eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
282 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
🚩 ✔ 🌸 ◼ طی مدت حضور نیروها در دمشق، علاوه بر نظارت و مشارکت فعال بر روند شناسایی خطوط مقدم جبهه بقاع، چند مانور شهری هم برای نیروها ترتیب داد. در مانوری که روز جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۶۱ در شهر دمشق برگزار شد، نیروها با نظم و انضباط خاصی جهت شرکت در مراسم نماز جمعه به مسجد اموی رفتند. آنان در صفوفی متشکل و منظم، دوشادوش مردم دمشق، نماز وحدت آفرین جمعه را اقامه کردند و سپس جهت زیارت مقام «رأس الحسین (ع)» روانه آنجا شدند. این مانور خیابانی نیروها، برای اهالی پایتخت سوریه بسیار عجیب و تکان دهنده بود. در بازار حمیدیه، مردم دمشق، از کوچک و بزرگ اشک شوق می ریختند. ◼ ، از افراد شرکت کننده در این مانور می گوید: ... یادم نمی رود مردم آن روز با چه اشتیاقی به طرف بچه ها هجوم می آوردند و با گریه و زاری با ما صحبت می کردند. توی حرف هایشان واژۀ از همه بیشتر شنیده می شد. یک جا زنی سالخورده، اشک ریزان به طرف آمد و با گریه به زبان عربی مطالبی را خطاب به گفت. رو کرد به مترجم و از او پرسید : این خانم چه می گوید؟ مترجم ما همینطور که گریه می کرد، جواب داد: «او می گوید ما تنها امیدمان به لشکر محمّد (ص) است؛ فقط لشکر (ص) است که می تواند ما را نجات بدهد. بعد از شنیدن این حرف ها به شدت تکان خورد و به گریه افتاد. باورم نمی شد فرماندهی مثل با آن همه اقتدار، این طور منقلب بشود و اشک بریزد. دیدن اشک های حاجی خیلی برایم عجیب بود. او که تعجب مرا دیده بود، به من گفت : « برادر سعید، ببین! ببین این صحنه ها را ... می بینی این مردم چه می گویند؟! ⚘ 💐 📷 شناسنامه تصاویر: 📷 جمعه ۲۸ خرداد ۱۳۶۱ ، جمهوری عربی سوریه، بازار حمیدیه دمشق - رژه مسلحانه رزمندگان قوای محمد رسول الله(ص) در خیابان های دمشق ✅ گوشۀ سمت راست تصویر اول و دوم ، سردار سمت چپ تصویر، سردار سعید قاسمی در صف اول با دستهای بالارفته و سربند سفید. 😍 🌸 @yousof_e_moghavemat
امام صادق عليه‌السّلام فرمود: "کونوا لَنا زَیناً وَ لاتَکونوا عَلَینا شَیناً شما شیعیان اسباب افتخار ما ائمه باشید، زیور ما باشید، مایه ننگ و عار و خجلت و شرمندگی ما نباشید؛ یعنی طوری باشید که در میان سایر مسلمانان نمونه‌هایی از تقوا و پاکی و درستی باشید. فرمود: طوری باشید که وقتی مردم شما را می‌بینند بگویند رَحِمَ اللهُ جَعْفَراً خدا بیامرزد امام جعفر صادق علیه السلام را، چه شیعیان خوبی درست کرده." 📚شهید مطهری، آشنایی با قرآن، ج٣، ص١٣٠ 🖤شهادت امام صادق عليه‌السّلام به تمامی مسلمین تسلیت باد🖤 🏴 @yousof_e_moghavemat
🚩 🌺 🌸 💠 (ع) 🕌 ✔ ◼ 🔹 آن روز حال خوشی داشت؛ مخصوصاً وقتی که برای زیارت مقام مقدس رفته بود. علی نیکو گفتار صفا می گوید: ✔ «خُب، ما نیروهای قدیمی بودیم؛ یعنی از وقتی که حاجی بود، ما هم افتخار داشتیم کنارش باشیم. روحیه ای که ما از ایشان دیده بودیم، روحیه ای نظامی و به قول معروف، مقرراتی بود. هرچند در کنار این روحیۀ نظامی گری، از نظر معنوی هم حال خوشی داشت، اما حال آن روز ، یک حال دیگری بود. ایشان در کنار (ع)، مثل این تعزیه خوان ها، همینطور از مقام آن مکان می گفت و اشک می ریخت؛ طوری که با صدای بلند گریه می کرد و می گفت: "برادرها، اینجا رأس (ع) را به نیزه زدند و عمۀ سادات را به اسیری آوردند؛ اینجا شامیان به اهل بیت امام حسین علیه السلام آن چنان ظلمی روا داشتند که روی تاریخ را سیاه کردند." آن روز همینطور می گفت و دور آنجا پابرهنه می چرخید، اشک می ریخت و زار می زد. پس از مراسم به پادگان برگشتیم و آمادۀ شنیدن سخنرانی شدیم. ... ✅ ادامه دارد... ⬇️ ➡️ 📔 با اختصار از کتاب ارزشمند و خواندنی 📚 🏷 📎 📸 📸 عکس یادگاری رزمندگان در پایان زیارت مقام رأس الحسین علیه السلام با فرمانده شان ۲۸ خرداد ۱۳۶۱ ، دمشق. 📩 🔹 سردار نصرت الله قریب و نیز در تصویر حضور دارند. 📥 سلام الله علیها (س) @yousof_e_moghavemat
🇮🇷سردار بی مرز ❇️خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی🌷 اهل دیده شدن نبود، روحیه اش این نبود که در هر جا، در هر حال، کنار هرکس بخواهد خودی نشان بدهد. اما یک گروه بودند که حاج قاسم را متفاوت می کردند! خانواده های شهدا هرکس نبودند، همه کس حاج قاسم بودند. پدر شهید را می بوسید، مقابل مادر شهید سرخم می کرد، بر همسران شهید درود می فرستاد و فرزندان شهدا، آغوش گرم حاج قاسم و نگاه مهربان و لبخند های شیرینش را هدیه می گرفتند. تنها آن وقت بود که حاج قاسم می گذاشت آرزوی دل خانواده های شهدا بر آورده شود؛ یک عکس یادگاری با فرمانده سپاه قدس! 🍃خود شیفته ها، مدام از خودشان تصویر می گیرند. خدا شیفته ها، تنها جایی تصویر را به میدان می آورند که لبخندی الهی بر لب دوستان خدا بنشانند! تصویرهایشان هم مخلصانه است! 📚منبع: کتاب حاج قاسم @yousof_e_moghavemat
🌿 گویند مهر قبولی ست که بر دلت می خورد ... شهدا ... دلم لایق مهر شهادت نیست اما شما که نظر کنید ... این کویر تشنه دریا می شود .. با عطر شهادت...|•° @yousof_e_moghavemat
🌷خواستگاری شهید ابراهیم همت بهش‌ پيله‌ كرده‌ بوديم‌ كه‌ بيا برويم‌ برات‌ آستين‌ بالا بزنيم‌. گفت‌ : باشه‌. فكر نمي‌كرديم‌ بگذارد حتي حرفش‌ را بزنيم‌. خوش‌حال‌ شديم‌. گفت‌ : « من‌ زني‌ مي‌خوام‌ كه‌ تا قدس‌ همراهم‌ بياد.» 🌹 @yousof_e_moghavemat
📒کتاب پیشوای صادق از مقام معظم رهبری که قبلا با اغلاط بسیار منتشر شده بود و جدیدا با تصحیح و به صورت جدید منتشر شده و در سیر مطالعاتی تاریخ ائمه اولین کتاب پیشنهاد شده. کتابی که نگاهی عمیق به زندگی این امام همام دارد و حجم کم کتاب حوصلتان را سر نمی برد. 📕کتاب دنیای دیدنی: توحید مفضل ولی این بار تصاویر رنگی و متنی بسیار زیبا که هر مخاطبی را به وجود می آورد این کتاب برای عموم مخاطبین بسیار مفید است. 📗کتاب من اهل بیت را دوست دارم(جلد هشتم): کتابی خوش آب و رنگ برای کودکان و نوجوانان که بچه ها را قدری با این امام آشنا می کند. 📘کتاب 5قصه 5حدیث5 شعر: کتابی برای مخاطب کودک و نوجوان در مورد امام صادق علیه السلام قیمت بسته فقط: 57هزار تومان 💠 جهت سفارش و اطلاع از تخفیفات از طریق ادمین های زیر اقدام بفرمایید👇 🆔 @Bd_book 🆔 @mohammadi1992 🆔 @mz_book @yousof_e_moghavemat
شب عملیات بود... هر کس پشت لباسش چیزی نوشته بود... سید مجتبی نوشته بود : «می روم تا انتقام بگیرم» حاج محسن داده بود غلام خطاط پشت پیراهنش بزرگ بنویسد «می روم تا گره از بگشایم» همه نقطه‌ ی نهایی ارادتشان را پشت لباس‌هایشان حک می کردند... اما مهدی لباسش را پهن کرده بود وسط سنگر و ماژیک به دست، به لباس که نگاه می کرد، زار می زد... نشستم کنارش...گفتم مهدی دادا...چی می خوای بنویسی؟ بده من برات می نویسم... همانطور که زل زده بود و اشک می ریخت، گفت: عباس...نمی خوام چیزی بنویسم... گفتم: چرا؟ گفت دیشب خواب دیدم کنار وایستادم....از صبح که پاشدم، نمی دونم چی بنویسم... گفتم بده من می دونم چی برات بنویسم... یه جمله نوشتم پشت لباسش... تموم که شد، چنان ضجه‌ای زد که ترسیدم...بعد محکم بغلم کرد و به زور دستم رو بوسید.... عملیات شروع شد...همه رفتن جلو... عملیات تموم شد...همه برگشتن... اتفاقا مهدی هم برگشت...اما نه خودش... نه تنش...فقط خبر ... سالها بعد از زبون آزاده‌ ها شنیدم، همون اول بسته بودندش پشت یک جیپ جنگی و وسط بیابون... حتی جسدش هم برنگشت... تنها چیزی که از مهدی برایم مانده، همان جمله ایست که پشت پیراهنش نوشتم... «می روم تا را میان کوچه‌ها فریادکنم...» @yousof_e_moghavemat
امروز وقتی شما در قرار می گیرید شما را نگاه می کنند، پس باید با باشید و ذکر «ما رمیت اذ رمیت» بخوانید. شما الان بالای دکل قرار گرفته‌ اید و بخواهید یا نه، میدان هستید. @yousof_e_moghavemat
شهید مرتضی آوینی: کلِ وجود آدمۍ فقر است، کھ با اشک آمیخته‌اند و در کوره‌ۍ رنج پخته‌اند ... کتاب فتح خون @yousof_e_moghavemat