eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
271 دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
43 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
🌸 (ره) ⚘ ✔ سردار شجاع و دلاور سپاه اسلام رئیس ستاد ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) ❤ 💠 بنی صدر در دوران ریاست جمهوری اش، چندین بار به لانه جاسوسی رفت و در آنجا سخنرانی کرد. یک بارش عباس داشت به دانشجوها تمرین رژه می داد. خیلی ها می خواستند از این تریبون سوء استفاده کنند و خودی نشان بدهند. از جمله بنی صدر که بعد از رئیس جمهور شدنش، چند بار در لانه سخنرانی کرد. اولین بار که آمد،هنوز در محوطه بود و برای سخنرانی بالای پشت بام اتاق نگهبانی نرفته بود که بی محلی و بی توجهی به دانشجویان خط امام را نشان داد. در همان جا و وقتی داشت سخنرانی می کرد، که مقداری عقب تر داشت به تعدادی از دانشجویان تمرین رژه می داد، عمداً رژه را طول داد و با همان سر و صدای بلند طبل و سنج و پاهایی که به زمین کوبیده می‌شد، دانشجو ها را تا نزدیک محل سخنرانی آورد تا جواب بی محلی های بنی صدر را بدهد. بنی صدر هم که داشت سخنرانی می کرد، از این سر و صدا خیلی عصبانی شد و با عصبانیت گفت: "این رژه را تمام کنید!!!"😡 چقدر این صحنه جالب و خنده دار بود. در دلم کلی به شیطنت عباس و زرنگی و حاضر جوابی اش خندیدم و کیف کردم.😅 🎺 🥁 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی (روایت زندگی دانشجوی پیرو خط امام و رئیس ستاد ۲۷ ) ، نوشته برادر "جواد کلاته عربی"📝 📖 دوستان این کتاب رو حتماً حتماً حتماً در لیست خریدتون قرار بدید و بخرید و بخونید.☺️ #۱۳_آبان ۲۷_محمد_رسول_الله_ص @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📚 📘 🔸️عنوان کتاب: 🔸️به روایت: مرجان در علی ( همسر شهید ) 🔸️به قلم: محمد علی جعفری 🔸️نوبت چاپ: هفدهم ۱۳۹۸ 🔸️ناشر: روایت فتح 🔸️تعداد صفحه: ۱۴۴ 🔸️قیمت: ۱۵,۵۰۰ تومان 🍁 🍂 💎 دوستان بزرگوار! به قول خودمون "اگه این کتابو نخوندین، نصف عمرتون بر فناست...!" 😉🤗🌸 ⚘۱۶ آبان ۱۳۹۴؛ سالروز شهادت 🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
⚘ ✔ ⚪ 'قسمت هفدهم" ⚪ 🍁 🍂 🍁 💠 فرمانده ای بود که علاوه بر توجّه به روحیات و اخلاق نیروها، به آمادگی رزمی آنها نیز فکر می‌کرد. "جواد اکبری" در خصوص سخت‌گیری‌های حین آموزش های نظامی نیروها می گوید: . 《... ما همیشه در کوه ها به دنبال زن ضد انقلاب بودیم. نمی گذاشتیم آنها راحت بخوابند. اطلاعات که به دست می رسید، بلافاصله عملیات انجام می شد. گاهی شب ها منطقه ای را محاصره می‌کردیم. بچّه ها به کوچه و پس کوچه ها و مناطق مشکوک می رفتند و اسلحه پیدا می کردند. نمی گذاشتیم ضد انقلاب راحت در خانه اش بخوابد. صبح‌های زود، زمستان سرما بعد از نماز صبح ما را به ارتفاعات مشرف به شهر می برد. تا بالای زانو در برف فرو می رفتیم. خودش هم می آمد. به سر قلّه که می رسیدیم، خوشحال می شدیم که دیگر آموزش تمام شده؛ امّا می‌گفت: "نه! حالا باید کلا قبر بروید." او می گفت: "من هم مثل شما هستم؛ امّا من مسئولیتی دارم. اگر نتوانم شما را که به این منطقه آمده اید از نظر نظامی آماده کنم، اگر خدایی نکرده برایتان اتفاق بیفتد من مسئول خواهم بود." طوری شده بود که خود "پیشمرگ‌های کرد" به ما می گفتند: "ما که بچّه های کوهستان هستیم، نمی‌توانیم اینطور مثل شما از کوه ها بالا برویم. شما چطور اینقدر سریع بالا می روید؟ گفتیم: "ما فرمانده قَدَر قدرتی مثل داریم که نمی گذارد راحت باشیم. حتّی در سنندج قبل از رفتن به ، صبح و عصر ما را بالای ۱۰ مرتبه به دور زمین صبحگاه می چرخاند و سینه خیز می برد. حتّی از زیر سیم خاردار هم عبور می کردیم. همیشه میگفت: " سخت است، باید سختی بکشید تا بتوانید را تحمل کنید." بچّه ها از پله‌های آهنی بالا می رفتند و پایین می‌پریدند.》 💎 ✔ 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی (سرگذشت نامه ) ، به قلم سردار گلعلی بابایی 📸 معرفی عکس: تابستان ۱۳۶۰، ، پادگان شهید عبادت - "حاج احمد متوسلیان" در کنار یک درجه دار پناهندۀ عراقی🤗 🆔 @yousof_e_moghavemat
تنها زیر باران زندگی شهید مهدی زین الدین گرداورنده کتاب مهدی قربانی ناشر کتاب حماسه یاران سال نشر 1397 تعداد صفحات312 قیمت171000ریال 🌸 موضوع کتاب تنها زیر باران: روایت زندگی وشهادت سردار مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17امام علی ابن ابیطالب(ع)میباشد کتاب مذکور دربرگیرنده خاطراتی منتشره نشده مربوط به زندگی ورزم وشهادت زین الدین از زبان خانواده,همسر وهمرزمان وی است 🌸 #کتاب_خوب #کتاب_شهدا #کتاب_بخوانیم @yousof_e_moghavemat
#یادت_باشد ❤️ عاشقانه ترین کتاب مدافعان حرم به روایت همسر #شهید_سیاهکالی_مرادی 🌹 #کتاب_خوب #کتاب_شهدا #کتاب_بخوانیم @yousof_e_moghavemat
#‌معرفے‌ڪتاب 📚 نویسنده👈 سعید عاکف انتشارات👈 پارس بوک کتاب #خاکهاے‌نرم‌ڪۅشڪ منتخبی از خاطرات خانواده و همرزمان شهید #عبدالحسین‌برونسی در مورد ویژگی‌ها و خصوصیات شهید است. کتاب با ارائه یک زندگینامه فشرده و مختصر از شهید برونسی به نقل خاطرات اطرافیان، آشنایان و همرزمان ایشان پرداخته و هفتاد روایت کوتاه و خواندنی از ابعاد شخصیتی و زندگانی این فرمانده نقل می‌شود. #پیشنهادمطالعه🙏 #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_شهدا @yousof_e_moghavemat
🤛 🚩 «... نیروهای مسلح ایران نمی خواهد. من حریف شما هستم. نیروی قدس حریف شماست. بدانید اشهد بالله هیچ شبی نیست ما نخوابیم و به شما فکر نکنیم. به شما می‌گویم آقای ! من به شما می‌گویم! بدان در آن جایی که فکر نمی‌کنی، ما در نزدیک شما هستیم. در هر کجا که تصور نمی‌کنی، ما در کنار شما هستیم. . . بپرس! ما حوادث سختی را پشت سر گذاشتیم. بیا، ما منتظریم. مرد این میدان ما هستیم برای شما. شما می‌دانید این جنگ یعنی نابودی همه امکانات شما. این جنگ را شما شروع می کنید، اما پایانش را ما ترسیم می‌کنیم...» 📚 منبع نوشته: کتاب ارزشمند ، به اهتمام: علی اکبر مزدآبادی، برش هایی از خاطرات شفاهی 🚩 @yousof_e_moghavemat
📚 📘 🔸️عنوان کتاب: 🔸️به روایت: مرجان در علی ( همسر شهید ) 🔸️به قلم: محمد علی جعفری 🔸️نوبت چاپ: هفدهم ۱۳۹۸ 🔸️ناشر: روایت فتح 🔸️تعداد صفحه: ۱۴۴ 🔸️قیمت: ۱۵,۵۰۰ تومان 🍁 🍂 💎 دوستان بزرگوار! به قول خودمون "اگه این کتابو نخوندین، نصف عمرتون بر فناست...!" 😉🤗🌸 ⚘۱۶ آبان ۱۳۹۴؛ سالروز شهادت 🆔 @yousof_e_moghavemat
📕 ✔ 🌸 عنوان کتاب: نویسنده: سعید عاکف انتشارات: مُلک اعظم نوبت چاپ: چاپ ۲۲۵ام، ۱۳۹۹ قیمت: ۲۸ هزار تومان تعداد صفحه: ۲۶۱ به همراه نامه‌ها و تصاویر. 🌸 ✔ 👈 «یک استثناء در تاریخ چاپ و نشر ایران بدون هیچگونه حمایت رسانه‌ای و توسط یک ناشر واقعاً خصوصی»🚩 ☘ 📚 📚 @yousof_e_moghavemat
📚 🏷 📦 📘 عنوان کتاب: (خاطراتی از ) از مجموعه کتابهای ، شماره ۱۲ به کوشش: محمدعلی صمدی ناسر: انتشارات یا زهرا(س) تعداد صفحه: ۲۲۳ نوبت چاپ: سوم - بهار ۱۳۹۷ قیمت: ۱۸۰۰۰ تومان. ☘ 🌸 📚 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📚 ☆ ♡ «...خانه شلوغ بود. هرکسی، گوشه‌ی کاری را گرفته بود و گاهی صدای می‌پیچید توی خانه. دیدم جلوی درِ اتاقش ایستاده و منتظر است تا با من هم کند. محمّد چندباری رفته و آمده بود، خود من هم توی خانه کار و مشغولیت زیادی داشتم، همین‌ها باعث می‌شد هربار دم رفتنش خیلی معمولی باهم خداحافظی کنیم. دیدم این پا و آن پا می‌کند. گفت: "مامان میشه این دفعه تا جلوی درِ کوچه باهام بیایید و منو بدرقه کنید؟" و یک کاسه کوچک آب توی دستم، ایستاده بودم کنج دیوار راهرو. زبانم سنگین شد. گفتم: "پس یه لحظه صبر کن مادر." رفتم توی حیاط و کمی چشم چرخاندم. فصلی نبود که باغچه و گلدان‌ها پر از باشند. چشمم خورد به شاخه‌ی یکی از گلدان‌های شمعدانی. چندتا گل کوچک سفید داشت. از سوز سرما مچاله شده بود. تا از شاخه جدایش کردم، انگار یک چیزی از جانم کنده شد و افتاد روی زمین. نتوانستم سرپا بایستم. دستم را گرفتم به نرده آهنی و نشستم لبه پله. هوا سرد بود، ولی یک چیزی درون من شعله می‌کشید. گُر گرفته بودم. نفس گرفتم و با خودم گفتم: "خانم سادات! یادت نره داری با خدا معامله‌ می‌کنی ها." دلم قدری آرام گرفت و برگشتم پیش محمد. گل را که انداختم داخل کاسه، روی آب چرخی زد و ایستاد؛ مثل دل خودم که بی‌قرار شده، ولی حالا مطمئن ایستاده بود جلوی درِ کوچه، کنار محمد. از زیر قرآن رد شد و چند قدم که برداشت، برگشت و با گفت: "مامان! محمدت رو خوب نگاه کن که آخرین باره." جواب دادم: "بخشیدمت به امام حسین علیه‌السلام. این حرفا رو نزن." تا وسط کوچه رفت و دوباره صدایم زد: "مامان! هرچی می‌خوای نگاهم کن. دیگه فرصتی پیش نمیاد." پایم را از توی کوچه برداشتم و گذاشتم داخل خانه. گفتم: "برو مادر، بخشیدمت به ." دست گرفتم به لنگه‌ی در تا ببندمش که صدای محمد پیچید تو گوشم. گردن کشیدم، دیدم ایستاده سر کوچه، ساکش را گذاشته روی زمین و دست راستش را گذاشته به سینه‌ی دیوار. با شوخی پرسیدم: "نمی‌خوای بری؟" گفت: "دیدار به قیامت مامان. ان‌شاءالله سر پل صراط." دوباره تکرار کردم: "بخشیدمت به شش ماهه‌ی . با دل قرص برو مادر." همان شد. رفتن هیچ، مثل یک پرنده از جلوی چشمم پر کشید...» 《》 📔 منبع: از کتاب بسیار ارزشمند و خواندنی ؛ روایت زندگی اشرف‌سادات منتظری؛ مادر به قلم شیوای ✍ اونایی که این کتاب رو خوندن، می‌دونن چیه کتاب!...😇 @yousof_e_moghavemat