☑ گفت و گویی خواندنی با علی اکبر کساییان از همکلاسی های دوران دانشگاه #حاج_احمد و هم رزمش در کردستان
🔶 اعضای گروهک «سپاه رزگاری»، نقشبندی بودند. دراویش نقشبندی با جمهوری اسلامی دشمنی داشتند. بزرگشان «شیخ عثمان» بود و در «بیاره» مستقر بودند. اما دراویش قادریه که در کل شهرستان های کردستان پراکنده بودند تمایلی به دخالت در سیاست نداشتند. البته دراویش مختلف با هم دوست بودند. بین من و قادری ها ارتباطاتی بود.
🔶 نقشبندی ها با سپاه درگیری داشتند. خلیفه جلال، بزرگ دراویش قادریه به من گفت :
فلانی تو ما را ببر «بیاره» با «شیخ عثمان» صحبت کنیم تا دست از این جنگ بردارد و به تو قول می دهیم دشمن شما را کم کنیم.
🙏 (آنها میخواستند به هر ترتیبی هست «رزگاری» را متقاعد کنند تا دست از مخاصمه با جمهوری اسلامی بردارد. چون همه شان در ریشه درویش و هم مسلک بودند)
😊 شما هم شما اجازه دهید از «مریوان» و «دزلی» عبور کنیم تا برویم «بیاره».
😉 آمدم به #احمد گفتم می خواهم با تو معاملهای بکنم.
😊گفت: بگو.
🙂 گفتم: من بچههای قادریه را که حدود ۲۰ نفر هستند میخواهم پیاده ببرم «بیاره»، تو اجازه خروج از اینجا را به ما بده برویم داخل خاک عراق و برمی گردیم. 🙏😊
☑️ #احمد گفت: نه! تو را میگیرند😒
☺️ گفتم: نگران من نباش.
پرسید: میخواهی چه کنی؟
😎 توضیح دادم که قضیه چیست و می خواهم چه کار کنم و ضمنا گفتم که بچه هایی که در زندان سقز هستند صحبتهایی کردند مبنی بر اینکه در منطقه خبرهایی است و نقل و انتقال نظامیها و تانکها قابل رویت است.
😏 گفت: یعنی فکر کردی که تو می بینی و من ندیدم؟! پس من هم با تو می آیم.
😱 گفتم: محال است، صرفنظر کن!
😊 اما او گفت: با هم می رویم.بعد هم #کربلا میرویم، زیارت میکنیم و برمیگردیم.
👍☺️ قبول کردم و قرار شد شب ماشینی بگیریم و راهی شویم.
#احمد گفت: من میروم ماشین را بنزین بزنم.
🛢 سه تا ۲۰ لیتری بنزین هم گذاشت پشت ماشین آهو . قبل از راه افتادن در خوابگاهی خارج از شهر بودیم که ۲۰ دقیقه تا سپاه فاصله داشت. داشتیم با هم در مورد چگونگی سفر حرف میزدیم و پچ پچ میکردیم که #همت متوجه شد یک خبری هست و ما داریم کاری انجام میدهیم.
😐 پرسید: چه خبر است؟! من هم میآیم.
هر چه گفتیم نه ، گفت محال است نیایم مگر اینکه با ماشین از رویم رد شوید 😄
😏😔 در همین بحث ها و حرف ها بودیم که #عباس_کریمی هم متوجه موضوع شد.
😄👍 گفت: من که هالو نیستم، باید مرا هم ببرید.
😐 عاقبت #حاج_احمد گفت: آنقدری که ماشین جا دارد سوار شوید.
🛫🚀 ... در ذهنم هست که شهید مهتدی هم به جمع ما اضافه شده بود. نزدیکیهای #دزلی که رسیدیم، یکدفعه دیدم صدای هواپیما میآید.
من دم در نشسته بودم، به #احمد گفتم: صدای هواپیما میآید!😕
گفت: نه! هواپیما کجا بود؟
⏰ ۴-۳ دقیقه بعد دیدیم اصلاً کن فیکون شد، همه جا را خاک فرا گرفت. 😤
😠 #حاج_احمد یکدفعه گفت: ترمز بزن همه بروید پایین، بمب خوشهای است.
😩 من اولین بار بود که نام بمب خوشهای را میشنیدم. و اصلاً سربازی نرفتم، تفنگ دست گرفتن را هم از دیگران آموخته بودم اما #متوسلیان خیلی ماهر بود و به عنوان یک نظامی خیلی خوب خدمت کرد، یعنی با انگیزه کار کرد چون انگیزههای نظامی برای مبارزه مسلحانه داشت و میخواست در این ۲ سال خودش را تکمیل کند.
😉 خلاصه بمب خوشهای زدند اما هیچ کدام ما الحمدالله صدمه ای ندید و توانستیم زود از معرکه فرار کنیم و برگشتیم.
🔷 این اتفاق برای ۵ ماه قبل آغاز جنگ است. ( فروردین ۵۹ )
🔲 منبع : فارس نیوز
🆔 @yousof_e_moghavemat
📷 سردار شهید #عباس_کریمی و سردار شهید#سید_رضا_دستواره ، اسفند ۶۲ ، مراسم شهادت #حاج_همت
Eitaa.com/yousof_e_moghavemat
🍃 #وقتی_حاجی_تنها_شد 🌸
💫
✅
👈 خدایی بخونید کپشن ها رو! خیلی واسه نوشتنش زحمت کشیده میشه!!😞
👇
↘
🔶 حسین بهشتی؛ جانشین واحد مخابرات #لشکر۲۷ ؛ که طی عملیات، #بیسیمچی همراه فرماندهی لشکر هم بوده است، در بیان روحیات #محمد_ابراهیم_همت در نبرد #خیبر ، به خصوص در جزیرۀ جنوبی مجنون می گوید:
«...یکی از وقایع منحصر به فردی که واقعاً تا آن موقع از جنگ اتفاق نیافتاده بود، جنگیدن داخل #جزایر_مجنون بود. طی #عملیات_خیبر ، رزمنده هایی که وارد #جزیره_مجنون می شدند، چون هیچ عقبه و پشتیبانی نداشتند، تنها اتکایشان به خداوند متعال بود. این حالت جداافتادگی از پشتیبانی ها، حمایت ها، رفاقت ها و محرومیت از هر گونه امکانات مادی، بچه های داخل جزیره را به خدا نزدیک تر می کرد. احساس می کردیم وارد دنیای دیگری شده ایم که با دنیای بیرون از جزیره، زمین تا آسمان تفاوت دارد. البته این حالت در #حاج_همت بیشتر نمایان بود.
خُب؛ من به عنوان بی_سیم_چی فرماندهی لشکر، همه جا در کنار #حاجی بودم. با کمال شگفتی، می دیدم که #همت از آن همه تنهایی و غُربت، واقعاً لذت می بَرَد. در ذهن امثال من، این توهمات خطور می کرد که هر آن نیروهای دشمن وارد جزیره می شوند و همه ما را یا می کشند و یا به اسارت می برند؛ اما #حاج_همت ، اصلاً چنین فکری در ذهنش نبود. این را ما از حرکات و تصمیم های او می فهمیدیم. تصمیم هایی که واقعاً بوی خون می دادند و از همان #تفکر_عاشورایی این مرد سرچشمه می گرفتند.
با توجه به آن که نیرویی دور و برش نمانده بود، اما به همان چند نفر از مسئولین لشکر که در اطرافش مانده بودند، خیلی وابستگی پیدا کرده بود. به #عباس_کریمی ، #رضا_دستواره ، #اکبر_زجاجی ، #سعید_سلیمانی و از همۀ این ها بیشتر به #سعید_مهتدی .
یادم هست یک روز، چند ساعتی بود که صدای مهتدی از پشت بیسیم ما شنیده نمی شد. #همت که دستپاچه شده بود، به من گفت: «سریع #سعید را به گوش کن، ببین او کجاست؟ چرا با من حرف نمی زند؟ وقتی #سعید پشت بی سیم آمد، #همت با لحنی پر از دلواپسی به او گفت: «کجایی برادر #سعید ؟ چرا اذیتمان می کنی؟» ✔
📄
🌸
👈 منبع کپشن: کتاب خواندنی و باشکوه #شراره_های_خورشید ، نوشته آقایان «گلعلی بابایی و حسین بهزاد» - صفحات ۷۱۸ و ۷۱۹ 🔶
🍃
✅
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_حاج_ابراهیم_همت
#شهید_همت
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#دفاع_مقدس
#شهدای_خیبر
#شهدای_اسفند
http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🗒 #زندگینامه_احمد_متوسلیان 🌸
✔
⬅️ "قسمت بیست و دوم" ➡️
💠 در پی آزادسازی #مریوان ، #احمد پاکسازی محلات و معابر شهر از لوث وجود عناصر ضد انقلاب را در دستور کار نیروهای سپاه قرار داد.
به دنبال تثبیت وضعیت امنیت داخلی شهر #مریوان ، #احمد بلافاصله به اتفاق #عباس_کریمی (مسئول واحد اطلاعات سپاه مریوان)، #محمد_توسلی (مسئول واحد عملیات)، #رضا_چراغی و #حسین_قجه_ای (مسئولین محورهای عملیاتی سپاه)، احمد چراغی، #حسن_زمانی ، #سید_محمدرضا_دستواره و دیگر رزمندگان سپاه مریوان، دست به کار گسترش سازمان رزم قوای انقلاب در منطقه شمال اورامانات و آغاز یک رشته عملیات پاکسازی مواضع تجزیهطلبان در طول ۱۲۰ کیلومتر نوار مرزی مشترک ایران با عراق در آن منطقه شد؛ ضمن این که از پرکردن اوقات فراغت نیروها نیز غفلت نمی کرد.
📚 برگرفته از کتاب جذاب و خواندنی #در_هاله_ای_از_غبار ، صفحه ۵۵ - به قلم سردار گلعلی بابایی
📸 معرفی تصویر: فروردین ۱۳۶۰، مریوان - محمدحسین زاهد خبرنگار اعزامی روزنامه اطلاعات به کردستان در حال مصاحبه با "حاج احمد متوسلیان" ، فرمانده سپاه مریوان
#حاج_احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
🆔 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌹 #اسفند_ماه_شهادت 🚩
✍
🌹
...بازم اسفند رسید
#ماه_شهادت
#حاج_همت و #زجاجی و #حمید_باکری و خیبرش
#حاج_حسین_خرازی و کربلای پنجش
#مهدی_باکری و #عباس_کریمی و بدرش
به یاد #حاج_کاظم_نجفی_رستگار ...و خیلی سرداران دیگه که تو #اسفند کربلایی شدند...🚩
.
.
حداقل از امروز تا پایان سال این صفحه رو از دست ندین. بعد اگر دوست داشتین دیگه دنبال نکنین...ولی تا آخر #خیبر بمونید...💠
🚩
چون اسفند که میاد، (خدا میدونه تعریف از خودمون نمی کنیم) پستهامون با سایر پستهای دیگه فرق می کنه؛ دست خودمون نیست...✔
🌷
اسفند واسمون ماه جنونه!
ماهِ از خود بی خود شدنه!!⚘
🌸
همه پستهامون #خیبریه
همه پستهامون بوی #حاج_همت رو میده...💕
.
.
.
"خُدایا
به شَرطِ لیاقَت
تویِ اِسفَند
یه شَبِ جُمعه
ما رو هَم
کَربَلایی کُن..." 🌹
.
.
.
#شادی_ارواح_طیبه_شهدا_صلوات
@yousof_e_moghavemat