eitaa logo
ذره‌بین درشهر
19.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی مدیریت کانال @Haditaheriardakani آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
، محمود🌷 (۱۳۷۲_۱۲۸۱ه.ش) فیزیک‌دان‌ ایرانی ✅ در تهران، در خانواده‌ای تفرشی به دنیا آمد. ، از دولت‌مردانِ قاجاری بود. که به در اعزام شد. اما به دلایل شخصی و خانوادگی، همسر و دو فرزندِ خود را در رها کرد و به ایران بازگشت. ✅ با سختی و مشکلاتِ زیاد، فرزندانِ خود را در بیروت بزرگ کرد و آن‌ها را طوری کرد که هر دو به دست یافتند. ✅ محمود ابتدا در لبنان و سپس در ، در رشته‌های و و درس خواند و سرانجام گرفت و به ایران بازگشت. ✅ او در بنیانگذاری مدرسه‌ی ، دارالمعلمین عالی، موسسه‌ی ژئوفیزیک و ، نقش داشت و بیش از ۵۰ سال استاد فیزیکِ بود. ✅ در دولتِ ، مدتی وزیر فرهنگ شد و به ایجاد کمک کرد. او چند دوره نیز را به عهده داشت و سناتور انتصابی بود. ✅ به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و عربی مسلط و در زبان فارسی بود و با عالمانی چون ، و مراوده‌ی علمی داشت. آرامگاه او در تفرش است. نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد... 📚 فرهنگ‌ نامه ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و اما حُسن ختام، پشت جلد کتابِ نوشته‌ی ایرج‌ حسابی که چاپ هفتاد و هشتم روی آن جلوه‌گری می کند این گونه نوشته است: ، در بازگویی روزهای بازپسین از همه می گویند؛ از پدر، مادربزرگ، همسر و هرکس که در گذر زندگی دستی و آغوشی به مهربانی به سویشان گشوده‌اند. از مادربزرگ خود بارها با لفظ یاد می کند و آن‌جا که فرزندانشان در پرسشی ناخواسته و نابهنگام از لفظ خانم و آقا و تاکید هماره‌ی پدر می‌پرسند در پاسخ به تاکید می‌گویند:"خانم و آقا بودن آسان نیست، سابقه، تربیت و نجابت باید فراهم باشد. ایمان و اعتقاد از ارکان خانم و آقا بودن است. اگر خانم و آقایی به این مرتبه برسند، می‌دانند چه کارهایی باید انجام دهند‌ و چه کارهایی نباید انجام دهند یا به قولِ آن‌قدر هست که بانگ جرسی می‌آید... خانم و آقا هیچگاه دروغ نمی‌گویند و در نشست و برخاست و خیلی از مسائل اجتماعی آداب لازم را رعایت می کنند." @zarrhbin
، سیدمرتضی🌷 ( ۱۳۷۲_۱۳۲۶ ه.ش. ) مستندساز دفاع مقدس (روایت فتح) ✅ اهل شهر ری بود. در همین شهر به مدرسه رفت و سپس تحصیلات دانشگاهی خود را در ، در دانشکده‌ی هنرهای زیبای به پایان رساند. ✅ پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی، را در مسیری دیگر انداخت و موجب شد وی به فعالیت‌های هنری و روی آورد. ✅ در نخستین سال پیروزی انقلاب اسلامی، مجموعه‌ای درباره‌ی حوادث خونینِ و سپس مجموعه‌ی مستند را ساخت که جلب توجه کرد. ✅ با آغازِ جنگ‌ تحمیلی، هنر خود را به برد و از همان روزهای آغازین به تهیه‌ی فیلم‌هایِ درباره‌ی مشغول شد. ✅ کار او در این دوره، مجموعه‌ی تلویزیونیِ است که تا هفتاد برنامه ادامه یافت. ✅ پس از پایانِ جنگ، بار دیگر در سال ۱۳۷۰، ادامه‌ی ساختِ را با ایجاد "موسسه‌ی فرهنگی روایت فتح" آغاز کرد. ✅ او مجموعه‌ی ۱۰ قسمتی را، که درباره‌ی محاصره و سقوطِ و سپس فتح و بازپس‌گیری آن بود، تهیه کرد. ✅ در عرصه‌ی نیز فعال بود و چند سال مجله‌ی "سوره" و نیز مجله‌ی "ادبیات داستانی" را به عهده داشت. ✅ او در فروردین سال ۱۳۷۲، هنگام فیلم‌برداری در منطقه‌ی فکّه، بر اثر انفجار مین به رسید. نام و یادش گرامی و راهش پُر رهروباد... 📚 فرهنگ نامه‌ی نام آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و امّا سیّد شهیدان اهل قلم، در کتابِ "تکرار یک تنهایی" با من و تو این‌گونه می‌گوید: تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری ناآشنا هستم،خیر. من از یک راه طی شده، با شما حرف می‌زنم. من هم سال‌های سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام. به شب‌های شعر و گالری‌های نقاشی رفته‌ام. موسیقی کلاسیک گوش داده‌ام. ساعت‌ها از وقتم را به مباحثات بیهوده و درباره‌ی چیزهایی که نمی‌دانسته‌ام گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه‌فروشی و و تظاهر به داناییِ بسیار زیسته‌ام، ریش پرفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب "انسان تک‌ساختی" [نوشته] "هربرت مارکوزه" را بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش، طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند عجب، فلانی چه کتاب‌هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد. امّا خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که تظاهر به دانایی هرگز جایگزینِ نمی‌شود و حتی از این بالاتر، دانایی نیز با تحصیل فلسفه حاصل نمی‌آید. باید در جستجوی بود و این متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد آن را خواهد یافت و در نزد خویش خواهد یافت. و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. @zarrhbin
، عباس 🎬 (تولد: ۱۳۱۹ ه.ش.) کارگردان و فیلم‌نامه نویس ✅ یکی از فیلم‌سازان ایرانی است که دارد. از دانشکده‌ی هنرهای زیبایِ فارغ‌التحصیل شد، ✅ و تا ۲۶ سالگی در زمینه‌ی ، طراحی و گرافیک و ساختن آگهی تبلیغاتی برای کار می کرد. ✅ در سال ۱۳۴۸ "کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان" را در تهران تاسیس کرد. ✅ از آن پس واردِ شد و تولید کرد تا کنون بیش از ۴۰ فیلم کوتاه، بلند و مستند ساخته که خانه‌ی دوست کجاست؟، زندگی و دیگر هیچ، زیر درختان زیتون، طعم گیلاس، کلوزآپ و باد ما را خواهد برد و دَه از آنهاست. ✅ بیش از ۷۰ جایزه‌ی داخلی و بین‌المللی کسب کرده که مهم‌ترین آن‌ها ، شیر نقره‌ای جشنواره‌ی وِنیز و جایزه‌ی آکیرا کوروساواست. نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد... 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 بزرگ‌مرد سینمای ایران در تاریخ ۱۴ تیر ۱۳۹۵ بدرودِ حیات گفتند و پسندیده است امروز که نیز نام دارد، دیالوگهای ماندگار فیلم‌های را باهم بخوانیم که قدرتِ قلم را در ماندگاری آن‌ها به رُخ می‌کشد؛ خوشبختی ادّعا نیست، به تظاهر نیست، به گفتن نیست! خوشبختی یه حسه... وقتی خوشبختی، که اونو حس کنی که نه اطرافیانتو اذیت کنی و نه اونا تو رو... 📽 طعمِ گیلاس 🖋🍂🍃📝🍃🍂🖋 زندان برای انسان‌های خوب خوبه، اما برای آدم‌های بد بده چون انسان‌های خوب پند می‌گیرند و انسان‌های بد تجربه 📽 نمایِ نزدیک 🖋🍂🍃📝🍃🍂🖋 من می‌دونم خودکشی از گناهان کبیره‌ ست اما اینم گناه بزرگیه که انسان خوشبخت نباشد. 📽 طعم گیلاس 🖋🍂🍃📝🍃🍂🖋 تو خونه‌ی فقرا اگه بچه هم نباشه که دیگه چیزی پیدا نمی‌شه! 📽 لباسی برای عروس 🖋🍂🍃📝🍃🍂🖋 مادر: امین، یه چیزی بِهت بگم، هیچ آدمی متعلق به هیچ آدمی نیست، حتی تو بچه‌ی من هستی اما مال من نیستی. 📽 دَه 🖋🍂🍃📝🍃🍂🖋 بهزاد : فکر می‌کنم فرهاد هم بیستون رو تنهایی کَنده. فرهادو می‌شناسی؟ یوسف گورکن: بله! همشهریمانه! پنج فرسخی این‌جاست! بهزاد: آها! باریکلا! … ولی بیستون رو فرهاد نکنده. یوسف گورکن: می‌دانم! بهزاد: کی کَنده؟ یوسف گورکن: عشقش کَنده … عشقِ شیرین. بهزاد: باریکلا! اهل دلم که هستی! یوسف گورکن: آدم که بی‌دل نمی‌شه آقا. 📽 باد ما را خواهد برد 🖋🍂🍃📝🍃🍂🖋 @zarrhbin
، عزت‌الله 🎬 (تولد ۱۳۰۴ ه.ش.) بازیگر ✅ در محله‌ی به دنیا آمد. "فعالیت هنری" خود را با در تماشاخانه‌های لاله‌زار آغاز کرد و زیر نظرِ به "بازیگری" پرداخت. ✅ چندی به رفت و در مدرسه‌ی و تئاتر تحصیل کرد. پس از بازگشت به ایران از دانشکده‌ی‌‌ هنرهای‌ دراماتیک‌ِ نیز مدرکِ گرفت. ✅ نخست در نمایشنامه‌های معروفی چون "خانه‌ی عروسک"، "کرگدن" و "امیرارسلان" بازی کرد. اما شکوفایی او در با فیلمِ در نقشِ "مَش‌ حسن" به کارگردانی آغاز شد که شهرت و بسیار برایش آورد. ✅ بعضی از فیلم‌های دیگری که در آن‌ها ایفای نقش کرده، عبارت است از "آقای‌ هالو"، "کمال‌الملک"، "روز واقعه"، "هامون"، "روسری آبی" و "خانه‌ای روی آب"و... ✅ در "تلویزیون" نیز، در مجموعه‌ی به کارگردانی ، ایفای نقش کرده است. ✅ تا کنون جوایز بسیاری از جشنواره‌های داخلی، خارجی و جهانی دریافت کرده است. ✅ فرزند او نیز، تواناست. 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران ( آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و سرانجام آقای بازیگر، سال ۱۳۸۲ و نویسنده‌ی کتاب "من عزتم، بچه‌ی سنگلج" در تاریخ ۲۶ مرداد ۱۳۹۷ در سن ۹۴ سالگی بدرود حیات گفت؛ نامش گرامی و یادش جاویدان...🥀 📝 بخوانیم چند دیالوگ‌ ماندگارِ در فیلم‌های مختلف.... 🎥 توی این مملکت، بخل، حسادت و تنگ نظری شغل دوم همه‌ی مردمه...(خانه‌ای روی آب ساخته‌ی بهمن فرمان‌آرا) 🎥 ما عاشق هم نبودیم! معتاد هم بودیم...(حُکم، ساخته‌ی مسعود کیمیایی) 🎥 خوشبختی اون چیزی نیست که آدم از بیرون ببینه، خوشبختی تو دل آدمه، دل اَگه خوش باشه، آدم خوشبخته...(روسری آبی، ساخته‌ی رخشان بنی‌اعتماد) 🎥 فکر و ذکرمون شد کسب آبرو...چه آبرویی؟ مملکت رو تعطیل کنید دارالایتام دایر کنید درست‌تره. مردم نان شب ندارند! شراب از فرانسه می‌آید. قحطی‌ست. د‌وا نیست مرض بیداد می‌کند. نفوس حق‌النفس می‌دهند. باران رحمت از دولتی سر قبله‌ی عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی. ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. چشم‌ها خمار از تراخم است و چهره‌‌ها تکیده از تریاک. اون چهارتا آب انبار زمان شاه‌عباس هم آبش کرم گذاشته.... (حاجی واشنگتن، ساخته‌ی علی حاتمی) @zarrhbin
، محمدجواد🌷 (۱۳۶۰_۱۳۱۲ه.ش.) روحانی مبارز ✅ در و در خانواده‌ای پیشه‌ور به دنیا آمد. پس از تحصیل در ، در ۲۰ سالگی به رفت. ✅ در آن‌جا از درس علمای بزرگ حوزه، مانند ، و استفاده کرد. هم‌زمان نیز با تحصیل در ، "مدرک دکترای الهیات" خود را دریافت کرد. ✅ # محمدجوادباهنر شخصیتی اندیشمند، مبارز و بود. در قم با طلّاب دیگری چون و و جمعی دیگر در انتشار "نشریه‌ی مکتب تشیّع" همکاری داشت. ✅ در فعّال بود. به همین سبب بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، مدتی دستگیر و شد. در سال ۱۳۵۰ نیز به کلی گردید. ✅ یکی از بنیانگذارانِ ، عضوِ و از مؤسسانِ بود. او از سوی مردم "کرمان" به عضویتِ انتخاب شد. ✅ در سال ۱۳۵۹، در دولت ، مسئولیتِ وزارتِ و پرورش را به عهده گرفت. ✅ هنگامی که ، "رئیس جمهوری" شد، او را در مقام به مجلس معرفی کرد(۱۳۶۰). ✅ امّا در ۸ شهریور همان سال این بر اثر انفجار بمبی که "منافقین" در محل منفجر کردند، به رسیدند. ✅ در سال‌های قبل از انقلاب در استخدامِ "آموزش و پرورش" بود و با و ، در تالیف ، همکاری می‌کرد. نامش گرامی، یادش جاویدان و راهش پر رهرو باد...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 امروز هشتم شهریور مصادف است با سال‌روز شهادت شهیدان ، یاد و نامشان گرامی. 💠 می‌فرمایند: تا مدارس ما اصلاح نشود؛ ، ضمانتی برای "تداوم" ندارد. 💠 و در خاطرات، اینگونه از یاد شده است: وقتی گزارش کار در رابطه با نحوه‌ی کار در نهضت سوادآموزی برای می دهند، امام می‌گویند: شما این همه کار کرده‌اید و هیچ نمی‌گویید. ایشان می‌گویند: «چه لزومی دارد که آن را مطرح کنم؟» می گفت:«ترجیح می‌دهم کارهای یک وزیر را انجام بدهم ولی اسم وزیر را نداشته باشم.» به گفت: چرا کارهایی را که انجام می دهید مطرح نمی کنید برای جامعه؟ می‌گفت: حالا چه لزومی دارد مطرح کنیم که ما این کارها را کردیم؟  💠 و باز در نقلِ اینگونه از ایشان یاد شده است؛ در مسافرت‌ها می‌گفت: من چیزی احتیـاح ندارم؛ لحافــم، است، پتویم ، دیگر چه می‌خواهم. این سخنان را در زمانی که نخست‌وزیر مملکت اسلامی نیز بود، مکرر بیان می‌کرد. در زمانی که بود و به همراه نخست وزیر به منطقه‌ی جیرفت و کهنوج می‌رفت، شب را در اداره‌ی آموزش و پرورش با عبا به عنوان روپوش و کفش به صورت بالش به خواب می‌رفت. @zarrhbin
، عبدالحسین🌷 (۱۳۷۸_۱۳۰۱ ه.ش.) تاریخ‌نگار و مثنوی‌پژوه ✅ در ، در خانواده‌ی به دنیا آمد. علاوه بر درس‌های ، درس‌های را هم خواند و در امتحان ورودی با رتبه‌ی اول پذیرفته شد؛ ولی بدون اینکه ثبت‌نام کند به بروجرد بازگشت و . ✅ پس از ۴ سال بار دیگر به رفت و با ورود به در ، درس خواند و با رتبه‌ی اول فارغ‌التحصیل شد. ✅ از همان آغاز با کسانی چون ، ، ، و آشنا شد و از دانشِ آنها استفاده کرد. او بیش از استاد دانشگاه تهران و دانشگاه‌های دیگر بود. ✅ حدودِ تالیف کرد؛ نوشت، عضو انجمن‌ها و مراکز علمی بسیار بود و تربیت کرد. ✅ او با ، "سرّ نی"، "بحر در کوزه" و "پله پله تا ملاقات خدا" که در دو دهه‌ی آخر عمر نوشت، نامِ خود را در مقامِ برجسته ثبت کرد. ✅ در دهه‌ی آخر عمر به عضویتِ شورای عالی علمی مرکزِ در آمد و با همکاری همسر خود ، مدیریت بخش ادبیات آن مرکز را به عهده گرفت. ✅ تعدادی دیگر از عبارت است از: "با کاروان حلّه"، "از کوچه‌ی رندان (درباره‌ی حافظ)"، "دو قرن سکوت"، "بامداد اسلام"، "کارنامه‌ی اسلام"، "فرار از مدرسه (درباره‌ی غزالی)"، "تاریخ در ترازو" و "تاریخ مردم ایران". ✅ در سال‌هاس آخر عمر، را به کتابخانه‌ی زادگاهش، شهرِ اهدا کرد. 📚 فرهنگ‌نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌و اما بیشتر بدانیم، در مورد طرح مُهرها، سکه‌ها و دانه به دانه‌ی وقف‌نامه‌ها در دوره‌های مختلف تاریخی، اطلاعات کافی داشت و این‌ها را دسته بندی کرده بود، طوری که اسدالله امیری او را به تشبیه کرده است. 📌می گویند استاد زرین کوب یک تشت یخ را زیر میز تحریرش می‌گذاشته و شب‌ها پا را در آن فرو می‌برده است تا بلکه خوابش نبرد و بتواند بیشتر به تحقیق و مطالعه بپردازد. 📌 ازدواج قمر آریان و عبدالحسین زرین‌کوب اگر چه فرزندی با نام فامیلی زرین‌کوب به بار نداشت، اما مولود این هم پیمانی ابدی، انبوهی از مطالب ارزشمند علمی است که تا ابد نام این دو بزرگ را زنده نگاه خواهد داشت؛ 📌 عظیم زرین‌کوب برادر عبدالحسین اینچنین از دکتر می‌گوید: بعد از جلسات هفتگی به همسرش می‌گفت: «قمر دیگه به من دکتر نگو». در مدتی هم که پدر و مادر ما زنده بودند، هیچ‌گاه نمی‌گفتند پسرمان دکتر شده است. نه پدر و مادرم از این مسائل خوش‌شان می‌آمد و نه زرین‌کوب. فکر می‌کنم قبل از آن‌که دانش زرین‌کوب در نظر گرفته شود، اخلاق  و ادب او بود که باعث شد در جامعه در میان آدم‌های معمولی و کم‌سواد گرفته تا دیگران شناخته شود. حتی آدم‌های کم‌سواد و کاسب‌، آثار زرین‌کوب را خوانده‌اند و به او علاقه‌مند هستند. 📌 همچنین می‌گویند از نظر انسانی و اخلاقی پندهایی از زرین‌کوب یاد گرفته‌ایم که شاید در طول عمرمان نه از پدر و مادر و نه از مدرسه یاد نگرفته‌ایم.  این است که یک نویسنده و انسان اهل فکر و فرهنگ را بزرگ می‌کند؛ این موضوع جدا از دانش اوست. @zarrhbin
▫️ ادامه داد: "با همین کتاب‌ها آدم توده‌ای می‌شود. طرفدار شوروی می‌شود سر از زندان و شاید هم تیرباران در می‌آورد!" مرد ادامه داد: "کارمند کتابفروشی به من گفت یک خانم ساده با لهجه‌ی شیرین یزدی آمده کتاب کاپیتال مارکس را می‌خواهد. او از من خواست با شما صحبت کنم. حالا بگو ببینم، در تهران کجا زندگی می‌کنی؟ با چه کسی هستی؟" مهری احساس کرد دارد چشمش روی خیلی چیزها باز می‌شود. احساس دلزدگی و تهوع داشت. در آن لحظه بود که فهمید بهاره و مینا چه هدفی از ایجادِ با او داشته‌اند. ▪️بازهم از روی سفره‌ی دلش را پیش مرد باز کرد. گفت با همسرش برای درس‌خواندن به تهران آمده‌اند. بعد ماجرای را کامل گفت. آن مرد محترم پرسید: "از این کتاب‌ها در خانه‌ات داری؟" گفت: "یکی دو کتاب کوچک و چند مقاله دارم." مرد گفت: "اگر یکی از این کتاب‌ها را در خانه‌ات ببیند، کار شوهرت تمام است! حتماً برای او پانزده‌سال حبس می‌بُرّند. خودت را هم سال‌ها نگه می‌دارند. زود برو خانه، کتاب‌ها را از خانه‌ات خارج کن. با آن دوستانت هم دیگر هم‌صحبت نشو. آن‌ها حتماً کمونیست هستند. اگر آن‌ها را بگیرند، تو را هم دستگیر می‌کنند!" ▫️آن مرد نیم‌ساعت درباره‌ی شوروی و استالین و توده‌ای‌های ایران و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ صحبت کرد. برخورد ساواک را با کمونیست‌ها و توضیح داد. مهری را نصیحت کرد و گفت: "این‌ جا تهران است. هنوز آدم مهربان و صاف و صادق در آن بسیار است. ولی افراد خطرناک و نامرد هم در این شهر فراوانند. به هر کسی نباید اعتماد کنی." از پنجره اتاق او دیده می‌شد. آن مرد اشاره به دانشگاه کرد و گفت: "آن‌جا مرکز تضاد است. مردان و زنان دانشمند و میهن‌پرست و از خودگذشته‌ای در آن‌جا درس می‌دهند و درس می‌خوانند؛ ▪️اما در این محوطه، روز به روز نامردانِ نوکر‌صفت در حال افزایش هستند. عده‌ای نوکری شاه و آمریکایی‌ها را می‌کنند و عده‌ای نوکری شوروی‌ها را. با هزار نیرنگ و ترفند نیرو و طرفدار جذب می‌کنند. دنبال آدم‌های آسیب‌پذیر ساده‌ای چون تو می‌گردند. اگر چشم و گوش‌ات باز نباشد، هم از مغزت استفاده می‌کنند و هم از جسمت! آلوده‌ات می‌کنند. از تو یک می‌سازند. یا داخل زندان می‌میری و یا چریک می‌شوی و توی خیابان و جنگل کشته می‌شوی!" ▫️ که سخنانش رنگ دلسوزی به خود گرفته بود، ادامه داد: این جا تهران است؛ تهرانی که دارد ارزش‌های انسانی خودش را از دست می‌دهد. شهر پول و شهوت، حقه‌بازی، سیاست و کثافت‌کاری. مواظب باش! صد سال با یزد و کرمان و طبس فرق دارد. چهارتا آدم سنتی که در آن پیدا می‌شود، طلا بلکه الماس هستند." درباره‌ی همسایه‌های مهربانش صحبت کرد. مرد کتابفروش گفت: "آن‌ها مردمان شریفی هستند. حتماً تازه از آذربایجان آمده‌اند؛ مثل تو که تازه از یزد آمده‌ای. در این شهر مردم بَره‌وار می‌آیند، اما گرگ می‌شوند. اگر کار یا مشکلی داری، با همان همسایه‌های مهربانت در میان بگذار." ▪️او چند جلد کتاب به مهری معرفی کرد و گفت اگر خواست کتاب بخواند، آن‌ها را مطالعه‌ کند. مرد گفت: "هر وقت خواستی کتاب بخوانی به کتابخانه‌ی دانشگاه پیشِ آقای برو. مرد دانایی است. تو را راهنمایی می‌کند." مهری وقتی از اتاق آن مرد مهربان بیرون آمد، مثل اینکه چهل‌سال بزرگ‌تر شده بود. بی‌نهایت را شکر کرد و پیش خودش گفت: "داشتم شوهرکم را به خطر می‌انداختم!" ▫️سریع سوار اتوبوس شد. عجله داشت که هر چه زودتر به خانه برسد. تا به خانه رسید و مقاله‌هایی را که بهاره به او داده بود، داخل یک کیسه کرد و آن‌ها را برد کنار خیابان گذاشت. برگشت خانه. افتاد روی رختخواب و زار زار گریه کرد. صبح روز بعد مهری پیشِ ملینا رفت و به او در پخت شیرینی کمک کرد. چند شب بعد بهاره و مینا به دیدنش آمدند و به آنها گفت مشکلاتی برایش پیش‌ آمده است. ساواک و پلیس به او مشکوک شده‌اند. احتمالِ خطر دارد. بهتر است همدیگر را نبینند و از هم بی‌خبر باشند. ▪️یک‌سال بعد مهری دوباره را دید. مرد احوال او و همسرش را پرسید و خودش را به مهری معرفی کرد‌. گفت: "من همایون صنعتی‌زاده هستم. کاری داشته باشید در خدمت هستم." بعدها مهری و شوهرش با رفت‌و‌آمد برقرار کردند و از راهنمایی‌های او بهره‌مند شدند. ✅ پایان؛ هفته‌ی آینده با "جلسه‌ی دادگاه" را همراهی کنید. 📚 شازده حمام، جلد۴ ✍ @zarrhbin
، کریم 🌷 (۱۳۳۱_۱۲۸۹ ه.ش.) بنیانگذار سازمان جنگل‌بانی کشور ✅ در "مشهد" به دنیا آمد. در رشته‌ی مهندسی‌ کشاورزی و سپس رشته‌ی در تحصیل کرد و پس بازگشت به ایران، استادِ شد. ✅ او نخستین در ایران بود. ساعی به نقاط گوناگون ایران سفر کرد و به شناسایی و طبقه‌بندی پرداخت. ✅ او نخستین کسی است که برای ایجادِ در "ایران" گام برداشت. به همین دلیل، از سوی یکی از مجله‌های علمی و تخصصی ، در مقام یکی از نوادر علمی معرفی شد. ✅ در دولتِ ، وزیر کشاورزی بود و در همان زمان، در مسیر شیراز به تهران در اثر سقوط هواپیما کشته شد. ✅ در خیابان ولی‌عصر تهران، به یاد این مردِ ، نام‌گذاری شده است. از ساعی دو جلد کتابِ در انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است. 🍃 نام و یادش گرامی و راهش سبز و پر رهرو باد...🌹 📚 فرهنگ‌ نامه‌ی نام‌آوران ( آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۳ 📌 امروز شانزدهم خرداد در تقویم ایرانی به نامِ نام‌‌گذاری شده است. واما از بیشتر بدانیم؛ 🍃 ایشان پدرِ ، کسی که چنارهای خیابان ولیعصر را کاشت تا این خیابان یکی از زیباترین خیابان‌های دنیا باشد، پارک ساعی را بنا نهاد، سازمان جنگلبانی را تأسيس کرد و رشته‌ی جنگل‌بانی را وارد دانشگاه کرد. 🍂 و در ادامه، ماجرای درگذشتِ را از قول محمد ابراهیمی بشنوید که بعدا شد : در دوران نوجوانی، از آنجا که خواهرم و همسرش در شیراز زندگی می‌کردند، زیاد به شیراز می‌رفتم... 🍃 یکی از این بارها در بازگشت از شیراز چند دقیقه‌ای به پرواز مانده بود که مردی با کت و شلوار اتوکشیده بالا آمد و رو به مسافران گفت: «مسافران عزیز! من مسئولیتی در سرجنگل‌داری کشور دارم و چند ساعت پیش به من خبر دادند یک هیئت خارجی مهم مرتبط با کارم به تهران آمده‌اند و قصد مذاکره و انعقاد قرارداد دارند و حضور من در این مذاکرات و بازدیدها ضروری است. از طرفی هواپیما هم جای اضافه ندارد. هر‌کس که بلیت خودش را به من بدهد، من همین الان هزینه بلیت برگشت و یک هفته اقامت و تفریح در بهترین هتل شیراز را به او می‌دهم.» 🍂 من کتم را روی دستم انداختم، بلند شدم و گفتم: «من بلیتم را به شما می‌دهم، از لطف شما هم ممنونم؛ من خواهرم اینجاست و به هتل و هزینه‌های دیگر احتیاجی ندارم؛ شما به کارتان برسید.» خلاصه هر‌چه آن مرد اصرار کرد، من چیزی قبول نکردم و به منزل خواهرم برگشتم. 🍃 چند ساعتی که گذشت، رادیو با قطع برنامه‌های خود اعلام کرد: «هواپیمای حامل تعداد زیادی از هم‌وطنان که از شیراز به تهران در حرکت بود، سقوط کرده و تمام مسافران از جمله ، رئیس سازمان سرجنگل‌داری کشور و بنیان‌گذار بسیاری از پارک‌ها، باغ‌ها و جنگل‌های کشور کشته شده‌اند.» 🍂 حالا من برای همیشه تأسف می‌خورم که چرا با دادن بلیت خودم به آن مرد که بعد از مرگش فهمیدم چه خدمات بزرگی به سرسبزی و آبادانیِ کرده است، باعث شدم کشورم از خدمات او محروم شود و من زنده بمانم.‌ 🍃 @zarrhbin
31.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺خالی از لطف نیست شنیدن صحبت‌های استاندار در جمع طلاب اردکان در مورد نتایج مطالعات آلایندگی دشت اردکان_یزد @zarrhbin🕊