eitaa logo
📝 داستان شیعه 🌸
2.2هزار دنبال‌کننده
67 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ یا أباعبدالله علیه‌السلام يكى از خصوصيّات حاج آقا مصطفى خمينى (ره) كه كمتر گفته شده، اين بود كه ايشان به پياده روى كربلا در تمام زيارتهاى مخصوصه امام حسين عليه السلام مقيّد بود. در سال معمولاً چند مناسبت بود (۱۵ شعبان، عرفه، اربعين، اوّل رجب، نيمه رجب) كه مردم از نجف به كربلا پياده مى رفتند و ايشان هر سال در چند مناسبت پياده به كربلا مى رفتند. گاهى مى شد كه كف پاى ايشان تاوَل مى زد و خونابه از آن راه مى افتاد و كاملاً مجروح مى شد ولى باز به راه رفتن ادامه مى داد. شخصى بود بنام شيخ جعفر كه هميشه پس از نماز امام خمينى (ره) در مسجد معروف به شيخ، چند جمله اى ذكر مصيبت آقا اباعبداللّه الحسين عليه السلام مى نمود و روضه مى خواند. حاضران چندان اعتنايى نداشتند و كم كم متفرّق مى شدند و مى رفتند ولى تنها كسى كه مقيّد بود تا آخر بنشيند و روضه او را گوش دهد مرحوم حاج آقا مصطفى بود. حتّى گاهى مى شد فقط ايشان در مسجد باقى مى ماند و به روضه شيخ جعفر گوش مى داد و اشك مى ريخت. ايشان مقيّد بود كه در مجالس عزادارى كه دوستان در منازل يا مجاسد برقرار مى كردند شركت كنند. خودشان هم هر صبح جمعه روضه اى داشتند و گاهى مى شد روضه خوان تنها يك نفر مستمع داشت كه او خود آن مرحوم بود. آنچه براى او اهميّت داشت عزادارى براى آقا ابى عبداللّه عليه السلام بود. 📔 داستان‌هائی از زندگی علماء: ص۱۸ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ یا ابا صالح! مرد مؤمنی که به او شیخ قاسم می‌گفتند و زیاد به حج مشرف می‌شد، چنین نقل کرده است: روزی از راه رفتن خسته شدم و زیر درختی خوابیدم. خوابیدنم طول کشید و حاجیان مسافت زیادی از من دور شدند. وقتی بیدار شدم، از ساعت دانستم که خوابم خیلی طول کشیده و حاجیان خیلی از من دور شده اند و من مانده بودم که به کدام سمت بروم. پس به سمتی راه افتادم، در حالی که با صدای بلند فریاد می‌زدم: یا ابا صالح! و مقصودم از این نام، حضرت صاحب الزمان علیه السّلام بود، زیرا سید بن طاووس در کتاب «الامان فیما یقال عند اضلال الطریق» چنین فرموده که راه گم کرده با صدای بلند بگوید: یا ابا صالح! من داشتم همین طور فریاد می‌کشیدم که دیدم مردی سوار بر ناقه و در لباس اهل بیابان ظاهر شد. وقتی مرا دید پرسید: تو از کاروان جا مانده ای؟ گفتم: بله! فرمود: پشت سر من سوار شو تا تو را به آنها برسانم! من پشت سرش سوار شدم و ساعتی گذشت که ما به حجاج رسیدیم. وقتی نزدیک آنان شدیم، مرا پیاده کرد و فرمود: برو به دنبال کارت! من گفتم: تشنگی حال مرا دگرگون کرده! از خورجینش پوستی در آورد که در آن آب بود و مرا سیراب کرد. به خدا قسم که آن آب لذیذترین و گواراترین آبی بود که تا آن موقع نوشیده بودم!! سپس به راه افتادم تا به حاجیان رسیدم. وقتی به سمت او رو گرداندم، او را ندیدم و بین حاجیان قبل و بعد از این ماجرا نیز او را ندیده بودم، تا اینکه به وطن برگشتیم. محدث نوری می‌گوید: علمای شیعه از این قبیل وقایع در باب ذکر کسانی که حضرت را دیده اند زیاد نقل کرده اند و بنا را بر این نهاده اند که به فریاد بیچارگان رسیدن و صدور این معجزات و کرامات، تنها از دست خلیفة الله حضرت بقیة الله علیه السّلام ساخته است و این از مناصب الهی است. و ابا صالح کنیه حضرت در نزد عرب است و عرب در اشعار و مراثی و ندبه‌های خود او را به این نام می‌خوانند و مقصود از ابا صالح، خود حضرت است که گمشدگان در راه‌ها را راهنمایی می‌کند. 📔 بحار الأنوار: ج۵۳، ص۳۰۲ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 سفارش علاّمه امينى (ره) مرحوم حجة الاسلام دكتر امينى چنين مى نويسد: پس از گذشت چهار سال از فوت مرحوم پدر بزرگوارم آية اللّه علاّمه امينى نجفى يعنى سال يكهزار و سيصد و نود و چهار هجرى قمرى، شب جمعه اى قبل از اذان فجر ايشان را در خواب ديدم. او را شاداب و خرسند يافتم. جلو رفته و پس از سلام و دست بوسى عرض كردم: پدر جان! در آنجا چه علمى باعث سعادت و نجات شما گرديد؟ گفتند: چه مى گويى؟ مجدّداً عرض كردم: آقاجان! در آنجا كه اقامت داريد، كدام عمل موجب نجات شما شد؟ كتاب الغدير... يا ساير تأليفات... يا تأسيس و بنياد كتابخانه اميرالمؤ منين عليه السلام؟ پاسخ دادند: نمى دانم چه مى گويى. قدرى واضح تر و روشن تر بگو! گفتم: آقاجان! شما اكنون از ميان ما رخت بر بسته ايد و به جهان ديگر منتقل شده ايد. در آنجا كه هستيد كدامين عمل باعث نجات شما گرديد از ميان صدها خدمت و كارهاى بزرگ علمى و دينى و مذهبى؟ مرحوم علاّمه امينى درنگ و تأمّلى نمودند. سپس فرمودند: فقط زيارت ابى عبداللّه الحسين عليه السلام. عرض كردم: شما مى دانيد اكنون روابط بين ايران و عراق تيره و تار است و راه كربلا بسته. چه كنم؟ فرمود: در مجالس و محافلى كه جهت عزادارى امام حسين عليه السلام برپا مى شود شركت كن. ثواب زيارت امام حسين عليه السلام را به تو مى دهند. سپس فرمودند: پسرجان! در گذشته بارها تو را يادآور شدم و اكنون به تو توصيه مى كنم كه زيارت عاشورا را هيچ وقت و به هيچ عنوان ترك و فراموش نكن. مرتباً زيارت عاشورا را بخوان و بر خودت وظيفه بدان. اين زيارت داراى آثار و بركات و فوائد بسيارى است كه موجب نجات و سعادتمندى در دنيا و آخرت تو مى باشد... آرى! علاّمه امينى با كثرت مشاغل و تأليف و مطالعه و تنظيم و رسيدگى به ساختمان كتابخانه اميرالمؤ منين عليه السلام در نجف اشرف مواظبت كامل به خواندن زيارت عاشورا داشتند و سفارش به زيارت عاشورا مى نمودند و به اين جهت خودم حدود سى سال است مداوم به زيارت عاشورا مى باشم. 📔 داستان‌هائی از زندگی علماء: ص۲۰ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💢 عيد واقعى همسر شهيد آية اللّه حاج شيخ على آقا قدّوسى (ره) مى گويد: ايشان يك گروه از بچّه‌ها و نزديكان را سراغ داشتند كه هر سال يكماه مانده به عيد مى رفتند و اندازه لباس آنها را مى گرفتند و نمره كفش آنها را مى پرسيدند و براى آنها لباس و كفش تهيه مى كردند. حتّى يادم هست يكسال خانواده اى آمدند كه خيلى بچّه داشتند. يكى يكى اندازه بچه‌ها را گرفت تا برايشان كفش و لباس تهيّه كند. من به ايشان گفتم: شما كه براى اينها لباس مى خريد، بچّه هاى ما: محمّدحسن و محمّدحسين نيز هم سن اينها هستند. پس چرا براى اينها چيزى نمى خريد؟ ايشان پاسخ داد: اينها خودشان مى دانند عيد ما روزى است كه يك زندانى وجود نداشته باشد. عيد روزى است كه همه خوش باشند. 📔 داستان‌هائی از زندگی علماء: ص۲۲ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ⭕️ زندانى در كتابخانه بعضى‌ها خيال مى كنند كتاب الغدير به راحتى تأليف شده است. مرحوم علاّمه امينى سختى‌ها متحمّل شد كه توصيف آن از عهده زبان خارج است. مقابل خانه ایشان كتابخانه مرحوم كاشف الغطاء قرار داشت. ايشان يك مدرسه اى هم داشتند كه در جنب اين كتابخانه بود و داراى ده، دروازه حجره بود. كتابهاى اين كتابخانه از پدرشان شيخ على كاشف الغطا به ايشان رسيده بود و هيچگونه امكانات رفاهى نداشت. مرحوم امينى از اين كتابخانه به لحاظ نزديكى، خيلى استفاده مى كردند. ايشان از صبح مى رفتند براى مطالعه و آن چنان غرق در مطالعه مى شدند كه حتّى گذشت زمان را هم فراموش مى كردند. يك بار مدير كتابخانه هنگام عصر از كتابخانه بيرون مى آيد و درِ كتابخانه را قفل مى زند. غافل از اينكه علاّمه امينى داخل كتابخانه است. آن روز سپرى مى شود. روز بعد او وقتى به كتابخانه مى آيد مى بيند علاّمه در حال مطالعه هست. به ايشان مى گويد: شما كِى آمده ايد؟ علاّمه پاسخ مى دهد: از ديروز كه من را در اين كتابخانه زندانى كردى تا الا ن در اينجا به سر مى برم! 📔 داستان‌هائی از زندگی علماء: ص۲۳ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 اقتداى استاد به شاگرد در نماز! يكى از ارادتمندان و شاگردان علاّمه سيّد محمّد حسين طباطبايى مى گويد: مدت چهل سال در حسرت اقتدا به استاد به هنگام نماز بودم. هيچگاه نشد كه اجازه دهند در نماز به ايشان اقتدا كنم و غصّه يك نماز جماعت به امامت استاد علامه طباطبايى در دلم مانده بود. تا اينكه در يكى از ماههاى مبارك شعبان به هنگام تشرّف به مشهد در منزل ما وارد شدند. موقع نماز مغرب براى ايشان و همراهى كه پرستار و مراقب ايشان بود سجّاده پهن كردم و از اتاقشان خارج شدم. پيش خود گفتم: هر گاه استاد نماز را آغاز كردند وارد اتاق مى شوم و به ايشان اقتدا مى كنم. حدود يك ربع بعد همراهشان مرا صدا كرد و گفت: استاد نشسته و منتظرند كه شما بياييد و نماز بخوانيد. عرض كردم: من اقتدا مى كنم. استاد گفتند: ما اقتدا مى كنيم! عرض كردم: چهل سال است از شما تقاضا نموده‌ام كه يك نماز با شما بخوانم. استدعا مى كنم بفرماييد نماز را شروع كنيد. با تبسّم مليحى فرمودند: يك سال ديگر هم روى آن چهل سال! بالاخره ديدم ايشان بر جاى خود محكم نشسته و منتظر من هستند. عرض كردم: بنده مطيع شما هستم. اگر امر بفرماييد اطاعت مى كنم. فرمودند: امر كه چه، عرض مى كنم. برخاستم و نماز مغرب را به جاى آوردم و بعد از چهل سال علاوه بر آن كه نتوانستم يك نماز به ايشان اقتدا كنم در چنين دامى هم افتادم كه استاد به من اقتدا فرمايند. خدا مى داند كه تواضع و فروتنى ايشان، سنگ و جماد را هم از شدّت خجالت ذوب مى كرد. 📔 داستان‌هائی از زندگی علماء: ص۲۸ 🔰 @DastanShia