💠 علت یابی ترس پیامبر در ماجرای ابلاغ ولایت
(بخش سوم)
🔰 در روایت مهم دیگری که به نقل از #امام_صادق ع در #اقبال سیدبن طاووس آمده و علامه مجلسی هم در #بحار آورده اند، ابعاد جدیدی از این ماجرا روشن میشود:
🔺جبرئیل خدمت پیامبر رسیده و میگوید: خداوند میفرماید، الان وقت اعلان #ولایت_علی(ع) است.
(فَهَبَطَ إلَيهِ و قالَ لَهُ: حَبيبي مُحَمَّدُ! إنَّ اللّهَ يُقرِئُكَ السَّلامَ، و يَقولُ لَكَ: قُم في هذَا اليَومِ بِوِلايَةِ عَلِيٍّ عليه السلام؛ لِيَكونَ عَلَما لِاُمَّتِكَ بَعدَكَ، يَرجِعونَ إلَيهِ، و يَكونُ لَهُم كَأَنتَ)
🔺حضرت در پاسخ میفرمایند: جبرئیل! من از این اقدام #میترسم، از اینکه بواسطه این اعلان، اصحاب و مردم بهم ریخته و #ولایت علی را نپذیرند، چرا؟
به خاطر #خون هایی که علی(ع) از آنها ریخته، و این باعث بشود آنها، #کینه_های_درونی شان را آشکار کنند.
(حَبيبي جَبرَئيلُ! إنّي أخافُ تَغَيُّرَ أصحابي لِما قَد وُتِروهُ، و أن يُبدوا ما يُضمِرونَ فيهِ.)
🔺جبرئيل بالا رفته و پس از اندکی مجدد بازگشته و #آیه_ابلاغ را برای حضرت میخواند:
«اى پيامبر! آنچه را از جانب پروردگارت بر تو نازل شده، ابلاغ كن، كه اگر نكنى، پيامش را نرساندهاى و خدا تو را از [گزند] مردم، حفظ مىكند».
🔺اینجاست که پيامبر، #بيمناك، ترسان و هراسان برمیخیزد و در حالیكه پاهايشان از شدّت گرما مىسوخت، فرمان میدهند تا بستر برای نماز و سپس ابلاغ ولایت آماده شود.
در ميان آنان، #ابوبكر، #عمر، #عثمان و ديگر مهاجران و انصار نیز بودند.
(فَقامَ رَسولُ اللّهِ ص ذَعِرا مَرعوبا خائِفا مِن شِدَّةِ الرَّمضاءِ و قَدَماهُ تُشوَيانِ... ثُمَّ نادى بِالصَّلاةِ جامِعَةً، فَاجتَمَعَ المُسلِمونَ، و فيمَنِ اجتَمَعَ أبوبَكرٍ و عُمَرُ و عُثمانُ و سائِرُ المُهاجِرينَ وَ الأَنصارِ.)
🔺پس از نماز، حضرت به سخنرانى برخاست و مسئله ولایت را ابلاغ فرموده و آن را بر همه مردم، واجب نمودند.
اینجا بود که عده ای شروع کردند به پچ پچ کردن و مخفیانه با یکدیگر زمزمه کردن.
اینجاست که زمزمه های #نفاق آغاز میشود و یک عده شروع کردند به #درگوشی صحبت کردن که نتیجه اش را بعدا در سقیفه میبینیم.
(ثُمَّ قامَ خَطيبا و ذَكَرَ بَعدَهُ الوِلايَةَ، فَأَلزَمَها لِلنّاسِ جَميعا، فَأَعلَمَهُم أمرَ اللّهِ بِذلِكَ، فَقالَ قَومٌ ما قالوا، و تَناجَوا بما أسَرّوا)
🔰 نسبت به همین #زمزمه_های_نفاق، در گزارشی شواهد التنزیل نقل میکند که بعد از اینکه پیامبر ولایت حضرت امیر رو ابلاغ کرد، #حذیفه بن یمان از اصحاب برجسته پیامبر چنین گفت:
🔺سوگند به خدا دیدم که #معاویه برخواست و با تکبر و عصبانیت از مجلس خارج شد در حالی که دست راست خود را بر دوش #عبدالله_بن_قیس اشعری و دست چپش را بر دوش #مغیرة_بن_شعبه گذارده بود و با این حال راه میرفت، میگفت:
(فَقَالَ حُذَيْفَةُ : فَوَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ مُعَاوِيَةَ قَامَ - وَ تَمَطَّى وَ خَرَجَ مُغْضَباً وَاضِعٌ يَمِينَهُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قَيْسٍ اَلْأَشْعَرِيِّ وَ يَسَارَهُ عَلَى اَلْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ ثُمَّ قَامَ يَمْشِي مُتَمَطِّياً وَ هُوَ يَقُولُ:)
🔺معاویه: «ما سخنان محمد را تصدیق نمیکنیم و به ولایت علی اقرار نخواهیم کرد.» در این هنگام خدوند این آیات را نازل نمود: «او هرگز ایمان نیاورد و نماز نخواند. بلکه تکذیب کرد و رویگردان شد، سپس بسوی خانواده خود بازگشت در حالی که متکبّرانه قدم بر میداشت!»
(لاَ نُصَدِّقُ مُحَمَّداً عَلَى مَقَالَتِهِ وَ لاَ نُقِرُّ لِعَلِيٍّ بِوَلاَيَتِهِ، فَأَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى: «فَلاٰ صَدَّقَ وَ لاٰ صَلّٰى، وَ لٰكِنْ كَذَّبَ وَ تَوَلّٰى، ثُمَّ ذَهَبَ إِلىٰ أَهْلِهِ يَتَمَطّٰى»)
🔺و رسول خدا (ص) فهمید که باید او را بازگردانده و به قتل رساند، در این هنگام جبرئیل این آیه را تلاوت نمود: «زبانت را بخاطر عجله برای خواندن آن حرکت مده» و پیامبر سکوت کرد.
(فَهَمَّ بِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْ يَرُدَّهُ فَيَقْتُلَهُ فَقَالَ: لَهُ جَبْرَئِيلُ : لاٰ تُحَرِّكْ بِهِ لِسٰانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ. فَسَكَتَ عَنْهُ.)
📌پ.ن: هر چند این روایت در منابع #اهل_سنت آمده و ممکن است بخشی از آن را تلقی به قبول نکنیم اما با توجه به شواهد و قرائن تاریخی، این کنش #معاویه و اطرافیانش طبیعی به نظر میرسد و این موضع او دور از انتظار نبوده و نشان میدهد یک جریانی به دنبال ایجاد #فتنه در این مسئله بوده اند که در ادامه به آن اشاره خواهیم کرد.
💢 آیات و روایات اجتماعی | #عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/269877266Cf07fc0f3c9