eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
با دلم می‌گفتم که این پیرمرد‌ها با اینکه جوان هم نبودند ولی منافع مملکت خویش را نمی‌فهمیدند. شاید بگویی که منافع را می فهمیدند ولی به دلایلی عمل نکردند. باید بگویم که عذر بدتر از گناه است. که این نشانه نفاق است یا خیانت. امروز هم از این پیرمردها داریم که امام زمانشان و نماینده امام را با عصا می‌زنند. با هرچه دم دستشان باشد می‌زنند. فکر نکن که گروهی از این پیرمردها رفته اند و تمام. هنوز هستند. زیاد هم هستند‌. هر کدامشان هم ادعای دینداری دارند. ادعای فهم. و چقدر دور است از حسین، کسی که دم از ارتباط با معاویه و بیعت با یزید و مذاکره با عمرسعد می‌زند.
پول بیت‌المال مسلمین صرف پیج‌های ایسنتاگرامی می‌شد که به علی فحش می‌دادند. خراج ایران و روم صرف توئیت زدن می‌شد برای هتک حرمت علی و افکارانقلابی اش‌... از سال دهم هجرت که علی را کمرنگ کردند و سال سی و پنج تا چهل که مدام در کوره جنگ دمیدند و علی را که کجی ها را راست می‌کرد جنگ‌افروز جلوه دادند. و سال چهل که رسما باحذف علی امپراطوری طاغوت اموی را رسمیت بخشیدند و بیست سال علیه تفکر علی توئیت زدند و با پیج های فیک گوسفندها را به اسم علی مصادره کردند. و عاشورای شصت و یک، تمام سی هزار فالوور پیج اموی بیست سال بود که تربیت شده بودند برای کشتن پسر رسول خدا...آیا پیج‌هایی که فالو کرده ای را می‌شناسی؟ منبع مالی شان را می‌شناسی. اینترنشنال به وقتش آموزش قرآن و نماز هم خواهد گذاشت. گول خورده ای؟ یا خواهی خورد؟ یا چی؟
پیرمردها هرجا باشند آبرو می‌آورند. ریش سفیدند و احترامشان واجب. جوان‌ها به پیرمردها قوت قلب می‌گیرند. که یعنی این مسیر حق است. انقلاب پیامبر جوانها را تغییر داد ولی پیردلان را یه ذره جابه جا نکرد. خطر یک پیر نفهم از هزار تانک تمام زره برای یک شهر بدتر است. خدا نکند یک تفکر انحرافی در رأسش پیرمردانی باشند که مورد وثوق جامعه‌اند. پیرمردها با عصا می‌زدند‌ پسر پیغمبر را. همین حضورشان قوت قلب بود برای جوانها که با تیر بزنند با تبر با شمشیر با سنگ با نیزه و عمود و .... چگونه پیر خواهیم شد؟ با چه تفکری؟ نکند وسط توئیت کردنمان بفهمیم داریم با عصا می‌زنیم. سید علی امروز چه می‌خواهد از تو؟
ziyarat.nahie.moghaddese.apk
14.34M
•| |• •اپلیکیشِنِ زیارت‌ناحیهٔ‌مقدسه...• -دعای‌صوتی،خط‌درشت،همراه‌باترجمه. روایت شده عصرِ‌روزِ‌عاشورا این دعا خونده بشه...خیلی عمیق و حزینه... ـــــــــــــــــــــــــــ🌿✨ـــــــــــــــــــــــ @barkhiha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمرسعد آن اول‌ها آنقدرها هم ملعون نبود. کابینه‌اش را بست برای رفتن به رِی. برای خوردن یک لقمه نان حلال رِی که کنیزکان حلال و میان باریک برایش بپزند و او در سایه بنشیند و با ماست و دوغ دماوند بخورد و نهایتش یک آروغ بزند. آن اول‌ها...بعدش دید به این سادگی ها نیست. عبیدالله مجبورش کرده کاری بکند که به گندم ری برسد....کشتن پسر پیغمبر. چقدر آن اول‌ها دور از ذهن است که عمربن‌سعد ابی وقاص فاتح ایران همچین کاری بکند... و آن کار هرچیزی ممکن است باشد...برای من و تو هم هست. نشسته ای؟ نشسته ای تا عبیدالله مجبورت کند برای یک مشت گندم پسر فاطمه را در حسینیه امام خمینی تنها بگذاری...
AUD-20210811-WA0029.mp3
14.95M
‏نوحه قدیمی و بسیار دلنشین با صدای سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی (عقاب تیز پرواز ارتش جمهوری اسلامی ایران)... یادش گرامی
رویم سیاه است. من نخواستم؛ اما... امروز حُرّه آمد و گفت اهالی کاخ به اندازه وزن شمشیر شوهرم طلا می‌دهند. گفت بریم و آن‌ها را به خانه بیاوریم. رفتم... نمی‌گویم نرفتم، اما وسط راه... کار من نبود، من بلد نبودم سد راه سعادت شوهرم شوم. اخر ان اوایل خودش قول داده بود... قول داده بود حتی بعد قیامت کنارم باشد... با من پیمان بسته بود سعادت دنیا آخرت را باهم داشته باشیم... نخواستم، نه طلا، نه لباس حریر و خلخال جواهر... برگشتم. باید می‌ماند. می‌ماند و می‌شد مدافع جناب مسلم، مدافع حضرت حسین علیه السلام... کنج خانه نشستم. سرش، تن پاره پاره‌اش هم می‌امد مهم نبود. او را با چیزی بهتر از خودش معامله می‌کردم. من از خانم فاطمه زهرا یاد گرفته بودم از شوهرم چیزی نخواهم که به زحمت بیفتد؛ اما امروز از او بهشتی شدن می‌خواستم. جانش تضمین در خواست من بود. رویم سیاه است من نخواستم؛ اما او آمد... گمان کردم میزبان جناب مسلم شده باشم؛ هیهات که او دست خالی آمد... بی شمشیر... بی مسلم... بی آبرو...
تمام وجودم می‌خواست. شرمنده‌ام... نمی‌شد. تمام وجودم دست و پا شده بود... می‌دوید سمت کربلا. می‌خواستم؛ نشد، نمی‌توانستم! وجودم به جلو هولم می‌داد و من مانده بودم. می‌خواستم. نمی‌شد. کربلا می‌خواستم. دستم قبضه‌ی شمشیر می‌خواست. پایم می‌خواست تا محکم شود در خاک کربلا... می‌خواستم... شرمنده‌ام که چشم‌هایم را زود از دست دادم.
عجب روزی بود امروز... بهترین صیدها را کردم. صید های بزرگ صیدهایی که شادم می‌کرد. عجیب صیدی... یکی از یکی بزرگ‌تر و بهتر... من بهترین صدها را امروز داشتم... بگوییم دهانت باز می‌ماند... من مایه فخرم... مایه فخر این سپاه منم! من... اولین صیدم پوست گوساله بود... دومین صیدم ماهی جدا از آب... سومینش قلب بود... قلب... سومین صیدم سینه قرآن بود که شکافتم!
داشت شهید می‌شد... یک وجب تا خدا؛ اما تن داغش روی ریگ‌ها بود. تیغ خلاص می‌زدند به پیکرها. نیزه را بلند کرد. یک وجب تا قلب او. نیزه ایستاد. نشست کنار تنش. سایه‌ای نحس آمد: - چرا معطلی بزن؟ - می‌شود پناهش دهم؟ قوم من است. - نه! بزن. او دشمن است خواهش کرد و التماس. شفاعت کرد. امان خواست. قومش زنده ماند. درمان شد. سرکش شد. یادش رفت، سقا را، حسین را... شش ماهه را... جدا شد از امام و وَلیّ چهارم خدا... از یک وجبی بهشت رفت تا... .
من که امدم، صدای گریه می‌امد. یک بخش گریه می‌کردند. من گریه می‌کردم بی‌اشک. آن‌ها هق می‌زند با اشک. من که آمدم، صدا می امد. می‌شنیدم. هنوز داشت فریاد می‌زد. کسی هست یاری‌ام کند؟ چشم باز کردم. نور توی چشمم ریخت. گونه‌ام تر شد. من که امدم کسی می‌گفت: انا مظلوم حسین... من که امدم زمین و اسمان و دریا سرخ بود. یک بخش با من گریه می‌کردند. من که امدم یک بخش می گفت: لبیک یا حسین... من که امدم فریاد بود: یاثارالله... من آمدم با بغض... من می‌روم با لبخند... فریاد هنوز هست.... هست هنوز فریاد.... گوش کن، هنوز یاری می‌خواهد. گوش کن، من می‌خندم و یک شهر می‌خندد با من... این بار سرشار از شور یک شهر می‌خندد و من می‌خندم و طنین انداز می‌شود: - لبیک یا حسین! من که می‌رم افتاب امروز حتی سبز است... به سبزی باغ بهشت و چه خوش میلاد و ممات شروع با او مرگ با او
آدما قد تموم دوراهی های زندگی کربلا در پیش دارن... یا با حقی... یا ضد حق... یا عاشقی یا با شیطان... بی طرفی حتی گاهی گناهیه نا بخشودنی...
می‌خواستم... می‌توانستم... شدنی بود. برایم کاری نداشت. می‌توانستم. آب در چنگم بود. آب کنارم بود؛ اما... کاری نداشت... می‌خواستم. یک قطره آب گریه‌اش را بند می‌آ‌ورد. غذایش خون دلم بود. خون فواره زنان لباسم را تر می‌کرد. خونِ سفید. می‌خواستم، می‌شد، می‌توانستم؛ اما... می‌شد، سیراب کردنش دست من بود، خرجش باز کردن دو دکمه بود. خرجش فشردن دکمه آبی بطری کنار دستم بود. - گریه نکن... هزار و سیصد و خورده سال پیش... آب نبود، گریه نکن... آب هست؛ اما تو رو می‌کشه!
من قبولش داشتم. از صمیم قلب... ایمانم ظاهری نبود، نامه‌ای که مهر کردم هم دروغ و دَغل نبود! ولی خب، با نماز هم می‌شود به خدا رسید. با جهاد هم... جهاد که واجب کفایی است. اما نماز که یک نفر بخواند کفایت نمی‌کند... من نماز را گرفتم... جهاد به کار من نمی‌اید... من بدون رنج به خدا می‌رسم... خدا جهاد حسین- علیه السلام- را هم قبول کند...
🌿فرات🌿: چه کسی گفته باید زیارت ناحیه مقدسه را کامل خواند؟ اصلا این زیارت برای کامل خواندن نیست شاید. شاید برای این است که تا نیمه‌هایش بخوانی و از یک جایی به بعد، مفاتیح را کنار بگذاری و زار بزنی... عِمران واقفی: ناحیه مقدسه عشق بازی کلامیِ یک امام معصوم است درباره یک امام معصوم دیگر. با جزء به جزء حسین علیه السلام. 🌿فرات🌿: ناحیه مقدسه زیارت سنگینی ست. باید هر دوازده ساعت یک بار فقط یک جرعه‌اش را بنوشید، وگرنه قول نمی‌دهم زنده بمانید. عِمران واقفی: می دانی عبره و دمع چه فرقی دارد؟ آبی که از قلب می‌جوشد را می‌گویم. همانی که گدازه‌های آدم ساز است. خسرو را سر بریدند. سروی را خم کردند. ، همچون ، با افتاد به زمین.
Hamdi Alimi - Havaset Hast Be Moohaye Sefide Saram (128).mp3
13.55M
جلوی آیینه خودمو میبینم🏴 خیلی تغییر کردم 🎶😭 جدی جدی🏴 با روضه های تو خودمو پیر کردم🎶 باور من اینه🏴 که همیشه تو زندگیمی🎵 من عوض شدم ولی🏴😭 تو حسین بچگیمی🎶 حواست هست🎶 به موهای سفید سرم🎵😭 چقدر امسال از گذشته شکسته ترم🎶 حواست هست🎶 نوکرت داره پیر میشه🎵😭 بخرم ببرم به حرم داره دیر میشه🎶 دوست دارم دوست دارم🎵 دوست دارم دوست دارم🎵 من اومدم تا با معجزه ی عشقت تازه آدم شم🎶😭 دلمو بردارو یجوری عاشق کن رسوای عالم شم😭🏴 کی منو صدا زده اگه تو صدام نکردی🏴😭 هی بدی دیدی🎶😭 ولی تو منو رهام نکردی🏴 حواسم هست😭 که بدیمو به روم نزدی🏴 حواسم هست😭 این تو بودی که راه اومدی🏴 حواسم هست🏴 عمر من داره طی میشه😭🎶 اربعین که میام بطلب بگو کی میشه😭
دوست دارم دوست دارم 
دوست دارم دوست دارم
همه شب هامو غم تو طی کرد ببین که آشوبم😭 تو روضه ها آقا منم مثه نوکر به سینه می کوبم😭🏴 من فدات که از عطش نفست دیگه بریده😭 مادرت اومد ولی دیگه قاتلت رسیده🏴😭 حواسش هست🏴 کی گلوتو بوسه زده😭🖤 حواسش هست🏴 توی گودی کجا اومده😭 حواسش هست مادرت داره میبینه😭🖤 بی حیا روی سینه ی تو داره میشینه😭
والشمرُ جالسٌ... و شمر نشست روی سین... حسین علیه السلام. شمر لعنة الله علیه.
کاش در این شب ها دل کسی را نشکنیم. امشب من زینب بودم و خردسالان دورم رقیه. یک فردی هم با اخلاق یزیدی تشریف آورد. خیلی قشنگ در برجکمان زد. به خاطر رقیه های دورم خیلی خودم را کنترل کردم. حتی یک درصد هم به خاطر صحبت هایی که به من کرد از او ناراحت نشدم. بخشیدم. ولی بچه ها گناه داشتند. هنوز نگاه هایشان جلوی چشمانم است. متعجب و ترسیده نگاهم میکردند. ولی با تمام این شرایط محترمانه و با خنده جوابشان را دادم. ولی از حجم فشار، سردردی گریبان گیرم شد. وای خدای من زینب چه کشیدی؟ نشان ندادن غم عجیب سخت است مخصوصا وقتی طفل برادرت کنارت باشد.
عِمران واقفی: می دانی عبره و دمع چه فرقی دارد؟ آبی که از قلب می‌جوشد را می‌گویم. همانی که گدازه‌های آدم ساز است. خسرو را سر بریدند. سروی را خم کردند. ، همچون ، با افتاد بر زمین. 💡🕯 سی هزار تلمبه فوت کردند تا خورشید را خاموش کنند. هیهات که تازه از امشب طوفان توئیتری زینب شروع شده. به هر اپلیکیشن که می‌رسد هشتگ داغ می‌کند و رفتارهای پوپولیستی عبیدالله و یزید را باد هوا می‌کند. به امپراطوری رسانه‌ای زینب خوش آمدید. عالمه غیر معلمه... فرمانروایی ملک رسانه زینب است. بی شک. برای اولین بار در تاریخ، حرف حق شیعه به درون منهتن رسید. به درون وی-اُ-اِی رسید. برای اولین بار فاکس نیوز خطبه حضرت زینب را کامل پخش کرد. فکر می‌کردند با پخش زنده از چند زن و کودک آبروی علی را می‌برند. وقتی زینب شروع کرد... انگار علی، فرمانروای ملک سخن، بر فراز منبر کوفه خطبه می‌خواند. به گمانم ملائکه هم تکبیر گفته باشند. مسئولین فاکس نیوز تا بیایند کات بدهند پته همه‌شان بر باد رفت... چقدر سوز دارد برای یک امپراطوری که سی هزار سَبُع و ذئب را برای کشتار صد نفر شیعه علی بفرستی و زن و بچه شان را به اسارت بگیری و هنگام برداشت رسانه‌ای، یک شیرزن همه سرمایه گذاری بیگ‌پروداکشن را به نفع بنی هاشم مصادره کند....الف الف الف دینار آبروی اموی با یک خطبه زینب بر باد رفت. آهای دختر جوان که گوشی هوشمند دستت است! رسانه بشوی؟ مثل بی‌بی زینب. @ANARSTORY