📜 ورقی از #دفترچه_خاطرات سردار شهید #حسین_قجه_ای
🔵 دوشنبه ، ۳۰ / ۱ / ۱۳۶۱
... بعداز ظهر مقداری با برادر #احمد_متوسلیان و #رضا_چراغی دربارۀ شناسایی ها صحبت کردیم.بعد هم توسط مسئول تیپ ؛ برادر #حاج_احمد ، به نیروهای گردان معرفی شدیم.سپس جهت آشنایی کلی با برادران گردان صحبت کردم. 😊
✳ حسین قُجه ای : فرمانده گردان سلمان فارسی
✳ رضا چراغی : فرمانده گردان حمزه
✅ 🆔 @yousof_e_moghavemat 🆔 ✅
https://sapp.ir/yousof_e_moghavemat
https://iGap.net/yousof_e_moghavemat
https://gap.im/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🔵 در ساعت ۸ صبح روز پنجشنبه ٬ ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ ، به دستور #احمد_متوسلیان ، کلیه ی فرماندهان گردان ها و رده های ستادی تیپ ۲۷ جهت شرکت در جلسه ای با هدف توجیه مانورِ عملیات تیپ در قرارگاه فرعی « نصر-۲ » ؛ مرکز هدایت عملیات مشترک تیپ ۲۷ محمّد رسول الله ( ص ) و تیپ ۲ از لشکر ۲۱ حمزه گرد آمدند.
✍ در یادداشت های روزانه ی #حسین_قُجه_ای ؛ فرمانده گردان سلمان فارسی می خوانیم :
🔘 پنجشنبه ۹ / ۲ / ۱۳۶۱
... جلسه ی توجیهی مانور عملیات با حضور مسئولین تیپ و گردان ها برگزار گردید.مأموریت گردان ها به شرح ذیل اعلام شد :
☑️ #گردان_عمار_یاسر به فرماندهی #علی_اکبر_حاجی_پور و #گردان_مسلم_بن_عقیل به فرماندهی #حبیب_الله_مظاهری ، جهت شکستن خط ، عبور از جاده و محاصرۀ تانک های دشمن در آن سوی #جاده_اهواز_خرمشهر.
⚪️ #گردان_مالک_اشتر به فرماندهی #احمد_بابایی ، مأمور به نابودی توپخانۀ دشمن در آن سوی جاده و سپس پدافند منطقه از خاکریز غربی تا ۳ کیلومتر. این گردان ها اگر در مرحلۀ اول هم درگیر بودند، باز هم باید برای ادامۀ حرکت در مرحلۀ دوم آماده باشند. برای تجمع گردان ها بعد از عبور از #کارون ، محل مناسبی تعیین شده است.
⚫️ #گردان_بلال و #گردان_مسلم_بن_عقیل ، به همراه #گردان_عمار و #گردان_مالک_اشتر، نیروهای عمل کننده در مرحلۀ اول تک خواهند بود.
🔷 بعد از خاتمۀ مرحلۀ اول تک و استقرار نیروهای تک ور این مرحله، یعنی گردان های #بلال ، #مالک و #عمّار ، نیروهای احتیاط در جلو خواهند بود.
🔶 نیروهای مجریِ مرحلۀ دوم تک در #شب_حمله به ترتیب عبارتند از :
#گردان_حمزه به فرماندهی برادر #چراغی
#گردان_حبیب_بن_مظاهر به فرماندهی #علی_موحد_دانش
و #گردان_سلمان ، خودم ( #حسین_قُجه_ای )
🔴 در قسمت دوٌم تک [ به علّت فقدان شناسایی منطقه ] نیرو در «شرایط کور» وارد عمل می شود.دشمن تعدادی تانک در منطقه مستقر کرده. یک گروهان تانک عراقی در منطقه ی محوله به #گردان_مالک_اشتر حضور دارد...
- بازوبند سبز رنگ با آرم تیپ باید به بازوی چپ نیرو بسته شود.
- بار همراه : مهمّات کلاشینکف برای هر نفر ، ۲۰۰ تیر فشنگ.
- جیرۀ جنگی شامل کمپوت ، کنسرو ، آبلیمو ، آجیل و غیره.
- جیره و تجهیزات را با قایق به آن دست کارون می برند.
- نیروها باید کاملاً توجیه شوند که احدی حق ندارد لباس [ نظامی ] عراقی بپوشد.
- آخرین هدف و محل تشکیل خط دفاعی ، پایگاه موشکی زمین به هوای « سام - ۲ » عراقی خواهد بود.
📙 #همپای_صاعقه 📙 ، صفحه ۴۵۴
https://sapp.ir/yousof_e_moghavemat
https://iGap.net/yousof_e_moghavemat
https://gap.im/yousof_e_moghavemat
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
https://Bale.ai/invite/#/join/ZGYyYWQ0Y2
📙 #همپای_صاعقه📙
✍ آرام آرام همه چیز برای شروع مرحله ی دوم عملیات مهیا می شد؛ اما شروع پاتک سنگین دشمن در روز #دوشنبه_۱۳_اردیبهشت_۱۳۶۱ همهی محاسبات را زیر و رو کرد و مجدداً تعدادی از گردان ها جهت دفع پاتک دشمن، در مواضع قبلی استقرار پیدا کردند. نیروهای#گردان_سلمان_فارسی در حلقه ی محاصره ی دشمن به سختی مقاومت می کردند و #حسین_قُجه_ای با معدود نیروهای باقیمانده ی گردان، جلوی پیشروی دشمن را گرفته بود. او می دانست گذشتن نیروهای عراقی از خط آنها یعنی چه!
⬅ بهتر است ماجرای آن پاتک سنگین را یکی از نیروهای گردان سلمان فارسی بازگو کند :
... دشمن از طریق شمال خرمّشهر، تانک های مدرن #T_72 خودش را به میدان آورد؛ تانک هایی که به دلیل زره بندیِ زاویه دارِ بدنه، گلوله ی آر.پی.جی به سختی قادر به انهدام آنها بود. این تانک ها، جمعی تیپ مستقل ۱۰ زرهی ارتش عراق بودند. با این حساب معلوم بود که عراقی ها قَدَرترین یگان های خودشان را برای پس زدن گردان سلمان از غرب جاده به میدان آورده اند. ما به روش مقابله با این نوع از تانک ها آشنایی نداشتیم. هرچه گلوله به طرف آنها شلیک می کردیم، به محض برخورد با بدنه ی تانک کمانه می کرد. آنها با اطمینان خاطر جلو می آمدند و پیاده های ما را هدف قرار می دادند. به یاد دارم #حسین_قُجه_ای، قبضه ی آر.پی.جی را از دست یکی از بچه ها گرفت، آن را مسلّح کرد، از خاکریز بالا رفت و یکی از #T_72ها را نشانه گرفت؛ آن هم در شرایطی که لوله ی کریه تانک به طرف حسین نشانه رفته بود. حسین که شلیک کرد، گلوله مثل شهابی از دهانه ی قبضه خارج شد و در مقابل چشم های منتظر ۱۰-۱۲ نفر نیروی باقیمانده ی گروهان یکم گردان، مثل صاعقه بر فرق برجک تانک #T_72 فرود آمد و آن را به آتش کشید. هنوز حسین ننشسته بود که گلوله ی تانک درست در محلی که او شلیک کرده بود، بر سینه ی خاکریز نشست و آن را به لرزه درآورد. موج انفجار، همه جا را تکان داد. حسین دستی به گوش هایش کشید. خون بود که آغشته با گرد و غبار تا میان محاسن او جاری شد؛ درجا بلند شد و به یکی از بچه ها گفت : « یک گلوله ی دیگر بده ببینم! این نامردها خیلی پر رو شده اند! » از نو آر.پی.جی را بر دوش گرفت، روی سینه کش خاکریز قد علم کرد و خطاب به ما گفت : « اگر کمی پایینتر از برجک شان را نشانه بگیریم، ضربه ی فنی می شوند...
http://Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌷🌹 شب شهادت سردار عاشورایی و فاتح خرمشهر #حسین_قُجه_ای
📷 از سمت چپ ، نفر دوم ( #شهید_حسین_قجه_ای )
http://eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📙 *همپای صاعقه* 📙
🔵 علی میرکیانی، از ادامه ی نبرد نابرابر گردان سلمان می گوید :
... حسین قُجه ای و نیروهایش بدجوری در محاصره افتاده بودند. فشار وحشتناک دشمن از یک طرف و کمبود نیرو، مهمات، آذوقه و آمبولانس هم از طرف دیگر، چنان عرصه را بر حسین تنگ کرده بود که ما هر آن منتظر بودیم تا نیروهای گردان سلمان خط را رها كرده، به عقب بیایند.
◽ روز سیزدهم اردیبهشت، محمّدرضا موحّد دانش ؛ معاون گردان سلمان به شهادت رسید. حالا دیگر حسین دست تنها بود. ما غروب همان روز، به هر مشقتی بود، با یکی از بچه ها، خودمان را به حسین رساندیم. دیدیم حسین خیلی وضع آشفته ای دارد. تعداد زیادی از مجروحین و شهدا در اطراف موضع گردان سلمان روی زمین افتاده بودند و به دلیل نبود امکانات، هیچ کاری نمی شد برایشان انجام داد. قبل از اینکه ما چیزی بگوییم، حسین پیش دستی کرد و با حالتی بغض آلود گفت: « فلانی، اگر دستت به بالایی ها می رسد، بگو یک کاری برای این بچه ها بکنند. با دست خالی که نمی شود با تانک و توپ جنگید. بعد با حالتی حزن آلود ادامه داد: آنقدر اینجا می مانم تا یک تیری به سرم بخورد و بعد آنها بفهمند که اینجا هم خبری هست. آن حالت حسین برایمان خیلی دردآور بود؛ ولی کاری از دست ما برنمی آمد تا برایش انجام دهیم. تنها کاری که می توانستیم بکنیم، این بود که تنهایش نگذاریم و کنارش بمانیم...
🔷 نیروهای گردان سلمان با هدایت تحسین برانگیز #حسین_قُجه_ای ، مانع پیشروی دشمن می شوند؛ اما ژنرال های سپاه سوم ارتش عراق دست بردار نیستند و با گسیل نیروهای تازه نفس و بسیج واحدهای زرهی، تدارک حملۀ گستردۀ دیگری را می بینند و با تمام توان،هجوم سراسری دیگری را آغاز می کنند. دشمن سعی دارد به هر طریق ممکن ، مواضع نیروهای ایرانی را بازپس گرفته، آنها را از جادۀ آسفالت دور کند. فشار بیش از حد دشمن به نیروهای گردان ، عرصه را بر نیروهای این گردان تنگ می کند؛ به طوری که فرماندهان تصمیم می گیرند آنها را یک گام عقب تر بیاورند؛ اما حسین، زیر بار نمی رود و می گوید: ما اینجا می مانیم و مقاومت می کنیم و نمی گذاریم حلقۀ محاصرۀ دشمن از این که هست، تنگ تر شود.
http://eitaa.com/yousof_e_moghavemat
📙 *همپای صاعقه* 📙
☑️ علی بور بور ، معاون گردان سلمان نیز از قُجه ای خاطرات عجیبی دارد:
... والله من فقط می توانم برادر قُجه ای را در یک کلمه معرفی و خلاصه کنم و آن این که او #اسطورۀ_مقاومت بود. این مرد در طی آن یک هفته ای که ما در خاکریز کنار جادۀ آسفالت اهواز-خرمشهر درگیر بودیم، خدا شاهد است که یک شب هم نخوابید. هیچ کدام از بچّه ها ندیده بودند او حتی یک وعده غذایش را بنشیند توی سنگر و بخورد. بعضی مواقع که بچه ها قوطی کمپوتی باز می کردند و به او می دادند، همان طور که داشت برای سرکشی به نیروها به این طرف و آن طرف می رفت، آن را توی راه می خورد. مدام در جلوی دشمن بود و آر . پی . جی می زد. آنقدر آر . پی . جی زد که خدا شاهد است گوش هایش کر شده بود و از آنها خون می آمد...
◼️ آن روز ، #متوسلیان با حضور در خط مقدم و در دست گرفتن هدایت عملیات گردان های عمّار و انصار توانسته بود حلقۀ محاصرۀ دشمن را بشکند و خود را به مواضع گردان سلمان برساند؛ اما وقتی به آنجا رسیده بود که لحظاتی قبل، #حسین_قُجه_ای به شهادت رسیده و فقط تعداد انگشت شماری از نیروهایش باقی مانده بودند. زیر آن آفتاب سوزان، اجساد بی جان شهدا و پیکرهای بی رمق مجروحان گردان سلمان، دور تا دور جسد خونین حسین بر خاک مقتل افتاده بودند. پس از شهادت #محسن_وزوایی ، شهید شدن #حسین ، #دومین_داغ بزرگی بود که در جریان حملۀ « الی بیتالمقدس » بر دل دریایی #احمد_متوسلیان نشست...
⚪️ علی میر کیانی، حالت روحی #متوسلیان را در آن روز این گونه توصیف می کند:
... با شهادت حسین ، خط تقریباً آرامش نسبی پیدا کرد و همزمان با آن، #حاج_احمد به نزد ما آمد. وقتی قضیۀ شهادت حسین را برایش تعریف کردم، حالت چهره اش تغییر کرد؛ ولی سعی کرد ناراحتی اش را بروز ندهد؛ اما ناراحتی او وقتی شدت پیدا کرد که به او گفتم : حسین چقدر سختی کشید تا توانست خط را نگه دارد. به #حاج_احمدگفتم: حسین وقتی از رسیدن نیروهای کمکی ناامید شده بود، گفت *خدا کند یک تیری بیاید و به این سرِ ما بخورد تا آن عقبی ها بفهمند اینجا چه خبر است و نیروی کمکی بفرستند. این قضیه را که به #حاج_احمد گفتم، دیدم به سختی آه کشید و بعد اشک توی چشم های خسته اش حلقه زد و بر گونه هایش لغزید...
http://eitaa.com/yousof_e_moghavemat
⚪️ پس از تمام شدن مرحلۀ اول عملیات [ بیت المقدس ] و تثبیت مواضع در غرب کارون مخصوصاً #جادۀ_اهواز_خرمشهر و شهادت چندتن از بهترین فرماندهان تیپ ۲۷ یعنی #محسن_وزوایی ، #عباس_شعف ، #حسین_قُجه_ای و #محمدرضا_موحد_دانش ، تصمیم بر آن بود که نیروها باید به سمت #دژ_مرزی حرکت کنند تا ارتباط بین منطقه ی شمالی و جنوبی [ خرمشهر ] دشمن را مسدود کنند.
🔴 اهداف مأموریت :
🔸 انهدام قوای دشمن
🔸 بیرون راندن دشمن از مناطق شمالی
🔸 متمایل شدن به طرف شلمچه برای محاصرۀ خرمشهر
☑️ #نکتۀ_مهم : بدون انهدام نیروهای متمرکز عراقی در غرب جاده و تهدید بیشتر عقبۀ دشمن،تلاش برای ورود به خرمشهر بی نتیجه بود.
http://eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🌹 اصولاً یکی از خصایل ستودۀ #احمد_متوسلیان و همرزمانش این بود که پس از هر عملیات، در راه اقامۀ این سنٌت حسنه پیشگام می شدند و در حد مقدور به خانۀ رزمندگانی که شهید شده بودند، سر می زدند و از خانواده های آنها دلجویی می کردند.
📷 خرداد ۶۱ ، زرین شهر اصفهان، منزل سردار شهید #حسین_قجه_ای
- از سمت چپ نفر دوم : پدر شهید حسین قُجه ای.
🌸 #فتح_المبین 🌸
📄
قسمت چهارم
🔵 سرانجام ساعت ۴ بامداد روز دوشنبه، دوم فروردین ۱۳۶۱ ، دستور یورش به مواضع توپخانۀ سپاه چهارم دشمن توسط #حاج_احمد_متوسلیان به فرماندهان گردان های #حبیب ، #حمزه و #سلمان ابلاغ شد.
رزمندگان این سه گردان در پی یک درگیری برق آسا، مقر توپخانۀ سپاه چهارم ارتش عراق در ارتفاعات #علی_گره_زد را به همراه تمامی آتشبارهای آنجا، یکجا به تصرف خویش درآوردند.
غنائم این فتح آسمانی عبارت بودند از: ۱۸۰ قبضه توپ، شامل ۸ قبضه توپ دوربُرد ۱۸۳ میلیمتری که دشمن با آنها ناجوانمردانه ۱۸ ماه متمادی، مردم شهرهای بی دفاع #دزفول و #شوش را زیر آتش می گرفت؛ همچنین، ده ها قبضه توپ ۱۲۲ و ۱۳۰ میلیمتری، همراه با تعداد کثیری زاغه های مملو از مهمات این توپخانۀ مجهز.
با سر زدن خورشید روز دوم فروردین، بلافاصله #حاج_احمد به همراه فرماندۀ قرارگاه عملیاتی #نصر ؛ #حسن_باقری ، جهت بررسی و مشاهدۀ وضعیت معجزه آسای نبرد، روانۀ مواضع تازه تسخیر شدۀ نیروهای تیپ شدند. یکی از رزمندگان گردان سلمان از آن لحظات اینچنین روایت می کند:
«... صبح روز دوم عید، بعد از آزادسازی ارتفاعات #علی_گره_زد ، من به عنوان #بیسیم_چی برادر #حسین_قجه_ای ؛ فرماندۀ گردان سلمان در منطقه حضور داشتم. در مجاورت ما، گردان های حبیب و حمزه بودند. خبر رسید که #حاج_احمد با #حسن_باقری ، سوار یک استیشن سفید لندرور، آمده اند برای بازدید، منتها اول رفته اند به موضع گردان حمزه.
این خبر که به گردان ما رسید، بچه ها غوغا کردند. دم به دقیقه به #حسین_قجه_ای فشار می آوردند که چرا #حاج_احمد نیامده به ما سر بزند؟ بچه ها فقط می خواستند یک نظر «حاج احمد» را ببینند.
به ناچار با #قجه_ای رفتیم بغل جادۀ «عین خوش - دزفول» و کنار یک پل، #حاج_احمد را پیدا کردیم. حسین، #حاجی را کنار کشید و گفت: « #حاجی ! تو رو خدا بیا و سری به بچه های ما بزن.»
#حاج_احمد گفت: «خاطر جمع باشید، میام.»
حسین گفت: «نه! همین الآن بیا. این بچه ها منو ذله کردن!»
بالاخره #حاجی رضایت داد و آمد. وقتی رسیدیم، هنوز از ماشین پیاده نشده بود که بچه ها ریختند دور ماشین. #حاج_احمد که به دستگیرۀ درِ ماشین چسبیده بود، دیگر نتوانست در مقابل آن همه فشار مقاومت کند. به زور از ماشین جدایش کردند، بغلش کردند، بوسه بارانش کردند. بعد روی دست بلندش کردند و پی در پی برای سلامتیش صلوات فرستادند.
قجه ای به شوخی به من گفت: «این بچه تهرونیا چقدر بیکارن!» 😂
👈 با اختصار از #آذرخش_مهاجر
ادامه دارد...
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#دفاع_مقدس
#عملیات_فتح_المبین
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
📚 #پهلوان_گود_گرمدشت 📕
📑
📓
🔵 «...سرانجام رسیدیم به منطقۀ معروف #علی_گره_زد ؛ جایی که توپخانۀ سپاه چهارم دشمن در آن مستقر بود. از آنجا که می بایست تا نزدیک موضع توپخانه جلو می رفتیم و این کار وقت گیر بود، قطعاً برگشتن ما با روشن شدن هوا مصادف می شد. به همین جهت، بعد از انجام کار ناچار شدیم به دلیل نزدیکی فجر صادق، خودمان را در یک سنگر خالی تانک مخفی کنیم؛ با این امید که شب بتوانیم مسیر طی شده را به عقب برگردیم. با روشن شدن هوا، نگاهی به مواضع توپخانه انداختیم و حتی توانستیم توپ های داخل یکی از این مواضع را بشماریم. خودم حدود بیست و هفتم عراده توپ را شمارش کردم.از آنجا که ما یک مقدار از آب قمقمه هایمان را در مسیر مصرف کرده و با مابقی آن برای نماز صبح وضو گرفته بودیم، وقتی خورشید به وسط آسمان رسید، دیدیم برای وضو گرفتن، حتی یک قطره آب هم نداریم. یادش بخیر، #حسین_قجه_ای ؛ فرمانده #گردان_سلمان ، با آن سر نترسی که داشت، بلند شد و سه تا از قمقمه های خالی بچه ها را برداشت، با یک جست از چالۀ تانک بیرون پرید و رفت کنار تانکر آب عراقی ها و با خونسردی حیرت آوری که اصلاً قابل وصف نیست، یکی یکی قمقمه ها را پر کرد و آورد. #حسین_قجه_ای چنان خونسرد رفت و برگشت که همه متحیر شدیم. حتی عراقی ها هم از بالای تپه او را می دیدند؛ منتها فکر کرده بودند لابد #حسین هم یکی از نیروهای خودشان است...»
✉
✔
⏪ برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #پهلوان_گود_گرمدشت ( سرگذشت نامۀ اسطورۀ مقاومت سردار #شهید_حسین_قجه_ای ) به نقل از همرزم ایشان سردار جهفر جهروتی زاده
#کتاب_شهدا
#دفاع_مقدس
#لشکر۲۷_محمد_رسول_الله
#محرم_آمد
#کتاب
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_خوب
@yousof_e_moghavemat