eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.7هزار دنبال‌کننده
60.7هزار عکس
9.4هزار ویدیو
188 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 گداے تو از هرڪسے ڪه پا بخورد تورا ڪه داشتہ باشد غمِ چہ را بخورد تمام دغدغہ‌اش حسرٺ همین جملہ‌سٺ خداڪند ڪه مسیرم بہ بخورد 🌷 🌷 @zarrhbin
4_5987574561158203013.mp3
4.48M
🌴شب زیارتی امام حسین(ع) 🍃آقا بزار بمونم همیشه مبتلاتون 🍃میشه منم بمیرم به عشق کربلاتون 🎤 🌷 🌷 @zarrhbin
🌼سلامی گرم باعطر گل 🌺و به لطافت لبخند خدا 🌼برایتان چیده‌ام 🌺تا روزتان بخیر ، دلتان شاد 🌼و زندگیتان زیباتر شود 🌻جمعه‌تـون گلبــارون عزیزانم🌻 @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بـه عالمے نفروشم دمے ز حالم را ... کہ انتــظار فرج "قیمتے ترین" چیز است "ألـلَّھُمَ ؏َـجـِّلْ لِوَلـیِڪْ ألفرَج" @zarrhbin ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌
📌 (عجل الله تعالی فرجه الشریف):برای تعجیل در فرج بسیار دعا کنید که آن فرج و گشایش شماست 👇👇👇 بسم الله الرحمن الرحیم إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ @zarrhbin
🌷 (فوت: ۷۷۲ ه.ق.) پهلوان ✅ نامش ، ملقّب به ، عارفی پهلوان و شجاع بود. شعر نیز می‌سرود و منظومه‌ای به نام از او باقی است. ✅ بیشتر به سبب حکایت‌هایی که درباره‌اش بر سر زبان‌هاست، شُهرت یافته است. یکی از آن حکایت‌ها این است که می‌گویند قرار بود در هندوستان با پهلوانی مسابقه بدهد و کسی تردید نداشت که پوریا بر غلبه می‌کند. ✅ اما صبحگاه روز پیش از مسابقه، ، که برای ادای نماز به مسجد رفته بود، شنید که زنی گریان و اشک‌ریزان به درگاه خدا می‌کند که فرزندش را در مسابقه با پهلوانی که می‌گویند شکست‌ناپذیر است، کمک کند؛ ✅ زیرا اگر پسرش شکست بخورد، حیثیّت و آبروی او در هند بر باد می‌رود. با شنیدن درددلِ پهلوان هندی، تصمیم می‌گیرد خود را مغلوب حریف کند. ✅ از این رو، هنگامی که با او روبه‌رو می‌شود، پس از کشاکش بسیار، شگردی به کار می‌برد که مغلوب رقیب خود شود. در میان ناباوری، پوریای‌ ولی مسابقه را می‌بازد تا دلِ نشکسته باشد. از آن پس نماد جوان‌مردی و گذشت در عین قدرت و زورمندی شده است. 🍃نام و یادش گرامی و راهش سبز و پر رهرو باد...🌹 📚 فرهنگ‌ نامه‌ی نام‌آوران ( آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۳ 📌 در تقویم ایرانی روز "بیستم خردادماه" روزِ و ورزش زورخانه‌ای و همچنین روزِ نام گرفته است و اما از پوریای ولی بیشتر بدانیم؛ ✅ اشعار و خصوصاً دست کم در عصر خود و در میان شاگردان وی از اعتبار بسیار بالایی برخوردار بوده است و حتی برخی وی را از عوامل پیشرفت ادبیات آسیای مرکزی و حتی‌ ایران می‌دانند. "پوریای ولی" در رباعیات خود گرایش زیادی به سرودن دارد و علاقۀ زیادی به سرایش از مرگ و می و معشوق و آغاز و انجام جهان و به طور کلی افکار فلسفی و نشان می‌دهد. رباعی‌های زیر و شباهت آن‌ها به آثار خیام جالب توجه است:   آتش که النگه می‌زند سینه‌ی ماست دریا که چو موج می‌زند دیده‌ی ماست این کوزه‌گران که کوزه‌ها می‌سازند از خاک برادران دیرینه‌ی ماست 💠💠💠   هنگام سحر نرگس و هم لاله شکفت مرغ سحری ناله‌کنان این می‌گفت می نوش که بی‌نشان خواهی مرد برخیز که در خاک بسی خواهی خفت  💠💠💠 ما شیره‌ی تلخ هری و بلخ خوریم از هر ماهی، ز غرّه تا سلخ خوریم تقدیر چنین بود که صاف عنبی زهّاد تُرُش خورند و ما تلخ خوریم 💠💠💠 گر بر سر نفس خود امیری مردی ور بر دگری خُرد نگیری مردی مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده‌ای بگیری مردی 💠💠💠   گر کار جهان به زور بودی و نبرد مرد از سر نامرد برآوردی گرد این کار جهان چو کعبتین [است] و چو نرد نامرد ز مرد می‌برد، چتوان کرد؟ 💠💠💠   با بد منشین [و] باش بیگانه‌ی او در دام افتی اگر خوری دانه‌ی او تیر از سر راستی کمان را کج دید بنگر که چگونه رست از خانه‌ی او 💠💠💠   ✅ مرگ پهلوان محمود خوارزمی یا همان هم‌چون تولد و وقایع زندگی او در هاله‌ای از ابهام است و هرچند تمامی منابع وفات او را سال ۷۷۲ هجری قمری ذکر کرده‌اند اما سه آرامگاه به نام او وجود دارد؛ یکی در شهرستان خوی از استان آذربایجان غربی، یکی مابین فومن و صومعه‌سرا و یکی در شهر خیوه کشور ازبکستان. البته طبق منابع احتمال اینکه مقبره‌ی ، آرامگاه اصلی وی باشد بسیار بیشتر است.  @zarrhbin
اگر میخواهید کودکانتان در آینده بلندقد شوند؛ تخم بلدرچین را در برنامه غذایی آنها بگنجانید !🥚 مشکل کوتاه قدی کودک بیشتر ناشی از کمبود زینک است وتخم بلدرچین منبع طبیعی زینک هستند. @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده ✅ 🥀 ▫️در آبان ۱۳۹۳ سری به کوچه‌های‌ قدیمی محل تولدم زدم. در چهارم دی‌ماه ۱۳۹۴ هم به آن‌جا سفر کردم؛ همان کوچه‌ای که خانه‌ی خلیفه محمدعلی در آن بود. همه چیز عوض شده بود. هربار که وارد آن کوچه می‌شوم، مثلِ اصحاف‌ کهف هستم. ما چرا فکر می‌کنیم ماجرای فقط داستان است؟ ▪️ هر داستانی که خداوند متعال در آورده، حکمتی فراتر از ظاهر آیات در آن نهفته است. همه‌ی آدم‌های ۸۰_۷۰ ساله‌ی امروزی، به نوعی اصحاب‌ کهف هستند. همه چیز از آب‌ و‌ هوا، تکنولوژی، ارزش پول، اخلاق، مراودات اجتماعی، کالبد، نما، ظاهر ساختمان‌ها و آداب و رسوم، کوچه و محله عوض شده است. ▫️مثل همه محله‌های قدیمیِ شهرهای دیگر، محله‌ی ما هم عوض شده است. قیمت آب، نان، زمین و قبر به شکل فاحشی تغییر کرده است. ارزش شناسنامه و کارت ملی و حتی رژیم عوض شده است. داستانِ اصحاب‌ کهف را برای ما گفته است. ما که در خوابیم. وقتی برای مدتی کوتاه بیدار می‌شویم، می‌بینیم. خودِ هستیم. ▪️بعد از بیداری در می‌یابیم که چون اصحاب کهف، فقط به درد تبلیغات دولت‌ها و پر کردن جیبِ سرمایه‌داران می‌خوریم و تنها برای پیشرفت اهداف سیاسی_اقتصادی آن‌هاست که به ظاهر بیداریم. بهتر است دوباره به غار پناه ببریم و بازیچه‌ی مردمان و دولت‌های عصر و زمانه‌ی خود نشویم. همان که اصحاب‌ کهف کردند؛ یعنی بازگشت دوباره به و فرو رفتن در . ▫️در کوچه و محله‌ی قدیمی ما بخش عمده‌ای از خانه‌ها تخریب شده است. خانه‌های آجری به جای خانه‌های خشت و گلی ساخته شده است. حتماً شنیده‌اید . اما محله‌ی ما محله‌ی بادگیرها نبود. در تمام محله‌ی ما شاید یک یا دو خانه بادگیر داشت. آیا بیشتر ساکنان محله‌ی ما مردمانی فقیر بودند که توان بادگیر ساختن نداشتند؟ آیا محله‌ی پشت‌باغ در زمان خود جدیدساز بود و عصر بادگیر تمام شده بود؟ فکر نکنم این طور باشد. در محله‌ی ما تاریخی محله‌ی ماست. ▪️در سال ۱۳۹۲ خانه‌ی خلیفه محمدعلی دست‌نخورده باقی مانده بود؛ درست مثل پنجاه سال قبل. همان خانه‌ای که اکرم پیش از پنجاه‌سال است در آن زندگی می‌کند. اما خانه‌ی روبه‌روی آن متعلق به خواهر اکرم بود، خراب کرده و به جای آن ساختمانی جدید ساخته‌اند. خانه‌ای مدرن با آیفون تصویری و پنجره‌های آهنی که از کوچه نور می‌گیرد. خانه‌ای درون‌گرا، اکنون برون‌گرا شده است. ؟، عرض کوچه‌ها پهن‌تر و ماشین‌رو شده است. 👇👇👇👇
▫️پسر جوانی داشت جلوِ خانه‌ی اکرم، موتورش را تعمیر می‌کرد. می‌دانستم خانه‌ی کجاست، اما به عمد از او آدرس آنجا را پرسیدم. اظهار بی‌اطلاعی کرد و پرسید: "خلیفه محمدعلی دیگر کیست؟" گفتم: "خانه‌اش همین‌ جاها بود." گفت: "اشتباه می‌کنی! این‌جا کسی به اسم خلیفه محمدعلی نداریم." پرسیدم: "چند سال است در این کوچه و خانه ساکن هستید؟" گفت: "حدود هشت سال." ▪️بدون آنکه حرفی بزنم، درِ خانه‌ی را زدم. صدای زنی از داخل آمد. با صدای بلند گفتم: "خانه‌ی خلیفه محمدعلی اینجاست؟" پسر تعمیرکار موتور سرش را بلند کرد و نگاهی عاقل اندر سفیه به من انداخت. زن داخل خانه پاسخ داد: "بفرمائید." گفتم: "اکرم‌خانم! من حسین پاپلی هستم." گفت: "حسین‌آقا؟... چه‌عجب!... بفرمائید... بفرمائید...خوش آمدید!" اکرم‌خانم در آن هنگام (۱۳۹۲) ۷۵ سال داشت. به پسر تعمیرکار گفتم: "این‌جا خانه‌ی خلیفه محمدعلی و شهربانوست. اگر این دفعه کسی از شما آدرس آن را پرسید، نشانش بدهید." ▫️دیگر روزگارِ این که اعضای محله همدیگر و آبا و اجدادشان را بشناسند، گذشته است. حالا حتی در خانه‌ها پنجره‌ی بیرونی دارند؛ یعنی پنجره‌هایی که به داخل کوچه باز می‌شوند. خانه‌های سنتی یزد هرگز پنجره به داخل کوچه نداشتند، اما حالا دارند. این پنجره‌ها به غیر از نور‌گیری، به چه کار می‌آید؟ دیگر عصر همسایگی و نان قرض‌دادن گذشته است. ▪️روی لبه‌ی ایوان خانه‌ی اکرم می‌نشینم. از هر گوشه‌ی آن خانه، خاطره‌ای دلپذیر🍃 به یاد دارم. صورتِ نورانی ، بساطِ آن زن یهودیِ دوره‌گرد، چهره‌ی همیشه عصبانیِ و نگاه مهربانِ از مقابل چشمانم می‌گذرد. عقرب کشتن و احساس قهرمان بودنم و رفت‌ و‌ آمدهای آن روزی که زیرزمین را تمیز می‌کردیم را به چشم می‌بینم. ▫️حوضِ خانه آب نداشت. خشکِ خشک بود. دیگر عصری که خانه‌های یزد حوض داشته باشند، تمام شده است. البته خانه‌ی جکوزی، سونا و استخر دارد. قبلاً در یزد مثل شهرهای دیگر، آب متعادل‌تر مصرف می‌شد. حالا چطور؟ مصرفِ آب هم شده است. ▪️روی لبه‌ی تالار نشسته‌ام و چای می‌نوشم. حوض وسط حیات آب ندارد. دیگر عصر پُر آبی سپری شده است. عصر آب ارزان تمام شده است. اما باغچه‌ها باصفاست. در آن خانه تک و تنها زندگی می‌کند. بچه‌هایش همگی ازدواج کرده و پیِ زندگی‌شان رفته‌اند. او حالا ۹ نوه و دو نتیجه دارد. از زیبایی دل‌انگیزش جز موهای تماماً سفید و شبیه به چتری برفی، چیزی نمانده است. . بعید می‌دانم هرگز از کرم ضدّ آفتاب و انواع پودرهای آرایشی استفاده کرده باشد. 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin