eitaa logo
[نگاه ِ تو]
370 دنبال‌کننده
539 عکس
59 ویدیو
2 فایل
من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ هم‌صحبتی: @MoHoKh ‌هم‌صحبتیِ ناشناس: https://daigo.ir/secret/21385300499
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ ‌ما یه مُشت بی‌پناهیم، یا ظَهْرَ اللاّجینَ‌، اى پشت‌و‌پناه پناهندگان... @Negahe_To
‌ ‌ مُتَحیِّر یعنی آشفته، سراسیمه، سرگردان، آواره، سرگشته و حیران. دَلیل هم یعنی راه‌نما، راه‌بر، بَلَد. چه خوبه که تو "دَلیلَ المُتَحیّرین" هستی... از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زِنهار ازین بیابان، وین راهِ بی‌نهایت @Negahe_To
[نگاه ِ تو]
‌ ‌ معنای کَرب را در لغت، اندوه نفس‌گیر گفته‌اند. یعنی غم و اندوهی که وقتی روی قلب می‌نشیند راه نفس
‌ ‌ معنای کَرب را در لغت، اندوهِ نفس‌گیر گفته‌اند. یعنی غم و اندوهی که وقتی روی قلب می‌نشیند راه نفس کشیدن را بر انسان تنگ می‌کند. "یا مُنَفِّسَ عَنِ المَکروبین" یعنی خدایی که راه نفس را باز می‌کند برای آدمی که دچار کرب شده است. @Negahe_To
[نگاه ِ تو]
هر سال که شب قدر، دعای جوشن را تند تند می‌خواندم حسرت می‌‌نشست روی قلبم که چقدر با این صفت‌ها غریبه‌
‌ ‌ ‌از روز اول فروردین سال ۱۴۰۱ که به عبارتی می‌شد اولین روز از قرن جدید، قرار جالبی با خودم گذاشتم. از اول دعای جوشن کبیر شروع کردم و هر روزم را چسباندم به یک صفت از صفات خدا‌. می‌خواستم به جای اینکه فقط شب‌های قدر بروم سراغ صدا کردنش، هر صبح که بیدار می‌شوم با یک اسم از هزاران اسم زیبایش او را بخوانم. می‌خواستم ولو برای چند لحظه هم شده هر روز یادم بیفتد خدایی دارم که نگاهم می‌کند. راستش را بگویم فکر نمی‌کردم لابلای شلوغی‌ها و روزمره‌گی‌ها، ایده‌ام دوام بیاورد. حدس می‌زدم خیلی زود خسته شوم و بیخیال کل ماجرا بشوم. اما اوضاع طور دیگری پیش رفت. این اسم‌ها جوری چسبیدند به زندگی‌ام که دیگر رها کردنش هم دست من نبود. حالا ۲ سال و ۲۲ روز است که با صفت‌های خدا، روزهایم در خوف و رجای زیبایی می‌گذرد. گاهی سرمست و امیدوار، گاهی غمگین و نگران. روز عید فطر، روز خیلی خوبی برای شروع هر کاری است. وقتی عید فطر در فروردین باشد، خیلی خوب‌تر هم می‌شود. شاید شما هم دلتان خواست امروز تصمیمی بگیرید و قدمی بردارید برای جان بخشیدن به روزهای مُرده‌ای که بی‌خیالِ نگرانی‌های ما، دارند تندتند می‌گذرند. پ.ن. دعای جوشن کبیر هزار صفت دارد. خواندنش با روزی یک صفت، حدود سه‌سال طول می‌کشد. @Negahe_To
‌ ‌ ‌🌱 جابِر یعنی شکسته‌بند. کسی که استخوانِ شکسته را به هم جوش می‌دهد. صفت امروزِ دعای جوشن برای من "یا جابِرَ العَظمِ الکَسیر" بود. دارم فکر می‌کنم خدایی که استخوانِ شکسته را به هم جوش می‌دهد، حتما بلد است چند پاجوش هم پای دل‌های شکسته بزند. @Negahe_To
[نگاه ِ تو]
هر سال که شب قدر، دعای جوشن را تند تند می‌خواندم حسرت می‌‌نشست روی قلبم که چقدر با این صفت‌ها غریبه‌
‌ ‌ ‌🍃 امروز ۱۷۱ امین روز از سال صفرسه است. صفت امروز دعای جوشن برای من، "یا مَن لا یَبسُطُ الرزقَ اِلّا هو" است. خدایی که رزق را بسط می‌دهد و البته فقط اوست که توانایی این کار را دارد. "بسط" را در لغت، فراخی، گسترش، پهنا، وسعت، گشادگی و انشراح معنی کرده‌اند. "یا من یبسط الرزق اِلّا هو" یعنی خدایی که نه تنها تمام رزق‌های عالم دست اوست بلکه به هر رزق، هر چقدر که بخواهد می‌تواند وسعت بدهد. زندگی‌تون پُر باشه از رزق‌های بی‌حساب و وسیع🌱 @Negahe_To
‌ ‌ 🌱 صبح برایم نوشت: "ایشالا یهو ببینی خدا برات دری از رحمت رو باز کرده که تو حتی اون در رو نزده بودی." یادم افتاد به صفت امروز دعای جوشن. صفت امروز برای من "یا مُغَیِّر" است. خدایی که می‌تواند همه چیز را تغییر بدهد و همه اسبابش را هم فراهم کند. من از خدایی که همه تغییرهای عالم دست اوست، می‌خواهم که حال‌تان را از بد به خوب و از خوب به خیلی خوب، تغییر بدهد. @Negahe_To
[نگاه ِ تو]
هر سال که شب قدر، دعای جوشن را تند تند می‌خواندم حسرت می‌‌نشست روی قلبم که چقدر با این صفت‌ها غریبه‌
‌ ‌ ‌‌ ‌ ‌تمام شد! امروز ۲۷۲امین روز از سال ۱۴۰۳ بود. روزی که نقطه پایان گذاشتم تهِ خطِ یکی از قرارهایم. قراری که از ابتدای قرن جدید با خودم شروع کرده بودم. از روز اول فروردین سال ۱۴۰۱. از آن روز تا امروز، دقیقا هزار روز گذشته است. هزار روزی که برای من، یک اختلاف مهم با روزهای قبل عمرم داشته است. توی این هزار روز، یکی از صفحه‌های همیشه باز در گوشی‌ام، صفحه دعای جوشن کبیر بوده. هر روز که به لطف خدا چشم باز کرده‌ام و از خواب بیدار شده‌ام، یک صفت از دعای جوشن را مثل برچسب چسبانده‌ام به روزم. سعی کرده‌ام آن روز، از صبح تا شب، هروقت یاد خدا افتادم، صدایش کردم، غر زدم یا گله کردم، با صفتِ آن روز او را بخوانم. تا قبل از این هزار روز، با خدایِ شب‌های قدر، غریبه بودم. او خدایی بود که فقط در شب‌های قدر سراغش می‌رفتم و تندتند هزار تا اسمش را پشت‌سرهم صدا می‌کردم و تمام. اما حالا دوسال‌و‌نُه‌ماه است با آن خدا زندگی کرده‌ام. هرچند من در این دوسال‌و‌نُه‌ماه، خیلی وقت‌ها یادم رفته باید به سراغش بروم اما او یادش نرفته باید حواسش به من باشد. خدایی که امروز با صفت "یَا حَافِظا لا یَغْفُلُ" یادم آورد هیچ‌وقت، هیچ‌کس را فراموش نمی‌کند. من حالا بعد از هزار روز، به برچسب زدن به روزهایم معتاد شده‌ام. صبح‌هایم بدونِ اسمی از او، به خیر نمی‌شود. نمی‌دانم تا سوتِ پایانِ عمرم چند تا از این هزار روزهای دیگر فرصت دارم. اما می‌خواهم تلاش کنم تا فرصت دارم بیشتر با او انس بگیرم. اگر دوست داشتید شما هم طعمش را بچشید. از فردا یا از هر روز دیگر که خواستید. قول می‌دهم پشیمان نشوید. باید تا عمرمان تمام نشده، شروع کنیم. @Negahe_To
‌ ‌ ‌رفته بودم نرگس بخرم. ساعت، هشت شب بود. گلدان‌های آلوئه‌ورایش با آن جثه‌های درشت، چشمم را گرفت. داشت شاخه‌های نرگسِ شیراز را از توی سطل بزرگی که دورتادور لبه‌اش با گلبرگ‌های سفید و زرد پُر شده بود، برایم جدا می‌کرد. گفتم: «توی خونه نور ندارم. گلدون آلوئه‌ورام هی شاخه‌هاش باریک و نازک میشه». گفت: «آره نور زیاد میخواد. یادمه گلدون یاسی که بردی هم خیلی کم شکوفه می‌داد». گفتم: «آره. این گلدونای شما هم انقدر بزرگن که نمیشه بردشون. تازه اگه ببرم هم دووم نمیارن». ‌دسته نرگس را چسب زد و داد دستم. «برای چی می‌خوای؟» کارت را دراز کردم سمتش. «می‌خوام شربت آلوئه‌ورا درست کنم». کارت را گرفت و گفت: «الان میام». رفت توی گلخانه. خم شدم کنار سطل و بوی نرگس را با تمام قوت کشیدم داخل ریه‌هایم. فکر کردم «اگه امیدِ اومدنِ گلِ نرگس نبود چجوری می‌شد زمستون رو گذروند؟» صورتم را چسباندم به گل‌ها و باز بو کشیدم. «خانم اختری رمز کارتت چند بود؟» بلند شدم ایستادم. کارت را به همراه دو برگ بزرگ آلوئه‌ورا گرفته بود طرفم. «این دو تا کافیه؟ از گلدون بزرگ داخل گلخونه برات چیدم». آلوئه‌ورا را گذاشتم توی ماشین و به خودم گفتم: «آدم حتما باید یک باغبان و گل‌فروشِ مهربان در محله‌اش داشته باشد». تا برسم خانه، کم‌کم یادم افتاد که آدم باید حداقل یک نانوایِ مهربان، یک تعویض روغنیِ مهربان، یک زیراکسیِ مهربان، یک همسایه مهربان، یک رفیقِ مهربان، یک استادِ مهربان، یک دانشجوی مهربان، یک ... مهربان هم داشته باشد. اصلا بدون داشتنِ آدم‌های مهربان، مگر می‌شود توی این دنیا زندگی کرد؟ صبح که بیدار شدم، مثل همیشه، اول، صفحه دعای جوشن کبیر را در گوشی نگاه کردم. دیدم امروز 313امین روز از سال صفرسه و صفتِ امروز برای من «یا حَنّان» است! انگار خدا داشت بهم می‌گفت، مهم‌تر آن است که آدم یک خدای مهربان داشته باشد که دارد. راستی می‌دانستید حَنّان، غیر از معنی مهربانی، معنای دیگری هم دارد؟ دهخدا گفته: «حَنّان، کسی است که می‌پذیرد و قبول می‌کند از کسی که اعراض کرده است از او». @Negahe_To
[نگاه ِ تو]
‌ ‌ ‌🌱 جابِر یعنی شکسته‌بند. کسی که استخوانِ شکسته را به هم جوش می‌دهد. صفت امروزِ دعای جوشن برای من
‌ ‌ 🌱 ‌خدایا توی سحر اولین جمعه مهمونیت، چند تا پاجوش، پای دل‌های شکسته‌مون می‌زنی لطفا؟ @Negahe_To
‌ ‌مادرِ مادربزرگم، یعنی مادرِ ننه‌عذرا، زن عجیبی بود. یک مهربانیِ بی‌حدوحصر در دلش داشت که در همان دنیای کودکی هم نمونه‌اش را جایی نمی‌دیدم. هیچ نسبتی با پیرزن‌های غرغروی هم‌سن‌وسال خودش نداشت. همه روستا می‌دانستند درِ خانه‌اش همیشه به روی همه باز است. پنج پسر داشت و یک دختر که همان ننه عذرای من بود. در روزگاری که پسر داشتن مایه فخر و مباهات بود، بیشتر از پسرها عاشق دخترش بود. حتی نوه‌های دختری‌اش را که ماها می‌شدیم یک جور خاص‌تر دوست داشت. روز اول عید که برای عید دیدنی می‌رفتیم پیشش، از پشت پرده کوچک طاقچه‌اش آجیل خاصی که برای ما سوگلی‌هایش کنار گذاشته بود را همراه با یک بغل محبت، در مشت‌های کوچک‌مان می‌ریخت. "شیء" در لغت یک واژه عام است. یعنی هر چیزی را در عالم بدون هیچ محدودیتی در برمی‌گیرد. یکی از صفت‌های قشنگ دعای جوشن کبیر "یا من وسعت کل شیء رحمته" است. همان رحمت عام خدا که هیچ موجودی در عالم از آن بی‌نصیب نیست. رحمتی که مرزهای همه دسته‌بندی‌ها را می‌شکند. مرز انسان خوب و انسان بد، مسلمان و غیرمسلمان، آدم و غیر آدم. هیچ چیزی در عالم از این رحمت گسترده خدا بی‌نصیب نیست. اما خدا هم سوگلی دارد! یک چیزهایی را به اسم رحمتِ خاص گذاشته پشتِ پرده برای بنده‌های سوگلی‌اش. به آنهاست که از رحمت خاصه‌اش می‌بخشد. یک دسته مهم از آن سوگلی‌ها "مُحسِنین" هستند. "یا من رحمته قریب من المحسنین" یعنی خدایی که رحمت ویژه و وی‌آی‌پی‌اش مال آدم‌های مُحسِن است. مُحسِن یعنی کسی که احسان می‌کند و احسان یعنی خوبی، بخشش، مهرورزی، عطا، مرحمت، نوع‌دوستی و نیکی. خدایا می‌شود امشب که شب نوزدهمِ مهمانی‌ات است، اسم ما را هم به لیست سوگلی‌هایت اضافه کنی؟ @Negahe_To
‌ ‌ ‌غم، واژه خیلی آشنا و یک‌جورهایی کلیشه‌ای برای آدمیزاد است. تا حالا به معنی غم و ترکیب‌هایش با کلمات دیگر فکر کرده‌اید؟ دهخدا برای تعریف غم این طور شروع کرده: «مخفف غَمّ. این لفظ، عربی است به تشدید میم، و در فارسی به تخفیف میم استعمال کنند. الفاظ و ترکيبات جانکاه، جانسوز، سنگين و سرشت از صفات غم است و غم با الفاظ افتادن، آمدن، رفتن، نشستن، داشتن، ريختن، زدودن، نهادن، خوردن، کشيدن و گفتن استعمال می‌شود». انگار که دارد یک سوال منطقی و فلسفی را بدون هیچ حسی برایت شرح می‌دهد. بعد، کم‌کم افتاده در یک جریانِ آرام و روان و دلنشین. شروع کرده به آوردن نمونه‌های مختلف ادبیات فارسی که نشان بدهد غم را چگونه در کنار این فعل‌ها می‌توان استفاده کرد. فردوسي: به آواز گفتند کای سرفراز غم و شادمانی نماند دراز تاريخ بيهقی: و امير مسعود را سخت غم آمد. از جهت حج و بستگی راه، امير غم نموده بود. نيم‌شب بيدار شدم غم و ضجرتی سخت بزرگ بر من دست داد. شهيد بلخي: اگر غم را چو آتش دود بودی جهان تاريک بودی جاودانه باباطاهر عريان: اگر دردم يکي بودي چه بودی وگر غم اندکی بودي چه بودی اسدی توسی: تو را چون نباشد غم کار خويش غم تو ندارد کسی از تو بيش منتخب قابوسنامه: و هر غمی که بازگشت آن به شادی است آن را به غم مشمر. کليله و دمنه: و پس از بلوغ، غمِ مال و فرزند در ميان آيد. سنايی: منگر اين حال غم و انديشه کز روی خرد شادی صدساله زايد مادر يک روزه غم خاقانی: از تو پرسم در چنين غم مرد را جان رسد بر لب بگو آری رسد نظامی: دشمن دانا که غم جان بود بهتر از آن دوست که نادان بود سعدی: چه غم ديوار امت را که دارد چون تو پشتيبان چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتيبان حافظ: ديدي که يار جز سر جور و ستم نداشت بشکست عهد و از غم ما هيچ غم نداشت صائب: غمي هر دم بدل از سينه صدچاک می‌ريزد ز سقف خانه درويش هر دم خاک می‌ريزد ابوطالب کليم: چنانکه آب فشانند و گرد برخيزد چو غم نشست کدورت ز خاطرم برخاست بعدش دیگر موج‌ها در دلش توی سروکله هم زده‌اند. انگار دنبال بهانه‌ای بوده تا هرچه می‌تواند بیشتر از غم بنویسد. رفته سراغ ترکیب‌های غم. سراغ کلمات جدیدی که اصل و ریشه‌اش، غم است اما مفهومی نو و زیبا به دنیای انسان عرضه می‌کند: بی‌غم: آن که غم ندارد. پُرغم: آن که سخت غمناک است. کم‌غم: آنکه غمش اندک باشد. در ادامه، تندتند کلمات ترکیبی بدیع و زیبا را ردیف کرده است پشت‌سرهم: غم‌آشيان، غم‌آور، غم‌افزا، غم اندوز، غم‌اندوز، غم‌انگيز، غم‌باد، غم‌بار، غم‌پرور، غم‌خانه، غم‌خوار، غم‌خور، غم‌خيز، غمديده، غم‌زدا، غم‌زده، غم‌سرا، غم‌سوز، غم‌فزا، غمک، غمکاه، غمکده، غمکش، غمگسار، غمگن، غمگين، غمن، غمناک، غمين، ... و وسط این دریای مواج کلمات، رسیده به یک ترکیبِ شاهکار! کلمه «هم‌غم» را آورده و معنی کرده است: «دو تن که غم يکسان داشته باشند». صبح که از خواب بیدار شدم دیدم صفت امروز دعای جوشن برای من «يَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ» است. معنی‌اش را نگاه کردم. آن را به فارسی، «زایل‌کننده غم‌ها»، «برطرف‌کننده غم‌ها» و «گشایشگر دلتنگی‌ها» ترجمه کرده بودند. ترجمه‌ها به دلم ننشست. رفتم سراغ دهخدا که ببینم او خود کلمه غم را چه معنی کرده است که افتادم در دنیای زیبای کلمات و رسیدم به کلمه شاهکار «هم‌غم». بعد فکر کردم مُنَفِّسَ الْغُمُومِ را باید می‌دادند دهخدا یا کسی شبیه او برایشان معنی کند. کسی که غم را آن‌قدر خوب بشناسد که بتواند معنای مُنَفِّسَ الْغُمُومِ را آن‌طور که باید، ترجمه کند. اصلا کسی که با غم زندگی نکرده باشد مگر می‌تواند معنای رهایی از آن را درست فهم کند؟ کسی را که در حال غرق شدن بوده و تازه نجاتش داده‌اند را دیده‌اید؟ همه می‌گویند اول باید راه نفسش را باز کرد تا امیدی به زنده ماندنش باقی بماند. خدایی که مُنَفِّسَ الْغُمُومِ است، همان کسی است که از دلِ غم‌ها، راه نفس را برایت باز می‌کند! @Negahe_To