eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
284 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💗 حاج احمد 💗
🌸 (ره) ⚘ ✔ سردار شجاع و دلاور سپاه اسلام رئیس ستاد ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) ❤ 💠 بنی صدر در دوران ریاست جمهوری اش، چندین بار به لانه جاسوسی رفت و در آنجا سخنرانی کرد. یک بارش عباس داشت به دانشجوها تمرین رژه می داد. خیلی ها می خواستند از این تریبون سوء استفاده کنند و خودی نشان بدهند. از جمله بنی صدر که بعد از رئیس جمهور شدنش، چند بار در لانه سخنرانی کرد. اولین بار که آمد،هنوز در محوطه بود و برای سخنرانی بالای پشت بام اتاق نگهبانی نرفته بود که بی محلی و بی توجهی به دانشجویان خط امام را نشان داد. در همان جا و وقتی داشت سخنرانی می کرد، که مقداری عقب تر داشت به تعدادی از دانشجویان تمرین رژه می داد، عمداً رژه را طول داد و با همان سر و صدای بلند طبل و سنج و پاهایی که به زمین کوبیده می‌شد، دانشجو ها را تا نزدیک محل سخنرانی آورد تا جواب بی محلی های بنی صدر را بدهد. بنی صدر هم که داشت سخنرانی می کرد، از این سر و صدا خیلی عصبانی شد و با عصبانیت گفت: "این رژه را تمام کنید!!!"😡 چقدر این صحنه جالب و خنده دار بود. در دلم کلی به شیطنت عباس و زرنگی و حاضر جوابی اش خندیدم و کیف کردم.😅 🎺 🥁 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی (روایت زندگی دانشجوی پیرو خط امام و رئیس ستاد ۲۷ ) ، نوشته برادر "جواد کلاته عربی"📝 📖 دوستان این کتاب رو حتماً حتماً حتماً در لیست خریدتون قرار بدید و بخرید و بخونید.☺️ #۱۳_آبان ۲۷_محمد_رسول_الله_ص @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
۲۸ آبان ۱۳۶۲ عملیات 🌸 ✔ سردار سرافراز و نازنین سپاه اسلام فرمانده عملیات لانه جاسوسی رئیس ستاد ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) یار و غار همیشگی 🍁 سردار 🍁 💠 آن روز، میثم گرمازده شده بود و زیر سِرُم بود؛ امّا وقتی به من خبر دادند که توی بیمارستان بهارلو است، سریع خودم را رساندم میدان راه آهن و رفتم بیمارستان. عباس را از منطقه برگردانده بودند تهران. حالش خوب نبود. می خواست نماز بخواند. گفت: "وقتی می خوام مسح سر بکشم، دستم خونی میشه." ازم خواست سرش را توی روشویی بشویم. وقتی دست می کشیدم روی سرش، نوکِ تیزِ ترکش ها می خواست دستم را ببُرد. بهش گفتم: "نوک ترکشا بیرون زده!" گفت: "اگه می تونی، بکششون بیرون." یکی شان را بیرون کشیدم؛ امّا کار من نبود! باید دکترها این کار را می کردند. ترکش ها از همان مجروحیت قبلی توی سرش مانده بود و الان سرِ بعضی هایش زده بود بیرون و عفونت کرده بود. وقتی سرش را می شستم، حتی آخ هم نمی گفت. فقط وقتی تکان می خورد، می فهمیدم که دردش می آید. من هم می ریختم؛ امّا بی صدا! نمی گذاشتم بفهمد. 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ( روایت زندگی دانشجوی پیرو خط امام و رئیس ستاد ۲۷ ، ) به قلم "جواد کلاته عربی" ۲۷_محمد_رسول_الله 💠 @yousof_e_moghavemat 💠
💗 حاج احمد 💗
🚩 رئیس ستاد ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) سردار رشید و دلاور سپاه اسلام ⬅️ بخشهایی از نامه عاشقانه به همسرش: "...خلاصه حاج خانم گفتنی زیاد دارم؛ ولی در جای خودش برایت خواهم نوشت؛ بلکه بیشتر نظرم این است که مقداری در مورد خودت و میثم برایم بنویسی و آنچه در درونت می گذرد، در رابطه با انتخاب این مسیر برایم بنویس! چون همیشه نظرت برایم مهم می باشد! چون من در شرایطی قرار دارم که واقعاً باید در تمام ابعاد مشکلات را تحمل نمایم و در مورد وضعیت کاریت و تغییراتی که در حالات کنونی داری و خصوصاً در وضعیت آموزش و پرورش نیز برایم بنویس. چون من می خواهم از این به بعد در سخنرانی هایم در اینجا در مورد بهبود آن مسائلی که برایم صحبت کردی، تذکراتی بدهم! شاید به این طریق بتوانم کمکی کرده باشم؛ اما بعد از اینکه در مورد خودت نوشتی، از میثم کوچولو نیز برایم بنویس و کارهای جدیدی را که یاد گرفته است، بنویس... البته حاج خانم می بخشی که من اینطور تکه تکه نامه می نویسم، چون وقت بسیار کم است. راستی من بعد از اینکه به اسلام آباد آمدم، بلافاصله برایت به مدرسه تلفن کردم و گفتند که تو نیستی و من پیغام برایت گذاشتم تا به تو بگویند که من تلفن کردم. در ضمن خیلی سعی کردم بعد از عملیات برایت تلفن کنم، ولی فرصت نشد و مجبور شدم که به جای تلفن برایت نامه بنویسم... درضمن از قول من به مامان و بابا و مادر و آقا و کلیه اهل خانواده خودم و خودت و همگی آشنایان سلام برسان و از قول من، میثم را ببوس. تو می توانی به آدرسی که پشت نامه می نویسم، جواب نامه را بدهی... راستی حاج خانم‌، حتماً حتماً نامه برایم بنویس، آن هم مفصل. ولی احتمال دارد که ما از این منطقه به منطقه دیگر برویم که در این صورت برایت تلفن خواهم کرد... درضمن در مورد مرخصی اصلاً مشخص نیست که به چه صورت من می توانم بیایم! انشاءالله هر موقع توانستم با تو تماس می گیرم و در این مورد برایت می گویم... دیگر وقت عزیزت را نمی گیرم و از خدا پیروزی اسلام و موفقیت همه را به خصوص تو و میثم را خواهانم. در ضمن به میثم کوچولو بگو: بابا گفت ، همچنان بگوید که من در بشنوم... 📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، نوشته جواد کلاته عربی 💠 @yousof_e_moghavemat 💠
💗 حاج احمد 💗
🚩 «...هنوز شیطنت های آن دوران یادم نرفته است. وقتی زنگ خانه را می‌زد، سریع می رفتم توی کمد پنهان می‌شدم. عبّاس، کفش های من را جلوی در می‌دید؛ امّا وقتی می آمد داخل، خبری از من نبود. همه جا را می‌گشت تا پیدایم کند. بعد، من یک دفعه می پریدم جلویش؛ درست مثل بچّه ها. با اینکه زیاد نمی دیدمش، امّا روزهای خوبمان خیلی زیاد بود. روزهایی که عبّاس بود، خیلی بهمون خوش می‌گذشت. اصلاً نمی فهمیدم کی آمده که حالا وقت رفتنش شده باشد؛ امّا تا زمزمه‌های رفتنش شروع می شد، تمام غم دنیا می آمد سراغم. هر وقت می‌خواست برود منطقه، خیلی گریه می کردم. بهم می گفت: "من توی جبهه تحرک دارم و مدام بدو بدو می‌کنم، امّا نمی‌دانم چرا تو به جای من لاغر می شوی!" وقتی نبود، خیلی اذیت می‌شدم. غم و غصّه نبودنش، آبم می‌کرد؛ امّا قول و قراری داشتیم که نمی شد زیرپا بگذاریم. یعنی عبّاس نمی توانست بپذیرد. روزبه‌روز وابستگی من به او بیشتر می شد. بهش می گفتم: "اشتباه کردم که قبول کردم، نمی شود دیگر جبهه نروی؟ یا اینکه کمتر بروی؟" همیشه می‌گفت: "آنقدر می می‌روم تا جنگ تمام بشود." هیچ فکر نمی‌کرد جنگ هم یک روز تمام می‌شود و او برمی‌گردد سر خانه و زندگی و ادامه تحصیلاتش. می گفت: "اگر جنگ عراق هم تمام بشود، کار ما هنوز ادامه دارد؛ تا جایی که همه مردم دنیا بگویند...» (به نقل از سرکار خانم سمیه جهانگیری، همسر سردار بزرگوار و سلحشور سپاه اسلام، رئیس ستاد ، ) 🔰 📖 📙 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی ، نوشته ، صفحات ۱۲۲ و ۱۲۳ 📸 شناسنامه عکس: پاییز ۱۳۶۲ ، اردوگاه شهید بروجردی - قلّاجه - عملیات 🌸 💐 🌸 @yousof_e_moghavemat
📙 📚 🏷 🔰 🔸️عنوان کتاب: (روایت زندگی دانشجوی پیرو خط امام و رئیس ستاد ۲۷_محمد_رسول_الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ﷺ ، ) 🔸️تحقیق و نگارش: جواد کلاته عربی 🔸️انتشارات: ۲۷_بعثت 🔸️تعداد صفحه: ۴۷۱ 🔸️مشخصات چاپ: چاپ سوم/اردیبهشت ۱۳۹۹ 🔸️قیمت: ۳۵۰۰۰ تومان. 🍁 🍂 🟦 جهت تهیه کتاب به صفحه instagram.com/nashre27besat مراجعه بفرمائید. ☘ ⚘
💗 حاج احمد 💗
📙 📚 🏷 🔰 🔸️عنوان کتاب: (روایت زندگی دانشجوی پیرو خط امام و رئیس ستاد ، ) 🔸️تحقیق و نگارش: جواد کلاته عربی 🔸️انتشارات: ۲۷_بعثت 🔸️تعداد صفحه: ۴۷۱ 🔸️مشخصات چاپ: چاپ سوم/اردیبهشت ۱۳۹۹ 🔸️قیمت: ۳۵۰۰۰ تومان. 🍁 🍂 🟦 جهت تهیه کتاب به صفحه instagram.com/nashre27besat مراجعه بفرمائید. ☘ ⚘ @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
📙 📚 🏷 🔰 🔸️عنوان کتاب: (روایت زندگی دانشجوی پیرو خط امام و رئیس ستاد ۲۷_محمد_رسول_الله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ﷺ ، ) 🔸️تحقیق و نگارش: جواد کلاته عربی 🔸️انتشارات: ۲۷_بعثت 🔸️تعداد صفحه: ۴۷۱ 🔸️مشخصات چاپ: چاپ سوم/اردیبهشت ۱۳۹۹ 🔸️قیمت: ۳۵۰۰۰ تومان. 🍁 🍂 🟦 جهت تهیه کتاب به صفحه instagram.com/nashre27besat مراجعه بفرمائید. ☘ ⚘ @yousof_e_moghavemat
📚 🍂 🍁 ✍ سخن مدیر: «بعضی روزای شهادت، هیچوقتِ هیچ‌وقت از ذهنِ آدم پاک نمیشن؛ مثل ۱۷ اسفند که روز شهادت حاج همته، یا ۲۴ اسفند که روز شهادت حاج‌عباس کریمی هستش، یا ۱۴ تیر که روز ربایش حاج‌احمد‌آقای متوسلیانِ عزیزمون هستش. بعضی تواریخ نه در ذهن ما آدما بلکه در عمیق‌ترین نقطه‌ی قلبمون حک میشن و پاک‌شدنی نیستن. یکی از همین روزا همین ۲۸ آبان هست؛ ۲۸ آبان ۱۳۶۲ای که فرماندهٔ لشکر۲۷محمدرسول‌الله‌(ص) یعنی ، یکی از بهترین یاران خودش - حتی میشه گفت وفادارترین یار خودش در اون مقطع - رو و از ستون‌های اصلی لشکر رو توی عملیات بزرگ از دست میده....» 🥀 🦋 ✍ این کتاب با عنوان نوشته‌ی «جواد کلاته عربی» از انتشارات ۲۷ بعثت، روایتگر زندگی این سردار بزرگ هستش. (نسخه‌ای که من دارم، چاپ اول برای زمستان ۹۷ هستش؛ اما این کتاب ارزشمند به دفعات چاپ شده و الان به چاپ ششم رسیده. اگر خواستید تهیه کنید، به دوستان نشر که آیدی صفحه‌شونو این زیر میذارم، پیام بدین.) @entesharate27besat ♥︎¡♡¡♡¡♥︎ ••°•°•°•••• 🍃 @yousof_e_mogjavemat