«امین» و «احمد» و «یاسین» و «ذِکر» و «مختار» است
از او هر آنچه بگویم، نگفته بسیار است
بهار، دور سرش در طواف و اهل زمین
در این خیال که آن حجمِ سبز، «دستار» است
به کوچهی دل ما نیز میرسد روزی
که کیمیاگرِ مهرش، طبیب دوّار است
دل تپندهی هستیاست، گرچه دیدهی او
به خواب میرود اما مدام بیدار است
به هفتدورِ محمد، مقامِ قبله گرفت
و گرنه کعبه که یکسقف و چاردیوار است
بخوان به سوی حرا، باستانشناسان را
که رازهای تمدن، نهان در آن غار است
به غیر او خبری نیست در جهان، گر هست
به حتم مرجع اخبار، کعب الاحبار است
درود باد بر ایشان و آل محترمش
به آن طریق و طراوت که خود سزاوار است
سلام میدهم و از شماره بیخبرم
مگر فرشته بداند که چندمین بار است
#سعید_مبشر
#غزل
#آیینی
@Selectedpoems
مباد قطرهٔ اشکی میان لیقه بیفتد
سیاهبخت شود اشک و در مضیقه بیفتد
به خطّ خوش بنویسید اشک دیده بر آن است_
که قطره قطره به یاد تو هر دقیقه بیفتد
بگیر چتر صدف را دوباره بر سر و مگذار
خراش نم نم باران بر این عتیقه بیفتد
خدا کند که دل -این گنج پر غبار قدیمی-
به دست راهزنی پاک و خوشسلیقه بیفتد
چه میشود که در انبوه تیرهای پیاپی
نگاه تیر خلاصی به این شقیقه بیفتد؟!
#محمد_مهدی_موسوی
#غزل
@Selectedpoems
کنار بوتهی اسفند و بادهای بهار
چقدر بوی خوشی داشت شنبههای قرار
چقدر در نظرم بیدلیل زیبا بود
حضور شاپرکی لابهلای بوتهی خار
چقدر در نظرم شاد بود و ثروتمند
میان مردم ده، کودک دوچرخهسوار
هنوز نام تو میبارد از دهان کویر
از آن شبی که صدایت زدم در آبانبار
مرا به سادگیِ آبیِ کجا میبُرد؟
نقوش هندسی یک گلیم حاشیهدار
کجاست روشنی آن چراغ بغدادی
که میرساندم از آن شام بیستاره به یار
چه مانده است از آن روزهای دار و درخت
به غیر سفرهی پاییز و طعم ربّ انار
#اعظم_سعادتمند
#غزل
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
نور ای کاش صدا و سیما به جای تریبون دادن به اصحاب برجام و علاقهمندان به مذاکره به مردمی که در گر
#تمرین200
نور
یک دختر جوان که از سال ۱۴۰۰ خودش را آماده کرده بود که از ایران برود و رفته. یعنی مهر ماه ۱۴۰۱ با کلی اراده قوی و روحیه عالی و ایمان به هدفش به نیویورک میرود. ایمان دارد که جمهوری اسلامی قاتل است و مردم را مجبور کرده که بر کشورهای دنیا مرگ بفرستند. در مدرسه و دانشگاه بچه ها را مجبور کرده اند بر اسراییل مرگ بفرستند.
اینهایی که گفتم گذتشه داستان است و در فلش بک ها میآید...
از اینجا داستان شروع میشود👇
سال ۱۴۰۲ در دانشگاه کلمبیا توی جمع های مبارزاتی این دختر دستگیر میشود. دختری که در کنار دیگر دانشجویان داشته به زبان فارسی مرگ بر آمریکا میگفته. نام دختر غزل است. در همان دانشکاه یک پسر ایرانی است به نام کیان. خب.
اصلا روحیه این دختر خیلی مشتی و پرطرفدار است و احساسی نمیشود. پس خیلی سخت بتوانیم دستش را بگذاریم توی دست کیان. بگذارید کمی فکر کنم. خب فهمیدم. بریم خط بعدی.
کیان که خیلی کلهخر است. رفته و در جمع دانشجویان چُو انداخته که بیایید به ایرانیها اقتدا کنیم که فحل مبارزه با ظلم هستند و به فارسی شعار بدهیم. چون دیده بود که چند هزار دانشجو گیج میزدند و میخواستند شعارهای پدرمادر دار بدهند تا دهان این قلدرها صاف بشود.
بحمدلله غزل از کارهای مَشتی آقا کیان خوشش میآید. به تیم آنها میپیوندد. البته از جمهوری اسلامی هم دل خوشی ندارد. کم کم در حین معاشرت بیشتر با کیان میفهمد که کت تن کی بوده. که البته خیلی طول میکشد. ولی در همین حین کیان از او خواستگاری سنتی میکند.
غزل که پیش خالهاش زندگی میکرده به خاله اینا میگه و اینا...
بعدش کیان در حین گرفتاری هایی که داشته میآید خانه خاله غزل و به سبک ایرانی ها کباب و ریحون و دوغ و اینا درست میکند که پلیس آمریکا ردش را زده بودند تا دم در خانه خاله غزل اینا..
پلیس میآید تو و اسلحه میزنه تو شقیقه کیان...سر کیان مثل فواره خون میزنه بالا...غزل طاقت نمییاره و دنبال ماشین پلیس میآید بیرون.
غزل توی دانشگاه عَلم روی زمین افتاده کیان را بلند میکند. کیان بعد از چند روز زخمی و خسته آزاد میشود. البته به طور موقت. یعنی یک چشمک به غزل میزند و میگوید اینجاها کارت گیر افتاد بگو آشنا داریم. که البته غزل هم به کیان چشمک میزند متاسفانه. یعنی چون عقد رسمی نشدهاند نباید از این کارها بکنند.
دوستان غزل در ایران پیگیر شدهاند که بیایند آمریکا. غزل اما میگوید اینجا خطر ناک است. غزل در صفحه شخصیاش درباره گذشته خودش و اتفاقات سال ۱۴۰۱ ایجاد شک میکند. میگوید واقعا یکبار دیگر باید بروم اتفاقات را از زاویه طرف مقابلم ببینم. حوادثی که منجر به مرگ مهسا و نیکا و ...شد.
غزل که توسط پلیس آمریکا دستگیر میشود در حین دستگیری مورد تعرض قرار میگیرد و این اتفاق به دادگاه کشیده میشود.
غزل در دادگاه نمیتواند چیزی را ثابت کند. کیان پیشنهاد میدهد که به ایران برگردند. مخصوصا اینکه چند وقت پیش ایران به اسراییل موشک زده و امنترین جای جهان است. یک نیروی امنیتی اف بی آی ایندو را تا ایران تعقیب میکند.
ورودشان به فرودگاه امام خمینی همزمان میشود با شهادت آیتالله رییسی و همراهان ایشان و ورود پیکرهایشان به تهران.
غزل که دهها پست زده بوده و دولت و اعضایش را مسخره کرده بوده، حال خیلی بدی پیدا میکند.
کیان اما کوتاه نمیآید و به غزل میگوید: حالا که تا اینجا اومدیم و راه رو پیدا کردیم باید تا آخرش برویم. من یه ایده خوب دارم...باید برگردیم.
پ.ن
به نظر شما ایده خوب کیان چیست و ادامه اش چطور میشود.
#تمرین200
#عود
#بازگشت
#شهادت
#اناللهواناالیهراجعون
#مامالخداییموبهاوبازمیگردیم
#غزل
#کیان
#تمرین
#مبارزه
#آمریکا
#مرگبراسراییل
#030304
@anarstory