میدارد تا جنین شود و رشد کند و به صورت بچه به دنیا بیاید؛ و چون «خویشاوندی نسبی» نهایتا به «رَحِمِ واحد» منتهی میشود، از این خویشاوندی به «رَحِم» تعبیر میشود و به خویشاوندان (کسی که دارای پیوند خویشاوندی است) أولوا الأرحام (صاحبان رحمها، برخورداران از خویشاوندی) (أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ؛ انفال/۷۵ و احزاب/۶) گفته میشود.
🔖جلسه ۱ http://yekaye.ir/fatehat-alketab-1-1/
@yekaye
🔹أَوْلادُكُمْ
قبلا بیان شد که
▪️ماده «ولد» در اصل به معنای بچه و فرزند است؛ یعنی آنچه از نسل هر موجود زندهای ادامه پیدا کند.
کلمه «وَلَد» (فرزند) را هم برای یک نفر یا بیشتر، و نیز هم برای پسر و دختر به کار میبرند. البته برخی همچون مرحوم مصطفوی بر این باورند که اگرچه ولادت موجود زنده بارزترین مصداق آن است، اما اصل این ماده به معنای مطلق خروج چیزی است از چیز دیگر به نحوی که دومی از اولی تکوین یافته و نتیجه شده باشد، اعم از اینکه از موجود زنده باشد یا غیر آن و مادی باشد یا معنوی؛ چنانکه تعبیر «ولد الكلام» برای خروج سخن از دهان نیز به کار میرود.
وی بر همین اساس، حتی تعبیر «وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ» (بلد/۳) را نه به معنای پدر و فرزند، بلکه به معنای مطلق آن چیزی که از چیزی درمیآید دانسته؛ و بر این باور است که والد اشاره به همان «بلد» (سرزمین مکه) دارد و »ما ولد« همه چیزهایی است که از این سرزمین بیرون آمد از تولد پیامبر اکرم ص گرفته تا روییدن درختان و جریان یافتن رودها و … . اما دیگران با اینکه بر کاربردهایی نیز «ولد الكلام» ویا «تَولَّدَ الشّیءُ عن الشّیء» به معنای حصول چیزی از چیز دیگر اذعان دارند، اما ظاهرا معنای اصلی را همان میدانند که اشاره شد و احتمالا اینها از باب توسعه استعمال لفظ به نحو استعاره و مجاز بوده است ...
▪️با اینکه خود کلمه «وَلَد»، به معنای فرزند برای اعم از مفرد و جمع هم به کار میرود (وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ ُ نساء/۱۲؛ لا تُضَارَّ والِدَةٌ بِوَلَدِها وَ لا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ؛ بقره/۲۳۳؛ يَوْماً لا يَجْزي والِدٌ عَنْ وَلَدِهِ، لقمان/۳۳)، اما برای جمع آن به نحو خاص کلمات «اولاد» (شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلاد، اسراء/۶۴؛ نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوالاً وَ أَوْلادا، سبأ/۳۵) و «وُلْد» (نوح/۲۱؛ بنابر قرائت برخی از قراء سبعه: مَنْ لَمْ يَزِدْهُ مالُهُ وَ وُلْدُه) نیز استفاده شده است.
▪️برخی تفاوت کلمه «ولد» و «ابن» را در این دانستهاند که «ولد» ناظر به تولد یافتن از شخص خاص است، چنانکه این تعبیر را برای حیوانات هم به کار میبرند؛ اما «ابن» بیشتر دلالت بر اختصاص و مداومت همنشینی دارد و از این جهت است که برای نسبت دادن غالبا تعبیر «ابن فلان» رایج است و علما شاگردان خود ویا سلاطین رعایای خود را «ابناء» خود خطاب میکنند و حتی برای فرزندخواندگی فعل «تبنّی» را ساختهاند؛ هرچند این تحلیل از این جهت میتواند محل مناقشه باشد که از ماده «ولد» هم کلمه «ولید» را برای فرزندخوانده هم به کار میبرند؛ چنانکه آسیه در مورد حضرت موسی ع پیشنهاد میدهد که وی را فرزند خود بگیریم: »وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسی أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً» (قصص/۹) وبعدا فرعون با همین تعبیر «ولید» از این جریان یاد میکند: «قالَ أَ لَمْ نُرَبِّكَ فينا وَليداً وَ لَبِثْتَ فينا مِنْ عُمُرِكَ سِنينَ» (شعراء/۱۸)
جلسه ۹۸۴ https://yekaye.ir/al-waqiah-56-17/
@yekaye
🔹يفْصِلُ
▪️درباره ماده «فصل» اتفاق نظری در اهل لغت وجود دارد که به معنای فاصله و جدایی بین دو چیز است هرچند در تعبیر دقیق آن اختلافات جزیی مشاهده میشود.:
خلیل آن را به معنای فاصله بین دو چیز میداند (كتاب العين، ج7، ص126 )،
ابن فارس آن را تمییز گذاشتن بین چیزی از چیز دیگر و جدایی این از آن معرفی کرده (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص505 )،
راغب آن را جدایی چیزی از دیگری به نحوی که بین آنها فاصلهای بیفتد دانسته (مفردات ألفاظ القرآن، ص638)
حسن جبل آن را تمییز گذاشتن چیزی از دیگری که یا با تمام شدن خود آن یا چیزی از همان باب حاصل میشود دانسته (المعجم الإشتقاقي المؤصل لألفاظ القرآن الكريم، ص۱۶۷۸ ) و
مرحوم مصطفوی هم اصرار دارد که تاکید محوری این ماده بر نقطه مقابل «وصل» است و اینکه وصل مرتفع گردد و مفاهیمی مانند تمییز و جدایی و ... از آثار و لوازم آن است نه معنای اصلی آن (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص96-۹۸ ).
▪️فصل به این معنای جدا کردن و فاصله انداختن، هم در خصوص افعال به کار میرود و هم اقوال؛ تعبیر «فَصَلَ القوم عن مكان كذا» به معنای جدا شدن و رفتن از آن مکان است: «وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ» (يوسف/94)، و «فَصْل» به معنای قضاوت بین حق و باطل به کار رفته: «لَوْ لا كَلِمَةُ الْفَصْلِ لَقُضِيَ بَيْنَهُمْ» (شوری/۲۱) ، «إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ مِيقاتُهُمْ أَجْمَعِينَ» (دخان/40)، «هذا يَوْمُ الْفَصْلِ» (صافات/21)، «إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ» (حج/17)، و کسی که این قضاوت را انجام میدهد «فَیصَل» گویند و به چنین حکم و قضاوتی، قضاوتِ فیصلی یا فاصل گویند؛ و البته فاصل برای کسی هم که این حکم را صادر میکند گفته میشود: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيْرُ الْفاصِلينَ» (انعام/57) (كتاب العين، ج7، ص126؛ معجم المقاييس اللغة، ج4، ص505).
▪️در همین راستا تعبیر «فصل الخطاب» به کار رفته که به معنای حکمی است که قطعی و فیصلهبخش است «وَ آتَيْناهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطاب» (ص/۲۰) (مفردات ألفاظ القرآن، ص638 ) و زبان را هم «مِفْصَل» گفتهاند بدین جهت که با آن بین امور تفصیل داده و امور از هم متمایز میشوند (معجم المقاييس اللغة، ج4، ص505). و درباره اینکه چرا روز قیامت «یوم الفصل» گفته شده؛ احتمال دادهاند به خاطر این باشد که اهل قیامت از عالم ماده و متعلقاتش جدا میشوند یا به جهت انفصال و جداییای که روز قیامت بین آنها میافتد و خوبها و بدها از هم جدا میشوند (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص97 ) و میتواند از این بابت باشد که قضاوتهای نهایی جداکننده حق از باطل در آن انجام میشود.
▪️«فِصَال» به گرفتن بچه از شیر (جدایی انداختن بین بچه و شیر مادر) گویند: فَإِنْ أَرادا فِصالًا عَنْ تَراضٍ مِنْهُما» (بقرة/233)، وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ» (لقمان/14)، که به بچهای که از شیر گرفته شده در تعابیر عامیانه «فَصِيلُ» گویند وگرنه در کاربرد دقیق، «فَصِيل» به بچهشتر وقتی از شیر گرفته میشود گویند؛ و «فَصِيلَة» به عشیره شخص گویند: « وَ فَصِيلَتِهِ الَّتِي تُؤْوِيهِ» (معارج/13)، و ظاهرا وجه تسمیهاش این وی از آنها [أخذ و] جدا شده است (مفردات ألفاظ القرآن، ص638 ؛ معجم المقاييس اللغة، ج4، ص505 ).
▪️از این ماده علاوه بر کاربردهایش به صورت ثلاثی مجرد، کاربرد آن در باب تفعیل هم در قرآن کریم مشاهده میشود؛ که عمده این تعبیر به صورت تفصیل آیات آمده است:
«كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآيات» (انعام/۵۵؛ اعراف/۳۲ و ۱۷۴؛ یونس/۲۴؛ روم/۲۸)
«يُفَصِّلُ الْآياتِ» (یونس/۵؛رعد/۲)،
« قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ ...» (انعام/۹۷ و ۹۸ و ۱۲۶)
«كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ» (هود/1)
«كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا» (فصلت/3)
«وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آياتُهُ» (فصلت/۴۴)؛
و البته غیر آن هم هست، و در مورد هر چیزی به کار میرود، مانند:
«وَ قَدْ فَصَّلَ لَكُمْ ما حَرَّمَ عَلَيْكُمْ» (انعام/۱۱۹)،
«وَ كَتَبْنا لَهُ فِي الْأَلْواحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَ تَفْصيلاً لِكُلِّ شَيْءٍ» (اعراف/۱۴۵)،
«وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ ... تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ» (یونس/37)
«ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْءٍ» (یوسف/111)؛
و شاید در آیه «وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنا آيَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً لِتَبْتَغُوا فَضْلاً مِنْ رَبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنينَ وَ الْحِسابَ وَ كُلَّ شَيْءٍ فَصَّلْناهُ تَفْصيلاً» (اسراء/12) نسبتی بین آیه قرار دادن و تفصیل دادن هر چیزی یافت.
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
ادامه توضیح ماده «فصل»
▫️در هر صورت درباره آن گفتهاند که تفصیل دلالت بر وقوع فصل و تعلق آن به مفعولِ مد نظر است (زیرا در باب تفعیل جهت وقوع لحاظ میشود و مورد توجه است) (التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج9، ص97-۹۸ )
و در این حالت به صورت اسم مفعول هم آمده است: «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاً» (انعام/۱۱۴)، «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتابَ مُفَصَّلاًت» (اعراف/۱۳۳) که البته این کلمه بر طبق احادیث نبوی به صورت اصطلاحی برای سورههای کوتاه اواخر قرآن به کار رفته است (مفردات ألفاظ القرآن، ص638 ).
▫️از نظر عسکری کلمه «تفصیل» به دو کلمه «شرح» و «تقسیم» (ماده «قسم») نزدیک است و در تفاوت اینها گفته است که:
شرح بیان چیزی است که شرح داده میشود و بیرون آوردن آن است از وجه اشکال به تجلی و ظهور؛ از این رو در مورد قرآن به کار برده نمیشود؛ اما «تفصیل» بیان آن چیزی است که کل به نحو اجمالی متضمن آن است به صورت جداگانه؛
و تفاوت دیگر این است تفصیل وصف خود آحاد جنس است و گاه خود همین تفصیل نیاز به شرح و بیان دارد؛ پس معلوم است که غیر از شرح است زیرا چیزی نیازمند خودش نیست! و تفاوتش با تقسیم این است که در تقسیم فقط به اقسام اشاره میشود اما در تفصیل هر قسمی توضیح داده میشود و تقسیم معنا را میگشاید اما تفصیل، بیان و توضیح آن را به سرانجام میرساند (الفروق في اللغة، ص49 ).
▪️خود کلمه «فصل» هم به کلماتی به لحاظ معنایی نزدیک است که توجه به تفاوت آنها میتواند در فهم بهتر هریک کمک کند. عسکری در کتاب خود از تفاوت «فصل» با «فرق» و «فتح» و «قطع» و «فتق» سخن گفته است؛ از نظر وی:
🔸تفاوت «قطع» و «فصل» به این است که فصل جدا شدن آشکار است؛ اما قطع هم میتواند آشکار باشد و هم مخفی؛ از این رو، برای جدا کردن دو نفر که نزاع دارند و حق به نفع یکی مستقر میشود و دیگر کاملا از هم جدا میشوند تعبیر «فصل» به کار میرود، نه قطع؛ اما در خصوص در مناظره که غالبا کاملا آشکار نمیشود چه کسی پیروز شده و خصومت کاملا رفع نمیگردد تعبیر «قطع» به کار میرود (الفروق في اللغة، ص۱۴۴ ).
🔸و تفاوت «فصل» و «فرق» به این است که «فصل» فاصله افتادن و جدایی در جایی است که با یک چیز واحدی سر و کار داشته باشیم (از این رو تعبیر فصل برای اجزای کتاب به کار میرود) اما «فرق» نقطه مقابل «جمع» است و جایی است که با دو امر سر و کار داریم. وی با توجه به این تفاوت درباره کاربرد «فصل» و «حد» [در منطق] توضیح میدهد که «حد» آن چیزی است که شیءرا از غیرش جدا میکند اما فصل چیزی نزدیکترین چیز بدان است چنانکه گویی با آن یکی است؛ و همچنین وقتی عضوی از بدن جدا میشود تعبیر «فصلت العضو» به کار میبرند نه «فرقت العضو» زیرا عضو را قسمتی از بدن میدانند؛ و البته اشاره میکند که برخی هم بر این باورند که فرقها و تفاوتهایی که کاملا آشکار باشد «فصل» به کار میرود و چون دو معنا به هم نزدیک بودهاند کمکم به جای هم به کار رفتهاند (الفروق في اللغة، ص142 ).
البته خود وی در صفحات بعد در تفاوت «فتق» با «فصل» و «قطع» و «شقّ» میگوید فتق بین دو چیز به هم چسبیده است که یکی به دیگری متصل میباشد و وقتی بین آن دو جدایی افکنده میشود میگویند «فَتَقا»، اما وقتی که شیء واحدی باشد و بین قسمتی از آن با قسمت دیگر «فرق» انداخته شود تعابیر «فصل» و «قطع» و «شقّ» به کار میرود (الفروق في اللغة، ص145 ).
🔸در هر صورت وی در تفاوت فصل با «فتح» هم میگوید «فتح» فصل و فاصله انداختن بین دو چیز است تا آنچه در ورای آن دو است آشکار گردد و «فتح باب» هم به همین جهت گفته شده سپس توسعه معنایی پیدا کرده به طوری که به باران پیاپی «فتوح» ویا به حاکم (کسی که بین دو نفر حکم میکند «فاتح» گفته میشود: «افْتَحْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْمِنا بِالْحَقِّ» (اعراف/۸۹) (الفروق في اللغة، ص142 ).
@yekaye
👇ادامه مطلب👇
قسمت سوم و پایانی توضیحات مربوط به ماده «فصل»
مرحوم مصطفوی در دو جا (یکی ذیل ماده «فرج» و دیگری ذیل ماده «قطع») اشارهای به معنای ماده «فصل» کرده و از تفاوت آن با کلماتی مانند «فتح» و «فتق» و «فجّ» (ماده «فجج») و «فجر» و «فجو» و «فرج» (و انفراج) و «شقّ» و «انکشاف» (ماده «کشف») و «فرق» ، «فلق»، «قطّ» (ماده «قطط») و «قرض» و «قطع» سخن به میان آورده است. از نظر وی، تفاوت اینها در این است که:
▪️«فصل» جدا شدن دو چیزی است که قبلا به هم وصل بودهاند؛
▪️«فتح» مقابل «إغلاق» است و به معنای گشودن و برداشتن سد است؛
▪️«فتق» مقابل «رتق» است و انفراج در مقابل التیام و بهبودی است؛
▪️«فجّ» انفراج [باز شدن] واضح بین طرفین چیزی است؛
▪️«فجر» انشقاق (پارگی) همراه با ظهور چیزی است؛
▪️«فجو» انفراج [باز شدن] وسیعی بین دو چیز است؛
▪️«فرج» و «انفراج» حصول مطلق باز شدن بین دو چیز است اعم از مادی و معنوی؛
▪️«شقّ» انفراج مطلق است خواه همراه با تفرق و جدایی باشد یا خیر؛
▪️«انکشاف» زوال پرده و برداشتن آن از روی چیزی است تا آشکار شود؛
▪️«فرق» در جایی است که دو چیز در کنار هم جمع شده باشند و سپس بین آنها تفرقه و جدایی بیفتد؛
▪️«فلق» پارگی و انشقاق در یک چیز است به نحوی که جداییای در آن حاصل شود؛
▪️«قطّ» انقطاع و برشی است که با حصول تعیّن و محدودیت باشد؛
▪️«قرض» قیچی کردن و جدا شدن به قطعات مختلف را گویند؛
▪️«قطع» مطلقِ ایجاد فاصله و جدایی در ارتباط و اتصال بین اجزاست
📚(التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج۹، ص۴۶ و۲۹۳).
📿ماده «فصل» و مشتقات آن ۴۳ بار در قرآن کریم به کار رفته است.
📖 اختلاف قرائت
▪️در برخی قرائات اهل کوفه (عاصم) و برخی قراءات عشر (یعقوب) و اربعه عشر (حسن و أعمش) و برخی قراءات غیرمشهور (ابوحيوة و سهل) به صورت «يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم ثلاثی مجرد، که فاعل آن «الله» است) قرائت شده است؛
▪️اما در بسیاری از قراءات، یعنی قرائت اهل مدینه (نافع) و مکه (ابن کثیر) و بصره (ابوعمرو) و طریقی از روایت اهل شام (طریق داجونی از روایت هشام از ابن عامر) و حتی برخی روایات غیرمعروف از عاصم (روایت مفضل ضبی) و نیز در برخی قراءات عشر (أبوجعفر) و اربعه عشر (ابن محیصن و یزیدی) به صورت «يُفْصَلُ بَيْنَكُمْ» (فعل مجهول ثلاثی مجرد که «بینکم» نایب فاعل آن است) قرائت شده است.
▪️در برخی قراءات دیگر اهل کوفه (حمزه و کسائی) و برخی قراءات عشر (خلف و یعقوب) و اربعه عشر (اعمش) و برخی قراءات غیرمشهور (ابن وثاب و ابن أبیعبله و أبوزكريا فراء) به صورت «يُفَصِّل بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم باب تفعیل)
▪️و در قرائت اهل شام (ابن عامر) از جمله در طریق دیگری از همان روایت هشام از ابن عامر (طریق حلوانی) ▪️و برخی قراءات غیرمشهور (أعرج و عيسى بن عمر و ابن ذكوان) به صورت «يُفَصَّل بَيْنَكُمْ» (فعل مجهول باب تفعیل؛ آنگاه اینکه نایب فاعل آن را یا همین «بینَکم» دانستهاند و دلیل منصوب بودنش را مبنی بر فتح شدن آن به خاطر اضافه به کلمه مبنی دانستهاند ویا نایب فاعل را ضمیر مصدر که از «یفصل» فهمیده میشود یعنی: یفصل الفصلُ بینکم.
▪️همچنین در برخی قراءات غیرمشهور (قتادة و أبوحيوة و ابنأبيعبلة) به صورت «يُفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم باب افعال)
▪️و در برخی دیگر از قراءات غیرمشهور (أبوحيوة و ابن أبي عبلة و زيد بن علي و علقمة و أبو رزين و عكرمة و ضحاك) به صورت «نَفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم ثلاثی مجرد اما به صورت متکلم مع الغیر)
▪️در برخی دیگر از قراءات غیرمشهور (أبوحيوة) به صورت «نُفْصِلُ بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم باب افعال اما به صورت متکلم مع الغیر)
▪️در برخی دیگر از قراءات غیرمشهور (أبو حيوة و ابن أبي عبلة و طلحة بن مصرف و نخعي و ابن عباس و أبو العالية و أُبَيُّ بن كعب) به صورت «نُفَصِّل بَيْنَكُمْ» (فعل معلوم باب تفعیل اما به صورت متکلم مع الغیر) قرائت شده است.
💢همان طور که ملاحظه میشود بسیاری از قراء برای این کلمه چند قرائت داشتهاند؛ و این از شواهد خوبی است که نشان میدهد که نزد قراء، قبول یک قرائت به معنای نفی قراءات دیگر نبوده است.
🔸در قراءاتی که فعل به صورت مجهول است «بینَکم» که ظرف است نایب فاعل دانستهاند که محلا مرفوع است؛ اما اینکه چرا در ظاهر منصوب آمده گفتهاند چون غالبا کلمه «بین» به صورت مفتوح تلفظ میشود؛ شبیه کلمه «دون» در آیه «وَ أَنَّا مِنَّا الصَّالِحُونَ وَ مِنَّا دُونَ ذلِكَ».
📚معجم القراءات ج ۹، ص٤١٧ -۴۱۸ ؛
📚مجمع البيان، ج9، ص403 ؛
📚البحر المحيط، ج10، ص154 ؛
📚الکامل المفصل فی القراءات الاربعة عشر، ص۵۴۹
@yekaye
احادیث ۸ و ۱۰ ذیل آیه ۱ به این آیه هم مرتبط میشود
(جلسه ۱۱۳۱ https://yekaye.ir/al-mumtahanah-60-01/)؛
اما احادیث دیگر:
☀️۱) الف. زیاد بن ابی سلمه میگوید: بر امام کاظم ع وارد شدم به من فرمود:
زیاد! آیا تو در دستگاه حکومت و برای حکومت کار میکنی؟
گفتم: بله.
فرمود: چرا؟
گفتم: من آدمی آبرودار و عیالوارم و دستم به جایی بند نیست.
فرمود: زیاد! اینکه از کوه مرتفعی به پایین سقوط کنم و قطعه قطعه شوم برایم دوستداشتنیتر است از اینکه متولی کاری برای یکی از اینان شوم یا بساطی برای یکی از اینان پهن کنم مگر برای آن چیز خاص.
گفتم: فدایت شوم؛ برای چه چیزی؟ من نمیدانم.
فرمود: مگر برای رفع دردسری از مومنی رفع کنم یا آزاد کردن اسیرش یا بازپرداخت بدهیاش.
زیاد! همانا کمترین کاری که خداوند با کسی که متولی کاری برای آنان شود این است که سراپردهای از آتش برایش برپا شود تا خداوند از حساب خلایق فارغ شود [و سراغ حساب او بیاید].
زیاد! اگر تولی کارهای آنان را عهدهدار شدی پس به تکتک برادرانت نیکی کن و بدان خداوند در پشت سر آنان است.
زیاد! [بترس از اینکه] شخصی از شما متولی کاری برای یکی از آنان شود سپس بین شما و آنان یکسان برخورد کند، که به او گفته شود تو امری غیرواقعی به خود بستهای و دروغگویی.
زیاد! هرگاه به یاد قدرتت بر مردم افتادی یاد کن از قدرت خدا بر تو فردا و تمام شدن آنچه در قبال برایشان انجام دادی از آنان؛ و بقای آنچه برایشان انجام دادی علیه تو*.
ظاهرا مقصود از «نَفَادَ مَا أَتَيْتَ إِلَيْهِمْ عَنْهُمْ وَ بَقَاءَ مَا أَتَيْتَ إِلَيْهِمْ عَلَيْك» این است که تو با انجام کارها برای آنان منافعی از آنان به دست میآوردی و گناهی بر دوش خود میگذاشتی. در قیامت آن منافع دیگر نیست و فقط آنچه بر دوشت سنگینی میکند باقی مانده است.
📚الكافي، ج5، ص109-110؛
📚تهذيب الأحكام، ج6، ص333
📚شبیه این حکایت (با عباراتی اندک متفاوت) به نقل از صفوان درباره شخصی به نام زیاد بن مروان عبدی در مجموع رائق سید هبة الله (به نقل مستدرك الوسائل، ج13، ص135-۱۳۶ ) روایت شده است؛ که شباهت عبارات بقدری زیاد است که احتمال زیاد آن است که یک واقعه باشد و زیاد بن أبیسلمه همان زیاد بن مروان عبدی باشد.
☀️ب. ظاهرا همین حکایت که به نقل صفوان آمده است در روضه شیخ مفید نقل شده، اما نکته اضافه و متفاوتی در آن هست؛ در آنجا آمده است که صفوان میگوید:
صفوان روایت کرده: شخصی بر مولایم [امام کاظم ع] وارد شد. حضرت فرمود: آیا عهدهدار کاری برای آنان شدهای؟
گفت: بله؛ ای مولای من!
فرمود: چرا؟
گفت: من مردی عیالوارم و مال و اموالی ندارم.
حضرت رو به اصحابش کرد و فرمود: کسی که دوست دارد به شخصی بنگرد که چنین حساب میکند که هنگامی که خداوند را عصیان کند روزیاش را میدهد و هنگامی که اطاعتش کند وی را محروم میکند به این شخص بنگرد!
📚مستدرك الوسائل، ج13، ص129
@yekaye
👇سند و متن احادیث فوق👇
سند و متن احادیث بند ۱
☀️الف. الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ الْهَاشِمِيُّ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِي سَلَمَةَ قَالَ:
دَخَلْتُ عَلَى أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع؛ فَقَالَ لِي: يَا زِيَادُ! إِنَّكَ لَتَعْمَلُ عَمَلَ السُّلْطَانِ؟
قَالَ: قُلْتُ: أَجَلْ!
قَالَ لِي: وَ لِمَ؟
قُلْتُ: أَنَا رَجُلٌ لِي مُرُوءَةٌ وَ عَلَيَّ عِيَالٌ وَ لَيْسَ وَرَاءَ ظَهْرِي شَيْءٌ.
فَقَالَ لِي: يَا زِيَادُ! لَأَنْ أَسْقُطَ مِنْ حَالِقٍ فَأَتَقَطَّعَ قِطْعَةً قِطْعَةً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَتَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلًا أَوْ أَطَأَ بِسَاطَ أَحَدِهِمْ إِلَّا لِمَا ذَا.
قُلْتُ: لَا أَدْرِي جُعِلْتُ فِدَاكَ.
فَقَالَ: إِلَّا لِتَفْرِيجِ كُرْبَةٍ عَنْ مُؤْمِنٍ أَوْ فَكِّ أَسْرِهِ أَوْ قَضَاءِ دَيْنِهِ.
يَا زِيَادُ! إِنَّ أَهْوَنَ مَا يَصْنَعُ اللَّهُ بِمَنْ تَوَلَّى لَهُمْ عَمَلًا أَنْ يُضْرَبَ عَلَيْهِ سُرَادِقٌ مِنْ نَارٍ إِلَى أَنْ يَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ الْخَلَائِقِ.
يَا زِيَادُ! فَإِنْ وُلِّيتَ شَيْئاً مِنْ أَعْمَالِهِمْ فَأَحْسِنْ إِلَى إِخْوَانِكَ فَوَاحِدَةٌ بِوَاحِدَةٍ وَ اللَّهُ مِنْ وَرَاءِ ذَلِكَ.
يَا زِيَادُ! أَيُّمَا رَجُلٍ مِنْكُمْ تَوَلَّى لِأَحَدٍ مِنْهُمْ عَمَلًا ثُمَّ سَاوَى بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ فَقُولُوا لَهُ: أَنْتَ مُنْتَحِلٌ كَذَّابٌ!
يَا زِيَادُ! إِذَا ذَكَرْتَ مَقْدُرَتَكَ عَلَى النَّاسِ فَاذْكُرْ مَقْدُرَةَ اللَّهِ عَلَيْكَ غَداً وَ نَفَادَ مَا أَتَيْتَ إِلَيْهِمْ عَنْهُمْ وَ بَقَاءَ مَا أَتَيْتَ إِلَيْهِمْ عَلَيْك.
📚الكافي، ج5، ص109-110؛
📚تهذيب الأحكام، ج6، ص333
☀️ب. الشَّيْخُ الْمُفِيدُ فِي الرَّوْضَةِ، عَنْ صَفْوَانَ قَالَ: دَخَلَ عَلَى مَوْلَايَ رَجُلٌ. فَقَالَ ع لَهُ: أَ تَتَقَلَّدُ لَهُمْ عَمَلَهُمْ؟
فَقَالَ: بَلَى يَا مَوْلَايَ!
قَالَ: وَ لِمَ ذَلِكَ؟
قَالَ: إِنِّي رَجُلٌ عَلَيَّ عَيْلَةٌ وَ لَيْسَ لِي مَالٌ.
فَالْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ؛ ثُمَّ قَالَ: مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ يُقَدِّرُ أَنَّهُ إِذَا عَصَى اللَّهَ رَزَقَهُ وَ إِذَا أَطَاعَهُ حَرَمَهُ فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا.
📚مستدرك الوسائل، ج13، ص129
@yekaye