••••بسمه تعالی••••
🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥
🕳️🔥
🔥
#اتاق_تنور
#پارت_8
#آرمینهآرمین
#داستان_سریالی
سرم را بالا و پایین کردم و گفتم:
- باشه.
ننه همچنان مشغول بود. کار پخت نانها و فتیرها، کمکم به اتمام میرسید. مشغول بسته بندی شد. سعی کردم کمکش کنم. بعضی از نانها هنوز گرم بود. یکی از فتیرها را برداشتم و درون پلاستیک گذاشتم. ننه در حال مرتب کردن سفرهی نان گفت:
- اون داغِ، نذار پلاستیک. عرق میکنه. خراب میشه.
بوی فتیر را عمیق نفس کشیدم.
- چشم ننه.
از اتاق بیرون رفت. با سینی حاوی ظرف پنیر و کره و عسل محلی به داخل آمد.
- بیا یکم صبحونه بخور. نونها داغند، میچسبه به آدم.
ننه آخیشی گفت و کنار سینی صبحانه نشست.
- هوم ...بهبه، ننه. چه کردی.
پای سینی صبحانه نیم خیز بودم که ننه قندون گفت:
- آخ سرشیر یادم رفت. بدو، بدو. هنوز ننشستی از تو یخچال بیار.
چشمی گفتم و راه افتادم. سرشیر را در طبقهی دوم یخچال کوچک و سفید گوشه آشپزخانه، پیدا کردم. لرز به بدنم افتاد. سرمای صبح روستا مغز استخوان را میسوزاند. تنورِ اتاقِ مجاور، عجب نعمتی بود. ولی خب تابستان هم شرایط گرمای خودش را داشت. عاشق اتاق تنور بودم. زندگی درون آن جریان داشت. سماور استیل و رنگ زیبای آتش، از همه مهمتر بوی خوش برکت نان. گاهی بوی خورشت درون قابلمه مسی هم به این فضا اضافه میشد. تمیزی همیشگی اتاق هم مزید بر علت بود. عجب اتاقی بود. خیلی وقتها مهمانهای ننه قندون به پذیرایی نمیرفتن و همین اتاق تنور را ترجیح میدادند. مطمئنم که مزایای اتاق بخاطر وجود مهربان ننه قندون بود. سینهای پر از راز با او بود. ننه قندون پول زیادی نداشت. اموراتش از همین تنور و سبزی کاری، در زمین پشت خانه، میگذشت. ولی انگار ستون روستا بود. نه تنها روستا که کسانی هم مثل من از شهر برای آرام شدن، پیشش میآمدند.
وارد اتاق تنور شدم و کنار سینی صبحانه نشستم. ننه کنار سماور بود و چای دم میکرد. به پشتی قرمز دستباف کنار سماور تکیه کرد.
- سینی رو بیار کنار سماور. ببین چه صدای قل قل آب میچسبه.
نگاه ننه به چیزهای کوچک زندگی هم زیبا بود. بلند شدم و سینی صبحانه را کنار سماور بردم.
ننه دست دراز کرد و فتیری درون سینی گذاشت. با دست بفرما زد و خودش بسم الله گفت.
#ادامه_دارد
🔥
🕳️🔥
🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥🕳️🔥
╭─┈┈
│𝗛𝗮𝘀𝗵𝘁𝗮𝗴 ➺#داستان
│𝗝𝗼𝗶𝗻 ➺ @ANARASHEGH
╰─────────────