eitaa logo
بشنو از زن چون حکایت می‌کند
399 دنبال‌کننده
238 عکس
142 ویدیو
11 فایل
🌹ضیافتی اندیشه ورزانه به نام حضرت مادر سلام الله علیها . 📩راه ارتباطی جهت پیشنهادات خوب شما رفیقان طریق: @Beshnoazzan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایا مجالی هست که در زمانه حاکمیت هوش مصنوعی ، آن هم حاکمیت به گونه ای که جای ها و ها را به خوبی پر کرده است و یا پر خواهد کرد؛ آن گونه که کارکرد انسان ها توسط رباتها تامین خواهد شد، از خود بپرسیم: حضور مادرانه در خانه چگونه حضوری است که و روشن دل در برنامه معلی در پاسخ به این سوال: 🔹️که شما می توانی بفهمی که مادرت کدام سمت سکوی اجرا قرار گرفته است؟ و فاطمه دختر نابینای روشن دل این گونه حاکمیت یک موجود سراسر وجود به نام مادر را به تصویر می کشد ، واز حضوری می گوید که نیاز به چشم ندارد: ❣چون من همیشه توی دنیا و توی خونه را احساس می کنم ، مادرم سمت راست نشسته است. 💞و چه دقیق و درست فهمیده بود. چگونه می توان با اهل این تاریخ از یک نقطه امن و امان گفت ؟ نقطه امنی که در هر شرایطی می تواند کشتی نوح باشد و رقیبی هم‌ندارد‌. مادری ،همان بودنی است که با وجودش انسانیت معنا می شود و بودنش همه حصارها را درمی نوردد؛ آن گونه که بدون چشم هم در بهشت حضورش هستی که: 💎الجنت تحت اقدام الامهات. و تو بگو که حس بودن در بهشت ، چشم لازم دارد یا وسعت حضور را می طلبد ؟ و با وجود مادر رکوع و سجود میسر می شود و مگر سجده چیزی جز عبودیت است؟ و مادری همان حضور نرمی است که عبودیت بشر را ممکن می سازد . 🔍و سوالی که اکنون مطرح است: آیا جامعه امروز با همه زرق وبرق فضای مدرن، در تربیت است؟ گویی هنوز در فهم‌معنای مادر ، باید تامل کنیم تا به ضرورت اندیشه ورزی در حوزه زن واقف گردیم. 💢مجال اندیشه ورزی دختران و زنان امروز: ✅@ziafat_andishe
زن تاریخ( ۲): من...من از شما می ترسم روح الله خان !شما مثل مردان بزرگ حرف می زنید و زود است، خیلی زود، که این طور حرف بزنید. من می ترسم که اینگونه رشد، شما را بسوزاند. نه ...اگر رشد در کار باشد، این نوع رشد، هیچ نمی سوزاند؛ چون من کنار چشمه اب خنکی که ان بالا هست می نشینم؛ و کنار جوی آب خنک و پونه های سردِ خوش بو ... شما ؛با این شور و حالی که دارید ،شاید که شاعر بشوید . ممکن است؛ امّا کارهای دیگر را بیشتر از شعر گفتن دوست دارم . دلم میخواهد یک روز همه روستاییان را دور هم جمع کنم ، به دستشان بدهم، اسب برایشان تهیه کنم و، مثل ، راهشان بیندازم بروند همه خانه ها را بگیرند و همه آنهایی را که آن بالای بالا نشسته اند و به مردم می گویند... هیس! اگر قبل از آن روز، کسانی حرف های شما را بشنوند ،دیگر هرگز از آن روز نخواهد رسید. _باشد... درسم بدهید ! _من چه چیز به شما درس بدهم روح الله خان ؟ _هر چیز که می دانید من می توانم یاد بگیرم. _ شما بیش از من می دانید . _نه ...من چیزهایی را و به چیزهایی .اینها با فرق می کند... شما درباره مادرم پرسیدید، من جواب دادم. مقصودتان از آن سوال چه بود ؟ _من می خواستم آهسته آهسته درباره همه زن ها بپرسم، درباره زن. و بدانم که آیا میدانید آنها چه قدر هستند؟ _بله، می‌دانم .اما مادر من، اگر پدرم شهید نمی شد ،از آن زنان دردمند نبود. پدرم، می‌گویند که هرگز با او بلند سخن نمی‌گفت و هرگز جز به مهربانی به صورتش نگاه نمی کرد. 🔰 📚 ✍️ 💠 💠@ziafat_andishe