eitaa logo
قصه های کودکانه
34.4هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
913 ویدیو
323 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼حضرت ایوب علیه السلام ای ایوب پای خودت را بر زمین بزن و چشمه ای از آب تمیز بیرون می‌آید از آن آب بخور تا مریضی ات خوب شود و توی آب غسل کن تا جوان و قوی شوی، خدا به تو فرزندهایت را می‌دهد و باز صاحب باغ‌های زیاد و گله‌های گوسفند می‌شوی. به شهر خود برگرد و مردم را راهنمایی کن. حضرت ایوب خوشحال شد و خدا را شکر کرد، بعد از آن، از جا بلند شد و دو بار پای خود را بر زمین کوبید، آب تمیزی بیرون آمد و حوضی از آب درست شد، حضرت ایوب از آن آب خورد و توی آب حمام و غسل کرد. حضرت ایوب جوان شده بود که رحیمه با ناراحتی از شهر برگشت. اولش حضرت ایوب را نشناخت. اما خوب که به او نگاه کرد با تعجب گفت: ای پیامبر خدا مگر شما مریض و پیر نبودی! حضرت ایوب با خوشحالی گفت: -بله، من همان ایوب پیر و مریض و فقیر هستم، حالا به خواست و اراده ی خدا هم جوان شده ام و دیگه مریض نیستم و دوباره صاحب همه چیز شدم. همسر حضرت ایوب گفت: -خدا را شکر. اما رحیمه ناراحت بود چون خودش پیر و ناتوان شده بود و همسرش حضرت ایوب جوان و زیبا شده بود. حضرت ایوب که می‌دانست همسرش چرا ناراحت است لبخندی زد و گفت: -ناراحت نباش رحیمه، بیا، بیا به خواست خدا تو هم جوان می‌شی، تو همسر وفادار و مهربان من هستی. که خیلی صبوری کردی خدا هر چه که اراده کند همان می‌شود. مرگ و مریضی و سلامتی دست خداست. همسر حضرت ایوب با خوشحالی دست و صورت خودش را در چشمه ی آب شست و جوان شد و هر دو به شهر برگشتند. خدا می‌خواست به مردم نشان دهد که همه ی حرف‌هایی که در مورد حضرت ایوب می‌زدند اشتباه است. حضرت ایوب به صبر و بردباری مشهور است و او سال‌های زیادی را به راهنمایی مردم ادامه داد. 🍃حضرت ایوب الگوی صبر و استقامت است که هیچ گاه از شکرگذاری نسبت به خداوند دست بر نداشت. 🔹ناگفته نماند که به هیچ عنوان بدن حضرت ایوب زخمی نشده بود بوی بدی از او نمی آمد و بدنش هیچ وقت کرم نزده بود. ... 🔹دسترسی سریع به قسمت های قبل👇 👈قسمت اول 👈قسمت دوم 👈قسمت سوم 👈قسمت چهارم 👈قسمت پنجم 👈قسمت ششم 👈قسمت هفتم 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
صندوق پست شکمو_صدای اصلی_229192-mc.mp3
12.74M
🌃 🌸 صندوق پست شکمو 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
بخشنده‌ترین کیست؟ به کسی کمک می‌کند که نه از او درخواستی کرده و نه امیدی به او بسته است. Who is the Most Compassionate? It is the One who helps those who have not even asked him to; neither have they pinned their hopes on Him! 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🌿🐏 خانه سه بچه گوسفند 🐏🌿 سه گوسفند کوچولو تصمیم گرفتند که هر کدام خانه ای برای خودشان بسازند.... یکی از گوسفندها که از همه تنبل تر بود مقداری کاه جمع کرد و با آن ها شروع به ساخت خانه اش کرد. گوسفند دومی که کمی از او زرنگ تر بود مقداری چوب جمع کرد و آن ها را به هم چسباند تا یک کلبه ی چوبی درست کند اما گوسفند سومی که خیلی زرنگ و پرکار بود شروع به ساختن یک خانه ی محکم کرد. او یک عالمه آجر آورد و یک خانه ی آجری ساخت. خیلی زود گوسفند اولی و دومی خانه هایشان را ساختند. اما گوسفند سومی هنوز مشغول کار بود. گوسفند اولی و دومی او را مسخره می کردند و می گفتند: چه قدر کار می کنی! اگر مثل ما یک خانه ی ساده می ساختی حالا می توانستی بازی کنی. بازی کردن بهتر از کار کردن است. گوسفند زرنگ به حرف های دوستانش توجه نمی کرد و کار می کرد تا این که بالاخره ساخت خانه اش تمام شد. یک روز گرگ بدجنسی به مزرعه ی آن ها حمله کرد. گوسفندها با عجله داخل خانه هایشان رفتند و در را بستند. گرگ اول به سراغ خانه ای رفت که از کاه ساخته شده بود و خیلی راحت با چند تا فوت آن را خراب کرد. گوسفند بیچاره که ترسیده بود فرار کرد و به خانه ی چوبی دوستش پناه برد. گرگ به دنبال او دوید و با چند تا مشت و لگد، خانه ی چوبی راهم خراب کرد. هر دو گوسفند با عجله به خانه ی دوست زرنگ شان رفتند. گرگ هم به دنبال آن ها رفت. اما هر کاری کرد نتوانست خانه ی آجری را خراب کند و خسته و کوفته راهش را گرفت و رفت. گوسفند ها خیلی خوشحال شدند. گوسفند اولی و دومی تصمیم گرفتند که دوباره برای خودشان خانه بسازند اما این بار یک خانه خوب و محکم. 🐏 🌿🐏 🐏🌿🐏 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🎭🎲‍ 🖌آمادگی جسمی و روحی برای مقابله با مشکلات ، بخشی از فلسفه ی بازی کودکان است. بنابراین بازی هر چه گسترده تر، پیچیده تر و اجتماعی تر باشد، کودک از مصونیت روانی بیشتری برخوردار است. 🖌کودک با بازی کردن موقعیتی به دست می آورد تا اعتقادات ، احساسات و مشکلات خود را پیدا کند و مهارتهای زندگی را بیاموزد. 🖌به عقیده روانشناسان، بازی در نزد پسر ها بیشتر وسیله ای برای اثبات خود در برابر دیگران و برای دختر ها وسیله ای برای بودن با دیگران است. 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ ♥️✨ کار خوب، بدون اسراف ✨♥️ بچه های خوب و مهربون می دونید اسراف چیه؟ اسراف کردن یعنی استفاده ی بیش از حد و نادرست از چیزهایی که در اختیارمون هست و اسراف کردن را خداوند بزرگ دوست ندارد... طاها، شیر آب را باز کرده بود و وضو می گرفت. او می خواست همراه پدرش نماز بخواند. طاها شیر آب را زیاد باز کرده بود. مادر طاها گفت: پسرم! وقتی وضو می گیری، مواظب باش اسراف نکنی. طاها گفت: خیلی آب را باز کرده ای. این طوری آب هدر می رود. طاها گفت: من برای وضو آب را باز کرده ام این که کار بدی نیست. بعد هم آب را بست. مادر گفت: عزیزم! در کارهای خوب هم باید مواظب باشی که اسراف نکنی. یک بار پیامبر (ص)، مردی را در حال وضو گرفتن دید. مرد برای وضو بیش از اندازه آب مصرف می کرد، پیامبر (ص) از او خواست که اسراف نکند. او هم پرسید: مگر در وضو گرفتن هم اسراف هست؟ پیامبر (ص) فرمود: بله در هر کاری امکان اسراف وجود دارد. 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
خارپشت کوچولوی بی حوصله_صدای اصلی_224844-mc.mp3
12.99M
🌃 🦔 خارپشت کوچولی بی حوصله 🌲 کنار جنگلی بزرگ 🏕کلبه کوچکی بود که 🦔بچه خارپشتی با پدر و مادرش زندگی می کرد. یک روز صبح 🐇خرگوش کوچولو به 🏡 خارپشت رفت تا با او بازی کند، اما 🦔خارپشت کوچولو خواب بود و هر چه 🐇خرگوش صدایش می کرد، حوصله بلند شدن نداشت و دلش نمی خواست بیدار شود. 😊کودکان با شنیدن این داستان می آموزند که پیدا کردن دوست کار مشکلی است و نباید دوست خوب را به راحتی از دست داد. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
سرآغاز هفته تون شاد🌸🍃 وپرازاتفاقات ناب امیدوارم🌸🍃 روز خوب ایام خوب🌸🍃 وموفقیتها و شرایط عالی دراین هفته نصیبتون بشه. 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🚨👮پلیس👮🚨 انار، دونه دونه پلیس چه مهربونه شب تا سحر بیداره چه کار سختی داره شب که می شه تو کوچه ها می گرده روز که می شه کجا می ره هی بالا و پایین می ره به فکر رفت و آمد ماشین هاست به این می گه برو به چپ به آن می گه برو به راست راه می ره و سوت می زنه دوست تو و دوست منه 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🎈🎂 کوشا و بهترین هدیه تولد🎂🎈 کوشا کوچولو جشن تولد را خیلی دوست داشت. کوشا می دانست چند روز دیگر تولد او است برای همین تصمیم گرفت که به پدر و مادرش کمک کند. آن روز پدر وقتی از راه رسید چند عدد بادکنک را روی میز قرار داد و از مادر کوشا خواست تا برای مراسم کوشا آنها را باد کند. کوشا می دانست سر مادرش خیلی شلوغ است و او باید تمام کارهای مربوط به جشن تولد را انجام دهد، به همین خاطر از مادر اجازه گرفت تا بادکنک ها را باد کند. وقتی پدر و مادر کوشا برای خرید از خانه بیرون رفتند، کوشا به سرعت شروع به مرتب کردن خانه کرد. او می خواست برای تشکر از زحمات پدر و مادرش به آنها کمک کند. کوشا می دانست که جشن تولد یعنی این که او یک سال بزرگتر شده است و هر کس که بزرگتر می شود باید رفتار بهتری با اطرافیانش داشته باشد. وقتی پدر و مادر کوشا به خانه برگشتند متوجه شدند خانه تمیز و مرتب شده است و بادکنک ها گوشه ای کنار هم چیده شده اند. دوستان کوشا کوچولو یکی یکی از راه رسیدند و هر کدام برای کوشا یک هدیه آوردند. کوشا بعد از این که شمع روی کیک را فوت کرد، هدیه هایش را باز کرد و با خوشحالی از همه تشکر کرد. بعد از تمام شدن مراسم جشن تولد، وقتی تمام مهمان ها خانه کوشا را ترک کرده و به خانه خود رفتند، کوشا با این که خسته بود، به مادر و پدرش در جمع کردن بشقاب ها و ظرف میوه، لیوان شربت و همه چیزهای دیگر کمک کرد. او با دقت تمام هدیه هایش را در کمد خود قرار داد. آن شب کوشا قبل از این که به خواب برود، با خودش احساس کرد، چقدر خوب است بچه ها همین طور که بزرگ می شوند، کارهای خوب و بزرگ هم انجام دهند. کارهایی که هم باعث خوشحالی خودشان و هم باعث شادمانی اطرافیانشان می شود. از آن شب به بعد بود که کوشا تصمیم گرفت هر روز یک کار خوب انجام دهد و شب ها قبل از خواب، با به یاد آوردن آن احساس خوشحالی کند. کوشا می دانست هر کار خوب یک ستاره می شود که در آسمان به او چشمک خواهد زد. شما تا حالا چندتا کار خوب انجام دادی؟ 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ماجراهای نخودی بی بی در زندان حاکم.pdf
1.44M
👆 : 🌸ماجراهای نخودی (بی بی در زندان) :پی دی اف(کیفیت بالا) (کتاب قصه تصویری) 🌼🍃🌸🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
باز باران... با ترانه دارد از مادر نشانه بوی باران... بوی اشک مادرانه پر ز ناله کودکی با مادری پهلو شکسته می‌برد او را به خانه کوچه‌ها و تازیانه... گریه‌های کودکانه حمله‌ی نامردِ پَستی وحشیانه تازیانه، تازیانه... پس چرا مادر، چرا گم کرده راه آشیانه؟ باز باران... دانه دانه حیدرانه... بی‌صدا و مخفیانه آه از غسلِ شبانه زینبانه... لرزه افتاده به شانه پشت تابوتی روانه باز باران... 🍃🖤🍃 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4