eitaa logo
دیباج
92 دنبال‌کننده
344 عکس
50 ویدیو
4 فایل
دیباجِ (حریرِ) سخن از تار و پود واژگان پذیرای نظرات خوانندگان ارجمند هستم. ارتباط با مدیر: @Armaktab 💠
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیباج ۱۵۸ 🔹بانگ ملکوت (۱) 🔶ریسمان دنیا (هر چه بر روى زمين است دست‌خوش فناست و ذات باشكوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند.) 📌زندانی‌ای را تصور کنید که محکوم به حبس ابد در زندانی وحشتناک بر فراز کوهی بلند است. همهٔ روزنه‌های امید به رویش بسته است؛ جز دریچه‌ای به‌پهنای شانه‌هایش که رو به پرتگاهی هولناک گشوده است و در پایین دست آن، رودخانه‌ای زلال و آرام که در دشتی سرسبز و خرم جاری است و میوه‌ها بر شاخسار درختان آن، می‌درخشند. 📌و او طنابی در اختیار دارد که می‌تواند سر آن را به تن سخت و خشن کوه گره بزند و انتهای آن با سبزی دشت سر بساید. 📌دنیا همان ریسمانی است که به کوه ازلیت گره خورده و در پهنه عمر رها شده و انسان به آن چنگ زده و پایین می‌رود تا آن‌گاه که بر زمین ابدیت پا نهد. آنجاست که دستش از ریسمان دنیا برای همیشه بریده خواهد شد. @Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیباج١٥٩ 🔹بانگ ملکوت (٢) 🔶دانای آشکار و نهان «و ما انسان را آفريده‌ايم و مى‌دانيم كه نفس او چه وسوسه‌اى به او مى‌كند، و ما از شاهرگ [او] به او نزديكتريم.» (ق:١٦) 📌 آفریدگار دانا و بینای ما انسانها، پیش از آفرینش ما و در طول حیات و زندگی‌مان، بر همه آنچه در ذهن و قلب ما می‌گذرد، آگاه است. اگر به این مهم بیندیشیم که همواره خطورات قلبی و اوهام و خیالات ما نیز زیر ذره‌بین دقیق خداوند است، هیچ‌گاه بذر فکرهای هرزه را در زمین قلب خویش نمی‌کاریم تا حنظل‌های تلخ بدفرجامی را برداشت کنیم. 📌اندیشه، اساس و بنیان کردار آدمی است: ای برادر تو همان اندیشه‌ای مابقی خود استخوان و ریشه‌ای گر گل است اندیشه تو گلشنی ور بود خاری تو هیمهٔ گلخنی @Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیباج ۱۶۰ 🔶دلت پاک باشد! 🖊ع.ر.م اسلام دینی است بر اساس فطرت؛ پس برای شکوفایی فطرت همواره آن را با باران محبت و مهرورزی آبیاری می‌کند تا وجود انسان را به گلستانی پر از گل‌های خوش‌بو و زیبا بدل کند. با وجود چنین آموزه‌های زیبا و دل‌کَشی، چرا باید سراغ آب زندگی را از سراب ادیان دروغین و مرداب مکتب‌های روان‌شناختی منحرف گرفت. فأین تذهبون؟! @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔶حکایت زاهد و پادشاه 📌زاهدی مهمان پادشاهی بود. چون به طعام بنشستند کمتر از آن خورد که ارادت او بود و چون به نماز برخاستند بیش از آن کرد که عادت او، تا ظنّ صلاحیت در حق او زیادت کنند. ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است 📌چون به مقام(خانه) خویش آمد سفره خواست تا تناولی کند. پسری صاحب فراست داشت. گفت: "ای پدر! باری به مجلس سلطان در طعام نخوردی؟" گفت: "در نظر ایشان چیزی نخوردم که به کار آید." گفت: "نماز را هم قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید." ای هنرها گرفته بر کف دست عیبها بر گرفته زیر بغل تا چه خواهی خریدن ای مغرور روز درماندگی به سیم دغل @Deebaj
✅از دیگران 🔶اشتباه بدمنفی‌سازی (misnegation) 📌مقاله‌ای می‌خوندم درخصوص روش ساختن جملات منفی در منفی و ....در نظم و نثر انگلیسی و فارسی. با خودم گفتم شاید به کار اعضای محترم کانال @deebaj هم بیاد. لینکش به پیوست تقدیم میشه:👇 https://khabgard.com/4241/%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c-%db%8c%d8%a7-%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c-%d8%a8%d8%a7-%d9%85%d9%86%d9%81%db%8c%d8%9f/ @Deebaj
✅از دیگران 🔶گل و خار 💢خار خندید و به گل گفت سلام و جوابی نشنید خار رنجید ولی هیچ نگفت ساعتی چند گذشت گل چه زیبا شده بود دست بی رحمی نزدیک آمد، گل سراسیمه ز وحشت افسرد لیک آن خار در آن دست خلید و گل از مرگ رهید صبح فردا که رسید خار با شبنمی از خواب پرید گل صميمانه به او گفت سلام... "گل اگر خار نداشت دل اگر بی غم بود اگر از بهر كبوتر قفسی تنگ نبود، زندگی،   عشق،    اسارت،    همه بی معنا بود" ✍فریدون مشیری @Deebaj
دیباج ۱۶۱ 🔶زنده‌مانی یا زندگانی؟ 🖊ع.ر.م 📌شاخصه زندگی حقیقی، نشاط، پویایی، منشأ اثربودن و ایجاد تغییر و تحول در زندگی خود و دیگران است وگرنه چه فرقی است میان انسان و خشتی که بر تن خرابه‌ای، خاموش نشسته است؟ 📌انسانی که هر روز تحول را تجربه نکند و امروزش بهتر از دیروزش نباشد، دچار رکود و روزمرگی‌ای خواهد شد که با مرگ هم‌سنگ است. او ممکن است نفس بکشد، اندامش رشد کند، از ضعف به قوه سیر کند، اما هیچ‌گاه زندگی نکند؛ بلکه فقط زنده باشد. 📌انسانی که از سیاه‌چاله جهل به سوی خورشید دانایی سیر نمی‌کند، فقط زنده است. آن‌که از عادت‌های پست حیوانی به اخلاق فاضله انسانی نمی‌گراید، تنها زنده است. آن‌کس که از موقعیتی که در آن است گامی فراتر نمی‌رود، از زندگانی بویی نخواهد برد. کسی که طعم عشق را نچشد، روح زندگانی را در خود نخواهد پذیرفت. عاشق شو ارنه روزی، کار جهان سرآید ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔶محبــت @Deebaj
✅از سخن امامان علیهم‌السلام 🔶دلیل برتری اوصیای الهی ❇️قال مولانا الإمام المهديّ عجل الله تعالی فرجه -في صِفَةِ الأَوصِياءِ-: .... وجَعَلَهُم خُزّانَ عِلمِهِ، ومُستَودَعَ حِكمَتِهِ، ومَوضِعَ سِرِّهِ، وأيَّدَهُم بِالدَّلائِلِ، ولَولا ذلِكَ لَكانَ النّاسُ عَلى سَواءٍ، ولاَدَّعى أمرَ اللّه، عَزَّوجَلَّ كُلُّ أحَدٍ، ولَما عُرِفَ الحَقُّ مِنَ الباطِلِ، ولا العالِمُ مِنَ الجاهِلِ. 🔹حضرت امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در توصيف اوصياء الهی فرمودند: [خداوند] آنها را خزانه علم خود و امانت‌دار حكمتش و جايگاه سرّش قرار داده است. خداوند آنها را با دلايل خود تأييد كرده و اگر چنين نمى‌بود مردم همه يكسان بودند و هر كس مدّعى امر [منصوب شدن از سوى] خداوند عزّوجل مىشد و ديگر حقّ از باطل و دانا از نادان شناخته نمى‌شد. 📗الغيبة للطوسي ص ۲۸۸/ ح ۲۴۶ @Deebaj
📢به‌مرور، خلاصه‌ای از بخش‌ها و عناوین متنوع و جذاب کتاب، در کانال «دیباج» تقدیم حضور علاقمندان می‌گردد. إن شاء الله @Deebaj
📖 📌رها و ناهشیار می‌نویسم تلاشی است برای آشنا کردنِ خواننده‌ی جستاردوست با اصول و قواعد جستارنویسی. جستارنویسی به سفری اکتشافی شبیه است و جستارنویس، در مسیر این سفر، می‌کوشد راهی برای همساز کردنِ ناهمسازها بیابد، میان قلمروهای شخصی و عمومی پل بزند، از دلِ تضادها به تشابه‌ها برسد، دانشِ علمی و شناخت شهودی را با هم آشتی دهد و طعم لذت‌بخشِ کشف جهان غریبه را به ما بچشاند. برای نوشتن جستار باید جست‌وخیز بازیگوشانه‌ی ذهن را به شکلی معنادار و فهم‌پذیر روی کاغذ بیاوریم و تکه‌پاره‌های پراکنده را کنار هم بچینیم تا الگوی کلی حاکم بر آن‌ها را بیابیم یا با ابزار کلمه، نظمی بر آن‌ها حاکم کنیم. 📌بر خلاف تصور خیال‌انگیز و احساسات‌زده‌ی رایج درباره‌ی نوشتن و نویسندگی، فرایندِ ترجمه‌ی افکارِ درهم و جسته‌گریخته به کلمه‌ها و جمله‌های منسجم، روشن و گویا نوعی مهارتِ حرفه‌ای و فوت‌وفن دقیق و حساب‌شده می‌طلبد؛ مهارتی که ادر لارا، جستارنویس، خاطره‌پرداز و مربیِ نویسندگی، در کتاب رها و ناهشیار می‌نویسم راه‌هایی برای پرورش آن به خواننده پیشنهاد می‌کند. منبع: سایت: https://atraf.ir/ @Deebaj
📖 🔶نوشتن قصه خود(شخصی‌نویسی) در جستارنویسی، شخصی‌نویسی؛ یعنی نوشتن درباره حقایق زندگی واقعی خود، طرفداران زیادی دارد. اتفاقی که میان نویسنده قصه‌های حقیقی و خوانندگان این قصه‌ها می‌افتد شبیه دوستی است. دوستی واقعی هم یعنی تبادل اسرار، باج‌گیری عاطفی از یکدیگر، سپرانداختن و نشان‌دادن ضعف‌هایت به دیگری. به دوست چیزهایی می‌گویی که به هیچ‌کس نمی‌گویی. شخصی‌نویسی نوعی طبیعی‌بودن و صداقت هم دارد که به دلم می‌نشیند. شخصی‌نویسی بحث و جدل را متوقف می‌کند. @Deebaj
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیباج ۱۶۲ 🔶چشم‌هایش 🖊ع.ر.م 🔹لطفا اگر دختر ندارید این کلیپ را باز نکنید! 📌 هیچ‌کس جز پدری که تمام کوه غصه را با دیدن لبخند دخترش بر زمین می‌گذارد و عاشقانه او را در آغوش می‌کشد، نمی‌تواند عمق پیام این تصاویر را درک کند. 📌همیشه با خودم می‌گویم: چهاردیواری هر خانه‌ای فقط با گل وجود دخترکان است که رنگ باغ و عطر بهشت به خود می‌گیرد. 📌و اکنون این پدر، گل پرپرشده بوستانش را در لفافه‌ای سپید به دل تیره خاک می‌سپارد؛ اما پیش از آن بر جایی بوسه می‌زند که همیشه به انتظار بازگشت پدر به در و یا به انتهای کوچه دوخته می‌شد؛ «چشم‌هایش». و پدر به شوق انعکاس تصویر خود در آینه آن چشم‌ها، باشتاب و شوق به خانه بازمی‌گشت. @Deebaj
✅از سخن امامان علیهم‌السلام 🔶بُعد منزل نبود در سفر روحانی 🛑..عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ ثُوَیْرٍ قَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ یُونُسُ بْنُ ظَبْیَانَ وَ الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ وَ أَبُو سَلَمَهَ السَّرَّاجُ جُلُوساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیهِ السَّلامُ، وَ کَانَ الْمُتَکَلِّمُ مِنَّا یُونُسَ وَ کَانَ أَکْبَرَنَا سِنّاً. فَقَالَ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، إِنِّی کَثِیراً مَا أَذْکُرُ الْحُسَیْنَ عَلَیهِ السَّلامُ، فَأَیَّ شَیْ‏ءٍ أَقُولُ؟ فَقَالَ: «قُلْ: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» تُعِیدُ ذَلِکَ ثَلَاثاً، فَإِنَّ السَّلَامَ یَصِلُ إِلَیْهِ مِنْ قَرِیبٍ وَ مِنْ بَعِید.» 🔰از «حسین بن ثُوَیر» نقل شده است: من و «یونس بن ظَبیان» و «مفضّل بن عمر» و «ابو سلمه سرّاج» نزد امام صادق (علیه‌السلام) نشسته بودیم. از بین ما، یونس که از همه ما بزرگتر بود، سخن می‌گفت. یونس به امام صادق (علیه‌السلام) عرض کرد: فدایتان شوم، من خیلی یاد امام حسین (علیه‌السلام) می‌افتم. (در چنین حالتی) چه بگویم؟ حضرت فرمودند: بگو: «صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» این را سه بار تکرار کن؛ چراکه سلام، به ایشان می‌رسد، چه از نزدیک و چه از دور.» 📚الكافي، ج۴، ص۵۷۵ 🖊به نقل از: @mirasehadisi @Deebaj
دیباج ۱۶۳ 🔶عصاره زیبایی 🖊ع.ر.م 📌آفریدگار جهان، هم دارنده هرگونه کمال و زیبایی است که مرغ عقل بشر توان پرکشیدن تا بلندای آن را داراست و هم صاحب کمال‌ها و زیبایی‌های فراتر از اوج پرواز خرد انسانی است. 📌آن سرچشمه کمال و جمال چون خواست بر آفریدگان تجلی یابد، انسان را آفرید و از میان آنان سلسله پیامبران را برگزید و در انتهای سلسله، جمال خود را بر وجود خاتم پیامبران نقش زد و جهانیان خدا را در وجود او مجسم دیدند.- پاک و پیراسته است خدای بزرگ-. 📌تصویر زیبای خاتم پیامبران را سیزده آینه شفاف و بی‌غبار در گذر تاریخ انعکاس دادند و آینه وجود فاطمه سلام‌الله‌علیها یکی از آن آینه‌ها است. 📌نه تنها خلاصه خوبی‌ها و زیبایی‌ها در وجود نورانی فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها جمع است که حتی او به زیبایی‌هایی فراتر از درک آدمی نیز آراسته است. 📌پدر بزرگوارش درباره او فرمود: «اگر [خوبی‌ها و] زیبایی‌ها به صورت انسانی درآید، او فاطمه خواهد بود، بلکه او برتر [از آن] است؛ به‌راستی که دخترم فاطمه برترین انسان روی زمین از نظر عنصر و ذات و از نظر شرافت و بزرگواری است.» @Deebaj
✅از دیگران 🔶سرمایه محبت زهرا سلام‌الله‌علیها اشکی بود مرا که به دنیا نمی دهم این است گوهری که به دریا نمی دهم عمری بود که گوشه نشین محبتم این گوشه را به وسعت دنیا نمی دهم گر لحظه ای وصال حبیبم شود نصیب آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم در سینه ام جمال علی نقش بسته است این سینه را به سینه ی سینا نمی دهم تا زنده ام ز درگه او پا نمی کشم دامان او ز دست تمنا نمی دهم سرمایه ی محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم @Deebaj
صلوات بر حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها @Deebaj
✅از سخن بزرگان 🔸نیش کلام 📌بعضی‌ها عادت دارند در خانه وقتی می‌خواهند یک تذکری به شوهرشان بدهند یا شوهر می‌خواهد یک تذکر به خانم بدهد یا والدین می‌خواهند یک تذکر به بچه بدهند؛ می‌گویند: «اگر دستت درد نمی‌گیرد این ظرف‌ها را بردار و بگذار آنجا» یا می‌گویند: «اگر پایت درد نمی‌گیرد در را هم ببند»، «اگر زبانت درد نمی‌گیرد یک تلفنی به فلانی بزن»! 📌این چه عادتی است؟! این‌ها تربیت شیطانی است، این‌ها راه خدایی نیست، این روش امامان شما نبوده، این روش پیغمبر شما نبوده. نعنا داغ ریختن روی کلمات، فلفل آن را زیاد کردن، درست نیست. @haerishirazi @Deebaj
از سخن بزرگان 🔶جلوه حیا و عفاف 🖊مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی 📌در واپسین روزهاى زندگى، اسماء دختر عمیس را که از مهاجران حبشه و از نزدیکان وى بود طلبید. دختر پیغمبر به اسماء گفت: - من خوش نمى‏ دارم بر جسد زن جامه اى بیفکنند و اندام او از زیر جامه نمایان باشد. - من در حبشه چیزى دیدم اکنون صورت آنرا به تو نشان مى‏ دهم. سپس چند شاخه تر خواست.شاخه‏ ها را خم کرد. پارچه‏ اى بروى آن کشید. دختر پیغمبر گفت: - چه چیز خوبى است.نعش زن را از نعش مرد مشخص مى‏ سازد. چون من مردم تو مرا بشوى! و نگذار کسى نزد جنازه من بیاید. 📌در آخرین روز زندگانى آبى خواست. بدن خود را نیکو شست و شو داد، جامه‏ هاى نو پوشید و به غرفه خود رفت. خادمه خویش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند. سپس روى به قبله دراز کشید دست‏ ها را بر گونه ‏ها نهاد و گفت من همین ساعت‏ خواهم مرد. 📌به نقل علماى شیعه، شوهرش على(ع) او را شست‌و‌شو داد. ابن سعد نیز همین روایت را اختیار کرده است. لیکن ابن عبد البر گوید دختر پیغمبر اسماء را گفت تا متصدى شست و شوى او باشد. و گویا اسماء در شست و شوى فاطمه (ع) با على علیه السلام همکارى داشته است. ابن عبد البر نوشته است نخستین کس از زنان که در اسلام براى او بدین سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پیغمبر (ص) بود. سپس مانند آنرا براى زینب بنت جحش (زن پیغمبر) آماده کردند. منبع: زندگانی حضرت زهرا سلام الله علیها @Deebaj
دیباج ۱۶۴ 🔶... و ناگاه ماه خاموش شد! 🖊علی‌رضا مکتب‌دار آن روز هم مثل همیشه، در آن دوردست‌ها، خورشید درخشان، آهسته‌آهسته رخ در نقاب سرخ شفق کشید. پرستوها در آسمان گلگون چرخی زدند و کم‌کم در خط افق ناپدید شدند. صدای گام‌های شب به‌گوش می‌رسید. سیاهی شب، سرخی شفق را کنار زد و بر طاق آسمان نشست. ستاره‌ها چون پولک‌هایی نقره‌ای، چشمک‌زنان پدیدار شدند و ماه در گوشه‌ای به تماشای ستارگان نشست. هیاهوی روز جای خود را به آرامش شبانه‌ داد و جویبار رهگذران، به یک‌باره خشکید. ساز شب با نغمه سکوت کوک شد تا صدای مرغ شبخوان بهتر به گوش رسد. کودکان عرصه کوچه را رها کردند و خود را در آغوش گرم خانه انداختند. مادران آنان را در بغل گرفتند، شکنج موهایشان را صاف کردند، دستی که به عطر مهر آغشته بود را بر صفحه صورت‌هایشان کشیدند و آنان را به ناز در کنار خود نشاندند. همه چشم‌ها به در دوخته بود تا خورشید از قفای در پدیدار شود و در کنار ماه و ستارگان آرام گیرد. در گوشه‌ای از شهر اما، خانه‌ای بود که ماه آن به مُحاق رفته بود و ستارگانش چند روزی بود که رنگ به چهره نداشتند. ماه در بستر افتاده بود و ستارگان گرداگردش طواف می‌کردند. و ناگاه ماه خاموش شد! ستاره‌ها، پریشان و سراسیمه ماه را در آغوش گرفتند. قطره‌های اشک همچون مرواریدهای غلطان، راهِ گونه می‌گرفتند و به‌آرامی بر چهره ماه می‌غلطیدند. یکی باید خورشید را خبر می‌کرد. ستاره‌ها هراسان در طلب خورشید، راه مسجد را در پیش گرفتند. خورشید تا به بالین ماه برسد، چند بار بر زمین نشست. @Deebaj