بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
#زینب_گودرزی 📝
چه مادر و دختر شبیه به همی!
یکی ام ابیها دیگری مثل مادر همدمخواهر و برادرها!
هر دو ۵ ساله بودند که، خانم خانه شدند.
البته با کمی تفاوت. مادر انیس و مونسی جز پدر نداشت .
دختر دو برادر و یک خواهر که حالا در ۵ سالگی باید مراقب و مونس آنها میشد.
هر دو پرستاری را تجربه کرده بودند! مادر وقتی که پدرش با سر و روی خونین از جنگ برمیگشت و یا نه، مردم ناسپاس با خاکستر و ...او را میآزردند .
اما پرستاریدختر، روزهای آخر عمر مادر شروع شد.
آن روزها نمیدانست مادر فقط چند صباحی دیگر مهمان خانه است!
گاهی دست بر کمر ،گاهی دست بر دیوار میگرفت ،حیف ،که روزهای انتظار برای دیدن روی زیبای ، محسن برادر سومش ثمر نداد .
تمام امید پرستار، به شفای بیمار است، اما، امشب وقتی مادر به او گفت: زینبم بعد از من تو باید، مراقب برادرها و خواهرت باشی ،بند دل دختر پاره شد. تمام (۷۵ _ ۹۰ )روز دست به دیوار شدن مادر ،برایش دعا کرده بود.
تا جایی که قد و بالای کوچکش اجازه میداد،گوشهای از کارهای خانه را گرفته بود.
باخودش فکر کرده، اگر دیگر نگوید: مادر گیسوانم را شانه کن، دستهای مادر درد نمیگیرد و کبودی بازویش خوب میشود!
آن شب ،بوی عطر آشنایی ،مثل عطر نبی الله میآمد!
مادر که بقچه را گشود ،بوی بهشت و آرامش روزهای با رسول الله بودن پیچید !
عطر تمام گلهای عالم خانه را پر کرد !
مادر لباس سفیدی را از بقچه به زینب داد و گفت: این برای حسین جاناست! زینب جان ،جان تو و جان حسین!
مادر رفت وتنها شد....
نبی الله او را زَین اَب (زینب= زینت پدر ) نامیده بود.
از همان بدو تولد او را همتراز خدیجه کبری سلام الله علیها دانستند که در راه اعتلای اسلام مصائب و سختی های زیادی را تحمل خواهد کرد.
جایگاه رفیع ،نقش بیبدیل، معرفت ،علم، ایمان ،عالمهی تمام معنا، نقش سیاسی اجتماعی، کلاسهای تفسیر قرآن او زبانزد هر زن و مردی که او را میشناختند و یا وآزهاش به گوش آنها رسیده بود.
اما مدینه .....
تداعی خاطرات مدینه برای او از بی کسی مادرش زهرا، دستهای بسته بابا و پارههای جگر حسن نیست !
گرچه او وخانوادهاش با بذل ،تمام داشتهها، وفاداری ثابت کردند .
سالها بعد....
سرزمین کربلا، اهل کوفه ،سرزمین شام!
مزد سالها خوبی آنها را ،یکجا دادند !
گودی قتلگاه، خیمههای سوخته، گوشهای پاره شده، معجر کشیده شده، پاهای آبله زده و خونین، خار مغیلان، دربار یزید تشت طلا و...
امان از خرابه شام!
عجب حکایتیست، حکایت زینب!
زینب پر صلابت، پرستار قافله به جا مانده، از عاشورا و کربلا !
زینب مقتدر، صدای علی را در حنجره دارد ،تا پایههای ظلم و ستم را بلرزاند و کامل کند، رسالت پدر حسن و حسینش را که ، حکومت از آن خدا و خاندان آل الله هست.
راز نی، در کربلا میماند، اگر زینب نبود
کربلا در کربلا، میماند اگر زینب نبود
۱۴۰۳/۱۰/۲۷
#باران_نوشت
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
﷽
بَزم عاشقانه!
✍صدیقه طهماسبینژاد
امسال به برکت وجود موسسه فرهنگی ابرارِ اهواز، اعتکافی متفاوتتر از اعتکافهای قبلی داشتیم. اعتکاف امسال از ابتدا تا انتها قرین با تدبر در قرآن بود و بیانات رهبر عزیزمان را یادآوری میکرد که فرمودند:
"جوانیتان را قدر بدانید از این فرصت استفاده کنید؛ برای این فرصت طولانی برنامهریزی کنید؛ برای اینکه برنامهریزیتان درست از آب دربیاید فکر کنید؛ برای اینکه درست بتوانید فکر کنید با قرآن آشنا بشوید، قرآن را بخوانید، تأمّل کنید، از کسانی که پیش از شما و بیش از شما تأمّل کردند یاد بگیرید. یاد گرفتن ننگ نیست، افتخار است؛ همیشه باید یاد بگیریم، تا آخر عمر باید یاد بگیریم. فکر کنید، مطالعه کنید، شناسایی کنید، آنجایی که اقدام لازم است اقدام کنید."
موسسه ابرار در بحث تدبر در قرآن توصیههای رهبری معظم را سرلوحه زندگی و کار خود قرارداده و پرچم تدبر در قرآن را در اهواز برافراشته است.
رهبر انقلاب میفرمایند:"قرآن را بایستی با تدبّر خواند. البتّه تدبّر مراتبی دارد. تدبّر یعنی از ظاهر اَنیق قرآن به باطن عمیق قرآن رسیدن: ظاهِرُهُ اَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیق؛ این ظاهر، همین زیباییهای کار شما و الفاظ خود قرآن و زیباییهای خود قرآن است. باطن عمیق، آن چیزی است که با تدبّر به دست میآید. وقتی هر چه فکر کنید، دقّت کنید، فهم کنید مسائل حول و حوش یک آیه را، یا یک کلمه را، معارف و مفاهیم بیشتری را به دست میآورید؛ این میشود تدبّر. کِتابٌ اَنزَلناهُ اِلَیکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّروا آیاتِه؛ این[جور] است، یعنی اصلاً کتاب نازل شده برای تدبّر، برای فهمیدن. همهی این چیزهای دیگر مقدّمهی فهمیدن است."
اعتکاف امسال لبیک به امام جامعه بود. فضایی آماده شد که شاید بیش از ۱۶۰ نفر از آن استفاده کردند. استادی که سالها است در قرآن تامل و تدبر دارند، قدم رنجه کردند و آمدند در کنار ما. پای درس ایشان نشستیم، از قرآن آموختیم:
۱. اصلاح باورهایمان براساس کلام الهی باشد.
۲. امرها را از خدا دریافت کنیم.
۳. حبّ و بغض ما نباید با خدا زاویه داشته باشد. برای دوست داشتن انسانها ببینیم خدا چه کسی را دوست دارد.
۴. نظام اسماء، مربوط به حقایق و فطرت است و نظام اسباب، نظام واقعیت هاست. در مسیر زندگی از نظام اسماء کمک بگیریم.
برای نمونه براساس نظام اسباب برای خواندن درسی نیاز به ۱۲ ساعت درس خواندن داریم اما مادر بیمار است از خداوند متعال برکت میخواهیم، سه ساعت از وقت درس را به پرستاری مادر میپردازیم از خدا میخواهیم ۹ ساعت درس خواندن ما به همان اندازه ۱۲ ساعت اثر داشته باشد.
و مطالب دیگری که همگی براساس تدبر در قرآن بود.
ما انسانها چقدر به کلام رب العالمین نیازمندیم اما غافلیم از کلام مهربان خدایمان.
راهکارهای عملی که گره از کارها و زندگیهای ما باز میکند، حرفهایی که زندگی دنیا
و آخرتمان درگرو آن است، راز و رمز خوشبختی که کیمیای انسانهاست، در دل قرآن جای دارد اما خیلی از ماها هنوز این نکته طلایی را باور نکردیم به دنبال کیمیای سعادت، علوم غرب را جست و جو میکنیم باورنداریم:
"آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم"
باید باورهایمان را اصلاح کنیم و به این باور برسیم که اگر از فرصتهایی که خداوند در اختیارمان قرارداده صحیح استفاده کنیم به سعادت و فلاح میرسیم و آوای خوش
" قَد اَفلَحَ المُؤمِنون" به جان و دلمان مینشیند.
https://eitaa.com/loh_ghalam
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیم
#زینب_گودرزی 📝
آفتاب از لابلای ابرها،دست تکان داد!
سپیدهی صبح جان تازه گرفتُ،ظلمت شب ،سیاهیش را از سر آسمان جمع کرد ورفت .
حسّ امید در رگهایم ،دویدن گرفت !
طلوع زندگی سلااااام .
اکنون درحوض نور وضو باید ساخت واز چشمهی معرفت جرعهای باید نوشید !
پرچین نگاهم را آذین بستم.
خانهی دل غبار گرفته،آبُ جارو میخواهد.
نرگس چشم را به سیل اشک باید شست.
کاش ، خاک کویت سرمهی چشمان بی فروغم شود وجز به دیدار تو نور نگیرد .
چقدر سخت است برایم، همه خلق را ببینم وتورا نبینم
عَزیزُُ عَلَیَّ اَن اَرَیَ الخَلق وَلا تُری...
کاش گوش جان ،جز به شنیدن صدای دلنشین تو آرام نگیرد.
چقدر سخت است برایم ،هیچ صدایی حتّی آهسته،از تو به گوش من نرسد.
لَااَسمَعُ لَکَ حَسیساََ وَلانَجوَی...
تو همان تمنّای شیرینی که، از سویدای جان میخواهمت ،تو همان، آرزوی قلبی
بِنَفسی اَنت اُمنِیَّهُ شائقِِ یَتَمَنَّی...
کاش میگفتی کجایی؟!در کدام سرزمین اقامت داری؟!
اَیُّ اَرضِِ تُقِلُّکَ...
من آن گدای دورهگردم که ،در سرزمین خیال، تمام کوچهها را یک به یک ،به دنبالت آواره وسرگردان گشتم!تو رخ نمینمایی،با چه خطابی توصیفت کنم:
اَیُّ خِطابِِ اَصِفُ فیک...
دلم خوش است به راز ونیاز دل،به اینکه محرم رازی و مشفق جان،راز دل چگونه گویم؟!
اَیَّ نَجویَ....
کاش عطش یافتنت ،به دیدار منتهی شود آنگاه
مَتَی تَرانَا وَنَراک ....
تمام لحظههای بی تو،لحظههای بی کسیُ تنهایی من است ،در هجوم غمپارهها ،جانم بر لب رسیده وتنها تویی ،
اَنتَ کَشَّافُ الکُرَبِ وَالبَلوی ...
دلم تورا میخواهد وجان تورا شفاء میخواند:
فاغث یا غیاث المستغسین
به دادمان برس ای، فریاد رس فریاد خواهان بندگان ضعیف و...
یا شَدیدَالقُوی...حالم زار است وروزهایم تیره وتار .
اَزِل عَنهُ بِهِ الاَسَی وَالجَوی...
میشود به ظهورشاز غم واندوه وسوز دل مرا برهانی؟؟
قلبم آتش است ،جز با آمدنت گلستان نمیشود .
مشتاقانه آرزویت کنم،بی صبرانه پرچین انتظار ،برای لحظهی ناب آمدنت ،آئینه بندان میکنم .
میدانم که ،معشوقم (خدایم )میداند
نَحنُ عَبیدُکَ التَّائِقونَ اِلی وَلیِّک...
مابندگان حقیر ،مشتاق ظهور ولی(حجت)تو هستیم.
اگر چه آمدنت خیلی دیر شده،ولی روزی تو خواهی آمد
🤲 اللّهم عجّل لِولیکَ الفَرجِ مولانَا صاحبَ الزَمان وفَرجنا بِهم🤲
۱۴۰۳/۱۰/۲۸
#باران_نوشت
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
عارفانه
✍صدیقه طهماسبی نژاد
روز آخر اعتکاف، نوجوانهای موسسه ابرار کار خیلی قشنگی انجام دادند. نشستند از سورههای قرآن اسماء الهی را پیدا کردند و با خط خوش بر روی قطعه های کوچک مقوای سبز نوشتند. زیر هر کدام از اسمهای خداوند، نام شهیدی را نوشتند.
کارتها را در جعبه کوچکی قرار دادند و به عنوان رزق معنوی به معتکفین هدیه دادند. هرکس یکی از آن کارت سبزها را بدون اینکه ببیند چه مطلبی بر روی آنها نوشته شده برمیداشت.
من هم دستم را بردم جلو که از ابتدای جعبه یکی بردارم، یکدفعه پرسیدم:
"میشه از وسط بردارم؟ "
نازنین فاطمه گفت: "بله میشه"
چشمهایم را بستم و از وسط کارتها یکی برداشتم.
اسم شهیدی که در کارت سبز رزق معنوی من بود را نگاه کردم.
با خودم گفتم سر فرصت در اینترنت جستوجو میکنم و دربارهاش مطالعه میکنم. کارت را گذاشتم داخل کیفم.
فردای مراسم اعتکاف رفتم سراغ رزق معنویم. گوشی را برداشتم، اسم شهید را جستوجو کردم به محض اینکه عکس شهید را دیدم چشمهایم گرد شد. انگار آشنایی را دیده باشم که چندین سال است که او را ندیده باشم و اسمش را فراموش کرده باشم.
گفتم: " اِ ! یادم رفته بود اسمش احمدعلی نیری است."
من سالها پیش کتابی خوانده بودم که درباره زندگی ایشان بود. شهید را میشناختم اما برای معرفی شهید به دیگران به جای گفتن اسم شهید، نام کتابی را که درباره زندگیشان بود به زبان میآوردم. نام کتاب"عارفانه" به ذهنم آشناتر از نام شهید بود.
پس از چندسال دوباره با دیدن عکسش مرور کوتاهی بر خاطراتش کردم. عرفان شهید را از لابه لای داستان زندگیش میفهمیم.
آنسالها که کتاب عارفانه را خواندم از خواندن آن هم لذت بردم و هم حسرت خوردم که چرا مثل او نیستم. این شهید عارف صدای تسبیح گفتن سنگ ریزهها، کوه و درختها را میشنید راز این شنیدنها ترک گناه بود.
شاید بعد از سالها رخ نشان داد تا تلنگری باشد که بهشت را به بها میدهند.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
تکرار غزه
پیروزی همیشه شکل دو انگشت نیست که باهم علامت v را درست کنند. گاهی چهره اش خاکی است و حتی شاید خطی خون هم از کنار پیشانی تا چانه اش سُر خورده باشد.
وقتی ۱۵ سال قبل در سالگرد مقاومت ۲۲ روزه غزه، ۲۹ دی را به نام این باریکه در تقویمها ثبت کردند، هدف چه بود؟ جز اینکه مقاومت قهرمانانه این مردم هر ساله در اذهان یادآوری شود؟
اما اکنون بیش از یک سال است که هر روز، روز غزه بوده است. نه تنها در تقویم ایران که در روزشمار زندگی همه انسانها.
پیروزی میتواند تکرار باشد، تکرار شنیدن هر روزه یک نام در اخبار جهان، یا باز ارسال هزاران باره محتویات جیب یک مبارز پس از کشته شدن، یا غلبه قلم موی زنی به نام هبه زقوت بر دروغهایی که میخواهند فرهنگ فلسطین را به نام خودشان ثبت کنند.
پیروزی، شعر هبه ابونداست که غزهای بدون محاصره را در بهشت به تصویر میکشد، تئاتری که ایناس السقا برای اهالی فلسطین نوشته و من اکنون میتوانم در سایتها دربارهاش بخوانم.
پیروزی حتی میتواند نشان دادن منظرهای زشت و کریه به دنیا باشد. همانطور که مردم غزه با صبوریشان توحّش بی حد و اندازه اسرائیل را برای همه به نمایش گذاشتند.
غزه هر روز تکثیر میشود، خودش و پیروزی اش.
✍فهیمه فرشتیان
https://eitaa.com/havalighalam
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
یادآور عید بوده است از آغاز
آن مرد ،سعید بوده است از آغاز
جلاد ببین چه کینه ای داشت از او
انگار شهید بوده است از آغاز
#عاطفه_خرّمی
رهبری:"مراقب باشیم تا در دهه ۶۰،جای شهید و جلاد عوض نشود"!
@shaeranehowzavi
✍🏻 محبوبه میرزایی
زیتون سوخته
نور خورشید پلک هایش را سنگین کرد.چشمهایش را بست و نفس عمیقی کشید. آتش بس که شد با دیدن خانه شان شوکه شد، تمام خانه با حیاط یکی شده بود. پدر سعی کرد بین ویرانه ها جایی تمییز و صاف برایش مهیا کند.
با حسرت به درخت زیتونی که با اصابت موشک، سوخته بود نگاهی انداخت. پدربزرگ روز تولدش درخت را برایش کاشته بود.حالا که درخت سوخته، دیگر امیدی به زندگی نداشت.
دل درخت پر بود از قصه های پدر بزرگ، لالایی های مادر و شیطنتهای خواهر که حالا همگی آسمانی شده بودند.با رفتن آنها دل درخت هم مثل قلب یونس آتش گرفته بود و سوخته بود.دیگر امیدی نداشت. تنها موسیقی که در گوشش مانده بود صدای انفجار بود. دوباره صداها برایش نا مفهوم شد و دنیا دور سرش چرخید.
پدر برایش قصه شکفتن می گفت و او باور نمی کرد.
ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ يُحْيِي الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
به هوش که آمد پدر از بین ویرانه های خانه جوانه زیتون را نشانش داد که برگ های نازک و سبزش را رو به آسمان بلند کرده بود.
_________________
سوره حج،آیه ۶
#مقاومت
#غزه
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
تو دیگر بزرگ شدهای!
انسان در هر سنی نیاز به درک متقابل و توجه دارد؛ احتیاج دارد اطرافیانش او را بفهمند؛ اما نمیدانم علت چیست که اغلب ما گمان میکنیم انسان فقط در کودکی نیاز به توجه، دوست داشتن و نوازش عاطفی دارد، غافل از اینکه ما هر چه بزرگتر شویم، بیش از پیش نیازمندِ توجه اطرافیانمان هستیم.
انسان در دوران کودکی، کوچکترین عملش مورد توجه، تشویق، تایید دیگران است و لبخند رضایت سایرین را در پی داشته و نَقل و نُقل مجالس است؛ اما هر چه بزرگتر شود، توجه کمتری به او میگردد؛ در حالیکه توجه محترمانهی دیگران نسبت به او، موجب میگردد موتور حرکتش پرتوانتر از قبل گردد و عملکرد بهتری در راستای اهدافش داشته باشد؛ اما متاسفانه اغلب انسانها یا نسبت به یکدیگر بیتوجه هستند و یا اینکه توجهشان به یکدیگر در قالب تمسخر، انتقاد مخرب و ... است، برخی نیز به بهانهی خیرخواهی، به خودشان اجازه میدهند با دیگران بالاخص با زیردستان رفتار نامناسبی داشته باشند و بدون اینکه آداب و ترتیبی بجویند، سم مهلکی به جان همانهایی که بیش از همه دوستشان دارند تزریق و پای اعتماد به نفسشان را فلج کنند، چرا که خِصلت حَسَن انتقاد را به صورت قبیح انجام میدهند؛ در حالیکه انتقاد، آداب خودش را دارد.
دریغ و صد افسوس که ما خود را به خصلت احسن تشویق، کمتر زینت دادهایم و آن را گذاشتهایم برای روز مبادا، غافل از اینکه اگر مُحَسَّنات خود و دیگران را پررنگ کنیم و انتقاد برایمان حُکمِ مواد افزودنیِّ غذا را داشته باشد نه مواد اصلی، شاهد پیشرفتهای چشمگیری در خود و دیگران خواهیم بود.
همهی ما، راه رفتنمان را مدیون تشویقهای کسانی هستیم که برایمان دست زدند و ما با شوقی وافر، دستان کوچکمان را محکم در دستان گرمشان قفل کردیم و با نغمه پرشور و پرمهر تاتی، نباتی آنها بود که لذت راه رفتن را در کام جانمان مضاعف گردید و هنوز که هنوز است طنین شیرین صدای "ماشالا ماشالای" آنها گوش جانمان را نوازش میدهد؛ اما چه میشود که برخی از ما اگر بخواهیم بذر محبت را در دلها بکاریم همهی آن را معطوف کودکان میکنیم و در سن بلوغ و بزرگسالی که آدمها بیش از پیش نیاز به محبت دارند، به آنها میگوئیم خجالت بکش خرس گُنده:«تو دیگر بزرگ شدهای» و برخی که خیلی متجدد باشند میگویند:«دخترم شما دیگر خانم و پسرم شما شما هم مَرد شدهاید» و این جملات را توجیهی برای رفتار ناشیانهی عاری از مِهرمان کرده، همچون پُتک بر سر کودکان دیروز که هنوز نیازمند نوازش کلامی هستند میکوبیم و موجب میشویم آنها آرزو کنند ای کاش بزرگ نشده بودند.
انسان تا مرگ که نه، بلکه پس از مرگ نیز، نیاز به محبت دارد و این درس را از دعای هر روز ماه مبارک رمضان که توصیه رسول رحمت است آموختم «اللهم ادخل علی اهل القبور السرور»
در این دعا همهی ما، بسان کشاورزی میشویم که با دستهای مهربان، دانههای محبت را در زمین جان مخلوقات عالم میپاشیم، مهرورزی را محدود به زمان و مکان نمیکنیم و اموات را نیز مورد توجه و لطف خود قرار می دهیم؛ هرچند محبتمان بدون چشمداشت است اما دعای خیر عظیمی بدرقهی زندگیمان میگردد.
محبت به دیگران، نه حد یقف دارد، نه تعطیلبردار است، نه محدود به زمان، نه محدود به مکان و نه سن و سالبردار است؛ پس به محبتمان حد نزنیم.
آری جانِ ما، همانند جسممان نیاز به هوا دارد؛ پس هوای همدیگر را بیشتر داشته باشیم؛ چرا که توجه ما انسانها به یکدیگر، حکم هوای درون ریهها را دارد، که اگر انسان از طریق صحیح و طبیعی آن را دریافت نکند از راه مصنوعی آن را تأمين میکند؛ بنابراین هریک از ما به نوبهی خود وطیفه داریم مراقب اطرافیان خود باشیم و توجهمان به تامین نیازهای معنوی و روحی آنها بیش از تامین نیازهای جسمی و مادیشان باشد؛ تا خداي ناکرده برای رفع نیازهایشان متوسل به شیوههای نادرست و مصنوعی نشوند.
🪶مرضیه رمضانقاسم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
📌 معتکفان؛ قربانی شگرد رسانهای «تجمع سه گربه»
(تأملی بر معصومیت و مظلومیت نسل زد ایران )
♦️ اگر سه گربه در کنار سطل زبالهی یکی از کوچههای تهران تجمع کنند و میوو میووکنان بگویند: «چقد اینجا کثیفه، پیف پیف...»؛ رسانههای واداده و روشنفکرنما، دندان تیز میکنند برای استعفا یا برکناری یا ترور شخصیت شهردار تهران. پس از آن، تیترهای آبدار و جاندار با طعم «حیاتِ حیوانی» میسازند تا در پوشش آن سه گربهی معترض، مدیریت شهری را به زیر بکشند. حتی پچپچِ این سه گربه را تا انتخابات ملی و بعدش تا هیأت دولت، ضرب و تقسیم میکنند و ضریب میسازند. این شگردی رسانهای است که از دل و دماغ همین «گربهخوریها» درمیآید.
🔅حالا یک میلیون و 250 هزار نفر، ایرانِ 1403 را به اعتکاف آراستند و به آرامش و معنویت در هیاهوی سرمایهسالاری و مدرنیته، تن دادند. بازتاب نیافت؛ چون شگرد «سه گربه» اجازه نداده این جمعیت انبوه تیتر رسانههای خودکمبینهای ایرانی شود.
💎 چیزی از رویداد اعتکاف نگذشته؛ همین چند روز پیش، بیش از 8 هزار مسجد میزبان معتکفان بود؛ شگفت از دوربین ناجنسی که تجمع سه گربه را میبیند و تجمع فرزندان مرز پرگهر را هرگز!
🔸یک هفته هم نمیشود که به چشم دیدهایم 70 درصد معتکفان امسال ایران را جوانان و نوجوانان تشکیل دادند و با مسجدنشینی، میل معنویشان را عیان کردند. این جوانها کم هم نبودند، از یک قوم و قبیله هم نبودند تا به بهانه عدالت خبری، حضور معصومانهی آنها زیر تیغ سانسور ذبح شود.
🔺همین چند روز، چرا طوطیهایی به اصطلاح جامعهشناس روشنفکر ایرانی که رگ و پی جامعه ایران را روایت میکنند و کارشان در روزنامههای کثیرالانتشار، تکرار سیاهی و ناامیدی است، لالمانی پیشه کرده، و نگاه هیزشان را به پدیدههای آشکار و پنهان اجتماعی و حال خوب کشور، روانه نکردند.
🔻اینجاست که از کنش و ناکنشِ جریانهای غربگرا و سیاهنما میتوان انسان و انسانیتِ باب میلشان را کشف کرد؛ حق بدهید بترسیم که اینان برای آینده ایران و ایرانی چه رؤیای سهمگینی در سر دارند؟!
🔹چنین میشود که میگوییم بازار ذهنی غربلیسها، باغ وحش است؛ هر حیوانی را حمایت میکنند به جز انسان! هر هوایی را پمپاژ میکنند جز پاکی و پاکدامنی!
▫️این سکوت مرموزِ رسانههای کلیدی اصلاحات را آسان نباید گرفت. پادوهای رسانهایشان، تداوم اندیشه «دین افیون ملتها» را پی میگیرند و دست چدنی سکولاریسم را بر فرق ملتی اسلامی و اصیل میکوبند تا نمایی از افول دینداری را با انحراف افکار عمومی در سایهی مذاکره و آزادی و محیط زیست، به نمایش بگذارند.
🔹از این سو نیز رسانههای معنویتگرا و دلسوزِ آرمان ایرانی، خوشحالیشان را جز با انتشار چند عکس و آمار و کلیپ ابراز نکردهاند و در کنشها به لایههای عمیق جامعهشناختی و پدیدههای معنوی سرزمین نپرداختهاند؛ گویا بدنه نخبگانی_مذهبی بیدار نبودند.
🔺گویا ما هم سرگرم گربههای ذهنیمان هستیم و یا سردرگم از خوشحالی رویدادهای خوب، از اعتکاف، از جشنهای پرشور تکلیف، از اختراعات جوانان ایرانی، از دستاوردهای زندگی و پیشرفت.
♦️راستی کجای میدان روایت ایستادهایم؟! لااقل سکوت مرگسالاران را نقد و شگرد رسانهای «سه گربه» را پیش روی مرم افشا کنیم.
🖍علی اسفندیار
#اعتکاف
#سانسور_واقعیت
#سانسور_حقیقت
#پویانویسی
@pooyanevisi