eitaa logo
دیباج
91 دنبال‌کننده
352 عکس
51 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
خفته آرام هنوز بهار دوم زندگیش فرا نرسیده بود که از دامن پاک مادر جدا شد. مادر دیده از جهان فروبست. دو یا سه بهار دیگر را که سپری کرد، زندگی اش رنگ خزان گرفت. پدر و مربی اش به سرای باقی شتافت. او ماند و برادرش که به وصیت پدر، تحت سرپرستی و تربیت روحانی و معلمی وارسته قرار گرفتند. آموزشهای لازم و فنون هنری و دانشهای نقلی و عقلی را فرا گرفت و از دریای معنویت، جرعه ها نوشید. او و برادرش همچون یک جان در دو کالبد بودند. با هم قد کشیدند، رشد کردند و از درجات دانش و نردبان معنویت بالا رفتند. پیر عارفان معاصر، آسید علی آقای قاضی او و برادرش را چون جان خویش گرامی می داشت. او که در مکاشفه برادر علامه اش، با انبیا جلسه می گیرد، دیو فقر چنان گلوی زندگی اش را می فشرد که بخاطر دو هزار تومان بدهی، روزگاری را در کنج زندان سپری می کند. او صاحب کرامات بود اما اساساً کرامت را مقام نمی دانست. همیشه می فرمود ما طلبی از خدا و حقی بر او نداریم. ما به وظیفه مان عمل می کنیم، خواجه هم خود رسم بنده پروری می داند. دوم دی ماه ۱۴۰۱ @Deebaj
بدتر از خود گناهکار! از جمله عوامل انتشار گناه در جامعه نوع مواجهه دیگران با گناهی است که فرد انجام میدهد. اگر انسان قلبا از انجام گناه توسط دیگری ناخرسند باشد، در خفا او را نصیحت و در درگاه خداوند برایش طلب آمرزش می کند. اما شوربختانه، بسیاری از افراد ناخودساخته گویی گناهکاریِ دیگری را مایه تشفی قلب گناه آلود خود دانسته و با به رخ کشیدن گناه دیگری، او را مورد سرزنش قرار میدهند تا به زعم خویش، از بار گناه خود بر وجدانشان بکاهند. اینگونه افراد، گزارش شوم گناه دیگری را نقل مجلس سخن خود می کنند، غافل از آنکه با این کار هیزم به تنور دوزخ خویش میبرند. این دو دسته، معمولا افرادی هستند که هر چند نه در ظاهر، اما در باطن به گناه دیگری خشنودند، زیرا خود باطنی ظلمت اندود دارند، زانکه هر جنسی رُباید جنس خود. اما آموزه های استوار اسلام اجازه بازروایت کردن گناه را جز در درگاه آمرزنده دانا نمیدهد تا مبادا زشتی آن زدوده شود و دیگران بر آن جرأت یابند و حریمها شکسته شود. اگر کسی به بازگویی گناهی که از دیگری دیده است نزد دیگران اقدام کند، شومی و نامیمونی را به جان خریده است. به فرمایش پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم: «گناه براى غير گناهكار نيز شوم است، اگر گنهكار را سرزنش كند به آن مبتلا مى ‏شود، اگر از او غيبت كند گنهكار شود و اگر به گناه او راضى باشد، شريك وى است.» (نهج الفصاحه، صفحه 493، حدیث 1623) @Deebaj
🌴🌿🌲 نخل و زیتون به هر دو سرزمین عراق و لبنان سفر کرده ام. از عراق، گنبدهای زرین محو شده در غبار که همچنانکه پیشتر می روی، درخشان تر میشوند و از لبنان، تپه های پست سنگی، درختان پراکنده «ارز» از خانواده صنوبر، بوی قهوه، همچون قابهایی زیبا در فضای ذهنم آویخته شده اند. از هر دو دیار، شاعران نامداری برخاسته اند. از متنبی و ابونواس و دعبل تا الجواهری و الزهاوی در عراق و از می زیاده و میخائیل نعیمه تا غسان مطر و نزار قبانی در لبنان. در نمایشگاه کتاب بیروت، غسان مطر، این شاعر مسیحی سرگرم امضای تازه ترین اثر خود برای علاقمندان و خریداران کتابش بود. شنیده بودم قصیده ای در وصف امام حسین علیه السلام سروده است. خواستم شور و شعف خود را از اینکه شاعری مسیحی در وصف امام شیعیان قصیده ای سروده است ابراز کنم. صبر کردم تا سرش کمی خلوت شد. در حالیکه بر روی صندلی نشسته و پای راستش را روی پای چپش انداخته بود، به او نزدیک شدم. قدری خم شدم تا در هیاهوی بازدیدکنندگان، صدای من که تلاش می کردم به عربی فصیح با او سخن بگویم، به گوشش برسد. با ادب و نگاهی مهربان سرش را کمی برگرداند و به من نگریست. خودم را معرفی کردم و گفتم: شنیده ام درباره امام حسین علیه السلام قصیده ای سروده اید. پاسخ داد: آری. سپس من به خود جرأت دادم و گفتم: من دو بیت به زبان عربی درباره پیامبر و اهل بیت ایشان سروده ام. اجازه می دهید برای شما بخوانم؟ با کمال شگفتی پاسخ داد: امشب دوستان در منزل من گرد هم جمع می شوند. شما هم بیایید و در آنجا شعرتان را بخوانید. اما صد افسوس که این فرصت دست نداد و از حضور در محفل ادیبان و شاعرانی که برای حقیقت و در رثای آن شعر می سرایند، بی بهره ماندم. شاعران مسیحی زیادی از دیار زیتون درباره امامان اهل بیت علیهم السلام شعر سروده و زندگی آنان را در قالب داستانهای دلکش روایت کرده اند. https://eitaa.com/Deebaj/26 @Deebaj
رازداری خویشتن بسیاری از مردم فکر نمی کنند اما همواره از محصول اندیشه دیگران بهره می برند. همین آدمهای بی فکر که ریزه خوار اندیشه های دیگران اند، به اندیشمندان خرده می گیرند، بر آنان طعنه می زنند و خود را انسانهای موفق و پیروز می نامند. آنان اندیشه دیگران را در ظاهر، خرمهره می بینند اما در باطن، همچون گوهری شب چراغ، در پرتوش امور زندگی خویش را سامان می بخشند. این دسته از افراد، اگر از اندیشه دیگران آگاه شده و از اراده و عزم آنان بر انجام کاری خبردار، از هیچ تلاشی برای شکستن این اراده و تباه کردن آن اندیشه فروگذار نمیکنند. انسانهای اندیشه ورز اما، اندیشه و اراده خود را از معرض این آفت بنیان افکن دور نگاه میدارند. فکر، اراده و کاری که قصد انجام آن را دارند، تا به مقصود و غایت خود نرسد، بر دیگران هویدایش نمی سازند، چون به نیکی می دانند اگر بخواهند به هدف خود رسیده و به عملی ساختن اندیشه و اراده خود در صحنه زندگی توفیق یابند، نباید در خصوص آن با هیچ کس سخن بگویند تا مبادا تردیدافکنی و قدرناشناسی بی بهره گان از اندیشه و فکر، اراده و عزم آنان را از اساس ویران سازد و آنان را در مسیر دستیابی به هدف، ناکام رها کند. این جمله شیرین گویای این حقیقت تلخ است: «اذا أردت للشيء أن يدوم فلا تتحدث عنه»؛ چون آهنگ انجام کاری کنی، اگر دوست داری آن کار استمرار یابد، درباره آن با کسی سخن مگو.» https://eitaa.com/Deebaj/27 @Deebaj
آزادی در بند آزادی بیان در غرب، تنها مادامیکه در راستای تأمین منافع آن کشورها باشد اعتبار دارد اما آن هنگام که تمام تلاشهای میدانی آنان به شکست انجامیده و از دستیابی به اهداف شوم خود در دیگر کشورها ناکام مانند، به سخره گرفتن و اهانت به مقدسات و نیز شخصیتهای دینی و سیاسی آن کشورها، آخرین تیری است که آنها در ترکش نهاده و به سمت ذهنها و قلبها می افکنند. این تیرهای زهرآگین البته قلبها را جریحه دار و ذهنها را بر می آشوبد اما از سوی دیگر، نشان از عجز و ناتوانی آنان در مواجهه و تعامل منطقی با واقعیتهای موجود در جهان غیر غرب و نیز ضرورت احترام به عقاید و باورهای دیگران است. ملت ایران با تمسک به تعالیم آسمانی اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام، طرح جامعه ای ایمانی و تمدنی قرآنی را ریخته است که تحقق چنین جامعه و برآمدن چنین تمدنی، منافع زورگویان و پیران استعمار را در معرض مخاطره جدی قرار میدهد، از این رو بدیهی است که آنان از هر ابزاری برای تضعیف این ملت و دست کشیدن آن از آرمانهای بلندش بهره گیرند. اما مردم ایران، با ایمان به هدفی که برای خود ترسیم کرده اند، بی اعتنا به سرزنش خارهای توهین و تهدید، به مسیر خود تا رسیدن به قله های پیشرفت و کمال ادامه خواهد داد و این روسیاهی برای مدعیان آزادی بیان برای همیشه باقی خواهد ماند که تنها از شعار عوامفریبانه آزادی بیان سود میجویند و هر گونه آزادی بیانی که در تضاد با منافع مادی آنان باشد را بر نمیتابند. حال که آتش اغتشاشات در ایران فروکش کرده و ملت فهیم ایران صف خود را از صف عده ای خودفروخته جدا کرده اند و تمام تلاشهای فرانسه برای حمایت از آنان به شکست انجامیده است، ابزار توهین و اهانت به محور اتحاد این ملت، تنها ابزاری است که فرانسه در اختیار خود می بیند تا با کاربست آن به بهانه آزادی بیان، آخرین تلاشهای مذبوحانه خود را برای دمیدن جانی دوباره به پیکر نیمه جان اغتشاشات ماههای گذشته در ایران به کار بندد. https://eitaa.com/Deebaj/26 @Deebaj
دژبانی مرجعیت در تاریخ حیات بشر، پاسبانی از منظومه باورها، رسوم و فرهنگها ضرورتی انکارناپذیر یافته و همواره زبده ترین افراد و آشناترین آنان به مبانی آن باورها و فرهنگها، بر پاسداری از آن گمارده شده اند تا دست غرض ورزان بداندیش را از دامن آن کوتاه نمایند. در گستره تعالیم آسمانی ادیان الهی، این انبیاء و در دوران پس از خاتمیت، این امامان معصوم علیهم السلام بوده اند که پاسداری از تعالیم نجات بخش دین را عهده دار شده اند و انسانهای حقیقت جو با اطمینان و آرامش در پی آنان ره پیموده اند. با آغاز عصر غیبت امام معصوم، نزدیکترین و شبیه ترین افراد از جهت علم و عمل به آن وجودهای مقدس که از سفره معارف آنان لقمه ها برگرفته و شراب ناب معرفت نوشیده اند، بارِ این مسئولیت سترگ را بر دوش کشیدند و از هیچ تلاشی برای نگاهبانی از آن میراث ارزشمند فروگذار نکردند. در طول بیش از یازده قرن که از تاریخ شکل گیری نهاد مهم مرجعیت درون جامعه شیعی میگذرد، عالمان فراوانی همچون دژبانانی شجاع و بیدار، پاسداری از این دژ استوار را عهده دار شده و از نفوذ موریانه های انحراف و تردید در دیوارهای این دژ مستحکم مانع شده اند. هرچند نفوذناپذیری این دیوارهای فراز آمده را نباید به معنای تحجر و تعصب عالمان راستین دین دانست؛ چرا که آنان همواره با اندیشه هایی که از دروازه دژ و نه از دیوار آن و با هدف گفتگو و نه تخریب وارد شده اند، با روی گشاده برخورد کرده اند و با آنان به محاجه نشسته اند، اما با مهاجمانی که از هیچ گونه تلاشی برای نفوذ در حصن استوار دین فروگذار نمیکنند، نیز با هوشیاری مقابله نموده اند. دشمنان بدسیرت به خوبی دریافته اند که تنها مانع مهم فراراه آنان برای از پای درآوردن جامعه مؤمنان و در خدمت اهداف خود درآوردن آنان، رخنه در دژ استوار مرجعیت است، از این رو به هر تلاشی برای تخریب آن دست یازیده اند. حضور مرجعیت وارسته و راستین و گریزان از القاب و عناوین در جامعه مؤمنان، یادآور حضور حجتهای الهی بر روی این کره خاکی و مثال ناخدایی است که کشتی زندگانی بشر امروز را که گرفتار در امواج سهمگین اندیشه های الحادی است به ساحل آرامش می رساند. https://eitaa.com/Deebaj/26 @Deebaj
ققنوس آرامش https://eitaa.com/Deebaj/31 زندگی محل آمد و شد حوادث گوارا و ناگوار است. رویدادی خوشایند، باردار حادثه ای تلخ و واقعه ای ناگوار، پروراننده رخدادی شیرین. و این است اساس اصطکاک که گرمای لازم برای حرکت ارابه زندگی را فراهم می آورد. پس از دل تلخی، شیرینی زاید و در باطن شیرینی، شرنگ جدایی و ناپایداری جاری است. «در پی هر خنده آخر گریه ای است مرد آخربین مبارک بنده ای است» سختی به چشم انسان بیشتر می نُماید تا آسانی، چرا که حتی شهد آسایش را زهر فراق به کام انسان تلخ می سازد، اما به هر روی، باز از خاکستر همان سختیها و اضطرابها، ققنوس آرامش سر برمیدارد و در آسمان زندگی پرواز می کند. و به گفته صائب تبریزی: «آرامش است عاقبت اضطرابها» @Deebaj
پژواک عمل عالم عالمِ حقیقت است و نه مجاز. ریزترین حرکت و کنش در این جهان، واکنش متناسب با خود را در پی دارد. «این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا» پس هیچ ذره ای از کردار در هستی گم نمی شود. آنچه پدید آمد دیگر ناپدید نخواهد شد و در زمان و مکانی مناسب، آثار آن در زندگی فرد پدیدار خواهد شد. توجه به همین اصل ساده کافی است که در روابط خود با خود، دیگران و طبیعت، نگاهمان را تغییر دهیم. @Deebaj
در امتداد نگاه خدا https://eitaa.com/Deebaj/33 میان دوست داشتن و رضایت داشتن فرق است، یا بهتر بگویم: میان دوست نداشتن و ناخشنودبودن تفاوت است. گاه فرد یا افرادی بیگانه را اصلا دوست نداریم، چون بیگانه اند. پس قهر و آشتی با آنان برای ما مفهومی ندارد. اما گاهی کسی را دوست داریم، لذا از او خشنود شده و یا می‍‌‌‍‍رنجیم و این نشان می دهد که واکنش و احساس او نسبت به ما برایمان اهمیت دارد. گاهی خاکستر قهر، چهره دوستی مان با او را می پوشاند و گاه وزیدن نسیم یک پوزش از سوی او، چهره زیبای دوستی را دوباره به رخ می کشد. پس دوستی همچنان زنده است اما در زیر خاکستر دلخوری و قهر، نفسهایش به شماره افتاده است. لذت نبردن از زندگی و اضطراب و ناآرآمی ما نیز نتیجه روی هم انباشته شدن خاکستر نافرمانی های ما از خواسته های محبوب است، اما دوستی او با ما هنوز زیر تلی از خاکستر، زنده است و نفس می کشد. او هنوز ما را دوست دارد فقط از ما ناخشنود است. ناخشنود است چون برای او مهم هستیم نه اینکه چون بیگانه ای باشیم رهگذر که می آید و می رود و از نگاه پنهان می شود و از یاد می رود. ما همیشه در امتداد نگاه خداوندیم. @Deebaj
خوشبختی جمعی بعضی افراد چنان تنگ نظرند که تنها به خوشبختی خویش می اندیشند و برای سرنوشت دیگران کوچکترین نقشی در سرنوشت خود و یا برای عملکرد خویش، کمترین تأثیر را در سرنوشت دیگران قائل نیستند. این قبیل افراد، متأثر از فردگرایی افراطی، خود را مرکز هستی دیده و همه چیز را برای خود و در راستای خوشبختی خود می خواهند. غافل از آنکه افراد انسانی همچون یک کل به هم پیوسته، در جهانی یگانه زندگی می کنند و بر یک کشتی نشسته اند. پس خوشبختی هر فرد، در گرو خوشبختی دیگران است و چنانچه زندگی به کام دیگران تلخ گردد، او نیز شهد خوشبختی را نخواهد چشید. و به قول : «می‌شود خوشبختی را شناخت، به جستجوی آن رفت، و آن‌را یافت؛ امّا خوشبختی فرد، در گروِ خوشبختیِ جماعت است. خوشبختِ تنها وجود ندارد.» @Deebaj
‌‌ پاسدار غرور ایرانی شاید سند محکمی بر اینکه روز نخست بهمن ماه، زادروز حکیم فرزانه ابوالقاسم فردوسی است، در دست نباشد اما همزمانی این روز با اوج گرفتن انقلاب ایرانی و اسلامی مردمان این سامان را می توان به فال نیک گرفت. حکیمی که حکمت را همچون خرمهره به پای زورمندان نریخت، بلکه آن را همچون گوهرهایی درخشان، به پاسداشت مردمان سرزمین پهناور خویش به آنان نثار کرد. شاهنامه او نام بزرگ «ایران» را بر دیوارهای ستبر تاریخ حکّ نمود. زبان شیرین پارسی، وامدار تلاشهای خستگی ناپذیر اوست. او تنها شاهنامه نسروده است، بلکه تمامیت فرهنگ این مرز و بوم باستانی که رنگ زیبای اسلام نیز به خود گرفته بود را به تصویر کشیده است. ما از کودکی، «ایرانْ جان» را با اشعار حماسی او شناخته ایم و باید میراث گرانبهای او را برای نسلهای آینده، نگاهبانی کنیم. در زمانه ای که زبان فخیم پارسی دستخوش دگرگونیهای دهشتناک از رهگذر فضای مجازی است، خوانش دوباره متن «شاهنامه»، علاوه بر دمیدن روح مردانگی در جوان ایرانی، او را با یکی از منابع مهم و اثرگذار زبان پارسی، آشنا می سازد. 🇮🇷 دریغ است ایران که ویران شود 🇮🇷 کُنام پلنگان و شیران شود 🇮🇷 همه سر به سر تن به کشتن دهیم 🇮🇷 بِه از آنکه کشور به دشمن دهیم 🇮🇷 چو ایران نباشد تن من مباد 🇮🇷 در این بُوم و بَر زنده یک تن مباد . @Deebaj
دانش همچون گنجی سر به مهر است که باید شکافته و درّهای حکمت، یاقوتهای معرفت و عقیقهای اخلاص از آن استخراج گردد و امام محمد بن علی الباقر علیهما السلام، شکافنده این گنج ناگشوده است. میلاد فرخنده اش بر همه جویندگان دانش فرخنده باد! @Deebaj
☑️ دیباج بیست و پنجم إعداد قوه هر کس دشمن خود را دست کم بگیرد و در برابر تهدیدهای مداوم او دست روی دست بگذارد، طولی نمی کشد که ناگزیر می شود به دستهای دارز شده به طمع دیگران، چشم بدوزد تا شاید شر دشمن را از سر او دور سازند. اما انسان برخوردار از اندیشه، آینده نگر و آگاه به زمان، همواره بر نیرو و توان خود تکیه می کند و بر آمادگی خود برای مقابله و تهدیدها می افزاید. ملتها نیز همانند افراد، تنها باید بر افزایش توان خود تمرکز کنند. ساده انگاری است چنانچه ملتی دچار این توهم شود که اگر کاری به کار دیگران نداشته باشد، آنان نیز با او کاری ندارند. همواره تضاد منافع، گروههای آزمند را به تعدی به دیگران وامیدارد. جمهوری اسلامی ایران به لطف رهبری داهیانه امام راحل قدس سره و با رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب، با تأسّی به تعالیم بلند قرآن و بر اساس آیه شریفه: (وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة)، از تهديدها فرصت ساخته و بر افزایش توانمندی و اقتدار خود روز به روز افزوده اند و امروزه این دشمن قسم خورده این نظام است که از دست یازیدن به هر تعرضی بر ضد این آب و خاک می هراسد. نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران با هدف هموارساختن مسیر سعادت دنیوی و اخروی انسانها، خود را به بسیاری امکانات لازم مجهز ساخته است. @Deebaj
☑️ دیباج بیست و ششم باز باران با ترانه نمی‌دانم روزی که در پایه چهارم دبستان معلم رسید به درس «باز باران با ترانه»، هوا بارانی بود یا آسمان دل من نمناک، اما هر چه بود، این طرب‌ناکی و تازگی ماند در وجودم تا جایی که هنوز هم خود را همان کودک شادابی که زیر شُرشُر نیزه‌های باران شادمانی می‌کند تصور می‌کنم. این شعر با این تصویر، همواره برایم تری و تازگی دارد. گاه همان چند بیت اولش را با خودم زمزمه می‌کنم و برخورد قطره‌های باران را روی گونه‌هایم و بوی بهار را در مشامم احساس می‌کنم. شعر مثل عطر است که گاه بیتی از آن، حجمی از گذشته عمر آدمی را مقابل چشمانش می‌آورد. «با دو پای کودکانه می‌دویدم همچو آهو می‌پریدم از سر جو دور می‌گشتم ز خانه» (برابرنهاد پارسیِ نوستالژی) @Deebaj
☑️دیباج بیست و هفتم تحریک ساکن «مکتب در فرآیند تکامل» نام کتابی است پرآوازه میان فرهیختگان، به خامه دکتر مدرسی طباطبایی از حوزویان غرب نشین که با روش تاریخ پژوهی و متاثر از نگاه پوزیتویستی نگارش یافته است. نخستین بار که این کتاب را خواندم، با قلمی روان و شیوا روبرو شدم که در میان حوزویان که سنگینی دانششان قلمشان را نیز گرانبار کرده است، کمتر به چشم میخورد. این کتاب مورد نقد و ابرامهای گوناگون قرار گرفته و برخی متأثر از آن، مقاله ها نگاشته و ایده محوری آن را گسترش داده اند. هر چند خود مؤلف در ابتدا به خاطر مطرح نبودن برخی مباحث آن در جامعه ما، با هدف پرهیز از «تحریک ساکن» از برگردان فارسی آن صرف نظر کرده بود. لبّ و عصاره فکرت نهفته در آن، نفی مقامات بلند و شؤون متعالی تر از فهم بشر، برای خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است. مؤلف محترم برای اثبات فرضیه خویش، فرازهایی از منابع شیعی که از فرضیه اش پشتیبانی می کند را گرفته و دیگر فرازها را فروگذارده است. مؤلف، بزرگترین مرتبت برای امامان را «علمای ابرار» بودن آنان دانسته است، دیدگاهی که از نظریه های اندیشمندان اهل سنت در این خصوص رنگ گرفته است. از نگاه مؤلف، تشیع برآیند یک فرآیند تاریخی است و مؤلفه های آن به صورت کامل از ابتدا وجود نداشته است. @Deebaj
☑️ دیباج بیست و هشتم 🔶 اهانت جنون‌بار 🖊علی‌رضا مکتب‌دار بر اساس آمارهای معتبر جهانی، دین مقدس اسلام و تعالیم نورانی قرآن کریم، روز به روز حصار مغزها و قلب‌ها را می‌شکند و تا عمیق‌ترین لایه‌های اندیشه و جان افراد آگاه و حقیقت‌جو، رسوخ می‌یابد. قرآن کریم خورشیدی تابناک است که جز شب‌پرگان جزم‌اندیش، پنجه بر چهره آن نمی‌افکنند. تعالیم حیات‌بخش قرآن کریم، چون جویباری پاک و زلال، در رگ رگِ درخت اندیشه انسان جاری می‌شود و بر شاخسار آن میوه‌های گوارا و شیرین می‌رویاند. هر کس جرعه‌ای از این جویبار بنوشد، پنجره‌هایی از نور و روشنایی به‌سویش گشوده می‌شود و هر کس خود را در جاری آن افکند، از هر چه آلودگی است، پالوده می‌گردد و تمام وجودش صبغه ملکوت می‌گیرد. این کتاب حیات‌بخش، هر چند در طول تاریخ –گاه و بی‌گاه- در معرض خوارداشت سُفلگان و بدسرشتان قرار گرفته است اما به‌رغم تلاش نافرجام آنان، پرتو انوارش چشم دل بسیاری از مردمان را روشنایی بخشیده و آنان را به گواهی دادن به عظمت این کتاب مقدس و کُرنش در برابر شکوهش واداشته است. به آتش کشیدن این کتاب مقدس و یا سبک‌شمردن آن از سوی بدخواهان، تاریخی دراز دارد. این کار همواره واکنشی از سر استیصال و درماندگی بوده است و امروزه در غرب متمدن، به بهانه آزادی بیان صورت می‌گیرد در حالی‌که این دست اقدامات درست بر عکس، عین سلب آزادی بیان از دیگران است. تلاش بدخواهان همواره دستاوردی معکوس برای آنان به همراه داشته است و انسان‌های آزاده را به سمت پژوهش بیشتر درباره قرآن سوق داده است. @Deebaj
✅دیباج بیست و نهم تربیت توحیدی امروز به حدیثی زیبا برخوردم که می‌تواند برای ما در محیط خانواده و نیز در فضای تبلیغ و آموزش، راه‌گشا باشد. نخستین نکته‌ای که در این حدیث توجه مرا به خود جلب کرد، روش تربیتی ای بود که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در ارتباط با فرزند بزرگوار خود امام حسن مجتبی علیه السلام به کار می‌گیرند. در این روش، به‌جای آن‌که از ابزار «نصیحت» که گاه هم‌چون پُتک، شخصیت و روان مخاطب را خُورد و او را کلافه و عصبانی میکند، استفاده شود پرهیز شده و در عوض با شخصیت‌بخشیدن به مخاطب و احترام به مقام انسانی و نیز اندیشه و خرد او، پرسشهایی مطرح و پاسخ آنها از خود او طلب شده است. این نکته را از آن جهت گفتم که روش معمول و متداول تربیت را در خانواده های مذهبی یادآور شوم که عموما بیگانه از روشهای تربیتی صحیح و مؤثر، در گام نخست به سرزنش و نکوهش فرد خطاکار به خاطر کردار و یا گفتار ناپسندش پرداخته و پس از آن، سیل پندهای صواب و ناصواب را به سویش روانه میکنند، در حالیکه میتوان از روش و الگویی دیگر بهره برد. امیر المؤمنین علیه السلام که خود مجسمه فضیلتها و بری از هرگونه رذیلتی است، از فرزند بزرگوارش، با بیانی دلنشین و از سر مهر و شفقت با خطاب «پسرکم!» می پرسد: سروری چیست؟ و فرزند پاسخ می دهد: نیکی به خویشاوندان و تحمل گناه دیگران (در حق انسان). سپس پرسید: بی نیازی چیست؟ فرزند پاسخ داد: کمی آرزو و خشنودی به آنچه انسان را بسنده است. و در ادامه پرسید: فقر چیست؟ و فرزند پاسخ داد: طمع به دیگران داشتن و شدت نومیدی.(معانی الأخبار، ص 401) @Deebaj
✅ دیباج سی‌ام «پدر»؛ پایداری، درایت و رأفت تمام این سه ویژگی در وجود پدر امت فراهم آمده است. -«پایداری» بر اصول و باورهای بنیادی -«درایت» و آینده‌نگری در تربیت نسلی سالم و پویا -«رأفت» و رحمت که هم‌چون شیرازه‌ای، صلابتِ پایداری و بردباری و زمان‌شناسی نهفته در درایت را به هم پیوند می‌زند. امروز که توئیت این خانم دکتر عراقی در مقایسه فرهنگ منحط موجود در برخی جوامع اهل سنت با فرهنگ توحیدی حاکم بر فضای «ایران جان» را دیدم، دلم لرزید. لرزید از آن جهت که بسیاری از ما نمی‌دانیم کجای جهان ایستاده‌ایم. ایستادن که نه، بلکه پویایی و حرکت به سمت قله‌ها. و همه این‌ها را به برکت قرآن کریم و آموزه‌های مشعشع اهل بیت علیهم اسلام داریم. تربیت نسلی این‌چنین، بزرگ‌ترین نیرو برای تحقق «تمدن نوین اسلامی» است. عربستان، امارات و برخی دیگر از کشورهای با حاکمیت سنی، گوی سبقت را حتی از خود طرفداران «تمدن غربی» رو به انحطاط ربوده‌اند و با قطار از هم‌گسسته آن تمدن کذایی، به قعر دره نابودی رهسپارند، اما شیعه و به‌ویژه شیعه‌ای که باورهای اعتقادی‌اش با فرهنگ آریایی‌اش آمیخته است، بیدارتر و هوشیارتر و امیدوارتر از همیشه، کاروان این تمدن نوین را به سرمنزل مقصود خواهد رساند. @Deebaj
✅دیباج سی و یکم آدم برفی پس از مدتها که لباس سپید برف را بر تن سیاه شب دیدم، شور و شعفی وصف ناپذیر در خود احساس کردم. از بس که برف ندیده بودم در این سالها، کودک درونم از سرمای برف بر خود لرزید. برخاستم، لباس گرم پوشیدم و دست کودکانم را گرفتم و خود را در دامن سپید برف انداختم. دانه های برف همچون تکه هایی که از ستاره ها جدا شده باشند، بر روی زمین می نشستند. برف نشسته بر روی شاخسار درختان، در پرتو نور چراغها میدرخشید. درختان خردسال، همچون انسانهای کهنسال، گوژپشت شده بودند. در گوشه و کنار، قامت درختانی شکسته بود. آن طرف تر، پیرزنی فرتوت، در راه خانه، پایش لیز خورده بود و کودکی بازیگوش بر زمین خوردن او میخندید. ردپای رهگذران با تنوع اندازه ها و شکلها، بر روی برف نقشهای ناهمگون زده بود. مه ای رقیق که در ارتفاعی پست حضور داشت، نور چراغها را به همه جا می پراکند و چهره و قامت عابران در پس آن محو میشد طوری که حتی اگر آشناترین فرد از کنارم می گذشت، او را نمیشناختم، چون آن مه، علاوه بر فروبردن همه چیز در حالتی مبهم و رازگون، به کمک سرما، رهگذران را در خود فروبرده بود. همگان، از ریز و درشت، از شدت سوز سرمای زمستان خود را جمع کرده بودند. سر در گریبان فروبرده و دستها را به پناهگاه آستین کشانده بودند. به یاد دوران خردسالی، هوس کردم آدمکی برفی بسازم. پسرم از شنیدن پیشنهادم چنان ذوق زده شد که صدای جیغش، همچون توفانی گذرا، دانه های برف را در آسمان شب برای لحظه ای کوتاه پراکنده ساخت. با هم دست به کار شدیم و آدمکی ساختیم سرتاپا سپید! 👇
آدم برفی که ساخته شد، دخترم مات و مبهوت به آن خیره ماند. ناگاه در آغوشم خزید و چون بید بر خود می‌لرزید. بغض همچون لقمه ای که فرو نمی رود، در گلوی کوچکش گیر کرده بود. قطره های اشک همچون گوهر، بر روی حریر گونه هایش می لغزید. پرسیدم چرا بغض کرده ای و گریه می کنی؟ و او از من پرسید: بابا! میتوانم این آدم برفی را به خانه ببرم تا از سرما یخ نزند؟! @Deebaj
ارزش و معنای زندگی (۱) 🔶آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ این سؤالی است که هر کدام از ما در طول زندگی گاهگاهی به آن اندیشیده‌ایم با این تفاوت که برخی از آن به سرعت عبور کرده و برخی دیگر در آن لختی درنگ کرده و گروهی نیز توان رهایی از آن را در خود ندیده‌ایم. به راستی، حیات و زندگی، چیزی که هر چند با تمام وجود احساسش می‌کنیم اما گویی رازی است سر به مهر، آیا ارزش زیستن دارد؟ آیا این احساس غریب را باید پاس داشت و یا اینکه باید تلاش نمود هر چه زودتر خود را از دستش آسوده ساخت و با رقیب آن؛ یعنی مرگ هم‌آغوش شد؟ معمولا در دو حالت متفاوت این سوال بیشتر خودنمایی می‌کند: 1.در حالتی که انسان در چنبره مشکلات و مصائب گرفتار آمده و علی‌رغم تلاشی که می‌کند راه گریزی برای خود نمی‌یابد و ابر سیاه نومیدی آسمان قلبش را تیره و تار می‌کند و جز سیلاب‌های غم و اندوه بر زمین قلبش چیزی جاری نمی‌شود. 2.حالت دوم هنگامی است که انسان در خوشی و شادکامی غلت میزند و به اصطلاح آن‌چنان دنیا به کام اوست که آب در دلش تکان نمی‌خورد. یک‌نواختی و یک‌سانی آزاردهنده این حالت او را نیز به اندیشیدن به این موضوع وامی‌دارد که آیا زندگی‌ای این چنین یک‌نواخت و یک‌دست و پرتکرار، ارزش زیستن دارد؟ ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و سوم ارزش و معنای زندگی (۲) 🔶پاسخ بر اساس نوع جهان‌بینی بسته به نوع جهان‌بینی افراد، پاسخ آنان به این سوال متفاوت خواهد بود: آنان که زندگی را هدف‌مند و به سوی مقصدی متعالی در حرکت می‌بینند، زندگی را پاس می‌دارند و برای تک تک لحظات آن ارزش قائل‌اند اما آنان که افق زندگی را تیره و تار دیده و خورشید امید در سرزمین وجودشان برای همیشه غروب کرده است، زندگی برایشان بی‌ارزش و به‌اصطلاح بی‌معنا و مفهوم جلوه می‌کند. جهان‌بینی توحیدی، آفرینش و انسان را هدف‌مند می‌بیند و برای آن هدفی فراتر از اهداف پست مادی قائل است؛ اما جهان‌بینی مادی که از افق پست ماده و مادیات به آفرینش و نیز انسان می‌نگرد، هدفی جز ماده که سرانجامی به غیر از نابودی و نیستی در انتظارش را نمی‌کشد، برای آن قائل نیست. سیر و سیاحت در گلستان قرآن که نغمه دل‌نواز وحی فضای آن را پر کرده و عطر امید در آن پراکنده شده است، تصویری از زندگی ارائه می‌کند که لحظه لحظه آن را سرشار از قیمت و ارزش می‌کند و انسان برخوردار از نگاه توحیدی و به بیانی ساده‌تر، انسان مؤمن را به گونه‌ای معرفی می‌کند که گویی در کمین تک تک فرصت.های زندگی به انتظار نشسته تا گوهرهای گران‌بهای آن را صید کند. از دیگر سو انسانهایی را که از فرصت‌های بی‌بازگشت زندگی خود را محروم می‌سازند در خسران و زیان معرفی می‌نماید: «سوگند به عصر! که انسانها همه در زیان‌اند. مگر کسانی که ایمان آورده و عمل شایسته انجام دهند...» عصر: 1-3 ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و چهارم ارزش و معنای زندگی (۳) قرآن که در ابتدای هر سوره، از مهربانی و بخشندگی آفریدگار جهان و جهانیان سخن می‌گوید، سرود دل‌انگیز امید و عطر عنبربوی رحمت و مهربانی را در جان و دل مومنان می‌پراکند و آنان را بر بهره‌گیری از فرصت زندگی در دنیا (عمر) تحریص و تشویق می‌کند و به کسانی که در سایه‌سار ایمان، به انجام کردارهای شایسته می‌پردازند، وعده زندگانی‌ای پاکیزه و ارزشمند را در همین دنیای خاکی می‌دهد: «هر كس كار شايسته‏‌اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى‏‌داريم‏…»نحل:97. پس تنها زندگی پاک؛ یعنی زندگی‌ای که حاصل ایمان به مبدا آفرینش و نیز انجام کردارهای شایسته و نیک است، ارزش زیستن دارد و گرنه کسانی که به آفریدگار جهان کفر می‌ورزند، از حیات واقعی که ارزش زیستن دارد بی‌بهره‌اند؛ بنابراین سخن راندن آنان از ارزش حیات نیز سخنی پوچ و تهی است. این گروه از انسان‌ها در تاریکی‌های انکار و بی‌ایمانی فرو رفته و روزنه‌های دل خود را بر تابش اشعه امید و رحمت کور کرده‌اند. ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و پنجم ارزش و معنای زندگی (۴) آری، در پرتو نگاهی هم‌چون نگاه علی علیه السلام، نه تنها زندگی ارج و قربی بس والا می‌یابد؛ بلکه فرصت زندگی تبدیل به تنها فرصتی می‌شود که می‌توان با درک ارزش آن سعادت نهایی خود را رقم زد و با انکار ارزش آن، شقاوت ابدی را برای خود خرید. زندگی بازاری است که می‌توان در آن تجارت پرسودی را برای خود رقم زد؛ در آن رحمت خداوند را به دست آورد و بهشت را سود برد: «بى‏‌ترديد دنيا براى كسانى كه با آن به راستى و صادقانه رفتار كنند، سراى راستى است و براى كسى كه خبر و پيامش را درك كند، سراى امن و امان است. دنيا براى آن‏‌كس كه از آن توشه برگيرد، سراى توانگرى است و براى كسى كه از آن پند گيرد، موعظه است، و مسجد دوستان خدا و محل نماز و درود فرشتگان است، و جاى فرو آمدن وحى و پيغام خداوند و تجارت‌گاه دوستداران خدا است كه در آن فضل و رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود بردند.» نهج البلاغه، ص 493 ادامه دارد.... @Deebaj
✅دیباج سی و ششم ارزش و معنای زندگی (۵) 🔶زندگی انسانی و زندگی حیوانی آری نگاهی این چنین است که به زندگی معنا می‌دهد و آن را شایسته زیستن می‌کند و در غیاب چنین نگاهی است که زندگی انسان نه تنها از مرحله زندگی حیوانی فراتر نمی‌رود که فروتر نیز می‌رود؛ حیوانی که جز خور و خواب و خشم و شهوت دغدغه‌ای ندارد و به فرموده علی علیه السلام حیوانی که جز پرکردن شکمش به چیز دیگری نمی‌پردازد. او که خود تجسم معنای زندگی و ارزش زیستن است، زندگی‌ای را که صرف ارضای نیازهای حیوانی شود، ارزشمند نمی‌داند و می‌فرماید: «براى آن آفريده نشدم كه خوردن خوراك‌هاى پاكيزه- همچون چارپاى بسته كه همه همّش خوردن علوفه است، يا چارپاى نابسته كه كارش پركردن شكم از اين سوى و آن سوى است و غافل مى‏‌چرد- مرا از انجام دادن آنچه از آفرينشم منظور بوده است باز دارد، يا اين‌كه بى‏‌حساب و كتابى رها باشم و براى خود بگردم‏». نهج البلاغه، ص ۴۱۸ ادامه دارد.... @Deebaj