eitaa logo
اینو خوندی
139 دنبال‌کننده
227 عکس
8 ویدیو
6 فایل
﷽ 📚 #اینو_خوندی 📚 تقدیم به ساحت مقدس امام جواد الائمه علیه السلام 📌 تکه کتاب های خواندنی کاری از گروه گرافیکی #مطیع کیفیت اصلی تصاویر در motigraphic.ir 👈🏻 کانال اصلی◀️ @motigraphic 👤 ارتباط با ادمین◀️ @motigraphicAdmin التماس دعا...
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 #اینو_‌خوندی؟ 🔴تمدید شد ⭕️اولین مسابقه کتاب‌خوانی اینستاگرامی انتشارات «راه‌یار» با محوریت کتاب #مربای_گل_محمدی ♦️با جوایزی برای 5 نفر برگزیده ♦️محل مسابقه: اینستاگرام انتشارات #راه_یار instagram.com/raheyarpub 🔷تهیه کتاب؛ 🔺سفارش از سایت: Ammaryar.ir 🔺سفارش اینستاگرامی: دایرکت به raheyarpub ♦️زمان مسابقه: 24خرداد 🔺سؤالات از ساعت 18 الی 24 در صفحه اینستاگرام انتشارات راه یار منتشر می‌شود. پاسخ‌هایتان را میتوانید به صورت یک عدد 10رقمی، به دایرکت اینستاگرام (raheyarpub) و یا به 30004550 ارسال کنید. 💢ارسال کتاب از طریق سفارش در سایت عماریار به سراسر کشور #رایگان است 💢سفارش از عماریار: b2n.ir/mrbm ♦️سایر اطلاعات: linkp.ir/1rah ✅ @raheyarpub 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
❤️ 🕊 *پرواز دسته‌جمعی* 📝 🖨 رسانه نو+جوان 😉 ویژه گروه گروه سنی 🚶 آرام از روی تخت بلند شد و پاورچین، پاورچین به سمت کلید چراغ دیوارکوب رفت. نور ملایم نارنجی که گوشه اتاق را روشن کرد، نگران سر چرخاند سمت سارا که یک‌وقت بیدارش نکرده باشد. نفس‌های عمیقش، خیال سحر را راحت کرد. سجاده ترمه‌اش را همان گوشه پهن کرد و چادربه‌سر نشست روی سجاده. امشب قرار نبود بی‌خوابی دست از سرش بردارد. بعد از چند ساعت این پهلو به آن پهلو شدن بالاخره پناه برده بود به مأمن آرامشش. عبارت‌های مناجات شعبانیه که روی لبش جاری شد، اشک هم نا غافل سر رسید. صورت خیسش را بالا گرفت و در دل گفت: خدایا تو که می‌دونی، تو که ته قلبمو می‌بینی، خودت کمکم کن. 📝 دبیر عربی هنوز داشت تکلیف جلسه بعد را در گروه می‌گذاشت که بچه‌ها کلاس را تمام شده فرض کرده بودند. برای هم صدا میفرستادند، پیام می‌گذاشتند... سحر همان‌طور که چهارزانو روی تخت نشسته بود، صحبت‌های آخر معلم را لابه‌لای پیام‌های بچه‌ها پیدا کرد تا توی دفتر یادداشت کند. پیام‌های آخر گروه، او را یاد همهمه‌های آخر کلاس انداخت. لبخندی گوشه لبش نشست. انگار این مجازی شدن چندان هم چیزی را تغییر نداده بود. منتظر ماند تا خانم فرضی خداحافظی کند، بعد او هم به همهمه بچه‌ها پیوست: یگانه! بیا خصوصی کارت دارم... 🔻 *برای خواندن 7 قسمت کامل این به صورت به نشانی زیر بروید* 👇 🌐 https://b2n.ir/755429 🔗 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
📚 #اینو_‌خوندی؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 #سلیمانی_عزیز 📖 ۲۵۶ صفحه 📝 #عالمه_طهماسبی #لیلا_موسوی #مهدی_قربانی 📇 انتشارات #حماسه_یاران ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 «کارگر گرفته‌بودیم. فرستاده بودیمشان بروند سرویس‌های بهداشتی را نظافت کنند. حاجی آمد توی بیت‌الزهرا... مستقیم رفت طبقه پایین پیششان. نگذاشت کارگرها دست بزنند. گفت:«همه برین بیرون.» روکرد بهم گفت: «نذار کسی بیاد.» قدغن کرد حتی خودم بروم. در را بست و خودش ماند تنها... یک ساعت بعد آمد نشست. یک نفس راحت کشید و گفت: «آخیش، منم تونستم به عزاداری حضرت زهرا (س) یه خدمتی بکنم.» ➕ #کتاب «سلیمانی عزیز» گوشه‌هایی از زندگانی شهید #سپهبد حاج #قاسم_سلیمانی را از منابع مختلف، چه تلویزیونی چه نشریات و بایگانی‌های مختلف تألیف و در همان ماه‌های اول پس از #شهادت این #شهید بزرگوار منتشر کرده است. ممکن است تعدادی از روایات و داستان‌های آن را شنیده باشید و از نظر نگارشی کار ویژه‌ای روی آن نشده باشد اما به خاطر منبع نویسی ریزِ در ذیل هر داستان خیالتان از معتبر بودن روایت راحت است. و البته بسیاری از مطالب برای‌تان جدید و تکان‌دهنده است... . 💯 همچنین می‌توانید این کتاب را از طریق سایت ناشر به آدرس hamasehyaran.ir یا ارسال نامِ کتاب به سامانه 3000191717 خریداری کرده و از #تخفیف 20% آن بهرمند شوید. 🔗 #مدافعان_حرم #زندگی_نامه #حاج_قاسم #حاج_قاسم_سلیمانی #شهید_سلیمانی #سپاه_قدس #قدس #نیروی_قدس #سپاه #هیئت #خادم_الحسین ع 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 #اینو_‌خوندی؟ 🥈 #پیشنهاد_نقره_ای ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 #نخل_و_نارنج 📝 #وحید_یامین_پور 📖 ۲۴۸ صفحه
🌀 «سیر در آفاق خود نوعی گریز است. گریز از یک‌جا ایستادن و عادت‌کردن به ایستادن. از ایستادن و عادت‌کردن می‌گریزم که سخت هراس‌انگیزند. سیر در نفس هم گریزی دیگر است. هرچند گریز از خود، بال و پر می‌خواهد؛ خدا نصیب کند!» 📚 📝 💎 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
هدایت شده از مطیع
⚫️ اگر همه عالم را بگردید، خسته ‏تر از من نمی‌‏توانید پیدا کنید، لکن خدمت به اسلام و مسلمین از همه چیز مهم‌تر است... ره 🌿 @motigraphic | Motigraphic.ir
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۲۹۹ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 «دکتر شیشه عینک را از دست ارمیا گرفت و بدون توجه به لکه قهوه‌ای رنگ گفت: خوب این که مشکل نشد این شیشه‌ عینک یک آدم دوربین است. با دیوپتری حدود... ارمیا آرام تکرار کرد: دوربین... یک آدم دوربین... و بعد در حالی که دانه‌های اشک به ردیف روی ریش‌هایش برق می‌زدند گفت: خیلی دوربین بود جاهایی را می‌دید که من نمی‌دیدم. کمتر کسی آن‌جاها را می‌دید. مطمئنم از داخل سنگر انتهای بهشت را می‌دید. ولی نه از آن‌هایی که شیر و عسل و حوری‌ها را دید بزنند. مصطفا چیزهایی می‌دید که آن‌ها نمی‌دیدند. با آن عینک می‌توانست طول وجودت را اندازه بگیرد. می‌توانست بیاید داخل بدنت. نه مثل رادیولوژیستی که از کلیه عکس رنگی بگیرد. مصطفا فقط عکس سنگ قلب را نمی‌گرفت. سنگ‌شکن قلب بود. قلبت را دیالیز می‌کرد...» ➕ قلم را بسیار شیرین است، واقعا خوب می‌نویسد... رمان ارمیا اولین رمان بلند اوست که سال ۱۳۷۴ منتشر شد، از آن هایی‌ست که نمی‌فهمید کی شروع شد و چگونه تمام شد. ولی حیف که در انتها آن‌طور که باید تمام می‌شد تمام نشد و ای کاش بیشتر ادامه داشت. ارمیا داستان یک سفر درونی است که در بستر اتفاقات سال‌های پایانی جنگ ایران و عراق رخ می‌دهد. در این کتاب دو رفیق از دو بستر فرهنگی و خانوادگی مختلف و با نگاه‌هایی متفاوت به زندگی، راهی جبهه می‌شوند... 📗 همچنین شما می‌توانید از طریق آدرس زیر قسمتی از کتاب را مطالعه کرده و کتاب را خریداری کنید... 👉 https://plink.ir/tj0
اینو خوندی
🌀 📌 این بچه‌های ، قاعده را به هم زده بودند و حرف تازه‌ای در تئوری نبرد داشتند. آنها چند خصیصه داشتند، ، و . حالا چه نسبتی بین و رزم بود، این را هم وقتی نیمه‌های شب از کنار ما رد می‌شدند، فهمیدم. گاهی مجبور بودند تا پنهان شدن مهتاب و رسیدن تاریکی مطلق میان کانال‌های تپه، کنار ما باشند. همان نیم‌ساعت یا کمتر و یا بیشتر را به شب‌زنده‌داری می‌پرداختند. *اصلا توشه آنها برای جنگیدن، آر‌پی‌جی‌هفت نبود، آنها با اتصال به قدرت لایزال الهی خداوند، نیرو می‌گرفتند و با توکل و البته رعایت اصل غافلگیری دشمن، هر شب تعدادی از تانک‌های بعثی‌ها را شکار می‌کردند.* قیافه و چهره زیبا و نورانی بعضی از آنها هنوز در خاطرم مانده است. 📔 📝 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
📚 *کتاب‌های خوب را به جوانان معرفی کنید* 📙 «قبل‌ها در دوران مبارزات، خود من این کار [معرفی کتاب‌های خوب به جوانان] را می‌کردم؛ یعنی *اصلاً کتاب‌هایی را می‌خواندم، به قصد این که ببینیم به درد چه کسی می‌خورد،* یا کجاهایش به درد چه کسانی می‌خورد و یادداشت می‌کردم. *جوانانی که با من رفت و آمد داشتند - عمدتاً در مشهد، یا در دوره‌ای که مشهد نبودم؛ تبعید بودم - من اسم می‌دادم که این کتاب‌ها را بخوانید؛* این کتاب‌ها هم متنوّع بود. الان هم می‌شود این کار را کرد و مجموعه‌ای را در نظر گرفت.» ۱۳۷۷/۱۱/۱۳ 🔗 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic
اینو خوندی
📚 ؟ ─┅┅─┅──┅─═ঊ🔶ঈঈঈঈ═─ 📙 📝 📖 ۲۱۶ صفحه 📇 انتشارات ─═ঈঈঈ🔶ঊঈ═─┅─┅─┅┅─ 📌 «شروع بازی جعفر (در ) با قنوتی بود که می‌گرفت. ثریاخانم که همان ردیف اول نشسته بود و داشت تماشا می‌کرد، وقتی این صحنه‌ را دید با همان لحن عامیانه‌اش گفت:«جعفر! چرا را شروع نکرده قنوت می‌گیری؟ ابتدا رکعت اول را بخوان، بعد در رکعت دوم قنوت بگیر.» جعفر هم همانجا وسط نمایش به ثریاخانم جواب داد: «خانم معلم‌مان اینطوری گفته؛ به شما چه مربوط؟»... بگومگوی جعفر و ثریاخانم که بالا گرفت بعضی‌ها از این طرف و آن‌طرف سالن به ثریاخانم گفتند:«ثریاخانم! این نمایش است نماز واقعی که نیست...» او هم بدون توجه مدام تکرار می‌کرد: «نه نماز او باطل است و اصلا الان که وقت نماز نیست! نه نماز صبح، نه ظهر و...» هرچه می‌گفتم بعداً برایت توضیح می‌دهم، قبول نمی‌کرد که نمی‌کرد. خلاصه آن‌روز ثریاخانم بساط مارا به هم زد، اما خود این اتفاق برای بچه‌هایی که نماز بلد نبودند نوعی آموزش بود...» ➕ حتما در خلال مطالعه این کتاب هوسِ مربای گل محمدی می‌کنید حتی اگر تا به حال طعم آن را نچشیده باشید... مربای گل‌محمدی گزیده‌ای است از مربیان دهه شصت که در کنار هم گلستانی را تصویر می‌کند که گل‌های خوشرنگ این سرزمین، در آن سرکشیده و قدافراشته‌اند. در این کتاب خاطراتی از مبارزه باگروهک‌های سیاسی، نقش دانش‌آموزان و مدارس در به کمک به جبهه ، مطلوب انقلاب در مدارس، و نمایش‌های دانش‌آموزی و... روایت شده‌است. مطالعه این کتاب به همه مربیان و متصدیان امور توصیه می‌شود... 📗 همچنین شما می‌توانید از طریق آدرس زیر قسمتی از کتاب را مطالعه کرده و کتاب را خریداری کنید... 👉 https://plink.ir/e8oGY 😉 یا کتاب رو به صورت فیزیکی از وبسایت عماریار دریافت کنید: 👉 b2n.ir/mrbm 🔗 🔰 @ino_khundi | 🌿 @motigraphic