eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل پنجم: آداب توشه برداشتن در سفر و آداب مصرف کردن آن ها از حضرت صادق علیه السلام منقول است: چون به سفر روید سفره با خود بردارید و طعام‌های نفیس در آن سفره بگذارید. از حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم منقول است: از شرف آدمی آن است که توشه خود را نیکو گرداند هرگاه به سفری رود. در حدیث دیگر منقول است: امام زین العابدین علیه السلام چون به سفر حج یا عمره می‌رفتند از بهترین توشه‌ها بر می‌داشتند، مانند لوز و شکر و قائوت ترش و شیرین. از حضرت صادق علیه السلام منقول است: نان در میان توشه خود بردار که باعث برکت می‌شود. در حدیث دیگر منقول است: امام موسی علیه السلام نظر کردند به سفره ای که در آن حلقه‌ها از برنج بود، فرمودند که این حلقه‌ها را بکنید و حلقه‌های آهن بگذارید تا جانوران داخل سفره نشوند. در حدیث دیگر منقول است: حضرت صادق علیه السلام از بعضی اصحاب خود پرسیدند که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام می‌روید؟ گفتند: بلی. فرمود: سفره ای با خود می‌برید یا نه؟ گفتند: بلی. فرمود: اگر به زیارت قبر پدران یا مادران خود بروید چنین نخواهید کرد. گفتند: پس چه چیز بخوریم؟ فرمود: نان با شیر یا ماست. در حدیث دیگر فرمود: شنیده‌ام که جمعی هستند که چون به زیارت قبر امام حسین علیه السلام می‌روند با خود سفره برمی دارند که در میان آن بزغاله بریان و حلواها هست، اگر به زیارت قبر دوستان خود بروند چنین نمی کنند. از حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم منقول است: بهترین خرج کردن‌ها نزد خدا، میانه روی است و خدا اسراف را دشمن می‌دارد مگر در راه حج یا عمره. در حدیث حسن منقول است: صفوان از حضرت صادق علیه السلام پرسید که من اهل خود را با خود به حج می‌برم، خرجی خود را در کمر خود می‌بندم. حضرت فرمود: بلی، پدرم می‌گفت که از قوّت مسافر آن است که نفقه خود را حفظ کند. در حدیث دیگر منقول است که دیگری به آن حضرت عرض کرد که دراهمی که در آن صورت‌ها نقش کردند با خود دارم و آن‌ها را در همیان می‌کنم و در کمر می‌بندم در حالت احرام. فرمود: باکی نیست، خرجی تو است و اعتماد تو بعد از خدا بر آن است. #https://eitaa.com/zandahlm1357
✍ نوشتار تربیتی "خانواده و زوجین" ✅ تحکیم خانواده 💠 قسمت سوم 🔰 ویژگی انسان‌های خودشیفته 🔹قدردانی بیش از حد نیاز اوست؛ 🔻همیشه منتظر این هستند که دیگران از آن‌ها تعریف کنند و انتظار این را هم دارند و به این تعریف و تمجید هم نیاز دارند. و علاقه ای ندارند که انتقاد یا بدی بشنوند. 🔹گاهی دیگران را در حد کالا و شیء می‌بینند؛ 🔻انسان خودشیفته اصلا درک نمی‌کند که طرف مقابلش دارای روح است، انسان است و احساسات و عواطف دارد. هیچ کس حق این را ندارد که عواطف او را خدشه‌دار کند چرا که او قهر می‌کند، بدخلقی می‌کند ولی به خودش اینحق را می‌دهد که به قولی حال دیگران را بگیرد. همه را اذیت کند. 🔸دلیلش هم همین خودشیفتگی می‌باشد. 🔹اصرار در کارها دارد؛ 🔻مثلا اگر قرار است فلان چیز خریده بشود، تمام است و حتما باید خریداری بشود. 🔹درباره خودش نظر واقع‌بینانه ندارد؛ 🔻خودش را آن‌گونه هست نمی‌بیند. یعنی اختلاف زاویه: خودش، خودش را یک طوری می‌بیند و اطرافیان هم او را طور دیگری می‌بینند. اتفاقا بیرونی‌ها این را واقع‌تر می‌بینند. ولی خودش این نگاه را نسبت به خودش ندارد. مثلا اگر همه‌ی عالم بگویند که این بد است، قبول نمی‌کند و می‌گوید که: نه، من خوبم! به همین راحتی می‌گوید: من خوبم بقیه اشتباه می‌کنند و بد قضاوت می‌کنند. 🔹در برابر احساسات و عواطفش آزاردهنده است؛ 🔻همیشه که احساسات مثبت نیست گاهی هم منفی است، مثلا تنفر هم یک نوع احساس است. این‌ها هم احساسات مثبتشان آزاردهنده است و هم احساسات منفی‌اشان بسیار آزاردهنده است. خدانکند احساساتشان گل کند! 🔹فرافِکن هستند؛ 🔻این‌ها مشکلات را همیشه از دیگران می‌دانند، خودشان را بری می‌دانند. مثلا اگر امروز نهار دیر بشود، قبول نمی‌کند؛ زمین و زمان را به هم می‌دوزد که عیب را تقصیر دیگران بیندازد. اگر چه کسی هم از او انتقادی نکند. 🔹با واقعیت‌ها کاری ندارند؛ 🔻نه که واقعیت و حقیقت را خودشان می‌دانند، کاری ندارند که دیگر واقعیت چیست! مثلا وقتی به او می‌گوییم که این حرف تو دارد اورا ناراحت می‌کند! پاسخ می‌دهد: خب او ناراحت نشود. یا مثلا اگر بگویی که این‌ها بچه‌ها هستند و از رفتار تو ناراحت می‌شوند می‌گوید: بیخود که بچه هستند ناراحت نشوند. هزاران دلیل هم بیاوریم باز هم بر روی حرف خود می‌ایستند و قبول نمی‌کنند. ▫️این‌ها یعنی مهارت: یعنی در اینجا ۲۰ فن ذکر شد، مهارت ذکر شد که وقتی می‌گوییم: یک انسان خودشیفته برای زندگی کردن انسان دشواری است بدانیم به چه دلیل؟ ۱۱
نوع برخورد با شوهر بی منطق.mp3
3.79M
◽️ ⭕️ 😔 🔻سلام میشه بگید با آدمای بی منطق چطور باید رفتار کرد ❗️ همسرم خیلی اخلاق عجیب و غریبی داره یک حرف کوچیکه میزنی بزرگش میکنه و رفتارهای خودشو کوچیک جلوه میده وقتی ناراحت و عصبانی میشه هیچ فرقی براش نداره کی باشه و کجا باشه هیچ حد و مرزی را هم رعایت نمیکنه حد وسط نداره یا خوبه یا عصبی و پرخاشگر از کارهاش پشیمون هم میشه ولی غرورش اجازه نمیده به رو بیاره و یا درس بگیره از کارهای زشتش دل صاف و بی کینه ای داره ولی با زبونش و رفتاراش دیگران رو میرنجونه و از حرف های معمولی بدترین برداشت می‌کند و عکس العمل نشون میده لطفا راهنماییم کنید🙏🏻
سلام اقای پوراحمد خواهر شوهرم این دفعه که رفتم خونه پدر شوهرم بهم گفت استادمون میگه زن داداش جزو فامیل حساب نمیشه و باید با فامیل خودش رفت و امد کنه شما میگید من چیکار کنم هر سری که میرم خونه پدر شوهرم یه تیکه بارم میکنه تا عصبانیم کنه تو رو خدا منو راهنمایی کنید ممنونم 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت چهل و شش: چشمانم را بستم.. یک یکِ تصاویر از فیلتر خاطراتم گذشت..خودش بود.. شک نداشتم..اما اینجا..در ایران چه میکرد؟! وقتی چشمانم را باز کردم دیگر نبود.. به دنبالش از پله های آموزشگاه به بیرون دویدم.. رفت،‌سوار بر ماشین وبه سرعت...نمیدانستم باید چیکار کنم آن هم در کشوری ترسناک و غریب.. هراسان به داخل آموزشگاه رفتم و بدون صدور اجازه به اتاق مدیر داخل شدم. همان اتاقی که عطر دانیال را میداد.بدون گفتن سلام مقابل میز و مرد جوانی که با چشمانی متعجب پشتش نشسته بود ایستادم:(اون آقایی که الان اینجا بود..اسمش چیه؟ کجا رفت؟)‌ تمام جملاتم انگلیسی فریاد میشد و میترسیدم که زبانم را نفهمد. مرد به آرامش دعوتم کرد اما کار از این بازیها گذشته بود.دوباره با پرخاشگری،‌ سوالم را تکرار کردم. و او عصبی و حق به جانب جبهه گرفت:(دوستم حسام.. اینکه کجا رفت هم فکر نکنم به شما ربطی داشته باشه..) خواستم شماره یا آدرسی از او به من بدهد که بی فایده بود و به هیچ عنوان قبول نکرد.گفتم با دوستت تماس بگیر و بگو تا به اینجا بیاید..تماس گرفت.. چندین بار..اما در دسترس نبود. نمیدانستم باید به کدام بیابان سربگذارم. شماره ی تماسم را روی میزش گذاشتم و با کله شقی خواهش کردم تا آن را به دوستش بدهد. بدونِ‌ آنکه یادم بیاید برای چه به آن آموزشگاه رفته بودم به خانه برگشتم. دوباره همان درد لعنتی به سراغِ معده ام آمد با تهوعی به مراتب سنگین تر.. باز هم صدای اذان مسلمانان رویِ‌ جاده ی خاکی‌‌ِ‌ افکارم قدم میزد و سوهانی میشد بر روحِ ترک خورده ام. جلوی چشمان نگرانِ‌ پروین به اتاقم پناه بردم. مغزم فریاد میزد که خودش بود...خوده خودش..اما چرا اینجا..؟ چرا زندگیم را به بازی گرفت..؟ تمام شب،رختخواب عرصه ایی شد برای درد.. تهوع.. پیچیدن به خود.. جنگیدنِ افکار.. و باز صدای اذان بلند شد.. برای بستن و پنجره به رویِ‌ الله اکبر مسلمانان از جایم برخواستم. چشمانم سیاهی رفت.. پاهایم سست شد.. و برخورد با زمین تنها منبع حسیم را پتک باران کرد. صدای زمین خوردن آنقدر بلند بود که پروینِ‌ نمازِ صبح خوان را به اتاقم بکشاند..چیزی نمیدیدم اما یا فاطمه ی زهرایش را میشنیدم.. تکانم داد.. صدایم زد.. توانی برایِ چرخاندن زبان نبود..گوشی به دست، پتویی بر تنِ یخ زده ام کشید.. صدایش نگران بود و لرزان:(‌الو.. سلام آقا حسام..تو رو خدا پاشید بیاید اینجا.. سارا خانوم نقش زمین شده..) حسام‌؟؟ در مورد کدام حسام حرف میزد..؟؟ حسامی که من امروز دیدمش؟ تهوع به وجودم هجوم آورد.. و من بالا آوردم تمام نداشته های معده ام را... پیرزن با صدایی که سعی در کنترلش داشت فریاد زد:(آقا حسام.. تو رو خدا بدو بیا مادر.. این دختر اصلا حالش خوب نیست.. داره خون بالا میاره!من نمیدونم چه خاکی بر سرم بریزم..) خون؟؟؟ کاش تمام زندگیم را بالا میآوردم! ادامه دارد..... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357