eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
871 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
154 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
🖊تمرین پیرنگ نویسی جمعی(کارگاهی) با حضور خانم آرمین ساعت ۲۰ روز چهارشنبه ۲۳ مهر ماه لطفا همگی سر ساعت مقرر حاضر باشید. @anarstory
- انار... اگر بشود خوب است... اشک توی چشم‌هات جمع شد. انار در این فصل؟ ناراحت بودی. اصلاً نمی‌توانستی غم را در چهره‌اش ببینی. اما خودت از او خواسته بودی: «نه ای پسرعمو! پدرم سفارش کرده از شوهرم چیزی نخواهم که در توانش نیست»... رنج می‌کشید و این تو را می‌آزرد. «به علی قسم چیزی بخواه تا خوش‌حالت کنم»... - انار.... اگر بشود خوب است... و همین شد که راه افتادی در شهر به دنبال انار. - انار کجا پیدا می‌شود؟ - یا علی فصل انار گذشته... - الان دیگر جایی انار نیست... - صبر کنید چند روز پیش شمعون تعدادی انار از طائف آورده بود... پا تند کردی تا شمعون را بیابی. در ذهنت به‌یاد فاطمه بودی که داشت رنج می‌کشید. شمعون یک انار بیش‌تر نداشت. بسیار خوش‌حال بودی. صدای ناله‌ای می‌آمد از خرابه‌ای نزدیک. غریبی روی زمین خوابیده: نابینا بود و مریض. پیش رفتی. نشستی کنارش. سرش را به دامن گرفتی. گرسنه بود. گفتی: « من يك انار براى بيمار عزيزم می‌برم، ولى تو را محروم نمی‌كنم و نصفش را به تو می‌دهم»... نصفش کردی. نرم نرم دانه‌ها را به دهانش می‌گذاشتی... انگار به‌تر شده بود. - اگر مرحمت فرمایی نصف دیگرش را هم به من بخورانی... آن نصف دیگر برای فاطمه بود. کمی تأمل کردی اما نتوانستی نه بگویی. آن وقت بود که من فراخوانده شدم. طبقی از انارهای زیبا و درشت به دستم دادند و فرستادندم آن‌جا. در زدم. فضه در را باز کرد: - این طبق انار را علی برای فاطمه فرستاده.. ... هنوز این را نمی‌دانستی. متفکرانه راه خانه را پیش گرفتی. حیا می‌کردی به خانه بازگردی. در تا نیمه باز کردی. چشم انداختی داخل. فاطمه بیدار بود. داشت انار می‌خورد. گل از گلت شکفت... پیش رفتی. انار، انار این دنیا نبود. @ANARSTORY
خواب دیدم، باران می آید، صدای شرشر ناودان می آید صدای کسی از دور دست ها می آید. به گمانم، باغبان با ترکه سوار اسب کهربایی اش می آید‌‌ درختان انار روی نیمکت بنشیند‌ دستان خود را روی میز قرار دهید میوه های خود را چه ساعتی با آب نور شسته اید؟! زود باشید.‌‌‌‌.....شروع به نوشتن کنید. چت کردن را در چاه شب الساعه ول کنید.
هو سلام و نور خدا قوت به همگی و نور در سراسر زندگی تان جاری و آبِ حیات در سراسر پوست و شاخه و میوه های زندگی تان جاری... و هیچ باغی بدون خونِ دل باغبانهایش ریشه نمی گیرد...و هیچ برگی بدون نور زنده نخواهد ماند...تقاضا دارم دعا کنید که ابرها از جلوی خورشیدِ غریب کنار بروند و برگ به آرزویش که نوشیدن نور است برسد. در این ساعات پایانی سال 1399 به همگی باغ اناری ها و نویسندگان انقلابی و باحال و درجه یک تنبه می دهم که سال 1400 دیگه بخور بخواب تمومه... مداد هایتان را تراش کنید...مایکروسافت ورد هایتان را ریکاوری کنید...راپیدهایتان را جوهر...فتوشاپ هایتان و متن نگار و اینشات هایتان را جلا دهید... در سال هزار چهارصد هزار و چهارصد کار نکرده باید انجام بدهید تقریبا روزی چهار تا کار...آماده ای؟ یا مثل همیشه خسته و کوفته و گیج؟؟؟ باید که خودت را پیدا کنی ای عنصر فرهنگی عزیز...ای شفتالو...ای باقلوا...ای گلابی...و ای انار... درخت توت با یک تکان همه میوه هایش می ریزد....یعنی نیروی انقلابی که با یک باد انقلابی شده با یک باد هم زیر ذست و پا از بین می رود... و میوه های درخت بادام را با چوب می ریزانند زمین....چوب به هر شاخه ای که میخورد چند تایی می ریزند روی زمین... و اما انار را باید دانه ای صید اش کنی...هر نویسنده مثل یک انار است...باید بروی و باهاش ساعت ها صحبت کنی...ساعت ها برایش وقت بگذاری ...یا اصلا خودش باید ساعت ها برای خودش وقت بگذارد تا در این آشفته بازار که شبکه های تقلبی و دروغگوی اینستاگرامیِ ناگرامی که بیشتر شبیه سیرک هستند خودش را در آینه های حقیقی و بر مبنای فطرت انسانی پیدا کند. تماشا خانه هایی که در ادامه ساخت سیرک و باغ وحش و شهر بازی های حقیقی حالا در فضای مجازی هم ساخته شدند....جایی که پینوکیو های چوبی واردش می شوند و الاغ ازش خارج می شوند...واین همان معنای قتلگاه بودنِ این فضاهاست... فضای مجازی که دشمن برای ما ساخته جایی برای الاغ پروری است...و باغ انار جایی برای انسان پروری...باغ انار بر تقوا اساس گرفته بود و امید است نگاه صدیقه طاهره برداشته نشود و تا آخرش هدفش همین باشد....و فتح قدس مقدمه اش از بین بردن این دستگاه الاغ پروری است... و اینستا و اینستاصفت ها بر بستری از پوست سگ اساس یافته اند و پوست سگ با دباغی پاک نمی شود..... و پاک سازی این فضای مجازی و پیروزی در این امر نیازمند قاسم سلیمانی هایی است که از همه چیزشان در این راه بگذرند... آیا تو حاضری؟ با خودِ خودِ توام...بله...شک نکن...بله دیگه با توام..عجب گیری کردیم...با تو ام دیگه...پشت سرتو نگاه نکن میزنمتا؟ با تو هستم...هنوزم که داری از زیر کار در میری!!! میام براتا... و نور حقیقتی است که انسان را جذب می کند..و دستگاه الاغ پروری همه تلاشش را می کند تا انسان ها را از فطرت خودشان دور کند... و پادشاه غریب جهان منتظر است تا حکومتش را بر تمام کهکشان ها آغاز کند...هزاران ملائکه و مرد نیرومند در پس پرده ها منتظر و علاف چهار تا آدم زهوار در رفته مثل من و تو هستند... بلند شو و یک درخت انار بکار و با همان دست های خاکی ات یک گِلی به سر من و خودت بگیر.... حاضری؟ لبیک؟ تا آخرش؟ پیمان می بندی؟ عهد می بندی؟ میثاق؟ بیعت می کنی؟ بیعتا فی عنقی... هر روز صبح می خوانی؟ راه کربلا از قدس می گذرد..تا شهید نباشی، شهید نمی شوی. باور کن. هارون مکی می خواهم. یا حق ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
امروز باغ انار یکسالش شد. انارِ خونین قلب. سالها مهم نیستند. اصلا گیریم سه سالش هم تمام شود. که چه؟ هشت تا را هم هیش تا کردیم. که چه؟ تو بگو. با توام. تو که خیلی حالی ات می‌شود. حالا بردار و برای شهریور هزار و چهارصد و چهار یک نامه به بنویس..به قول خودتان برگ‌اعظم به من. @evaghefi حس و تخیل را تلفیق کن... مثلا تا آن موقع چه اتفاقاتی قرار است بیفتد؟ داستانها ما را به کجا خواهند برد....ساختمان اناری کجا ساخته خواهد شد...جهان امروز که آبستن حوادث است آیا سرِ زا می‌رود یا سزارینی می‌شود یا چه...اللهم عجل لولیک الفرج گویان به کجا چنین شتابان است این گویِ گردی که هسته اش آهن و نیکل است و داستانِ دیگران با بازی نیکل کیدمن از داستان من با بازی خودم و روحم و قلبم بالاتر نیست...‌ هرچه هرچه هرچه...منتظر نامه ات هستم ای درخت...ای هلو...ای شفتالو..ای گلابی...ای . ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
خریدن #واو نشانه شخصیت شماست. پ.ن دیگه نمی‌دونم چیکار کنم بخرید.🤓 پ.ن۲ پی‌وی‌ من نیاید الان موجود
ای واو، تکرار غریبانه روزهایت چگونه می‌گذرد؟ تو الان بزرگ شده‌ای، خانوم شده‌ای... وقتی تو را سفارش می‌دهند یعنی عروس خانه مردم شده‌ای. تو را در آغوش می‌کشند. می‌بویند. می‌بوسند. از من دور شده‌ای. رفته‌ای که رفته‌ای. احوال مرا هم نمی‌گیری دیگر؟ می‌دانی برای تو چقدر خون دل خوردم. نه ماه تو را در رحم قلبم پرورش دادم. از خون دل خودم به تو خوراندم تا بارور شوی. دو سال به تو از اندیشه ام شیر دادم. وقتی تو را از پوشک گرفتم سوره مِهر خواهانت شد و روی‌ هوا تو را زد. مُهر خودش را زد روی جلد تو. دستش درد نکند. موضوع اصلا این حرفها نیست... تو دیگر از من جدا شده‌ای...باید اندیشه‌ها و احساسات مخاطب خودت را بارور کنی. تو در حِلّه‌ای از نور بهدست من رسیدی و من تو را تبدیل به کلمات کردم. کار من همین بود. حالا نوبت توست که نور درونت را به ذهن خواننده‌ات بنوشانی. خوش باشی واوَکم. عزیزکم. نازنینکم. خوشگلکم. عشقکم. یا علی. ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
، شبی که خانواده در دل سرما، گرما ...بقیه‌شو دیگه خودتون کامل کنید. خلاصه قدر یکدیگر بدانید. @ANARSTORY