eitaa logo
• الشَغَف •
107 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
93 فایل
بـسـمـ ربـــ یوسف الــزهـرا♥ شـروعــ مــونـ : ¹¹'⁹'¹⁴⁰⁰ "الشَغَفْ" یعنی نهايتِ مرحله‌ىِ عشق؛ نفوذِ عشق تا پرده‌یِ دل { یا منجی }♥️ کانال وقف صاحب الزمان♥️ کــپــی؟ فقط از پست هایی که کپی ممنوع نیست حلالت رفیق😉 کانال همسایه @BarayeAgaahi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ الله اکبر گفتن حاج قاسم در شب 22 بهمن | کلیپ سردار سلیمانی (می‌دونم یکم دیره برای گذاشتن این فیلم و چون جالب بود ، دلم نیومد نزارم)☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عاشقان وقت نماز است اذان میگویند🌱🌙 گوش کن که خدا چه عاشقانه صدایت میزند🔊 برخیز پاسخش را بده❤️ حی الصلاة 🤲🧕 ما رو هم دعا کنید یادتون نره🙃❣
ولادت امام جواد ع مبارک باد 😊😊
بسم رَب الشهدا...✨ به قلم:سارا بانو❤️🍃 -------------------- داشتم موضوع رو توضیح میدادم که گوشیم زنگ خورد نگاهم رو به صفحه گوشی دادم و بادیدن اسمی که روی گوشی بود خوشحال شدمو سریع تماس و وصل کردم. دنیا:سلام به برادر گرامی داوود:سلام بر خواهر مهربانم دنیا:چطوری داوود:موتوری دنیا:من جدی ام داوود:خب من جدی نیستم دنیا:عه داوود آدم باش دیگه داوود:باشه چشم.دیگه چه خبر دنیا:هیچی.با ریحانه رفتیم خونه داوود:حالش خوبه؟؟ دنیا:آره خوبه فقط خیلی نگرانشم داوود:چراا دنیا:همش تو فکر اون پسرس داوود:بهش بگو نگران نباشه به رسول نمیگم این موضوع رو با گفتن اسم رسول یادش افتادم یعنی الان تو چه وضعیتیه دنیا:باشه مواظب خودت باش من برم ریحانه صدام میکنه داوود:باشه ....... 🌼یک روز بعد🌼 --------------------- صبح زود بیدار شدم و صبحونه رو خوردم راه افتادم به سمت آزمایشگاه ------------------ سلام خانم اومدم جواب آزمایش رو بگیرم پرستار:اسمتون عطیه: شمسی....عطیه شمسی پرستار: بله آماده است(برگه رو میده بهش) عطیه:خب مثبت یا منفی؟ پرستار: مثبت خانم عطیه: مرسی آنقدر ذوق کردم که سریع دویدم سمت در و از آزمایشگاه خارج شدم و به سمت خونه حرکت کردم........ --------------------- کم کم نور رو میدیدم اما تار از درد نمیتونستم تکون بخورم ..نور مستقیم توی چشمم می‌تابید چشم هامو بستم تا نور اذیتم نکنه که دیگه نوری دیده نشد.... ------------------- فکر م درگیر بود که موبایلم به صدا در اومد.جواب دادم. -:خب خب میبینم که چه فرمانده بیخیالی هستی‌..... این جوجه مامور داره جون میده و تو به فکر خودتی.....(گوشی قطع شد) باشنیدن این حرفا پاهام سست شد باید برم باید برم پیششون.... سمت اتاق آقای عبدی حرکت کردم تا این موضوع رو در میون بزارم....... ادامه دارد🙂 @dokhtaranmahdavi1
گهی بر سر ، گهی بر دل ، گهی بر دیده جا دارد ...