مدافعان حرم 🇮🇷
#خاطره ای از همسر شهید مدافع حرم#محمدکاظم توفیقی تولد👈۱۰بهمن۱۳۷۰👈در شب میلادامام موسی کاظم(ع) شهادت
👈سرکار خانم خوبکار همسر #شهید مدافع حرم #محمد کاظم توفیقی
➖هرزمان وقت خرید ماهانه می شد.
سعی می کرد به هربهانه ای که شده ازهمراهی من فرارکند.
فکرمیکردم مانند بعضی از مردها، ازاینکه بخواهد همسرش را جهت خرید همراهی کند، فرار می کند.
چند بارکه بهانه گیریش را دیدم
باحالت ناراحتی گفتم :
— چرا ازاینکه میخوای من روهمراهی کنی برای خرید ، ناراضی هستید؟ بامن بیرون رفتن مشکلی داره؟
متوجه شد که خیلی ناراحت شدم ،
بامهربانی گفت:
— این چه حرفیه من ازهمراهی کردن همسرم لذت می برم.
— مشکل ازخود بندست.
پرسیدم چرا؟
گفت:
—وارد بازارشدن و مراکزخرید شدن برای من سخته.
مگه شما وضع #حجاب بعضی ازخانمها رو نمیبینی...
ازاینکه چنین وضعیت وصحنه های بی حجابی وبدحجابی روببینم #شرمنده آقا صاحب الزمان میشم که نمیتونم کاری کنم دل آقا میگیره.
با اینکه شخصیت شوخ طبع وشیطنت خاصی داشت اما، برایش دیدن خانمهای بدحجاب خیلی دردآور بود و می گفت
💔« دل آقا میگیره»💔
از آن روز به بعد سعی کردم . وسایلهای مورد نیاز را خودم خریداری کنم. ولی پژمان در عوض برای انجام کارهای منزل خیلی به کمکم می کرد..
شادی روح شهیــد صلوات❤️
مدافعان حرم 🇮🇷
قسمتی از #وصیت نامہ شهید.مدافع.حرم.محمودرضا.بیضایی 🔴#حتما.بخونید.و.استفاده.کنید
فــرازِ از وصیت نامہ
...تمام دنیا جمع شده اند؛
تمام استکبار،
کفار،
صهییونیست ه،
مدعیان اسلام آمریکایی،
وهابیون آدمکش بی شرف،
همه و همه جبهه ی واحدی تشکیل داده اند و هدفشان ⏪⏪شکست اسلام حقیقی و عاشورایی #رهبری ایران و
هدفشان ⏪⏪شکست نهضت زمینه سازان #ظهور است و بس.
در این فضای #فتنه آلود،
متأسفانه بسیاری از #مسلمین ناآگاه و افراطی نیز همراه شده اند تا این علم و این نهضت زمینه ساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد،
♦ سال ها و شاید صدها سال دیگر باید #شیعه خون دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببینند.
جبهه جدید که از تفکر
➖ اسلام آمریکایی،
➖صهیونیسم و
➖ ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر، آذربایجان، امارات، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و ...
🔘 به نام جهاد فی.سبیل.الله تشکیل شده است و
هدف نهایی اش فقط و فقط
❌ #جلوگیری از نهضت زمینه سازان #ظهور و در نهایت 🔚مقابله با تحقق وعده الهی ظهور است و
هیچ ابایی هم از #کشتن و #مثله کردن و #سر بریدن زنان و کودکان بی گناه شیعه ندارد، کما اینکه این اتفاق را الآن به وفور می توان مشاهده کرد و🔘 من دیده ام.
🔺مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآییم، #شرمنده و خجل باید به حضور خداوند و نبی اش و ولی اش برسیم،
🔺چرا که مقصریم .
🌺کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا 🌺
✏و بقول سید #مرتضی #آوینی،
این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشوراییان بپیوندیم
یا
از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم.
ان شاءالله در پناه حق و تا [تحقق] وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید.
#شادی روحش صلوات
🌹🌹🌹🌹🌹
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
🍂#قسمت_چـهـلوسـوم
عـدالـت،حـتی براے سـربـازهـای سـورے
#حاج_مصطفی محمدی،فرمانده تیپ مکانیزه ی امام زمان(عج)
تعریف می کرد.
ماه #رمضان بود و ما در #سوریه بودیم که یکی از افسران ارشدسوری به ضیافت #افطار دعوتمان کرد🍃.با تعدادی از رزمندگان از جمله #شهید_بیضایی به میهمانی رفتیم.🚶
خیلی هم #تشنه بودیم .دو سه دقیقه بیشتر تا #افطار نمانده بود و می خواستیم وارد سالن غذاخوری شویم.😋
اما #محمودرضا منصرف شد و گفت من برمی گردم😐 ،رزمندگان #لبنانی اصرار داشتند که با آنها به افطاری برود.من هم #مصرّ بودم که دلیل برگشتنش را بدانم.
#شهید_بیضایی به من گفت:شما ماشین را به من بده که برگردم.شما بروید و #افطارتان را بخورید.☝️
بعد از افطار که برگشتید دلیلش را می گویم.
بعد از افطار گفت:اگر خاطرت باشد این #افسر قبلا هم یک بار ما را به مهمانی ناهار دعوت کرده بود.🌹
آن روز بعد از ناهار دیدم ته مانده ی #غذای ما را به سربازانشان داده اند و آنها از شدت #گرسنگی آنرا با ولع می خورند😔.امروز که داشتم وارد سالن می شدم فکر کردم اگر قرار است ته مانده ی غذای افطاری مرا به این #سربازها بدهند،من آن #افطاری را نمی خورم.💔
🍂 #قسمت_چـهـلوچـهـارم
شـوخ و جـدے
اهل #شوخی بود😁،زیاد اما #حدو_حدود نگه می داشت گاهی هم کاملا جدی بود👌 ،#سهیل_کریمی هنرمند #مستند ساز بسیجی، در #حلب با #محمودرضا بود.
وقتی برای #تشیع_پیکرمحمودرضا به #تبریز آمد شب در منزل #حاج بهزاد پروین قدس تعریف می کرد:#محمودرضا شیطنت های خاص خودش را داشت،اما وقتی توی #کار می رفت،خیلی#جدی می شد.☝️
یک بارمشغول #گرا گرفتن بود. چند #لبنانی آنجا بودند که مدام به پرو پای ما میپیچیدند.
#محمودرضا یکهو قاطی کرد،برگشت به من گفت:حاج #سهیل!اینها را #بزن بروند کنار.😑
پدر من را در آورده اند😒. هوا تاریک بود و#باسَلَفی ها یکی دو کیلومتر فاصله داشتیم.
من دست به یقه شدم و یکی دوتا از این #لبنانی ها را گرفتم هُل دادم🏃.یکی آمد #گفت: بابا اینی که زدی #همکار تو بود.
گفتم #هــمـکار_چـیه؟ بعد فهمیدیم محمد دبوق بوده. آمدم گرفتم #بوسیدمش😘 و #حسین(محمودرضا) را نشان دادم و گفتم مقصر این بود!😁این به من گفت اینها را دور کن.شما جلوی #دیدش را گرفته بودید.
داشت گرا می گرفت.توی #کارش_جدی بود.همانقدر که #شوخ بود #وارد_کار که می شد خیلی #جدی می شد #محمودرضا گاهی عالم و آدم را سرکار میگزاشت😂 گاهی هم شوخی های عجیب و غریبی می کرد.😏 حتی در محل کارش بخاطر یکی از این شوخی ها #توبیخ شده بود،اما هیچوقت با من ک #برادرش بودم شوخی نمی کرد.از چیزهایی که هنوز هم #یاد_آوریش مرا #شرمنده می کند،یکی همین مسئله است.😔
من فقط #سه سال بزرگتر بودم اما #محمودرضا حق #ادب را #ادا میکرد باهم ک بودیم خیلی بگو بخند می کردیم. ☺️
خیلی پیش می آمدکه درباره کارش یا از سوریه ومسائل معمولی و از سر کار گزاشتن هایش تعریف می کرد و #میخندیدیم.🙂
اما هیچوقت نشدحتی #شوخی_کوچکی با من بکند و #بخندد.
#ادامه_دارد...
@modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚 روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه ❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
📚 #تـوشــهـیـد_نـمـیـشـوے📚
روایـت هـایـی از حـیـات جـاودانـه
❤️شـهـيـد مـدافـع حـرم❤️
💚#شـهیـدمـحـمـودرضـابـیضـایـی
به روایت برادرشهید💚
نـامـه شهـیـد مـحمـودرضـا بـیضـائـی بـرای هـمسـرش🌹
#«بسماللهالرحمنالرحیم»
باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان به دنیا آمدهایم و #شیعه هم به #دنیا آمدهایم که #مؤثر در تحقق #ظهور_مولا باشیم🍃 و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختیها، غربتها و دوریهاست و جز با #فدا شدن محقق نمیشود حقیقتاً.
نمیخواهم حرفهای آرمانگرایانه بزنم یا غیر واقعی صحبت کنم؛ نه! #حقیقتاً در مسیر تحقق #وعده_بزرگ_الهی قرار گرفتهایم.👌
#هم_من، #هم_تو ،بحمدالله. #خدا را باید به خاطر این شرایط و این #توفیق بزرگ #شاکر باشیم. الان که این #نامه📝 را برایت مینویسم، #شب_قدر است و شب #شهادت_حیدر_کرار (علیهالسلام) و در فضای ملکوتی بینالحرمین صبر و مصیبت و تحمل مشکلات و سختیها،🍃 #بینالحرمین_دومظلومه،دوشهیده، یکی #خانم_زینب_کبری (روحی فداها) و #دیگری_بنتالحسین_خانم_رقیه (سلامالله علیها) هستم و به #یادتم.❤️
نمیدانی بارگاه ملکوتی سه ساله امام #حسین(ع) الان هم چقدر #غریب است😞؛ در محل #یهودیها، در مجاورت کاخ ملعون معاویه و در #محاصره وهابیهای وحشی و آدمکش.⚡️
چه بگویم از اوضاع اینجا؛ #تاریخ دوباره تکرار شده و این بار ابناء #ابوسفیان و #آلسفیان بار دیگر #آلالله را محاصره کردهاند؛ هم #مرقد مطهر #خانم_زینب کبری و هم مرقد مطهر دردانه اهل بیت، #رقیه (سلامالله علیهما).😔
#ولی_این_بار_تن_به_اسارت_آلالله_نخواهیم_داد💪، چرا که به #قول امام(ره) #مردم ما از #مردم زمان #رسولالله بهترند.✌️
#واضحتر بگویم؛ نبرد #شام، مطلع تحقق وعده آخرالزمانی #ظهور است🍃 و من و تو دقیقاً در نقطهای ایستادهایم که با لطف #خداوند و ائمهاطهار نقشی بر گردنمان نهاده شده است و باید به سرانجام برسانیمش باهم تا بار دیگر شاهد #مظلومیت و غربت فرزندان #زهرای_مرضیه (سلامالله علیها) نباشیم🙂.
اگر بدانی #صبرت چقدر در این #زمان حساس در حفظ و صیانت از حریم آلالله قیمت دارد، لحظه به لحظه آن را قدر میشماری.👌
#معرکه_شام میدان عجیبی است. به قول امام خامنهای «بحران #سوریه الان مقابله جبهه کفر و استکبار و ارهاب با تمام قوا، در برابر جبهه مقاومت و اسلام حقیقی است.» در واقع جنگ بین #حق و #باطل و این خاکریز نباید فرو بریزد؛ #نباید☝️! خط مقدم نبرد بین حق (جبهه مقاومت) و باطل در #شام است.
تمام دنیا جمع شدهاند؛ تمام استکبار کفار، صهیونیستها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بیشرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل دادهاند🍃 و #هدفشان_شکست_اسلام_حقیقی_و_عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینهسازان ظهور است و بس.☝️
و در این فضای فتنهآلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین ناآگاه و افراطی نیز همراه شدهاند تا این علم و این نهضت زمینهساز را به شکست بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد سالها و شاید #صدها سال دیگر باید #شیعه خون دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند.😞
#شام نقطه شروع حرکت ابناء ابوسفیان ملعون است و این خاکریز نباید فرو بریزد. این حرکت خطرناک و این تفکر آدمکش وهابی، پر و بال گرفته و حمام خون بین #شیعیان و سایر #مسلمین راه میاندازد و هیچ حرمتی از حرمین شریفین #زینب کبری (سلامالله علیها) و خانم #رقیه (سلامالله علیها) حفظ نخواهدکرد😔 که هیچ حرمت عتبات مقدسه #کربلا، #نجف، #سامرا، #کاظمین و... را هم خواهد شکست.🍃
#جبهه جدیدی که از تفکر #اسلام_آمریکایی، صهیونیسم و ارهاب از کشورهای مختلف از جمله افغانستان، پاکستان، آمریکا، اروپا، یمن، ترکیه، عربستان، قطر، آذربایجان، امارات، کویت، لیبی، فلسطین، مصر، اردن و... به نام جهاد #فی_سبیلالله تشکیل شده است،✌️
#هدف_نهاییاش فقط و فقط جلوگیری از نهضت زمینهسازان #ظهور و در نهایت مقابله با تحقق وعده الهی ظهور است و هیچ ابایی هم از کشتن و مثله کردن و سر بریدن زنان و کودکان بیگناه #شیعه ندارد.💔
کما اینکه این اتفاق را الان به وفور میتوان مشاهده کرد و من دیدهام. مسؤولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر #نتوانیم از #پسش برآییم، #شرمنده و خجل باید به حضور #خداوند و#نبیاش و ولیاش برسیم، چرا که مقصریم.😔
کل یوم #عاشورا و کل ارض #کربلا و بقول #سیدمرتضی_آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف #عاشوراییان بپیوندیم یا از معرکه جهادبگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم.🍃
انشاءالله در پناه حق و تا تحقق وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید💪. اعوذ بالله منالشیطان الرجیم فضلالله المجاهدین علیالقاعدین اجرا عظیماً انشاءالله».🍃🌹
شـادے روح شـهیـد #صـلـوات❤️
@modafeaneharaam
🍃 #فرمانده در #تیرماه سال 1361 رفت و هنوز برنگشته است...
🍃فرمانده ای که آرامش این روزها را از تلاش ها و رشادت های او و امثال او داریم.
🍃 چشم های زیادی منتظر حاج احمد متوسلیان هستند و دلهای زیادی از بی خبری اش پیر شدند...
🍃او هم چون اربابش زیر بار ظلم نرفت. نمی دانم سرنوشتش چون اربابش شد یا چون کاروان اسرا اما او نمونه بارز #هیهات_من_الذله است.حال چه اسیر باشد چه #شهید....
🍃منتظران این قصه بلا تکلیفی 39 ساله هنوز هم منتظرند.
#حاج_احمد، برگرد و پایان بده به این غم بی خبری. بیا، این انقلاب و این روزها نیاز دارد به تو....
🍃حاج_احمد، دعا کن. #شرمنده نشویم. شرمنده تلاش های تو، دلتنگی ها و بی قراری های خانواده ات.
✍️نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌺به مناسبت سالروز #ربوده_شدن #حاج_احمد_متوسلیان.
📅تاریخ تولد: 15 فروردین 1332.تهران
📅تاریخ ربوده شدن: 14 تیر 1361.لبنان
📅تاریخ انتشار: 13 تیر 1400
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدا #طراحی #دل_نوشته
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_چهل_و_سوم 💠 مرد میانسالی از کارمندان دفتر، گوشی را از دستش کشید و حرفی زد
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_چهل_و_چهارم
💠 من و مادرش به زمین چسبیده و اعضای دفتر مردد بودند که عصبی فریاد کشید :«برید پایین، ابوالفضل پوشش میده از ساختمون خارج شید!»
دلم نمیآمد در هدف تیر #تکفیریها تنهایش بگذارم و باید میرفتیم که قلبم کنارش جا ماند و از دفتر خارج شدیم.
💠 در تاریکی راهرو یک چشمم به پله بود تا زمین نخورم و یک چشمم به پشت سر که غرّش وحشتناکی قلبم را به قفسه سینه کوبید و بلافاصله فریاد ابوالفضل از پایین راهپله بلند شد :«سریعتر بیاید!»
شیب پلهها به پایم میپچید، باید پا به پای زانوان ناتوان مادر مصطفی پایین میرفتم و مردها حواسشان بود زمین نخوریم تا بلاخره به پاگرد مقابل در رسیدیم.
💠 ظاهراً هدفگیری مصطفی کار خودش را کرده بود که صدای تیراندازی تمام شد، ابوالفضل همچنان با اسلحه به هر سمت میچرخید تا کسی شکارمان نکند و با همین #وحشت از در خارج شدیم.
چند نفر از رزمندگان #مقاومت مردمی طول خیابان را پوشش میدادند تا بلاخره به خانه رسیدیم و ابوالفضل به دنبال مصطفی برگشت.
💠 یک ساعت با همان لباس سفید گوشه اتاقی که از قبل برای زندگی جدیدم چیده بودم، گریه میکردم و مادرش با آیهآیه #قرآن دلداریام میداد که هر دو با هم از در وارد شدند.
مثل #رؤیا بود که از این معرکه خسته و خاکی ولی سالم برگشتند و همان رفتنشان طوری جانم را گرفته بود که دیگر خنده به لبهایم نمیآمد و اشک چشمم تمام نمیشد.
💠 ابوالفضل انگار مچ پایش گرفته بود که میلنگید و همانجا پای در روی زمین نشست، اما مصطفی قلبش برای اشکهایم گرفته بود که تنها وارد اتاق شد، در را پشت سرش بست و بیهیچ حرفی مقابل پایم روی زمین نشست.
برای اولین بار هر دو دستم را گرفت و انگار عطش #عشقش فروکش نمیکرد که با نرمی نگاهش چشمانم را نوازش میکرد و باز حریف ترس ریخته در جانم نمیشد که سرش را کج کرد و آهسته پرسید :«چیکار کنم دیگه گریه نکنی؟»
💠 به چشمانش نگاه میکردم و میترسیدم این چشمها از دستم برود که با هر پلک اشکم بیشتر میچکید و او دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که غمزده خندید و نازم را کشید :«هر کاری بگی میکنم، فقط یه بار بخند!»
لحنش شبیه شربت قند و گلاب، خوش عطر و طعم بود که لبهایم بیاختیار به رویش خندید و همین خنده دلش را خنک کرد که هر دو دستم را با یک دستش گرفت و دست دیگر را به سمت چشمانم بلند کرد، بهجای اشک از روی گونه تا زیر چانهام دست کشید و دلبرانه پرسید :«ممنونم که خندیدی! حالا بگو چی کار کنم؟»
💠 اینهمه زخمی که روی دلم مانده بود مرهمی جز #حرم نداشت که در آغوش چشمانش حرف دلم را زدم :«میشه منو ببری حرم؟» و ای کاش این تمنا در دلم مانده بود و به رویش نمیآوردم که آینه نگاهش شکست، دستش از روی صورتم پایین آمد و چشمانش #شرمنده به زیر افتاد.
هنوز خاک درگیری روی موهایش مانده و تازه دیدم گوشه گردنش خراش بلندی خورده و خط نازکی از #خون روی یقه پیراهن سفیدش افتاده بود که صدا زدم :«مصطفی! گردنت چی شده؟»
💠 بیتوجه به سوالم، دوباره سرش را بالا آورد و با شیشه #شرمی که در گلویش مانده بود، صدایش به خسخس افتاد :«هنوز یه ساعت نیس تو رو از چنگشون دراوردم! الان که نمیدونستن کی تو این ساختمونه، فقط به خاطر اینکه دفتر #سید_علی_خامنهای بود، همه جا رو به گلوله بستن! حالا اگه تو رو بشناسن من چیکار کنم؟»
میدانستم نمیشود و دلم بیاختیار بهانهگیر #حرم شده بود که با همه احساسم پرسیدم :«میشه رفتی حرم، بجا منم زیارت کنی؟»
💠 از معصومیت خوابیده در لحنم، دلش برایم رفت و به رویم خندید :«چرا نمیشه عزیزدلم؟» در سکوتی ساده محو چشمانم شده و حرفی پشت لبهایش بیقراری میکرد که کسی به در اتاق زد.
هر دو به سمت در چرخیدیم و او انگار منتظر ابوالفضل بود که برابرم قد کشید و همزمان پاسخ داد :«دارم میام!» باورم نمیشد دوباره میخواهد برود که دلم به زمین افتاد و از جا بلند شدم.
💠 چند قدمی دنبالش رفتم و صدای قلبم را شنید که به سمتم چرخید و لحنش غرق غم شد :«#زینبیه گُر گرفته، باید بریم!»
هنوز پیراهن #دامادی به تنش بود، دلم راضی نمیشد راهیاش کنم و پای حرم در میان بود که قلبم را قربانی #حضرت_زینب (علیهاالسلام) کردم و بیصدا پرسیدم :«قول دادی به نیتم #زیارت کنی، یادت نمیره؟»
💠 دستش به سمت دستگیره رفت و #عاشقانه عهد بست :«به چشمای قشنگت قسم میخورم همین امشب به نیتت زیارت کنم!»
و دیگر فرصتی برای عاشقی نمانده بود که با متانت از در بیرون رفت و پشت سرش همه وجودم در هم شکست...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam