🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
در هوس خیال او ، همچو خیال گشتهام !
اوست گرفته شهر دل ، من بـه کجا سفر کنم ؟!🚶♀
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝
☀️
⏝
֢ ֢ #قرار_عاشقی ֢ ֢
که کاش
اون روز
باشیم✨️
.
𓂃جایےبراےخلوتباامامرئـوف𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
☀️
⏝
عاشقانه های حلال C᭄
💌 ⏝ ֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢ . #مسیحای_عشق #قسمت_سیصدوسیوشش :_عکساشون مگه آماده است؟دیروز به آتلیه زنگ زد
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوسیوهفت
سریع موبایلم را به طرفش میگیرم:از این استفاده کنین
موبایل را میگیرد و دست هایش را روی صفحه حرکت میدهد،شماره ی مانی را میگیرد و به
انتظار میماند.
بیشتر از چند ثانیه نگذشته که میگوید :الو مانی... پس کجا رفتی؟؟
چند لحظه میگذرد، آرام میپرسم :چی میگه؟
موبایل را،در حالت اسپیکر میگذارد.
صدای مانی را میشنوم:سلامت باشین آقای احسانی،قربان شما ؟خانم بچه ها خوبن؟ جاتون
راحته؟
مسیح عصبانیست:چی داری میگی؟؟ زود برگرد ببینم...
مانی دوباره میگوید :بله آقای احسانی متوجه موقعیتتون هستم.. باشه،من الآن مادرعزیزم رو
برسونم منزل،خدمت میرسم..
صدای زنعمو،از ان طرف میآید:مانی بیخودی قول امروز رو به هیچ کس نده.. من باهات کار دارم..
انگار موبایل را از گوشش دور میکند،چون صدایش ضعیف میشود:مامان این بنده ی خدا،کارش
گیر کرده،من باید برم...
زنعمو محکم میگوید:نه مانی.. بگو امروز نمیتونی بری
مانی اصرار میکند:مامان،باور کن کارواجبه باید برم...
زنعمو با حالت قهر میگوید:اگه مسیح بود،حتما باهام میاومد...
و این چنین پیروز میشود..
مانی آه میکشد:آقای احسانی متوجه شدین؟امروز نمیتونم بیام...
مسیح فریاد میکشد:مـــــــــــانی؟
از صدایش میترسم،نگاهش میکنم.
مانی میگوید:سلامت باشین آقای احسانی.. خدمت میرسم،خدانگه دار
و تلفن را قطع میکند.
مسیح با ناراحتی،موبایل را روی تخت میاندازد.
خوب شد حواسش هست که موبایل من است،وگرنه حتما با این همه ناراحتی،آن را به دیوار
میکوبید!...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوسیوهشت
بلند میشوم و چند قدم در طول اتاق راه میروم،کاش حداقل زندان بزرگتر بود،یا حداقل هم
سلولی نداشتم!
نگاهم روی دیوار سمت چپ،قفل میشود..
کتابخانه ای بزرگ و پر از کتاب رو به رویم میبینم،چرا تا به حال متوجه این نشده بودم؟!
بلند میگوید:وای... اینجا... اینجا فوق العاده است...
مسیح سرش را بلند میکند،با تعجب نگاهم میکند:چی؟
به کتابخانه اشاره میکنم:کتاب های شماست؟؟
بلند میشود و کنارم میایستد:مگه تا حالا ندیده بودیش؟؟
سرم را به شدت تکان میدهم ولی لبخند بزرگم را به هیچ عنوان نمیتوانم کنترل کنم.
مسیح به صورتم زل زده.چشمانش می خندند.
با لبخند میگویم:دیوونه ام نه؟
*مسیح*
جوابش را با لبخند میدهم،نمیدانم چرا ولی یک لحظه با دیدن لبخندش،تمام غصه و ناراحتی و عصبانیتم،محو شد!
میگویم
:_نه.. چرا دیوونه؟؟
دوباره لبخندش بزرگ میشود،مثل دختربچه ای که هم زمان برایش چندین اسباب بازی خریده
ای.
+:آخه مثل بچه ها.. از دیدن کتاب،این همه ذوق کردم!!
:_پس اهل کتابی؟
+:آره خیلـــــی،تا دلتون بخواد...
من امروز قسم خوردم...باید مسیح سابق باشم
جلو میروم و یک قدمی کتابخانه میایستم
:_چی میخونی حالا؟ شعر،رمان،تاریخی،روانشناسی؟
جلو میآید و کنارم میایستد
+:هرچی.. زیاد اهل تاریخی و روانشناسی و اینا نیستم..کتابخانه تون خیلی بزرگه.. منم کتاب
زیاد داشتم ولی خیلی به این و اون قرض دادم و متأسفانه خیلیاش برنگشت...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوسیونه
میخندد،بلند.. اولین بار است که قهقهه زدنش را میبینم.
چقدر بیریا...
تنم بی حس میشود
سرم را تکان میدهم،آب دهانم را قورت میدهم
:_من معمولا به کسی قرض نمیدم.
+:منم تصمیم گرفتم دیگه قرض ندم..
:_اینو خوندی؟
(استخوان خوک و دست های جذامی) را برابرش میگیرم،چهره درهم میکشد
+:خوندم
:_چطوره؟خوشت میاد اینجوری؟
+:میدونین... قلم نویسنده عالیه ها..ولی فضای داستان،خاکستریه. یه جوری پر از ناامیدیه...
من (چند روایت معتبر) همین نویسنده رو ترجیح میدم.
جالب شد! عقاید این دختر،عجیب به دل مینشیند.
چند کتاب مختلف انتخاب میکنم و جلو میروم و روی زمین مینشینم.
همان جا ایستاده و به حرکاتم زل زده
کتاب ها را روی زمین میگذارم و به طرفش برمیگردم
:_بیا بشین
مثل یک بچه ی حرف گوش کن،جلو میآید و مینشیند.
خودش را کمی جلو میکشد و نزدیکم میآید.
چقدر حس خوشبختی دارم،از اینکه نیکی به من، اعتماد دارد...
از افکاری که از سرم میگذرد،وحشت میکنم.
من... به غرورم قول داده ام..
باید بحث را منحرف کنم..
(کوری) را نشانش میدهم.
:_این چی؟
لبخند میزند
+:این خوبه... یعنی یه ایده ی جدید و جالب داره.. خوشم اومد یه جورایی ازش .
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
💌
⏝
֢ ֢ #عشقینه ֢ ֢
.
#مسیحای_عشق
#قسمت_سیصدوچهل
:_یه کم راجع بهش حرف بزنیم؟
+:آره حتما...
:_بگو
+:چی بگم... آها.. شخصیت ها با اینکه زیادن و فضای داستان شلوغه،ولی خوب توصیف شدن
و ملموسن.. آدمایی ان،از جنس مردم..
حرف میزند و من به صورتش زل میزنم.
حرفش که تمام میشود،با خنده میگویم
:_باشه،باورم شد خوندی
میخندم تا حرفم را جدی ـنگیرد.
او هم میخندد،زیاد از این بحث،خوشش آمده، خوشحالم..
هم حوصله مان سر نرفت،هم نیکی ناخواسته مرا آرام کرد...
(بادبادک باز) را برمیدارم،با دیدنش لبخند میزند.
+:من اینو خیلی وقت پیش خوندم... راستش دوازده سالم بود،خیلی بچه بودم... ولی همین چند
ماه پیش دوباره خوندمش و تازه فهمیدم قضیه چیه!
سرخ میشود،یک لحظه خیلی احساس راحتی با من کرد!
خنده ام را میخورم
:_چطوره؟
+:موضوع داستان،تازه است و هم اینکه جمله بندی ها عالی ان و کلمات خوب کنار هم چیده
شدن.. لابد کتاب بعدی هم هزارخورشید تابانه؟
لبخند میزنم
:_از کجا فهمیدی؟
شانه بالا میاندازد.
+:یه لحظه!
بلند میشود،چادر مشکی اش را درمیآورد و روی صندلی میگذارد.
دوباره مینشیند،با اینکه مانتو به تن دارد و حجابش کامل تر از کامل است،ولی حس خوبی به
من دست میدهد.
+:گرم بودا ...
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
✦📄 به قلـم: #فاطمه_نظری
.
𓂃مرجعبهروزترینرمانهاےایتا𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💌
⏝
🛵
⏝
֢ ֢ #درِگوشی ֢ ֢
.
♕ اسم دلبر و همدمت رو
اینجوری سیو کن🥹🤭
╟🤍«Ami lointai»
•یعنی کسی که ازت دوره ولی از همه ی
آدمای نزدیکت بهتر و نزدیک تره🦋
°کپے!؟
_ تنهاباذکرآیدےمنبع،موردرضایتاست☺️
.
⧉💌 #بفرستبراش
⧉🤫 #متاهلهابخونند
.
𓂃بفرماییدتودمدربده𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
🛵
⏝
#صبحونه
بــراے صبح شدن
نه بہ خورشید نیـاز است🌞
نه خندههاۍ باد🌬
چشـمهایت را که باز ڪـنے👀
زندگـے
عاشقانہ طـلوع خواهد کرد😍✋🏻
🍃🌸| @asheghaneh_halal
💛
֢ ֢ #پابوس ֢ ֢
.
🌱 حضرت فاطمه زهرا عليهالسلام :
🔅) جَعَلَ اللّهُ الصَّلاةَ تَنْزيها لَكُمْ عَنِ الْكِبْرِ.
💚 ( خداوند نـــمـــاز را براى دوری شما
از کبر و خودخواهی مقرر فرمود.📿
⇦ خطبه فدکیه
.
𓂃حرفایےکهمیشنچراغراهِت𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💛
⏝
🥤
⏝
֢ ֢ #منو_مجردی ֢ ֢
.
📩 روال دعوا تو مدرسه
تو دهه شصت به این شکل بود که:
اول همو میزدیم،
ناظم میومد جدامون می کرد😢
بعد تک تک هممونو میزد
ما ناظمه رو جدا می کردیم☺️
بعد زنگ میزد بابامون میومد بابا هم
ما رو میزدمون ناظمه جدامون می کرد😂
#ارسالے_ڪاربران 𓈒 1082 𓈒
تجربه مشابهی داری بفرست😉👇
𓈒📬𓈒 @Khadem_Daricheh
.
𓂃پاتوقمجردے𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🥤
⏝
💍
⏝
֢ ֢ #همسفرانه ֢
ازبَلهتا«جانَــم»
یهِدُنيادوسداشتَنهِامّااز
جانَمتا«جــونِدِلَم»کهمیگییهِ
كهكشان«؏ـِشقـهِ»💖🌿
#عشق_دلم
.
.
𓂃بساطعاشقےبرپاس،بفرما𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
💍
⏝
🧸
⏝
֢ ֢ #پشتڪ ֢ ֢
.
به اخمت خستگی در میرود😠😌
لبخند لازم نیست
کنار سینیِ چای تو
اصلا قند لازم نیست(:🥰🫀
_بهمنصباغزاده
.
𓂃دیگهوقتشهبهگوشیترنگوروبدی𓂃
𓈒 Eitaa.com/asheghaneh_halal 𓈒
.
🧸
⏝