فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیسبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت حسین و همه را بخشیدند...
خلصنا من الفراق حسین(علیهالسلام) یارب
#شب_جمعه
#کربلا
@Delneveshteeee
رزق معنوی
وقتی صحبت از رزق میشود، اولین چیزی که به ذهن اکثر افراد خطور میکند، رزق مادی است؛ اما به نظر من رزق در بیشتر اوقات معنوی است. خیلی از افراد را میبینیم که شاید به لحاظ مادی وضع خوبی نداشته باشند اما در رزقهای معنوی بسیار پُر روزی هستند.
به نظر من یکی از رزقهای معنوی، داشتنِ دوست خوب است.
دوستی که هوای دوستش را داشته باشد.
خدا را شکر خودِ من رزق معنویِ فراوانی دارم،
دوستی دارم به مثال خواهر، دلتنگ که باشم یا اگر به او احتیاج داشته باشم، درِ خانهاش به رویم باز است.
یا همین هفتهی پیش بود سه نفر از دوستانم در بهشتهای روی زمین در مشهد و کربلا به یادم بودند.
آدم مگر از این دنیا چه میخواهد؟! خانه، ماشین و پولِ فراوان چیز بدی نیست، ولی بزرگترین سرمایه، آن است که رفقایی داشته باشی از جنس آینه، از جنس نور...
✍🏻 زهرا کبیریپور
@Delneveshteeee
نجوای شبانه
بیچاره کسی که از تو بُبرید
آسوده تنی که با تو پیوست
ور سر نَنهی در آستانش
دیگر چه کنی دری دگر هست؟!
#سعدی
@Delneveshteeee
توکل
توکل مفهوم زیبایی داره
یعنی خدایا من نمیدونم چطوری
ولی تو درستش کن...
@Delneveshteeee
لیلةالرغائب
گفت: آرزوت چیه؟
من نگاهش کردم...
#تو_تمام_آرزوی_منی
#متی_ترانا_ونراک
#شب_آرزوها
✍🏻 زهرا کبیریپور
@Delneveshteeee
Hossein Taheri - Shabe Arezooha (320).mp3
2.41M
شب آرزوها همین آرزومه…
ببینم ضریح حسین روبرومه...
@Delneveshteeee
فراق
زل میزنم به چشم خودم، فکر میکنم
چشمم چقدر بی تو غمش فرق میکند
#مادر
@Delneveshteeee
بلاگرهای رنگی
چند سالی میشد که در اینستاگرام صفحهای داشتم. از همان روزهای اول که وارد این رسانه شدم، به نظرم بهترین محل برای پژوهشهای جامعهشناسی آمد؛ چون با طیف وسیعی از سلیقهها و فرهنگها همراه بود. بعد از مدتی پیگیر محتوای برخی از صفحات به اصطلاح پُر فالوور شدم. صفحاتی که در بسیاری از مجالسِ خانمها نیز موضوع گفتگو و نُقل مجلس بود.
در مدت کوتاهی متوجه شدم که این صفحات مشغول ترویج سبک خاصی از زندگی پر از زرق و برق هستند، به وسیلهی تبلیغ تمهای کذایی جشن تولد، جشن تعیین جنسیت و حتی جشن طلاق! و در ذیل عناوینی مثل خانهی صورتیِ من، آشپزخانهی گلگلی و...
شاید بپرسید مگر تبلیغات بد است؟!
خیر، تبلیغ کردن هیچ وقت بد نیست چه بسا به دیده شدن محصولات درست کمک میکند.
حتی گرفتن پول، البته با قیمت مناسب برای تبلیغ خوب هم است. چون مَبلغ مناسب تبلیغ سبب میشود که تولید کننده، تولیدش را جدی بگیرد و خودش را بالا بکشد.
اما چه چیزِ این تبلیغات در این صفحات مجازیِ زرد، بد است؟!
ترویج سبکِ زندگی مصرفگرایی بد است. هرچیزی و هر محتوایی را بدون در نظر گرفتن تبعات آن تبلیغ کردن، بد است. نمایش یک زندگیِ به ظاهر مرتب و آرام ولی کاملا سوار بر تبلیغ بد است.
آه و حسرت دختران جوانی که در این اوضاع آشفتهی اقتصادی با یک جهیزیهی ساده به خانهی بخت رفتهاند را جمع کردن، بد است.
اینکه پول گرفته باشی تا یک زندگیِ پر از زرق و برق خیالی را تبلیغ کنی و جوری وانمود کنی که انگار خودت هزینه کردهای، بد است.
بلاگری نوعی شغل البته از نوع کاذبش است و در تمام دنیا بلاگرها در حیطههای تخصصی خودشان فعالیت میکنند؛ اما بلاگرهای ایرانی همه چیز را تبلیغ میکنند حتی قَرنیز دیوارها و سرویس دستشوییشان را.
حال در چنین جامعهای که قیمتِ استوری یک بلاگر نوجوان آن، بیشتر از عمل سزارین یک پزشکِ متخصص است، اقبال به علم بیشتر است یا ثروت؟!
آیا جوانان ما در روزهایی که اقتصادمان اوضاع آشفتهای دارد، دیگر میلی به درس خواندن و تلاش برای کسب علم دارند؟!
در چنین اوضاعی یک صنعتگر و تولیدکننده مگر دیوانه است که برای چندرغاز، عرق بریزد.
به همین دلایل، طبق اخبار واصله، مردانی که در این صفحات رنگی تبدیل به ابزار و اکسسوار عکسها شدهاند، شغلشان را رها کردهاند.
در این میان راه چاره چیست؟!
تقویت نرمافزارهای ایرانی که بشود آن را مانند یک شهری که پلیس و قانون دارد، اداره کرد و هرکس اجازه نداشته باشد هر چیزی را تبلیغ کند.
البته در این میان مخاطب نیز نباید سادهلوح باشد و باید آگاه باشد که اطرافش چه خبر است، آن وقت میتواند با آرامش بیشتری زندگی کند.
✍🏻 زهرا کبیری پور
#بلاگر
#اینستاگرام
#فیلتر
#تبلیغ
@Delneveshteeee
هدایت شده از مجله افکار بانوان حوزوی
مرکز پرگار کائنات
✍️مهتا صانعی، عضو تحریریه مجتهده امین
شهید آوینی:«کارتان را برای خدا نکنید، برای خدا کار کنید»
منشور هویت آدمی همین کلام است حتی اگر اعتقادی به خدا و ماوراء نداشته باشد. آنهنگام که کارش بوی منیّت گرفت از حلقهی وصل جدا میشود، پرت میشود، زار میشود. به پیچکهای هرز جهت مییابد و عصارهی خورندگی و درندگیاش دِماغِ فَلَکش را آویزان میکند. بوی تفکرات آدمها خسته میکند روزگار را. کائنات را. ملائکه را. شاید هم ابلیس و لشکریانش را.
قرار بود مرکز پرگار باشیم. قرار بود شوآف نباشیم. قرار بود به قول مولانا: جای گله نیست، چون تو هستی همه هست، باشیم.
قرار بود فاخر باشیم و همه را مسجود خلقت خودمان کنیم. آری قرار بود همه عاجز باشند در برابر این خلقت. در برابر انسان! عاجز شدند اما به طرز دیگری. من از این همه حرفهای بیسر و ته به همان جغرافیای کوچکم میرسم.
که ای کاش تنگتر شود این سرزمین به من. بیسلاحم، قدرت واژگان هم. کاش سعدی بیاید و بگوید: سعدیا پیکر مطلوب برای نظر است، ور نبینی چه بُوَد فایدهی چشمِ بصیر! و شاید خسته از منیتها! «یَامَناَرجوهُلِکلِّخَیر»
جام زهرت را بیاور! من برای زندگی
بیش از این چیزی که میبینی مصمم نیستم!
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#هایکو
تعداد صفرهای کارت بانکی آن را سبک و سنگین نمیکند!
#فاعتبروا...
✍🏻 زهرا کبیری پور
@Delneveshteeee
متولیان قدرتمند
یادداشت دو تن از دوستانم را در مجلهی افکار بانوان حوزوی خواندم. یادداشت آنها دربارهی قرار دوستانهایی که در کافه داشتن و انتهای آن به خواندن نماز جماعت در مسجد ختم شده بود، نوشته شده بود.
هر دوی آنها از وضعیت موجود در آن مسجد گزارشی ارائه کرده بودند، یکی با قلمی جدی و دیگری با طنز. وقتی توصیفات آنها را درمورد مسجد مورد نظر خواندم، به یاد مسجدی که چند وقت پیش رفته بودم، افتادم.
وقت نماز مغرب و عشا بود و من هم کمی عجله داشتم، مهر را از جامهریِ مسجد برداشتم و برای اینکه در زمرهی السابقون قرار بگیرم، در ردیف اول ایستادم؛ اما همین که خم شدم تا مهر در دستم را روی سجاده بگذارم صدایی گفت: اینجا جای فاطی خانمه (با لهجهی قمی بخوانید)، دو قدم آن طرفتر رفتم، باز همان صدا گفت: اینجا هم جای زری خانمه، قدم بعدیِ من رسید به سجادهایی که با کوکهای بزرگی به فرش مسجد پیوست شده بود!
بعد از عبور از آن مانع، همین که خم شدم مهرم را روی زمین بگذارم صدای آشنایی! گفت: جا اعظم خانم وایسادی که!؟
به طرف صدا چرخیدم و گفتم میشه بفرمایید تا کجا جاگذاری شده من تکلیفم را بدانم؟! گفت: صف اول پره.
مهر را برداشته و به صف بعدی رفتم و خدا شاهد است که تا پایان نماز جماعت نه فاطی خانمی آمد نه زری خانمی و نه حتی اعظم خانم؟!
اما همین که نماز تمام شد هم فاطی خانم آمد هم زری خانم هم اعظم خانم لابد. چون گعدهایی صورت گرفت به صرف چای!!
چند وقتی است که در برخی از مساجد شهر شاهد متولیانی هستیم که مسجد را خانهی واقعا شخصی خود میدانند و از حضور هرگونه افراد غریبه، کودک و نوجوان خم به ابرو آورده و استقبال سردی میکنند.
این متولیان عزیز حتی به خودشان اجازه میدهند، هرچه را که در منزلشان اضافه است و دیگر استفاده نمیشود را به مسجد منتقل کنند. غافل از اینکه زیبایی بصریِ مساجد را این وسایل کهنه و زهوار در رفته از بین برده است.
شاید روزی یادداشتی از بقچههای گره خورده که مانند مینهای خوشهای در جای جای برخی از مساجد کاشته شدهاند هم بنویسم!!
✍🏻 زهرا کبیری پور
#مسجد
#متولی
#زیبایی
#بصری
@Delneveshteeee
پدر امت
بیشتر افرادی که به شهر نجف مشرف شدهاند، در اولین توصیف میگویند: انگار در منزل پدرمان بودیم.
من هم در اولین حضورم در حرم امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به دنبال پیدا کردن این حس بودم که ناگهان فهمیدم هیچ نیازی به جستجو کردن نیست، در لحظه به لحظهی حضور در حرم امنش تنها توصیفی که از احساست میتوانی داشته باشی، حس حضور در منزل پدری است.
حس اطمینان، حس آرامش، حس تکیهگاه داشتن و... .
کنجکاو شدم تا منشأ این حس را پیدا کنم که با این روایت که از پیامبر اکرم(صلیالله علیه و آله و سلم) نقل شده است، رو به رو شدم که فرمودند: «أنَا و عَلِی أبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه»* من و علی پدران این امت هستیم.
در روایات مختلف آمده است که انسان دارای دو نوع پدر است. یک پدری که منشأ تولد و پیدایش او است و دیگری آنکه عهدهدار تربیت و کمال روحی و معنوی اوست.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) طبق این روایت پدر دوم ما بوده و مسئولیت بُعد معنوی ما شیعیان بر دوش اوست.
منشأ حسی که در حرم امنش به مذاق میآید هم باید همین باشد.
✍🏻 زهرا کبیریپور
* عيون أخبار الرضا(عليهالسلام)، ج۲، ص۸۶، عللالشرائع، ج۱، ص۱۲۸.
#پدرم
#پدر_امت
#روز_پدر
@Delneveshteeee