eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹‏از سردار پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه؟ گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره، بروم یک گوشه‌ای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی برای بچه‌های نوجوان و جوان کار فرهنگی انجام بدم، برای ‌امام زمان(عج) آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، کاری که ‏تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب پس بدهیم. @yousof_e_moghavemat
📔 | 📚 عنوان کتاب:زندگی زیباست 🔻روایتی از حیات شهید سید مرتضی آوینی» که مفصل ترین کتاب درباره حیات شهید آوینی است با روایتی مستند و داستانی، با استفاده از خاطرات و گفت وگوهای غالب افرادی که با این اندیشمند و هنرمند برجسته انقلاب اسلامی مرتبط بودند، زوایای مختلف زندگی این را به مخاطبان بشناساند. ✍ نویسنده:سیدعباس سیدابراهیمی @yousof_e_moghavemat
بدون ؛ لحظه‌ها ماندگار نمی‌شود "مقام معظم رهبری" @yousof_e_moghavemat
🌺عن الامام العصرعلیه السلام: 《 . . سَیأْتِی إِلَی شِیعَتِی مَنْ یدَّعِی اَلْمُشَاهَدَةَ أَلاَ فَمَنِ اِدَّعَی اَلْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ اَلسُّفْیانِی وَ اَلصَّیحَةِ فَهُوَ کذَّابٌ مُفْتَرٍ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِی اَلْعَظِیمِ》 آگاه باشید به زودی کسانی ادّعای مشاهده ( نیابت خاصّه امام) مرا خواهند کرد. آگاه باشید هر کس قبل از خروج سفیانی و شنیدن صدای آسمانی، ادّعای مشاهده مرا کند دروغگو و افترا زننده است؛ و حرکت و نیرویی جز به خدای بزرگ نیست🌺 الاحتجاج ،ج۲ ص۴۷۷ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📚 ☆ ♡ «...خانه شلوغ بود. هرکسی، گوشه‌ی کاری را گرفته بود و گاهی صدای می‌پیچید توی خانه. دیدم جلوی درِ اتاقش ایستاده و منتظر است تا با من هم کند. محمّد چندباری رفته و آمده بود، خود من هم توی خانه کار و مشغولیت زیادی داشتم، همین‌ها باعث می‌شد هربار دم رفتنش خیلی معمولی باهم خداحافظی کنیم. دیدم این پا و آن پا می‌کند. گفت: "مامان میشه این دفعه تا جلوی درِ کوچه باهام بیایید و منو بدرقه کنید؟" و یک کاسه کوچک آب توی دستم، ایستاده بودم کنج دیوار راهرو. زبانم سنگین شد. گفتم: "پس یه لحظه صبر کن مادر." رفتم توی حیاط و کمی چشم چرخاندم. فصلی نبود که باغچه و گلدان‌ها پر از باشند. چشمم خورد به شاخه‌ی یکی از گلدان‌های شمعدانی. چندتا گل کوچک سفید داشت. از سوز سرما مچاله شده بود. تا از شاخه جدایش کردم، انگار یک چیزی از جانم کنده شد و افتاد روی زمین. نتوانستم سرپا بایستم. دستم را گرفتم به نرده آهنی و نشستم لبه پله. هوا سرد بود، ولی یک چیزی درون من شعله می‌کشید. گُر گرفته بودم. نفس گرفتم و با خودم گفتم: "خانم سادات! یادت نره داری با خدا معامله‌ می‌کنی ها." دلم قدری آرام گرفت و برگشتم پیش محمد. گل را که انداختم داخل کاسه، روی آب چرخی زد و ایستاد؛ مثل دل خودم که بی‌قرار شده، ولی حالا مطمئن ایستاده بود جلوی درِ کوچه، کنار محمد. از زیر قرآن رد شد و چند قدم که برداشت، برگشت و با گفت: "مامان! محمدت رو خوب نگاه کن که آخرین باره." جواب دادم: "بخشیدمت به امام حسین علیه‌السلام. این حرفا رو نزن." تا وسط کوچه رفت و دوباره صدایم زد: "مامان! هرچی می‌خوای نگاهم کن. دیگه فرصتی پیش نمیاد." پایم را از توی کوچه برداشتم و گذاشتم داخل خانه. گفتم: "برو مادر، بخشیدمت به ." دست گرفتم به لنگه‌ی در تا ببندمش که صدای محمد پیچید تو گوشم. گردن کشیدم، دیدم ایستاده سر کوچه، ساکش را گذاشته روی زمین و دست راستش را گذاشته به سینه‌ی دیوار. با شوخی پرسیدم: "نمی‌خوای بری؟" گفت: "دیدار به قیامت مامان. ان‌شاءالله سر پل صراط." دوباره تکرار کردم: "بخشیدمت به شش ماهه‌ی . با دل قرص برو مادر." همان شد. رفتن هیچ، مثل یک پرنده از جلوی چشمم پر کشید...» 《》 📔 منبع: از کتاب بسیار ارزشمند و خواندنی ؛ روایت زندگی اشرف‌سادات منتظری؛ مادر به قلم شیوای ✍ اونایی که این کتاب رو خوندن، می‌دونن چیه کتاب!...😇 @yousof_e_moghavemat
سالهـاسـت... انبوهـی از دلتنگی دارند... فــرزندان شــهدا را می گویم... ۱_ فاطمه عبادیان (فرزند شهید محمد عبادیان)۲- حمیدرضاعبادیان (فرزندشهید محمدعبادیان) ۳- رضا عسکری(?) ۴- سیدمهدی دستواره(فرزندشهید سیدمحمدرضا دستواره) ۵- احمدرضاعبادیان (فرزند شهید محمد عبادیان)۶- داود کریمی (فرزند شهید عباس کریمی) ۷- علی پازوکی(فرزند شهید اسدالله پازوکی)۸- خانم اکبری(?).... @yousof_e_moghavemat
20.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 روایت جالب شهید سپهبد حاج‌ قاسم سلیمانی از آخرین دیدار با شهید سردار حسین همدانی لحظاتی پیش از شهادت @yousof_e_moghavemat
🌹برای انجام مأموریتی سوار تنها وسیله نقلیه ای شدم که در منطقه وجود داشت؛ وانتی بود که خربزه برای رزمندگان به خط می برد. 🌹بین راه راننده اتومبیل را نگه داشت و تعدادی خربزه را به جلوی اتومبیل آورد که در طول سفر استفاده کند. سید علی وقتی این حرکت غیر متعهدانه را از او دید، زبان به اعتراض گشود و متذکر شد که محموله‌ی او هدایای مردم است که برای رزمندگان ارسال کرده‌اند و سهم او از آن به اندازه‌ی سایر بچه های رزمنده است. راوی : پدر شهید به نقل از شهید @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📜 ☆ ♡ ⚫ 🔰 ● موضوع: فرازهایی از سخنرانی در جمع رزمندگان تیپ۴ مکانیزه ذوالفقار ۲۷ به مناسبت ؛ فرمانده‌ی این یگان و تنی چند از همراهان او توسط تروریست‌های کومه‌له. •°• °•° ...شهیدانِ عزیزمان؛ محسن نورانی و هردو از شاگردان شهید بزرگوار؛ بودند که از پاییز ۱۳۵۹، ضمن حضور در جبهه‌ی کردستان، جوهره‌ی وجودی‌شان را برای شرکت در یک نبرد سنگین و جهاد طولانی، محک زدند. تا آن‌جایی که سابقه‌ی ذهنی آشنایی من با این دو عزیز گواهی می‌دهد، اینها از آغاز به مریوان رفتند و در کنار برادر بزرگوارمان - که ان‌شاءالله خدا او را نجات بدهد - پرورانده شدند و ساخته شدند و جوهره‌ی رزمی‌شان، در کردستان بود که محک خورد. من هرگز فراموش نمی‌کنم؛ در آن برهه‌ای که سپاه تازه جنگ‌هایش را در کردستان آغاز کرده بود، عزیزان ما ، و با استفاده از ابتدایی‌ترین تجهیزات، کارشان را به عنوان مسئولین واحد ادوات سپاه مریوان شروع کردند. در آن زمان، این سه بزرگوار کارشان را با خمپاره‌انداز ۶۰ میلی‌متری شروع کردند و در یک مقطع زمانی کوتاه، دامنه‌ی فعالیت‌شان را رده به رده گسترش دادند؛ از خمپاره‌انداز ۶۰ به خمپاره‌انداز ۸۱ و بعد از آن، خمپاره‌انداز ۱۲۰ میلی‌متری و بعد از آن، کار با تفنگ ۱۰۶ و موشک‌انداز ۱۰۷ میلی‌متری مینی‌کاتیوشا و بعد که به جنوب رفتیم، به کار در رسته‌ی توپخانه و سلاح سنگین [مشغول شدند.] اینها به قدری عاشقانه و بااخلاص فعالیت می‌کردند که ظرف مدت کوتاهی، حوزه‌ی فعالیت‌شان، رده به رده گسترش پیدا کرد. [اولین کسانی بودند بعد از انقلاب که سیستم موشک‌انداز را در کشور راه انداختند.] این عزیزان، با اعزام دیده‌بان‌های نفوذی به نزدیک اهداف تعیین‌شده، از این نوع موشک‌ها برای زدن مراکز اقتصادی و تاسیسات نظامی و امنیتی رژیم بعث در شهرهای نوار مرزی مریوان - پنجوین استفاده می‌کردند و خدا می‌داند که چقدر این اجرای آتش‌شان، در انهدام آن اهداف، موثر و کارساز بود... 🔰 منبع: از کتاب فاخر و بسیار ارزشمند ، جلد سوم، صفحه ۱۳۸۶ تا ۱۳۸۸. زمان سخنرانی: عصر روز سه‌شنبه مرداد ۱۳۶۲ مکان: ارتفاعات قَلّاجه، اردوگاه شهید بروجردی. ✍ قسمت اول. @yousof_e_moghavemat