#سرگذشت_عباس
#فراز_و_نشیب_زندگی
#پارت_دوازده
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور
سودا که ترسیده بود دیدخیلی عصبانی هستم گفت بهتره بریم یه جابشینیم یه کم اروم شدی برات تعریف میکنم باهم رفتیم سمت ماشینم وقتی نشست کنارم گفت تودانشگاه همه به عنوان یه پسر سربه زیر و درسخون میشناسنت خدایشم کاری به کارکسی نداری..اما یه شب که تولدنگاربوداکثربچه های دانشگاه هم بودن بحث توشدشرط بندی کردن هر کس بتونه توروسرکاربذاره خیلی شاخه،،اون شب نگین پیش قدم شد و چند روزبعداون تصادف ساختگی رو راه انداخت وبه بهانه اینکه حالش خوب نیست تورومجبورکردبراش اب میوه ببری و یواشکی ازت فیلم گرفت توگروه گذاشت در اصل بااینکارش میخواست به همه بگه تویه پسرساده ی روستای هستی...وای خدا چی میشنیدم غرورم حسابی خوردشده بودداشتم منفجرمیشدم یه ادم چقدرمیتونست پست باشه اولش خواستم برم جلوی خونشون حالش روبگیرم امابعدتصمیم گرفتم یه جوردیگه براش جبران کنم...باشنیدن حرفهای سودا خیلی حالم بدشدسردردبدی گرفته بودم به زور رانندگی میکردم تودلم به خودم فحش میدادم که چرا برای نگین اب میوه بردم...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
زندگی رودخانه ایست که
مدام به سمت آینده در جریان است.
هیچ قطره ای از آن دو بار
از زیر یک پل رد نمی شود.
برخیز و حرکت کن
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_عباس
#فراز_و_نشیب_زندگی
#پارت_سیزده
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور
اون روز تا رسیدم خونه یه مسکن خوردم خوابیدم (توشهریه خونه کوچیک اجاره کرده بودم دوسه هفته یکبارمیرفتم روستا به خانوادم سرمیزدم)فرداش کلاس نداشتم نزدیک ظهرباصدای زنگ گوشیم بیدار شدم سعیدپشت خط بودصدای خواب الودم روکه شنیدباتعجب گفت تو هنوز خوابی گفتم حالم خوب نیست بدون خداحافظی قطع کردنیم ساعت بعدش جلوی درخونه بودسعیدمثل برادر نداشته ام بودخیلی باهم صمیمی بودیم وقتی قیافه ی داغونم رودیدگفت چته مریضی ببابریم دکترگفتم جسمم سالمه اماروحم داغونه وجریان کلیپ سرکار گذاشتنم روبراش تعریف کردم سعیدبدترازمن داشت منفجرمیشدگفت باید به این دختره یه درس درست حسابی بدیم گفتم توبچه های اون گروه یه جا جمع کن بقیه اش بامن...خلاصه فردا صبح که رفتیم دانشگاه تایم انتراکت دو تاکلاس بودکه بچه های که همدیگر رو میشناختن یه گوشه ازدانشگاه جمع شده بودن نگاه کردم دیدم نگین سوداهم هستن به سعیدگفتم الان وقتشه رفتیم سمتشون..
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
همیشه با افرادی که از خودتان
آگاهتر و موفقترند معاشرت کنید
هر نشستی تاثیری داره
این افراد ناخودآگاه
جوانه رشد و پیشرفت را
در وجودتان بارور میکنند...👍🌱
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگه میخواین دیگران شمارو دوست داشته باشن، خودتون رو دوست داشته باشین:
این تنها راهیه که اطرافیانتون واقعا شمارو دوست خواهند داشت. خودت باش و اجازه بده بقیه خود واقعی تورو دوست داشته باشن نه تصویری که از خودت ساختی به نظرات و افکار دیگران اهمیت نده،تو نظر شخصیت و سبک زندگیت اگه به دیگران آسیبی نرسونی ارزشمند و قابل احترام هستین.
#حال_خوب
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
❤️ده تیکه کلام افراد قوی
1. واقعا عالی بود.
2. روز خوبی داشته باشید.
3. سعی میکنم.
4. میتونم کمکتون کنم.
5. لطفا
6. خیلی اسونه
7. نظرت محترمه.
8. منگتاسفم اشتباه کردم.
9. معذرت میخوام.
10. حلش میکنم.
#حال_خوب
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
اگه الان ناراحتی، غصه داری،
نگرانی، فکرت مشغوله
ولی داری سخت
تلاش میکنی و میجنگی...
مطمئن باش آخرش خوب میشه،
قشنگ میشه،
روشن میشه، زیبا میشه...
به قول مولانا:
«اگر ابر ها گریه نمیکردن جنگل ها نمی خندیدن!»...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
نیایش صبحگاهی 🌺🍃
🌺خدای مهربانم
✨در این صبح زیبای یکشنبه
✨برای دوستانم و عزیزانم
✨سلامتی، نشاط ،دلخوشی
✨عاقبت بخیری ،
✨عشق و محبت خواستارم
🌺خدایا 🤲
✨خانه هایشان را
✨غرق عشق محبت و آرامش فرما
🌺آمیـــن🙏
#داستان_واقعی
#صبر_تلخ
#قسمت_صد_هشتم🎬:
لباس های بچه ها را پوشیده بودم و یاسمن رو بغلم خواب بود و سرش روی شونه ام بود و وحید می خواست بره سرجاده ماشین بگیره و بیاره که من و بچه ها با مارال حرکت کنیم که یکدفعه زن عمو طیبه هو کشان اومد.
مارال کیف سفریش را بسته بود و به دست داشت می خواست بزارتش بغل کیف مدرسه اش کنار درِ اتاق که زن عمو طیبه وارد اتاق شد.
مرجان با تعجب به زن عمو نگاه کرد و گفت: س..سلام صبح به این زودی اینجا برای چی اومدین؟! اتفاقی افتاده؟!
زن عمو طیبه جوابی به مرجان نداد و همونطور که با عصبانیت مارال را نگاه می کرد، خرناسی کشید و قدمی جلو گذاشت و دسته کیف را از دست مارال بیرون کشید و گفت: صمد الان به من گفت که قراره امروز بری شهر...اصلا یه زن شوهردار چه معنی داره بدون شوهرش بره شهر؟!
مارال کیف را سمت خودش کشید و گفت: اولا ما هنوز عروسی نکردیم، دوما من تنها نمیرم که میبینی با وحید و منیره میرم و از اینها گذشته من میرم درس بخونم، مدرسه دارم، اینو که خودتون بهتر از همه میدونین..
زن عمو صداش را بالا برد و گفت: واخ واخ واخ، این دختره حجب را خورده و حیا را قی کرده، وقتی من میگم نباید بری شهر بگو چشم و بشین به زندگیت برس.
مارال که این حرف عصبانی ترش کرده بود کیف سفری را به دست من داد و گفت: وحید اومد اینو بزار توماشین و بعد رو به زن عمو گفت: این حرفا چی هست زن عمو؟! مگه شما و صمد هر دوتاتون قول ندادین که بزارین من درس بخونم، خوب الان بزارین دیگه.
زن عمو کیف را از دست من قاپید و توی یک حرکت کیف مدرسه مارال را که کنار در اتاق گذاشته بود برداشت و همانطور که بیرون می رفت گفت: تو الان شوهر داری، شوهرت راضی نیست بری شهر غریب درس بخونی، حالا اگر جرأت داری پات را از این خونه بیروت بذار تا ببینیم چی میشه...
مادرم اون وسط دو دستی توی سرش زد و نمی دونست چکار کنه.
در همین حین بابا که تا اونموقع جلو در حیاط منتظر اومدن وحید بود اومد طرف اتاق ومادرم رو به زن عمو گفت: طیبه خانم، مارال راست میگه، خوب قولی دادین روش وایستین و بعد اشاره به پدرم که داشت نزدیک میشد کرد و ادامه داد: رعایت اعصاب مارال را نمی کنین، رعایت حال و روز این بیچاره را کنین...
زن عمو که همیشه به هوچی گری معروف بود، صداش را انداخت تو سرش و گفت: برین خودتون را جمع کنین، چه ادها، انگار دختر شاه هست و مادمازل باید سر کلاسش حاضر بشه، بگو تو دختر اسحاق دهاتی هستی، توی روستا به دنیا آمدی و همینجا هم باید بمونی و بمیری، شهر رفتن و درس خوندنت برای چی چیه؟!
تا این حرف از دهان زن عمو درآمد مارال مثل تیر توی تفنگ از پشت سر من در رفت و با سرعت به سمت آشپزخونه رفت.
موقعیت بدی بود، فهمیدم که مارال یه چیزی تو سرش هست، فوری یاسمن را از بغلم گذاشتم زمین و با سرعت پشت سر مارال خودم را به آشپزخونه رسوندم و ناگهان ...
ادامه پارت بعدی👇
📝به قلم:ط_حسینی
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
امید،
تنها چیزی است که
از ترس قوی تر است.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
ما به خودمان
یک عذرخواهی بدهکاریم
برای تمام وقت هایی که؛
سکوت کردیم...
که مبادا آدم روبه رو
دلش مانند ما بشکند..💔
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
رنگ ها محو می شوند،
معبدها فرو می ریزند،
امپراطوری ها سقوط می کنند،
ولی..!!!!
مهربانی جاودانه است
مهربانی بهترین هدیه خداست
ازهم دریغش نکنیم
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
کارﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ...
ﺍﺯ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ نقشی که داری ﮔﻠﻪﻣﻨﺪ نباش
ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﻧﻘﺶ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻥ ﺑﻪ ﺷﺎﯾﺴﺘﮕﯽ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮ ﺍﺳﺖ
ﺍﻣﯿﺪوارم ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻧﻘﺸﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ، ﺧﻮﺵ ﺑﺪرخشید.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_عباس
#فراز_و_نشیب_زندگی
#پارت_چهارده
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور
وقتی رفتم سمتشون تابچه هامنودیدن بهم نگاه میکردن میخندیدن توجهی نکردم. نگین صدازدم امدجلوبایه لحن بدی گفت بگو..توچمشماش نگاه کردم گفتم بااون همه ثروت پدرت مونده چندتااب میوه بودی که این همه خودت روبه زحمت انداختی میومدی میگفتی برات اب میوه نمیخرن،، چندتاباکس برات میفرستادم دیگه..چرامثل تیغ زنهاخودت انداختی جلوی ماشینم هرچندیه چکابم شدی البته شایدجسمت سالم باشه امامطمئنن ازلحاظ عقلی مشکل داری..نگین باورش نمیشداون پسرخجالتی یابه قول خودش روستایی اینجوری باصدای بلندتوروش وایسته باشه، ازحرصش رنگش قرمزشده بودهمین که توجمع جوابش داده بودم برام کافی بودپشتم کردم بهش میخواستم برم که داد،زداخه بدبخت دهاتی توبرای نون شب خودتم محتاجی فکرکردی کی هستی که این حرفهاروبهم میزنی بااون خانواده داغونت خط قرمزمن خانوادم بودنذاشتم دیگه ادامه بده برگشتم سمتش یکی محکم خوابندم توصورتش انقدرسیلیم محکم بودکه خوردزمین گوشه ی لبش خونی شدسعیدامدجلوگفت بیابریم الان انتظامات میاد...
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
سُفره دار باش
بذاراز کنار تو بقیه ام نون ببرن
خدا می بینه
حال میکنه
سفره تو بزرگتر میکنه
هوای دورو بری هاتونو داشته باشید.
فقط برای خودت نخواه
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
💕ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎ و
ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺭا ﺑﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺑﮕﻮﯾﯿد
ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺎ "ﮐﻼﻡ" ﻣﻄﺮﺡ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ
ﻗﺪﺭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ "ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎ" ﺭﺍ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﻗﺴﻤﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ.
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
آدمیزاد سر یه اشتباه؛ همه ی خوبی هات رو فراموش میکنه و خدا گاهی با یه خوبی کلی از اشتباهاتت رو میبخشه ...!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
آدمها را تشویق کنید ؛
بگذارید جوانه بزنند و رشد کنند ؛
به آدمها انگیزه ی خوب شدن بدهید ،
مهربان باشید ،
دست از تلخ بودن بردارید ؛
علت حال خوب آدم ها باشید وقتی به شما پناه می آورند ..
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_عباس
#فراز_و_نشیب_زندگی
#پارت_پانزده
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور
از عصبانیت نفس نفس میزدم دختریه بیشعور خودش باعث شد من ازکوره دربرم..بعدازاین ماجراکسی دیگه کاری بهم نداشت نگین نگارم هرجامن رومیدیدن روشون روبرمیگردوندن اون ترم بابدوخوبش تموم شدمن ترم تابستونی برداشتم دانشگاه تقریباخلوت بود..یادمه اخرین امتحانم روداده بودم داشتم برمیگشتم خونه که دیدم..جلوی دانشگاه شلوغ شده کنجکاوشدم رفتم ببینم چه خبره ازلابلای جمعیت که نگاه کردم دیدم یه دخترباصورت خورده زمین زاویه دیدم جوری بودکه نتونستم بشناسمش هرکس یه چیزی میگفت یه کم جابجاشدم بعدکه خوب نگاه کردم دیدم نگین که پخش زمین شده اون لحظه هراتفاقی بینمون افتاده بود روفراموش کردم رفتم جلوازسرش خون میومدایندفعه جدی جدی نمیتونست ازجاش بلندبشه،ازحرف مردمی که دورش جمع شده بودن فهمیدم موقع ردشدن ازخیابون یه موتورسوارکیفش روزده باصورت خورده زمین،،همه به هم نگاه میکردن یکی میگفت زنگ بزنیدپلیس یکی میگفت زنگ بزنیدامبولانس..معطل نکردم به دوتاخانم که اونجابودن گفتم کمکش کنیدبلندشه من میرسونمش بیمارستان....
ادامه در پارت بعدی 👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
همه ی آدم ها ظرفیت
بزرگ شدن را ندارند،
اگر بزرگشان کنیم، گم می شوند ...
و دیگر نه شما را می بینند
و نه خودشان را ...!
بیایید به اندازه ی آدم ها دست نزنیم ...!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
کتاب بخوان!
نگذار دنیایت را با پیرامونت محدود کنند
تو قادر به کشفِ هزاران دنیا،قبل از مرگت هستی!
آزادانه کتاب بخوان و بگذار بزرگ ترین فرق تو با دیگران همین باشد!
👤 نرگس
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
..
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﺩﺷﻤﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ!
ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﺮ ڪﺴﯽ، دﺭ ﻣﺴﯿﺮﯼ ڪاﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻔﺮ ﻭ ﯾﺎﺩﮔﯿﺮﯼ ﺍﺳﺖ!
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
دقیقا تصمیم بگیرید که
در زندگی چه می خواهیـــــــــد...
هیچ تیراندازی نمیتواند
به هدفی که نمی بیند،
شلیک کنــــــــــد...💫
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
بـرای مـوفقیت راز پیچـیده ای
وجود ندارد❌
¹آمـاده سـازی
²سختکوشی
³درس گرفتن
از شکستها♨️•)
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
گذشته جای ماندن نیست
خاطرات کهنه و دلآزار را رها کن
جلو جلو هم ندو
که از نفس میافتی
حال را دریاب تا حالت خوب باشد🌿
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
#سرگذشت_عباس
#فراز_و_نشیب_زندگی
#پارت_شانزده
سلام اسمم عباس بزرگ شده ی یکی ازروستاهای غرب کشور
خلاصه ماشین رواوردم نگین سوارکردم بردمش بیمارستان انگارتقدیرمن این بودتوتصادف بانگین برخودداشته باشم..نگین حالش خوب نبودتمام صورتش بخاطربرخوردبه اسفالت زخمی شده بودتواورژانس که بودیم نگاهمم نمیکردچندباری گفتم شماره پدرت روبده بهش خبربدم اماجوابم رونداد.. چون جریان دزدی بودبایدبه کلانتری اطلاع میدادیم دکترگفت بخاطرضربه ای که به سرش خورده امشب بایدبمونه نگین وقتی فهمیدموندگاره به من گفت توبروخودم زنگ میزنم به خانوادم خبرمیدم..بعدبایکی ازپرستارهاصحبت کردانگارشماره تماس خانوادش رودادکه اطلاع بدن فکر میکرد من رفتم امامن روصندلی بیرون نشسته بودم منتظرموندم یکی ازاعضای خانوادش بیان بعدبرم..شاید۴۵دقیقه ای طول کشیدکه دیدم یه پیرمردباریشهای سفیدوصورتی سوخته امدازیکی ازپرستارهاسراغ نگین روگرفت دروغ چرا من همش منتظریه ادم اتوکشیده شیک پیک بودم نه یه پیرمردساده بااون دستهای پینه بسته
بعد از چنددقیقه متوجه شدم اون پیرمردبابای نگین ویکی ازپرسنل منوبهش معرفی کرد...
ادامه در پارت بعدی👇
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
شکست خوردن یک تجربه آموختنیست
که به تو "فروتنی" را می آموزاند.
به تو می آموزد که باید
سخت تر تلاش کنی.
شکست یک "انگیزه قدرتمند" است
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir
.
آنهایی که بیش از بقیه از مرگ میترسند،
کسانی هستند که با حجم زیادی از زندگی نزیسته
به مرگ نزدیک میشوند...
#داستانهای_آموزنده
#مثبت_باش_معجزه_میشه😍😊
#خدا
@Energyplus_ir