eitaa logo
برای توجّه
468 دنبال‌کننده
5هزار عکس
6.1هزار ویدیو
28 فایل
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرّحیمِ لاحَولَ وَ لاقُوَّه اِلّا بِاللّهِ العلیِّ العظیم و صلّی اللهُ علی محمّد و الهِ الطّاهرین هدف کانال، نشر خوبیها، واقعیت ها و حقایق، بدون جهت گیری است. 💥حرف حقّ و مطالب متنوع و مفید را نشر دهید. #کپی آزاد @barayetvajoh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 تفسیری صفحه ۵۰:🌺 تورات: ما مسلمانان براساس کتاب آسمانی خویش به تمام خدا ایمان داریم و به تک­ تک ایشان احترام می­ گذاریم. حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) دو تن از پیامبران بزرگ خدا هستند که بارها از آنان یاد کرده است. کتاب آسمانی حضرت موسی و کتاب آسمانی حضرت عیسی است. هم­ اکنون نیز کتاب­ هایی به نام توارت و انجیل وجود دارد و کسانی که خود را پیرو حضرت موسی(ع) و حضرت عیسی(ع) می­ دانند ، آن کتاب­ ها را به عنوان کتاب آسمانی خویش می­ شناسند. البته بین تورات و انجیلی که قرآن معرفی می­ کند و تورات و انجیل آنان، تفاوت­ های زیادی وجود دارد. به همین خاطر خوب است درباره هر یک از این دو کتاب آسمانی، به طور جداگانه مطالبی را بدانیم: الف)تورات: کلمة تورات در زبان عبری(زبان کهن یهودیان) به معنای شریعت و راه آشکار می­ باشد.[1] به فرمودة قرآن، خداوند 40 شب با موسی(ع) در کوه طور وعده گذاشت و در آن مدت موسی(ع)به راز و نیاز با خدا مشغول بود. سپس خدا تورات را به صورت لوح­ هایی به او داد.[2] لوح صفحه­ ای است که روی آن مطلبی می­ نویسند و البته جنس الواح تورات برای ما مشخص نیست.[3] الواح تورات شامل پندها و دستورات خدا بود و افراد خدا­ترس را هدایت می­ کرد و برایشان رحمت و بخشش خدا را به ارمغان می­ آورد.[4] آن الواح مدت­ ها در میان بنی­ اسرائیل در میان صندوقچه­ ای نگهداری می­ شد؛ تا این­که پادشاه خونخواری به نام«بخت النصر» به سرزمین آنان حمله کرد و آنان را به خاک و خون کشید و معبدشان را ویران نمود و الواح تورات را از بین برد. بنی­ اسرائیل تا حدود پنجاه سال پس از آن حادثه، در فلاکت و بدبختی زندگی کردند؛ تا این­که کوروش ـ پادشاه بزرگ ایرانی ـ آنان را از چنگال بخت النصر نجات داد و یکی از نزدیکان خود به نام«عزرا» را فرمانروای بنی­ اسرائیل قرار داد و به او اجازه داد تا سرزمینشان را دوباره بسازند و کتاب آسمانی­شان یعنی تورات را بازنویسی کنند. و بدین ترتیب تورات دوباره نوشته شد![5] از آیات قرآن استفاده می­ شود که اگر­چه توراتی که در زمان پیامبر اسلام(ص) وجود داشته، با تورات اصلی تفاوت­ هایی داشته، ولی بسیاری از حقایق مانند صفات و ویژگی­ های پیامبر اسلام(ص) و برخی از دستورات خدا در آن آمده بود.[6] برخی از مطالبی که در تورات کنونی وجود دارد شبیه قرآن است، ولی مطالب خلاف و عجیب و غریبی در آن هست که مسلّماً از سوی خدا نمی­ باشد. قدم­ زدن خدا در بهشت، کشتی­ گرفتن او با یعقوب، ازدواج او با دختران لوط و...مطالبی است که در تورات کنونی آمده و همه نشانگر این است که تورات کنونی، کتابی تحریف­ شده و پر از مطالب و باطل می­ باشد.[7]   ب)انجیل: کلمة انجیل به معنای«بشارت» است.[8] محتوای انجیل، پند و هدایت بوده و آن کتاب مقدس چراغ راهنمای بوده است.[9] امّا این­که بر سر انجیل اصلی چه آمده است، دقیقاً مشخص نیست. آنچه مسلّم می‏ باشد این است که براساس تاریخی که خود مسیحیان نیز آن را قبول دارند، اناجیل اربعه(چهار انجیل معروف و رایج مسیحیان) همگی پس از مسیح(ع) نوشته شده­ اند و سند هیچ­یک از آنان به مسیح نمی­ رسد. قرآن برخلاف مسیحیان از یک انجیل سخن می­ گوید و بیان می­ کند که مسیحیان زمان پیامبر(ص)ویژگی­ های آن حضرت را در کتاب مقدس خود می­ خواندند.[10]   اساس کنونی براساس«انجیل لوقا»می­ باشد.«لوقا»نه از حواریون بود و نه عیسی(ع)را دیده بود. او در ابتدا از یهودیان متعصّب بوده و مسیحیان را بسیار اذیّت می­ کرده است. تا این­که به ادعای خودش در حالت بی هوشی با مسیح ملاقات نموده و به او ایمان آورد و مأمور ترویج انجیل شد! براساس انجیل او، برای نجات انسان، ایمان به مسیح کافی است و نیازی به عمل به دستورات خدا وجود ندارد! او گوشت خوک و مردار و بسیاری از کارهای ممنوع را حلال اعلام کرد![11] به هر حال اگر­چه از نظر ما، تورات و انجیل کنونی تحریف شده است، ولی از آن جهت که اصلِ این دو کتاب، الهی و آسمانی­ اند، ما به آنها احترام می­ گذاریم و از هر گونه توهین به آنها پرهیز می­ کنیم؛ حتی اگر مدعیان پیروی از موسی(ع)و عیسی(ع)به کتاب آسمانی ما توهین کنند. [1] ترجمه ، ج3، ص10 [2] اقتباس از آیات 142 تا 145 سورة اعراف [3]، ج6 ، ص214 [4] اقتباس از آیه 154 سورة اعراف [5] ر.ک.به آیات 157 سوره اعراف و 43 سوره مائده   [6] اقتباس از قاموس قرآن، ج1، ص296 [7] ترجمه تفسیر المیزان، ج3، ص10 [8] آیه 46 سوره مائده [9] آیه 157 سوره اعراف [10]قاموس قرآن، ج7، ص19
🌺 تفسیری صفحه ۵۱:🌺 جاذبه­ هاي زندگي؛ نعمت يا عذاب؟ از هنگا‌‏مي­كه ما پا به جهان گذاشتيم، با انواع چيزهاي دوست­ داشتني آشنا شده­ ايم. انواع خوردني­ ها، نوشيدني­ ها، پوشيدني­ ها و ... چيزهايي هستند كه ما انسان­ها با آنها زندگي ‌‏مي­ كنيم و بخش عمّده­ اي از تلاش و كوشش ما براي به دست آوردن آنهاست. گويي در وجود همة ما برنامه­ اي تنظيم شده كه تلاش و كوشش كنيم تا به آن چيزهاي دوست داشتني برسيم. خوب، فرزندان صالح، خوراک و پوشاک مناسب، اتومبیل، و و... همگی نعمت­ های خدا هستند و مورد علاقة انسان ها؛ امّا آيا اين علاقه و دوست­ داشتن، مطلب بدي است و آيا آن چيزهاي دوست­داشتني، امور پست و بي­ ارزشي هستند؟ قطعاً پاسخ اين سؤال منفي است. توجّه انسان به چيزهاي مورد علاقه­ اش، در حقيقت يك برنامه­ ريزي دقيق از سوي خداي داناست تا زندگي انسان در روي ز‏مين ادامه يابد. امّا رسيدن به اين نعمت­ هاي خوب، هدف زندگي ما نيست؛ بلكه وسايلي براي رسيدن به يك مهم ‏مي­ باشد. خدايي كه انسان را آفريده، توسّط بهترين بندگان خود ـ يعني پيامبران ـ به او پيغام داده است كه او را براي رسيدن به هدفي بسيار والا و مهم خلق كرده است و تمام اسباب و وسايل زندگي،«متاعي» براي رسيدن به آن هدف است.«متاع» يعني وسيلة بهره­ مندي از زندگي. انسان­ها از داشتن همسر، ، وسايل سواري راهوار، خانه­ هاي آرام و باغ­هاي سرسبز استفاده ‏مي­ كنند تا زندگي كنند و به آن هدف عالي برسند. امّا اگر اين چيزهاي دوست داشتني، جاي خود را با هدف انسان عوض كنند، ديگر براي او مفيد نيستند؛ بلكه مانعي براي رسيدن به هدفش ‏مي­ شوند. اگر هدف انسان از زندگي، خوب خوردن، خوب خوابيدن، جمع مال و ثروت و و داشتن فرزند باشد، از هدف واقعي زندگي­ اش غافل شده و پس از چند سال زندگي و فرا رسيدن مرگ، بي آن­كه براي زندگي پس از آماده شده باشد، بايد از تمام چيزهاي مورد علاقه­ اش دل بكند و به سفري برود كه براي آن آمادگي ندارد. ولي همين چيزهاي دوست­ داشتني ‏مي­ تواند وسيلة نزديك­ شدن او به هدف اصلي­ اش يعني رسيدن به مقام قرب و نزديكي به خدا و زندگي ابدي در بهشت برين گردد. پيشواي چهارم ما در اين باره فرموده است: «نعمت­ هاي دنيا دو نوع است؛ يكي نعمت­هايي است كه وسيلة رسيدن به هدف واقعي انسان ‏مي­ شود(كه در اين صورت بسيار خوب و ارزشمند است) و يكي نعمت­هايي است كه(مانع رسيدن به هدف ‏مي­ شود و در آن صورت) لعنت شده(و بي ارزش) است»[1]. در تاريخ آمده است كه شخصي در حضور ا‏ميرمؤمنان علي(ع) از نعمت­ هاي دنيا به بدي ياد كرد. حضرت از اين سخن او ناراحت شدند و فرمودند: «دنيا محل تجارت دوستان خداست؛ در آن، رحمت خدا را به دست ‏مي­ آورند و بهشت را به عنوان سود تجارتشان كسب ‏مي­ كنند»[2]. [1] ، ج2، ص131 [2] ؛ حكمت 135
🌺 تفسیری صفحه ۵۲:🌺 دوستان خدا، دوست داران مردم: حتماً همة شما تصاوير كاريكاتوري را ديده­ ايد. در تصاوير كاريكاتوري، اعضاي بدن افراد از اندازه طبيعي بزرگ­تر يا كوچك­تر ‏مي­ شود و شكل افراد از تعادل خارج ‏مي­ گردد. ولي در تصاوير واقعي، هر عضو به اندازة مناسب خودش است و به صورت طبيعي ديده ‏مي­ شود. همان­طور كه ظاهر غيرمتناسب انسان­ ها عجيب و خنده­ دار است، و صفات غيرمتناسب انسان­ها نيز تعجّب­ آور ‏مي­ باشد. فرض كنيد كه تمام وقت كسي به كسب و كار بگذرد و يا شخصي هميشه در حال تفريح و استراحت باشد. حتماً مردم از كسي كه دائماً مشغول و است و كار ديگري انجام نمي­ دهد، تعجّب ‏مي­ كنند. دين برخلاف بسياري از اديان ديگر به تمام جنبه­ هاي زندگي انسان اهميّت ‏مي­ دهد. به انسان­ها توصيه ‏مي­ كند كه هم نسبت به وظيفة خود در برابر خدا اهميّت بدهند و هم نسبت به بندگان خدا احساس مسئوليّت نمايند. يك­بار ديگر در معناي اين آيه و آية قبل دقّت ‏مي­ كنيم. از نظر خداوند، بندگان خوب او داراي اين ويژگي­ ها هستند: 1. دارند. 2. از كارهاي بدشان پشيمان­ اند و از خدا ‏مي­ خواهند كه آنها را ببخشد. 3. به پس از توجه دارند و از گرفتار شدن در آتش ‏مي­ ترسند. 4. در برابر مشكلات زندگي صبر ‏مي­ كنند و در انجام دستورات خدا، ‏مي­ ورزند. 5. هميشه راستگو و درستكارند. و القانتین 6 . نسبت به مردم بي­نوا احساس مسئوليت كرده، به امور آنان رسيدگي ‏مي­ نمايندو از مال خود به آنها انفاق ‏مي­ كنند. 7. در سحرگاهان كه ديگران در خواب به سر ‏مي­ برند، با خداي خود راز و نياز ‏مي­‌كنند و از او ‏مي­ خواهند كه از اشتباهات آنان چشم پوشي كند. آري؛ بندگان خوب خدا، به او عشق ‏مي­ ورزند و بندگانش را دوست دارند. از رنج آنها درد ‏مي­ كشند و با خشنودي­شان خوشحال ‏مي­ شوند. به راستي پيشواي بزرگ ما ا‏ميرمؤمنان علي(ع)نمونة كامل چنين افرادي است. عبادت او زبانزد دوست و دشمن بوده است. گفته­ اند كه روزي معاويه­ بن­ ابي­ سفيان ـ دشمن بزرگ علیه السّلام ـ از شخصي به نام«ضِرار» كه امام را به خوبي ‏مي­شناخت درخواست كرد كه ويژگي­هاي آن حضرت را براي او توصيف كند. ضِرار شروع به توصيف امام كرد و از اخلاق نيكوي او و عبادت و راز و نياز بي­ مانند او به درگاه خدا سخن گفت. او آنقدر عبادت امام را توصيف كرد كه سنگدل به گريه افتاد و از او خواست كه سخنش را تمام كند.[1] اما ‏همين انسان عبادتكار، بزرگ­ترين ياور فقيران و بي­نوايان بود. در تاريخ نقل شده است كه پس از شهادت امیرمؤمنان علی(ع) و در هنگام غسل او، حاضران مشاهده کردند که بر پیشانی و شانة آن حضرت جای زخم و پینه وجود دارد. همه می­ دانستند که پینة پیشانی به خاطر سجده­ های طولانی امام است؛ برخی از زخم شانة آن حضرت تعجّب کردند و از علّت آن جویا شدند. محمّد حنفیّه ـ یکی از فرزندان امام(ع) ـ توضیح داد که امام(ع) در هر روز حداقل یک بی­نوا و اگر می­توانست افراد بیشتری را سیر می­ کرد. هنگامی­که شب می­ شد، اضافة غذای خانواده­ اش را در کیسه­ ای می­ گذاشت و در زمانی­که مردم خواب بودند، به نزد فقرای آبرومند می­ برد و به طور ناشناس، آن غذاها را بینشان تقسیم می­ کرد و زخم شانه­ هایش به خاطر کشیدن آن بار شبانه است. [1] ، ج41، ص14
🌺 تفسیری صفحه ۵۴:🌺 اگر خدا را دوست داريد... : اين­كه جهان آفرينش، آفريدگاري دانا و توانا دارد، مطلبي قطعي و غيرقابل انكار است. خدايي كه آسمان­ها و ز‏مين را آفريده است و هر لحظه با و بي پايان خود، آن را اداره ‏مي­ كند. به همين خاطر پيامبران خدا در برابر مشركان و بت­ پرستان ‏مي­گفتند: «مگر در مورد خدا شكّي وجود دارد؟»[1] با كمك عقل خويش به وجود خدا پي ‏مي­ برد و با راهنمايي پيامبران با صفات و ويژگي­ هاي او آشنا ‏مي­ شود. خدايي كه بخشنده، مهربان و بي­ نهايت دانا و تواناست. خدايي كه بندبند وجود ما در اختيار اوست و قلبمان با اجازه او ‏مي­ تپد و به خواست او نفس ‏مي­ كشيم و خلاصه و ما و تمام موجودات در دست اوست. سرانجام نيز به پيشگاه او ‏مي­ رويم و به بخشش و لطفش ا‏ميدواريم. از این روست که انسان ناخودآگاه به آن وجود بي­ پايان علاقه پيدا ‏مي­ كند و آرزو ‏مي­ كند كه به آن منبع قدرت و دانش نزديك­تر شود. اما اگر اين عشق و علاقه به درستي هدايت نشود، ممكن است كه انسان را به گمراهي و حيرت وادارد. بسياري از اديان ساختگي و مذاهب انحرافي، نتيجه همين اشتباه است؛ زيرا در طول تاريخ، هميشه افرادي شيطان­ صفت وجود داشته­ اند كه به دروغ ادعا ‏مي­ كردند كه خدا را به خوبي ‏مي­ شناسند و انسان را به سوي آن كمال بي­ پايان راهنمايي ‏مي­ كنند. تا آنجا كه كافران، پيامبران را به بستن به خدا متهم ‏مي­ كردند[2] و فرعونيان ادعاي رشد دادن و راهنمايي­ كردن مردم را داشتند.[3] ولي خداي مهربان به بندگانش لطف كرد و به آنان آموخت كه چگونه به او اظهار علاقه كنند و دوستي و محبتش را جلب نمايند. خداي بزرگ در اين آيه به بندگان خود پيغام ‏مي­ دهد كه«تنها راه جلب او، پذيرفتن دين و پيروي از پيامبرش ‏مي­ باشد.» زيرا به دست­ آوردن محبت يك نفر، مشروط به برآورده ساختن خواسته اوست و تنها راه به دست آوردن محبت خدا اين است كه بدانيم از ما چه ‏مي­ خواهد و تنها راه فهميدن خواسته­ هاي خدا از ما، توجه به توصيه­ هاي پيامبرانش ‏مي­ باشد؛ زيرا او آنان را برگزيده و وسيلة ارتباط خود و بندگانش قرار داده است. پس از پيامبر نيز پيروي از جانشينان حقيقي او، باعث جلب محبّت خداي بزرگ ‏مي­ گردد. (علیه السّلام) ـ ششمين جانشين پيامبر(صلّی الله علیه و آله) فرموده است: «به خدا سوگند هيچ بنده­ اي از ما پيروي نمي­ كند، مگر اين­كه خدا او را دوست دارد و به خدا سوگند هيچ بنده­ اي پيروي از ما را رها نمي­ كند، مگر اين­كه ما را دشمن داشته است و به خدا سوگند هیچ­ کس ما را دشمن نمی­ دارد مگر اینکه از خدا نافرمانی کرده است».[4] [1] آيه 10، سورة ابراهيم [2] آيات 38 مؤمنون و 8 سبأ [3] آية 29 سوره غافر [4] تفسير نورالثقلين، ج1، ص326
🌺 تفسیری صفحه ۵۵:🌺  بانوي برگزيده: «حضرت مريم(س)» يكي از بهترين بانوان جهان و در ‏ميان و داراي احترام ويژه­ اي است. البته ما مسلمانان به پيروي از ، او و گرا‏مي­ اش عيسي(ع) را دو بنده پاك خدا ‏مي­ دانيم و معتقدیم که حضرت عیسی(ع)، و برگزیده از سوی خدا بود و به مسيحيان در مورد پدر و پسر اعتقادي نداريم. پدر حضرت مريم،«عمران» نام داشته و برخي معتقدند كه او از پيامبران خدا بوده است. گفته­ اند كه خدا به عمران فرستاد كه به زودي پسري به او ‏مي­ دهد كه بيماران غيرقابل علاج را ‏مي­ دهد و به خواست خدا مردگان را زنده ‏مي­ كند. اين مطلب را با همسرش در ‏ميان گذاشت و پس از مدتي از دنيا رفت. او که باردار بود و گمان ‏مي­ كرد مادر آن پسر موعود است، نذر كرد كه فرزندش را وقف خدمتگزاري و عبادت در بيت المقدّس كند؛ ولي پس از وضع حمل متوجه شد كه فرزندش است و بعدها معلوم شد كه فرزندي كه انتظارش را ‏مي­ كشيد، پسر همين دختر پاك ‏مي­ باشد. او دخترش را«مريم» به معناي«زن عبادتكار» نامگذاري كرد و برخلاف رسم آن روزگار كه هيچ دختري به خدمتكاري معبد درنمي­ آمد، مريم را براي خدمت و عبادت در معبد، به بزرگان آن سپرد تا به نذري كه با خدا كرده بود، وفا كرده باشد. از آنجا كه مريم از خاندان سرشناس و پرآوازه­ اي بود، بزرگان معبد او را پذيرفتند و حتي بر سر سرپرستي او، به كشمكش و بگومگو پرداختند. تا آنجا كه بين خود قرعه­ كشي كردند و به لطف خدا، قرعه به نام پيامبر گرا‏مي خدا حضرت زكريا(ع)افتاد و او سرپرستي مريم را به عهده گرفت. مريم(س) بزرگ­تر ‏مي­ شد و آثار شكوه و عظمت در وجودش نمايان­ تر مي­ گشت. زكريا كه فرزندي نداشت، هم­چون پارة تن خود از مريم نگهداري ‏مي­ كرد. همة نشانه­ ها، حكايتگر اين بود كه مريم انساني فوق­ العاده است. كار به جايي رسيد كه هرگاه زکریا به عبادتگاه مریم وارد می­ شد، میوه­ های نو و تازه می­ دید که به طور معمول در آن فصل نمي روييد. يكبار زكريا از مريم(س)پرسيد: اين ‏ميوه­ ها از كجا برايت آمده است؟ مريم پاسخ داد: اين ‏ميوه­ ها بهشتي است و از سوي خدا ‏مي­ باشد. مريم بانوي برگزيده خدا بود. جسم و جانش از ناپاكي­ ها به دور بود و يكي از بهترين زنان جهان محسوب ‏مي­ شود. اگر­چه او در روزگار خود بهترين بانو بود، ولي سال­ها پس از او، بانويي بسيار والا مقام­ تر پا به عرصة وجود گذاشت كه مريم در سايه­ سار درخت كمالاتش، منزل گزيده است. او كسي نيست به جز دختر گرا‏مي پيامبر اسلام حضرت سلام­ الله عليها. او مانند مريم مقدس سخن فرشتگان را ‏مي­ شنيد و از جانب خدا روزي­ هاي بهشتي دريافت ‏مي­ كرد و علاوه بر ويژگي­ هاي مريم، صفات و برتري­ هاي فراواني داشت كه به مريم مقدّس هم داده نشده بود.[1] (علیه السّلام )در اين باره فرموده است:«مريم سرور زنان دوران خودش بوده است و فاطمه سرور زنان عالم از ابتداي آفرينش تا پايان آن ‏مي­ باشد»[2]. [1] براي اطلاع بيشتر ر.ك. به: ، ج42، ص19(باب 3- مناقبها و فضائل ها و بعض احوال ها و معجزات ها صلوات الله عليها) [2] البرهان في تفسير القرآن، ج1، ص618
🌺 تفسیری صفحه ۵۶:🌺   پيامبري در گهواره: حضرت عيسي(ع)حدود هزار و هشتصد سال پس از حضرت موسي(ع)به دنيا آمد.[1] نام ديگر آن حضرت«مسيح»مي­ باشد.«عيسي»به معناي«سرور» و «مسيح» به معناي«موجود پرخير و بركت»است.[2] آن پيامبر بزرگ به خواست خدا و بدون داشتن پدر، از بانوي مقدّسي به نام مريم به دنيا آمد. پس از به دنيا آمدن عيسي(ع)، سراسر وجود حضرت مريم از ترس و اضطراب پر شد. زيرا آن بانوي پاكدامن تا آن زمان با هيچ مردي ازدواج نكرده بود و توضيح به دنيا آوردن آن كودك براي مردم تقريباً غيرممكن به نظر مي­ آمد. اما خدا به حضرت مريم پيغام داد كه به سؤال هيچ­ كس پاسخ ندهد و با اشاره به ديگران بفهماند كه بر طبق سنت آن روزگار، روزة سكوت گرفته است و ‏نمي­تواند با كسي سخن بگويد. هنگا‏مي­ كه مريم(س)، فرزندش را در ‏ميان مردم آورد، هياهوي آنان بلند شد وبرخي از ايشان او را به بي عفّتي متّهم كردند! مريم در پاسخ آنان به نوزاد كوچكش اشاره كرد و آنان فرياد برآوردند كه چگونه با كودكي كه در گهواره است، سخن بگوييم؟! اينجا بود كه خداوند به از پاكدامني و عفّت مريم برخاست و زبان نوزاد يك روزه او را گشود. (علیه السّلام)به خواست خدا در آغوش مريم شروع به سخن­ گفتن كرد و فرمود:«من بندة خدا هستم. او به من كتاب آسماني داده و مرا پيامبر خويش قرار داده است؛ و هر كجا كه باشم مرا پر از خير و بركت قرار داده و تا پايان عمر مرا به و سفارش كرده است. خداوند مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده است و مرا انسان زورگو و نگون­ بختي نساخته است؛ درود خدا بر من در روزي كه به دنيا آمدم و روزي كه از دنيا ‏مي­ روم و روزي كه دوباره زنده ‏مي­ شوم»[3] .بدين ترتيب حضرت مسيح(ع)در گهواره سخن گفت و در نوزادي به پيامبري رسيد و اين، خود نشانه­ اي بر حقّانيت دعوت آن پيامبر راستين بود. در تاريخ نقل شده است كه برخي از امامان ما در نوزادي سخن گفته­ اندو در كودكي به امامت رسيده­ اند. برخي از افراد تنگ­ نظر در برابر اين روايات موضع ‏مي­ گيرند و آن را غيرممكن ‏مي­ خوانند. در حالي­كه قرآن به روشني بيان ‏مي­دارد كه انساني مانند عيسي(ع)در نوزادي سخن گفته است و در صورتي­كه خدا بخواهد، هيچ مانعي براي اين مطلب وجود نخواهد داشت. در تاريخ آمده است كه نخستين پيشواي ما ا‏ميرمؤمنان علي(ع)پس از ولادت سخن گفته است.[4] اين مطلب در مورد آخرين امام ما حضرت مهدي(ع)نيز نقل شده است. در روايات آمده است كه امام زمان(ع)پس از به دنيا آمدن، به يگانگي خدا و رسالت پيامبر و امامت امامان گواهي دادند و آياتي از قرآن را تلاوت فرمودند.[5] يا براساس تاريخ، پيشواي نهم ما امام محمّدتقي(ع)در سن هشت­ سالگي و نيز امام دوازدهم ما حضرت مهدي(ع)در سن پنج­ سالگي به امامت رسيدند.[6] همان­طور كه قرآن از پيامبري حضرت عيسي(ع)و حضرت يحيي(ع)در كودكي سخن گفته است.[7]         [1] تفسير الكاشف، ج2، ص49 و الجوهر الثمين في تفسير الكتاب المبين، ج1، ص313 [2] روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج2، ص154 [3] اقتباس از آيات 26 تا 33 سورة مريم [4] بحارالانوار،ج35،ص14 [5] همان، ج51، ص3 [6] براي اطلاع بيشتر ر.ك. به زندگاني چهارده معصوم نوشته عزيزالله عطاردي [7] اقتباس از آيات 12 و 30 سورة مريم