❣#سلام_امام_زمانم ❣ 📖 السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الفَرِیدُ... 🌱سلام بر تو ای یگانه دوران و ای همنشین ‌تنهایی! سلام بر تو و بر روزی که جهان با قدومت آباد خواهد شد. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج

🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 #رویای_سبز #خِشت۱۹۰ ✍ #بانونیلوفر _الان میگی من چکار کنم ؟ فامیلا که از من اجازه نمی گیرن که اینجا بیان یا نه....تو دیگه اینقدر با من بد خلقی نکن و تحت فشارم نذار! یه ذره تحمل کن اینام مثل عمو بیژن چند روز می مونن بعدش میرن _من نمیدونم، اگه دنبال مهساجونِ مامانت بری نه من نه تو! چند لحظه عصبی نگاهم کرد و با ضرب از جایش بلند شد. کتش را از جالباسی برداشت و با صدای کنترل شده ای گفت _نه مثل اینکه امشب داستان داریم، دلم خوشه زنم درکم میکنه میفهمه که نمیتونم زیاد با مادر مریضم جر وبحث کنم هی چپ و راست واسه من قیافه میاد و تهدیدم میکنه با گفتن این حرف نگاه دنباله دارش را از من گرفت و بیرون رفت مات مانده بودم و بعد از چند ثانیه نگاهم را از در بسته اتاق گرفتم با بغضی که به جان گلویم افتاده بود، قدم هایم را کشدار سمت میز تحریرم برداشتم و روی صندلی اش نشستم. _فقط خواسته مامانش براش مهمه و نمیفهمه من چقدر سختمه خوب هرکسی ام جای من بود از اینکه شوهرش بره دنبال نامزد سابقش ناراحت میشد...نمیشد؟ ولی کاش عصبیش نمیکردم....کاش با آرامش باهاش حرف میزدم. میدانستم حالابه بهانه ی قهربه دنبال آنها میرفت بی جهت فقط میدان را به آنها داده بودم خاصیت بیشتر زن ها این است که همیشه نگران زندگیشان هستند. با چنگ و دندان از قلمرو خود دفاع میکنند وقلبشان ظرفیت کوچکترین بی توجهی را ندارد. به خصوص من که حالابه جای همه ی خانواده ام ارمیا را داشتم

🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 #رویای_سبز #خِشت۱۹۱ ✍ #بانونیلوفر ساعت دو شب بود وخوابم نبرده بود. خودم را به خواب زده بودم تا هروقت ارمیا برگشت با او روبه رونشوم اما هرچند دقیقه یکبار طاقت نمی آوردم و از راه پله، پایین را سرک می کشیدم تا از آمدن و نیامدنش باخبر شوم کمی روی نرده ی آن خم شده بودم که با صدای ظریف دخترانه ای که از خستگی و دلتنگی اش شکایت میکرد خودم را عقب کشیدم _وای خاله جون نمیدونی چقدر دلم براتون تنگ شده بود! _منم عزیزم ،قربونت برم چه خانم شدی ؟ _لوسش نکن مرجان! همین طوری ام چپ و راست رفتار تورو میکوبه سر من _ این جوری نگو کتی ،باور کن همیشه بهت حسودیم شده دختری مثل مهسا داری،راستی ارمیا کو؟ گوش هایم را تیز کردم تا از موقعیت شوهرم باخبر شوم _بیرونه داره ماشینو جابه جا میکنه، الان میاد از اینکه حدسم درست از آب درآمده بودو با قهری ساختگی به دنبال آنها رفته بود، دلم گرفت و غمگین به اتاق بازگشتم بعد ها آرزو کردم ای کاش پخته تر رفتار میکردم.اما آن زمان من دختری کم سن و سال بودم و مانند همه دختران، نیاز به راهنمایی بزرگتری دلسوز داشتم. پارت اول https://eitaa.com/Raeha_behshti/6 کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد. ⚜@makrmordab⚜.

⚪️✨سلام روزتون زیبا و بی نظیر 🕊✨یــک روز پــراز آرامـش ⚪️✨یــک دل آرام و بـی غـصـه 🕊✨یــک زنــــدگــــی آروم ⚪️✨و عــــاشـــقــــانــــه 🕊✨و یــک دعــای خـیـر از ⚪️✨تــــــه دل! 🕊✨نـصـیـب لـحـظـه هـاتـون ⚪️✨روزتـــــون عــــالــــی 🕊✨و سـرشـار از خـیـر و برکت 〰〰🌸 🌞 🌸〰〰 @Raeha_behshti 〰〰🌸 🌝 🌸〰〰

میانبرهای رمان رویای سبز ⁦⁦ سلام عزیزان دل⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠❤⁩ به کانال رایحه بهشتی خوش آمدید🌹 خشت۱🌿 خشت۱۰🌿 خشت۲۰🌿 خشت۳۰🌿 خشت۴۰🌿 خشت۵۰🌿 خشت۶۰🌿 خشت۷۰🌿 خشت۸۰🌿 خشت۹۰🌿 خشت۱۰۰🌿 خشت۱۱۰🌿 خشت۱۲۰🌿 خشت۱۳۰🌿 خشت۱۴۰🌿 خشت۱۵۰🌿 خشت۱۶۰🌿 خشت۱۷۰🌿 خشت۱۸۰🌿 خشت۱۹۰🌿 ناشناس👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17440171564390 سوال های پر تکرار و مهم رو‌تو این کانال میذارم دوست داشتین عضو بشین 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3944874989C77bc601ee4

🎭💔🎭💔🎭💔 🎭💔🎭💔 🎭💔 #رویای_سبز #خِشت۱۹۲ ✍ #بانونیلوفر نور آفتابی که دزدانه از لای پنجره سرک میکشید،چشم ها و گونه هایم را نوازش میدادو باعث شد ازخواب بیدار شوم به محض هوشیار شدن نیم خیز شدم و نگاهی به کنارم و دور تا دور اتاق انداختم ارمیا نبود.انگار تمام دیشب بیرون از اتاقمان خوابیده بود از ناراحتی تا دیر وقت نخوابیده بودم و نفهمیدم کی خوابم برده بود ساعت روی دیوار هشت صبح نشان را میداد.خواب مانده بودم و نمازم قضا شده بود سریع از جایم بلند شدم و به سرویس رفتم وبعد از آنکه آبی به صورتم زدم، لباس مناسبی پوشیدم وبه طبقه ی پایین رفتم با دیدن ارمیا که روی کاناپه خوابیده بود و پاهای بلندش ازآن آویزان بود،ناراحت و دلگیر از اینکه این جا خوابیده وشاید دیگران هم این موضوع را فهمیده بودند بالای سرش ایستادم و آرام صدایش زدم _ارمیا ....ارمیا با بیدار نشدنش بازویش را تکان دادم که در نهایت صدایی هیم مانندی از دهانش خارج شد. مگر تا چه وقت از شب بیدار بودند که با اینکه خوابش سبک بود بیدار نمیشد ؟ فکر اینکه بدون حضور من مخصوصاً با مهسا گل گفته و گل شنیده است دیوانه ام میکرد. با حرص بیشتری بازویش را تکان دادم وآهسته کنار گوشش گفتم پارت اول https://eitaa.com/Raeha_behshti/6 کپــــــــــــــــی حـــــــرام، پیــــــگرد الــــــــهی وقانونــــــــــی دارد. ⚜@makrmordab⚜.