eitaa logo
[نگاه ِ تو]
370 دنبال‌کننده
539 عکس
59 ویدیو
2 فایل
من، بی نام ِ تو‌ حتی یک لحظه‌ احتمال ندارم. چشمان تو‌ عین الیقین من،‌ قطعیت "نگاه ِ تو‌" دین من است.‌‌‌ [قیصر امین‌پور] ‌ ‌ 🌱 روایت لحظه‌های زندگی 🌱‌ ‌ ‌ هم‌صحبتی: @MoHoKh ‌هم‌صحبتیِ ناشناس: https://daigo.ir/secret/21385300499
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ‌ "ما در عصر احتمال به سر می‌بریم‌ در عصر شک و شاید‌‌ ‌ در عصر قاطعیت تردید‌ ‌عصر جدید‌ ‌ ‌عصری که هیچ اصلی‌ ‌جز اصل احتمال، یقینی نیست‌ ‌ اما من‌ ‌بی‌نام تو‌ ‌حتی‌ ‌یک لحظه احتمال ندارم‌ چشمان تو‌ عین الیقین من‌ قطعیت نگاه تو‌ ‌دین من است‌ ‌‌ ‌من از تو ناگزیرم‌ من‌ بی‌نام ناگزیر تو می‌میرم...‌"‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌@Negahe_To
@Bahmanbekeshدوستت دارم _ علیرضا قربانی.mp3
زمان: حجم: 3.64M
‌ ‌ من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نم نم: تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی! من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمی تر از غم ندیدم به اندازه‌ی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یك دهان شد هم آواز با ما: تو را دوست دارم، تو را دوست دارم   🪴 ترکیب و تلفیق شعر و صدای چه شود! @Negahe_To
‌ ‌ ‌آسمان را...! ناگهان آبی است! از قضا یک روز صبح زود می‌بینی دوست داری زود برخیزی پیش از آنکه دیگران چشم خواب‌آلود خود را وا کنند پیش از آنکه در صف طولانی نان باز هم غوغا کنند در هوای صبح دست و رویت را بشویی حوله نمدار و نرم بامدادان را روی هُرم گونه‌هایت حس کنی و سلامی سبز توی حوض کوچک خانه به ماهی‌ها بگویی دوست داری بی محابا مهربان باشی تازه می‌فهمی مهربان بودن چه آسان است... @Negahe_To
‌ ‌ ‌صبح یک روز سرد پاییزی روزی از روزهای اول سال بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود هر یکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشا بود تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره‌ای پر از خنده باز موضوع تازه‌ای داریم آرزوی شما در آینده شبنم از روی برگ گل برخاست گفت می‌خواهم آفتاب شوم ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد جوجه گنجشک گفت می‌خواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم تا افق‌های دور کوچ کنم باز پیغمبرِ بهار شوم زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد هر یک از بچه ها بسویی رفت و معلم دوباره تنها شد با خودش زیر لب چنین می‌گفت: آرزوهایتان چه رنگین است کاش روزی به کام خود برسید بچه ها آرزوی من این است! @Negahe_To
‌ ‌ ‌گاهی گمان نمی‌کنی ولی خوب می‌شود گاهی نمی‌شود که نمی‌شود که نمی‌شود گاهی بساط عیش خودش جور می‌شود گاهی دگر، تهیه به‌دستور می‌شود گه جور می‌شود خود آن بی‌مقدمه گه با دو صد مقدمه ناجور می‌شود گاهی هزار دوره دعا بی‌اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می‌شود گاهی گدایی و بخت با تو یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو می‌شود گاهی برای خنده دلم تنگ می‌شود گاهی دلم تراشه‌ای از سنگ می‌شود گاهی تمام آبی این آسمان ما یکباره تیره گشته و بی‌رنگ می‌شود گاهی نفس به تیزی شمشیر می‌شود ازهرچه زندگیست دلت سیر می‌شود گویی به خواب بود جوانی‌‌مان گذشت گاهی چه زود فرصت‌مان دیر می‌شود کاری ندارم کجایی چه می‌کنی بی عشق سر مکن که دلت پیر می‌شود @Negahe_To
‌ ‌ با تواَم ای لنگر تسکین ای تکان‌های دل ای آرامشِ ساحل با توام ای نور ای منشور ای تمام طیف‌های آفتابی ای کبودِ ارغوانی ای بنفش‌آبی! با توام ای شور ای دلشوره شیرین با توام ای شادیِ غمگین! با توام ای غم غمِ مبهم ای نمی‌دانم! هر چه هستی باش ای کاش... نه، جز اینم آرزویی نیست: هر چه هستی باش اما باش! @Negahe_To
‌ ‌ 🍃 تقویم، هرروز جلوی چشمم است اما تاریخ را گم می‌کنم. موقع نوشتن تاریخ، هربار مجبور می‌شوم مکث کنم. هفته پیش سر جلسه امتحان میان‌ترم، برای امضا کردن فرم‌های آموزش، آنقدر مکث کردم که صدای مسئول ستاد آزمون درآمد. نوشتن عدد ۱۴۰۳ هنوز برایم غریب و عجیب است. انگار مال زمان من نیست. با اینکه می‌بینم روزهای آخر فصل پاییز دارد می‌گذرد ولی موقع نوشتن عددها، روزها و ماه‌ها را گم می‌کنم. انگار روزها و شب‌ها جوری چسبیده‌اند پشت‌سرهم که نمی‌توانم فاصله بینشان را حس کنم. شاید هم مشکل از آنجاست که بیشتر در زمان گذشته و آینده زندگی می‌کنم تا حال! امشب توی آخرین شب از مراسم فاطمیه، آنجا که دست‌ها را بالا برده بودم برای دعا، یادت افتادم و به خودم گفتم یادم باشد این دفعه که دیدمت، دوباره بیایم در بغلت و توی گوشت بگویم: "ننه، ناراحت نباش که مراسم نرفته‌ای‌. من به جایت رفتم و خیلی دعایت کردم." بعد بنشینم جلویت و اصرار کنم موهایم را باز ببافی. اما یادم افتاد تو چند سال است که دیگر نیستی و نمی‌توانم بیایم پیشت. تو اگر نیستی، چرا انقدر برایم زنده‌ای؟ و اگر هستی، پس چرا نمی‌بینمت؟ اصلا همین احتمالات است که آدم را دیوانه می‌کند. همین‌هاست که نمی‌گذارد حواسِ آدم جمع باشد تقویم دارد چه روزی را نشان می‌دهد. ‌ ‌ ‌قیصر راست گفته که: "ما در عصر احتمال به سر می‌بریم در عصر شک و شاید در عصر پیش‌بینی وضع هوا از هر طرف که باد بیاید. در عصر قاطعیتِ تردید عصرِ جدید عصری که هیچ اصلی جز اصلِ احتمال، یقینی نیست!" می‌دانی ننه، تو بلد بودی چیزهایی را که من باید توی زندگی یاد می‌گرفتم را یک‌جورِ قشنگی یادم بدهی. اصلا من وقتی تو را دیدم فهمیدم آدم می‌تواند قلبش آنقدر وسیع بشود که همه را در خودش جا بدهد. امشب هم یادم دادی باید به جایی برسم که هر روز و هر شب به امام زمانم بگویم: "تو اگر نیستی، چرا انقدر برایم زنده‌ای؟" من امشب فهمیدم قیصر به همان جا رسیده بود که تو می‌خواستی یادم بدهی. برای همین شعرش را اینطور تمام کرده است: "اما من بی نامِ تو حتی یک لحظه احتمال ندارم! چشمان تو عین الیقین من قطعیتِ نگاهِ تو دین من است! من از تو ناگزیرم من بی نامِ ناگزیرِ تو می‌میرم." پ.ن. خودم باورم نمی‌شد اما واقعا امروز، ۱۶ آذر، روز دانشجو رو فراموش کرده بودم! روزتون مبارک باشه دانشجوهای عزیزِ من🌹 @Negahe_To
‌ ‌ ‌این جزر و مدِ چیست که تا ماه می‌رود؟ دریای درد کیست که در چاه می‌رود؟ این سان که چرخ می‌گذرد بر مدار شوم بیم خسوف و تیرگی ماه می‌رود گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است یک لحظه مکث کرده، به اکراه می‌رود آبستن عزای عظیمی است، کاین چنین آسیمه سر نسیم سحرگاه می‌رود امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان یا آفتاب روی زمین راه می‌رود؟ در کوچه‌های کوفه صدای عبور کیست؟ گویا دلی به مقصد دلخواه می‌رود دارد سر شکافتن فرق آفتاب آن سایه‌ای که در دل شب راه می‌رود @Negahe_To
4.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌ ‌آقای قیصر، امان از این شعر گفتنت! چقدر جات خالیه توی این دنیا... @Negahe_To