eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
449 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
185 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🙏 برای آنها که برای به آب و آتش می زنند دست از طلب ندارم ................................. دست از طلب ندارم تا نام من درآید «یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن درآید» ۱ در ، خورده گره به کارم دور از وطن...! تنِ من، کی از درآید!؟ از لطمه، گُل نشسته بر صورتی شکسته از لاله های مرده، خون از کفن درآید هر واژه یک درخت است! آتش به باغ افتاد... از داغِ روضه هایش، دادِ سخن درآید هر روز با مرورِ گودالِ قطعه قطعه فریادِ هیزم شکن درآید ۲ آمد کسی به مقتل! غارت کند خدا را...! هی کرد زیر و رویش...! تا پیرهن درآید! اگر ببیند اینگونه صحنه ها را از قتلگاهِْ بی جان، یک درآید مربع نیلوفرانه غرقم! کو دستی آسمانی - تا با صدای پایش، ماه از لجن درآید دل چیست!؟ خاکِ سردی، کز شعله... جان بگیرد با دست کوزه گر، باز... از سوختن درآید! با گریه های نم نم، با سینه های محکم گرد و غبار کینه، از سینه زن درآید «»، یعنی از نسل او ، آن درآید! «از دوست یک اشارت، از ما به سر دویدن» ۳ از لاک خویش، یک روز... این مرد و زن درآید با چشم های سبزش، با خشم های سبزش دنیای بدگمانی، از سوءظن درآید با لطف چشمِ ، با دستِ انتقامی از غربت و خرابی، قبر درآید! قم المقدسه ............................................ ۱. به استقبال غزلی از خواجه حافظ شیرازی با مطلع: دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید ۲. هیزم شکن به معنای یک. هیزم شکن/ دو. مرثیه خوان و هر که روضه ی اباعبدالله الحسین (ع) را مرور می کند. ۳. اشاره به بیتی از هُمام تبریزی موقوفِ التفاتم تا کی رسد اجازت از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻🤦🏻 برای خوف و رجا ... سادگی را باز بر تن کرد و شد راهیِ مجلس دومین شخصیت اجرایی کشور، خنده رویی که تنش پر بود از زخم رفیقان او که بود و قربانیِ صلحی کربلایی خویش بود و ذوالفقارِ در نیامی او بود، از و از گفت سرزنش کردند او را که به جای نطقِ مُتقن پیش چشم یک جهان پایش چرا قدری سخن گفت ۱ عارفی بی پرده که در او جلوه ها داشت پشت او گرم از قنوتِ تاروپود بندگی بود عضو هیئتْ علمی و استاد دانشگاه ایمان کرسی اندیشه اش داغ از زغال زندگی بود آسمانی خاکی از کوچه گذر کرد و نگاهش شهر بی احساس را یکباره جانی تازه بخشید با هنر بود و قدم زد بر فراز ابرِ توده همصدا شد با عقابان، بر وطن آوازه بخشید بعد از او دیگر ندیدم مردمم را شاد و شاداب حالمان اینروزها ست، خسته ست از مانده تنها، نام یک به جا و از مرام و مسلک او دستمان خالی ست، بسته ست قم المقدسه ۱. نقطه عطف حضور شهید رجایی در سازمان ملل به کنفرانس مطبوعاتی وی برمی‌گردد که نخست وزیر فقید ایران در برابر دوربین رسانه‌های جهان پای برهنه خود را روی میز گذاشت و گفت: «من به مدت دو سال در زندان‌های رژیم شاه معدوم و زندانی کارتر و آمریکا بودم. آثار شکنجه و سختی‌هایی که در زندان بر من روا شد، بعد از چهار سال هنوز بر بدنم نمایان است. من دو سال تمام ضربات شلاق‌های کارتر را بر پای خود احساس کردم و این در حالی ست که ما با گروگان‌ها در جاسوس‌خانه، رفتاری کاملاً انسانی داریم.» این اقدام، از اتفاقات کم سابقه در سازمان ملل بود. 🆔 @Abedi_Aaeini
✊🏻🙏🏻 برای او کیست!؟ ............... او کیست!؟ همان او کیست!؟ آن مشتِ گره‌کرده که به لب داشت هم‌درس و شاگرد در ، آینه ای شد این از نفس ۱ بر پرچم تو «» شده حک هم‌نقش در صف و اندیشه تو بود در این جنگ اما به دلت آرزوی شد زندگی ات وقف بر گردنمان دِین تو باقیست، چه دِینی! دیگر چه سکوتی و چه صبری و چه فکری!؟ تا است به ما قم المقدسه ................................ ۱. شیخ کلینی (۲۵۸ - ۳۲۹ ه‍.ق) صاحب کتاب کافی از کتب اربعه و از محدثّان مشهور شیعه که در سال ۳۲۹ قمری مصادف با مبدأ غیبت کبرای حجت بن الحسن (عج) در سن ۷۰ سالگی در بغداد، درگذشت. آرامگاه او در «باب‌الکوفه»، در ناحیه شرقی رود دجله کنار پل قدیم بغداد و زیارتگاه مسلمانان است. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✊🏻🙏🏻 برای او کیست!؟ ............... او کیست!؟ همان او کیست!؟ آن مشتِ گره‌کرده که به لب داشت هم‌درس و شاگرد در ، آینه ای شد این از نفس ۱ بر پرچم تو «» شده حک هم‌نقش در صف و اندیشه تو بود در این جنگ اما به دلت آرزوی شد زندگی ات وقف بر گردنمان دِین تو باقیست، چه دِینی! دیگر چه سکوتی و چه صبری و چه فکری!؟ تا است به ما قم المقدسه ................................ ۱. شیخ کلینی (۲۵۸ - ۳۲۹ ه‍.ق) صاحب کتاب کافی از کتب اربعه و از محدثّان مشهور شیعه که در سال ۳۲۹ قمری مصادف با مبدأ غیبت کبرای حجت بن الحسن (عج) در سن ۷۰ سالگی در بغداد، درگذشت. آرامگاه او در «باب‌الکوفه»، در ناحیه شرقی رود دجله کنار پل قدیم بغداد و زیارتگاه مسلمانان است. 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🤦🏻🙏🏻 در حال و هوای ماه رمضان و محرم قبل از انقلاب شورانگیز ................ صدای خش‌خش ضبط و اذانی در دل پاییز مرا تا آسمان می‌بُرد این آهنگ شورانگیز می‌شکست آقا یخ ما را و می‌خواندیم نمازی گرم را هر صبح در شیرازِ چون تبریز سر سجاده‌ی باران، خدا بود و من و بی‌بی به شوق ، لبم لبریز دبستانی نبود آن روز و ما عین چهارپایی فقط هی بار می‌بردیم تا خالی شود جالیز زمینی شخم می‌خورد و مترسک شاهد ما بود نمازی از سر می‌خواندیم آنجا نیز کمی آن سوتر از آقا، پنیر و نانِ در بقچه برایم چون کبابی بود حتی لقمه‌ای ناچیز پدر، غرق عطش بود و زبانش دور لب‌هایش کماکان روزه‌ی روزه، مصمم در صف پرهیز همینکه نور می‌رفت و صدای ماه می‌آمد به من می گفت: است، بچه از میان برخیز و ، عجب حال قشنگی بود قرائت‌های قرآن و نکات نغز و پندآمیز چه منبرهای خوبی بود، سلوکی داشت خداترسی که می‌گفت: ای امان از روز رستاخیز! صفایی بود، دل‌ها بود لباس و پرچم تکیه، نمی‌شد بی‌وضو تعویض برای غربت دهکوره‌ی ما در تمام سال بود اولین و آخرین تجویز به دور از چشم آژان‌ها شکوهِ تعزیه گل کرد در آن دوران که هر رفتار دینی بود دستاویز ، دستگیرِ امتی شد تا رها سازد غرور ملتی را از دهان خونیِ چنگیز چه دستانی که شد مشت و دهان ظلم را پر کرد در آن شب‌های تبعید و میان آن همه تبعیض چه مردانی که در زندانِ قصرِ پهلوی مُردند چه زن‌هایی که مردانه شدند از دار، حلق‌آویز شب بیست‌و‌یکم رگبار بود و رعدوبرق تیر دمید شبیه بهمنی یکریز رسید آن سال «خجسته باد» را می خواند پشت رادیو، «گلریز» قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @pelak15
😭🤦🏻 به پیشگاه که عمری در هیئت‌ها نفس زدند و برکت مجالس حسینی بودند ................... بودم و دادم به تو هر روز، پای تو ماندم و خواندند مرا در جوانی چه به ما داد که همان بود دلیل ما به مأمن و ملجأ ما بود در این شهر غریب و و پخش ، ما را چقدَر کرد در شب کوفه‌ی آن روز، در آن به کابوس همه سر می‌زد رگمان بود به دستان ناخن پای مرا یک شبَهِ زشت، کشید بود و... شکمش سفره‌ای از کارمان بود کماکان دم از زدن صبح و شب، نقل حدیث از لب مشتمان شد گره و جرأتمان شد رد شدیم از شب صحرای سکون، گام به گام انقلابی که به دل کاه انداخت کوه شد داشت برای همه‌ی دشت، پیام او نشان داد که ما مرگ بر تیغِ زبان، باشد اگر وقف نیام! رود خون، خشک نخواهد شد و است خاک، میخانه شود! دستی اگر باشد جام تا که آمد دلمان شاد شود، رسید ، شد و قسمت ما شد صد دام و و به میدان رفتند همگی گوش به فرمان و مریدان مقتدا بود «»، مقصدمان: اینچنین بود اگر یافت دوام سال‌ها می‌گذرد از شب «» و دلم می‌شود تنگ و کو!؟ کجا رفت که در آن دوران بود کو!؟ کجا رفت ، نفسِ حق عوام آمده و گم شده ، دریغ! قشر مستضعفمان دربدر کوچه‌ی وام عده‌ای مستِ دلارند و به ، دچار عده‌ای دلخوشِ مفهوم به سهام ، نگاهش گل سرخی‌ست هنوز کاش قرمز بشود هرچه چراغ است مدام تا کمرش خم شده در سطل کثیف خسته نرفته‌ست دو ماهی، حمّام ما چه بودیم و چه شد ما کدامیم کدامیم کدامیم کدام!؟ با همهْ مسئله‌ها با همهْ فاصله‌ها اول راه که گفتیم ، پیدا بود که چه سخت است بمانیم و بماند وسط راه که گفتیم ، این یعنی راهیِ و نبینیم آخر راه که گفتیم ، یعنی که بوده‌است همان نگران نیستم آقا... که تو را می‌بینم می‌آید و من به چشمان شمام نگران نیستم آقا... که مزاری دارم می‌گذارند رفیقان دمِ ، مرام نوکران تو می‌آیند و نخواهند گذاشت که مرا خاک کنند مثل تو می‌آیند، وَ خواهند گذاشت بر منِ دلسنگ، شبی سنگِ تمام را بگذارید به کامم مردم این زبان‌بسته مبادا که بماند است دوای من و ، درمان. کن و بگذار مرا، ختم کلام! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🙏 برای آنها که برای به آب و آتش می زنند دست از طلب ندارم ................................. دست از طلب ندارم تا نام من درآید «یا تن رسد به جانان، یا جان ز تن درآید» ۱ در ، خورده گره به کارم دور از وطن...! تنِ من، کی از درآید!؟ از لطمه، گُل نشسته بر صورتی شکسته از لاله های مرده، خون از کفن درآید هر واژه یک درخت است! آتش به باغ افتاد... از داغِ روضه هایش، دادِ سخن درآید هر روز با مرورِ گودالِ قطعه قطعه فریادِ هیزم شکن درآید ۲ آمد کسی به مقتل! غارت کند خدا را...! هی کرد زیر و رویش...! تا پیرهن درآید! اگر ببیند اینگونه صحنه ها را از قتلگاهِْ بی جان، یک درآید مربع نیلوفرانه غرقم! کو دستی آسمانی - تا با صدای پایش، ماه از لجن درآید دل چیست!؟ خاکِ سردی، کز شعله... جان بگیرد با دست کوزه گر، باز... از سوختن درآید! با گریه های نم نم، با سینه های محکم گرد و غبار کینه، از سینه زن درآید «»، یعنی از نسل او ، آن درآید! «از دوست یک اشارت، از ما به سر دویدن» ۳ از لاک خویش، یک روز... این مرد و زن درآید با چشم های سبزش، با خشم های سبزش دنیای بدگمانی، از سوءظن درآید با لطف چشمِ ، با دستِ انتقامی از غربت و خرابی، قبر درآید! قم المقدسه ............................................ ۱. به استقبال غزلی از خواجه حافظ شیرازی با مطلع: دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید ۲. هیزم شکن به معنای یک. هیزم شکن/ دو. مرثیه خوان و هر که روضه ی اباعبدالله الحسین (ع) را مرور می کند. ۳. اشاره به بیتی از هُمام تبریزی موقوفِ التفاتم تا کی رسد اجازت از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15