eitaa logo
💕زندگی عاشقانه💕
26.3هزار دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
83 فایل
ازحسین بن علی هرچه بخواهی بدهد توزرنگ باش وازونسل علی دوست بخواه👪 مباحث و دوره های #رایگان تخصصی #همسرداری، #تربیت_فرزند، و.. ادمین تبلیغ @yamahdi85 📛استفاده ازمطالب فقط با #لینک_کانال جایزست❎ 👈رزرو تبلیغات↙ @tab_zendegiashghane
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد 📡 پیامدهای ماهواره در خانواده ⁉️چه شد که پای ماهواره به خانه‌هایمان باز شد؟ فصل2️⃣: لذت گرایی و دور ماندن از فضاهای معنوی ⬅️چه کنیم که این طعم را به کام دیگران بچشانیم؟ 1️⃣ چشیدن، راه چشاندن 🔸کسی که خود، طعم شیرین محبّت خدای عزیز 🌺 را نچشیده، نمی‌تواند این مزه را به دیگران بچشاند؛ یعنی باید چشید تا چشاند. 🔹یکی از دستورهای اهل بیت علیهم السلام برای دعوت مردم به سوی معنویت، دوری جستن از حرام 📛 و تن دادن به رضای الهی🌼 است. وقتی ما به سوی گناه نمی‌رویم و هر کاری را که رضای خدا در آن است، انجام دهیم، بوی خدا🌸 می‌گیریم و مردم با دیدن ما و معاشرت با ما به فکر برگشتن به اصلشان می‌افتند. 💟 امام صدق و راستی، صادق علیه السلام🌸 به مُفضّل فرمود: ای مُفضّل! به شیعیان ما بگو که مردم را با چشم‌پوشی👀 از حرام‌های الهی و دوری جستن از گناهان🔥 و تبعیت از رضای خداوند، به سوی ما دعوت کنند. همانا آن گاه که شیعیان ما این‌چنین شدند، مردم، به سرعت به سوی ما می‌آیند. ⬅️ پدر و مادری که دوست ندارید فرزندتان👧👦، مشتری شبکه‌های ماهواره‌ای📡 باشد! کسانی که از اعتیاد همسرتان به فیلم‌ها و سریال‌های مستهجن📺 گلایه دارید! شمایی که دوست دارید بستگان و آشنایان‌تان را از سفرۀ آلودۀ ماهواره دور کنید! بیایید تصمیم بگیریم در همۀ زندگی به آنچه خدا گفته، عمل کنیم، تا دیگران با دیدن ما و نشست و برخاست با ما، طعم شیرین با خدا🌸 بودن را بچشند. ✅ «تو وقتی بوی خدا می‌گیری، مشام فطرت دیگران را از بوی متفّعن♨️ دنیا خارج می‌کنی. تو وقتی رنگ خدا 🌈می‌گیری، نگاه فطرت دیگران را نجات می‌دهی از هر چه زشتی است. تو وقتی نمای خدا می‌شوی روی زمین، مردم، یاد سرزمین مادری‌شان می‌کنند؛ همان سرزمینی که در و دیوارش، خدا 🕋 را فریاد می‌زند. تو اگر خدایی شوی، امتداد پیدا خواهی کرد. خدایی شدن در تو نخواهد ایستاد.» 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 147- 149 @abbasivaladi ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
898899715_-212565.mp3
4.71M
📌 مسائل 📝 و ⁉️آیا می توان با ازدواج اعتقادات طرف مقابل را تغییر داد؟! 👇 حاج آقا ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
شید تا لینک رو برنداشتم😊👆👆
💥 برگرفته از حوادث خرداد تا شهریور سال ۱۳۹۳ در شهر آمرلی عراق بود که با خوشه چینی از خاطرات مردم مقاوم و رزمندگان دلاور این شهر، به ویژه فرماندهی بی‌نظیر سپهبد شهید در قالب داستانی عاشقانه روایت شده است. نویسنده : فاطمه ولی نژاد ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت55 💠 دمپایی‌هایش را با بی‌تعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده می‌شد :«بچه
🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخرین پنجشنبه ماه و شهریور ماه و ياد درگذشتگان😔 🌼 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🙏التماس دعا 🙏 در آخرین پنجشنبه ماه یادی کنیم از همه اموات و درگذشتگان 😔 با نثار شاخه 🌼 گلی و فاتحه ای... باشد تا روحشون قرین رحمت و آرامش الهی گردد ‎‌‌‌‌‌‌ ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
زوجهای عزیز ؛ کانال دوم ما براتون ضروریه حتما بشید😊👆
اینکه افتاده به سمتِ تو مسیرم کافیست تا قیامت شده ای نِعمَ الاَمیرم، کافیست جز حسین بن علی عشقِ دگر نیست مرا در همین حد که به عشقِ تو فقیرم کافیست ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
سال‌ هاسٺ ڪہ تمام نقشه ‌ها را زیر و رو مے ڪنیم بہ امید نشانہ ‌اے... اقلیم‌ ها پُر است از نبودنٺ بیا ڪہ جھان در انتظار توسٺ مولاے ما! اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرجـــ 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
✨ به تو از دور سلام به سلیمان جهان، • از طرف مور سلام ✨ به تو از دور سلام به حسین از طرف • وصله ‌ی ناجور سلام ✨ به تو از دور سلام به سلیمان جهان، •• از طرف مور سلام ✨ به تو از دور سلام می زنه واسه زیارت •• دل من شور سلام 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌♨️اضطرار فرج♨️ ❌‌‌خسته شدن از ظلم به تنهایی کافی نیست … 🛑«خسته شدن از ظلم به تنهایی کافی نیست» باید « تحمل عدالت» رو هم داشته باشیم! 🛑مردم ریختند در خونه حضرت علی علیه السلام و اصرار کردند که: « یاعلی! شما بیائید حکومت رو به عهده بگیرید » اما حضرت فرمودند: « نه! منو رها کنید! » (نهج البلاغه/خطبه۹۲) 🛑علت امتناع حضرت این بود که هر چند مردم از ظلم خسته شده بودند اما خواهان عدالت هم نبودند!! 🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧔🏻 🧐 آقای محترم ✅ وقتی زنت باهات میکنه و میگه ، دنبالم نیا، به این معنیه که رو بگیر و برم 👌دستاشو بگیر و کن و نذار بره ❌ نه اینکه شونه‌هاتو بالا بندازی و بگی هر جور راحتی😡 👈 زن ها همان کوچکی هستند که تا آخر عمر باید را کشید... آنها زن هستند سعی نکنید با بی‌توجهی تغییرشان دهید آنها هرگز مرد نمی‌شوند فقط از درون می‌میرند و دیگر دوستتان نخواهند داشت...😣 ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برداشت هایی از کتاب 🔰🔰🔰 🌸 حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند: انجام دادن یک حج نزد من خوشایندتر از آن است که یک برده یا حتی هفتاد برده را آزاد سازم؛ ولی اگر خانواده مسلمان را بر عهده بگیرم و آنان را برطرف کنم و آنان را بپوشانم و آنها شوم، این کار برای من از اینکه یک یا دو حج یا بگزارم، خوشایند تر است. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ❤️ خانوم خونه ❤️ نیازهای ما شخصی هست و اجتماعی✅ حالا شخصی ها باز فردی هست و گروهی و باز توی اینها نیازهای واقعی هست و نیازهای کاذب. اینها رو که شناختی کارت راحت تر ميشه. هرجایی هستی به این فکر کن اگر میتونی نیاز خودت و دیگران را در حد تمام توانت به بهترین نحو برآورده کنی. ما بعضی وقت ها یادمون میره همه نیازهای ما نه دنیایی هست و نه فقط برای این دنیا ولی باید به این نیازها طوری جواب بدیم که اونها در خدمت ما باشن نه مدام تمام عمر برای راحتی و لذت بيشتر بدویم. اگر بتونی خودت رو به سختی بیندازی تا دیگران نیازهایشان برآورده بشه این خودش عین لذت هست نیازهای همسر، مادر و پدر، فرزندان، خانواده، فاميل، محله، همشهری، جامعه، کشور و نیاز اسلام به ما را باید بشناسیم. اول از خودت و خانواده شروع کن بعد گسترش بده نیاز به محبت، غذا آماده کردن، نگاه مهربان، تمیزی، خوب صحبت کردن، مراقبت از دل و دین و جسم و روحشون. نیاز مادی یا معنوی. در اوج ناز داشتن هم نیاز دارن هم برآورنده نیازها هستن ❤️😍❤️ @jalasaaat ارسال مطلب✅ کپی⛔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🧔🏻 🔴 تقویت رابطه عاشقانه 💠 مردها بدانند کمک به همسر در امور خانه و نگهداری از بچه‌ها باعث می‌شود که زن فرصت و حوصله کافی برای روابط عاشقانه و محبت‌آمیز با شما را داشته باشد. 💠 کارهای سنگین و زیاد در خانه زن را از لحاظ روحی و جسمی خسته می‌کند و ناخودآگاه نشاط و توان ایجاد رابطه عاطفی قوی‌تر و مستمر با همسر‌ را از دست می‌دهد. 💠 برای زن خیلی شیرین است که گاهی شوهرش، متواضعانه در خانه خدمت کند. اینکار لذت رابطه‌ی شما در خلوت را نیز زیاد می‌کند. ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma   ═══✼🍃🌹🍃✼══
و باز هم دیگر بدون تو گذشت 😔 🌼روزهاے هفتہ را با عشـق تو سر مےڪنم 🌼تا بہ مےرسم احساس دیگر مےڪنم 🌼حس دیدار تو در من جمعہ غـوغا مےڪند 🌼جمعہ ها چشمان خود را حلقـہ بر در مےڪنم ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💕زندگی عاشقانه💕
#تنها_میان_داعش #قسمت56 🍃🌸 *﷽ 🌸🍃 ✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_پنجاه_وششم 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، ع
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: ═══✼🍃🌹🍃✼══ @zendegiasheghane_ma ═══✼🍃🌹🍃✼══