eitaa logo
از تبار رئیسعلی
539 دنبال‌کننده
421 عکس
106 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
در عمليات كربلای ۴ با هم بوديم، اما آن شب خبر از احمد نداشتم. در جريان يك عقب نشينی، يكى از همرزمان به من گفت: (احمد) همشهری شما هم زخمی شده… او نمى‌دانست كه احمد برادر من است. در همان حالت نشانى را از او گرفتم. سريع خودم را به آنجا رساندم. ديدم درون بيشه كنار يك قايق نيمه سوخته دراز كشيده است. گفتم: احمد! دشمن دارد مى‌رسد، چرا اينجا خوابيده‌ای… گفت: كجا بروم؟ كار من تمام است… دلم فرو ريخت، مى‌خواستم زود او را بلند كنم و با خود ببرم، ديدم دو زخم عميق بر پيكرش نشسته… بدون اينكه داد و فریادی كند آهسته گفت: برادرم، برو. خودت را نجات بده، مرا حلال كن… كم كم چشمانش را بست… با دستپاچگی مى‌خواستم كارى بكنم كه ديدم بدن نازنينش سرد شد…   🔻راوی: حیدر انیسه (برادر شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بسيار به يكديگر عشق می ورزيديم. او وقتى مى‌آمد در منزل منتظر بود من چه كارى از خانه از او بخواهم كه انجام دهد. عجيب مردى بود چه در سفر چه در خانه هميشه سعى مى‌كرد مرا راضى نگه دارد و هميشه به من توصيه مى‌كرد كه ايمانم را حفظ كنم. انگار مى‌خواست مرا آماده سازد كه بعد از شهادتش ادامه دهنده راه او باشم. چه در نامه هايى كه برايم مى‌فرستاد و چه زمانى كه در خانه بود هميشه توصيه به خير و نيكی و استقامت در راه خدا مى‌كرد. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهيد وقتی که می خواست به جبهه برود، برای این که ما ناراحت نشویم، به ما چیزی نگفت. ولی ما می فهمیدیم که می خواهد به جبهه برود، و مانع او نشدیم. یک روز از گلزار شهدا به خانه می آمدم. در راه بچه های بسیج محل با هم صحبت می‌کردند. ولی من متوجه چیزی نشدم. به مسجد رفتم؛ نماز خواندم، و به خانه برگشتم. خواهر شهید از بیرون آمد. خیلی ناراحت بود. او خبر شهادت برادرش را به ما داد. در هر صورت هرچه خدا بخواهد همان می‌شود. شهید علاقه عجیبی به خواهرش داشت. روزی در حیاط خانه مان نشسته بودیم. نمی دانم ملیحه (خواهر شهید) چه گفت که من شیلنگی که در دست داشتم به طرفش پرت کردم. آمد و دست به دور گردنم انداخت و گفت: بابا ما یک خواهر بیشتر که نداریم؛ پس خیلی باید مواظبش باشیم. همیشه به ما احترام می گذاشت. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بيشتر ايام با عطر خود را خوشبو می‌نمود و مى‌گفت: «چون بر كسى وارد شدى خوشبو باش و اين سنت پيامبر اكرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.» 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
مسافرت رفته بود و نتوانسته بود روزه بگیرد به محض اینکه به خانه رسید سحر بلند شد و گفت: سحری چه دارید؟ گفتم چه می خوری؟ گفت یه تخم مرغ. رفتم برایش دو عدد تخم مرغ سرخ کردم و جلوش گذاشتم. گفت: اینکه دو تاست؟ گفتم: بخور ممکنه تا افطاری گرسنه بشی. گفت: خب روزه را برای گرسنگی آن می گیرن. شکم آدم که پر باشه که فایده نداره. دیگر چیزی نگفتم و به چهره معصومش نگریستم و با خود گفتم خداروشکر که چنین بچه‌ای دارم. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت پدر شهید از پیکر سالم و خوشبوی شهید عبدالنبی یحیایی ۹ پس از شهادت 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📜 مناجات سردار شهید مجید بشکوه معبودا! اگر فردای قیامت این بنده ضعیف و ذلیل خود را در روی آتش قرار دهی، بارالها این بنده حقیر تو، به غیر از تو به چه کسی پناه ببرد؟! 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
سال پنجم دبستان، تجدید آوردم و شهریور نیز امتحان ندادم و مردود شدم و تصمیم به ترک تحصیل گرفتم. موقعی که برادرم از سپاه برگشت اول مهر بود وقتی از تصمیم من آگاه شد پیش من آمد و گفت: که چرا به مدرسه نرفته‌ای؟ من گفتم: دیگر نمی‌خواهم به مدرسه بروم، تازه وقت ثبت نام هم گذشته است. ایشان گفتند: که اشکالی ندارد و خودم تو را به مدرسه می‌برم و ثبت نامت می‌کنم و مرا با خودش به مدرسه برد و با مدیر صحبت کرد و بالاخره من دوباره در کلاس پنجم نشستم و نتیجه این شد که حالا معلم هستم. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شب حمله به اتفاق دو نفر از دایی هايش کنار هم بودند که فرمانده عمليات به على تذکر داده بود که شما سنتان کم است و بايد برگرديد عقب. على در جواب گفته بود: من از کدامين رزمنده‌ها ناقص ترم؟ و من تا لحظه آخر کنار دایی‌هايم مى‌مانم. دایی‌اش مى‌گفت: على شب حمله رو به طرف کربلا مى‌کرد و نوحه‌خوانی مى‌کرد و سينه مى‌زد و در تاريخ ۱۳۶۰/۹/۸ کنار دایی‌اش و جمعى از همرزمانش به شهادت رسيدند. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
با محوریت معرفی شهدای شهرستان دیلم 🔰 لینک جهت عضویت در گروه میعادگاه شهداشهرستان دیلم و نحوه برگزاری مسابقه👇 🔰 گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/G5nlBYZYRVTLwOaPETXshP 🔰 کانال ایتا https://eitaa.com/joinchat/352714803C2904217a6e 🔸 نشر فرهنگ و معارف شهدا صدقه جاریه است. در ثواب آن سهیم باشیم 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در شب عملیات که منجر به شهادت ایشان شده بود، شهید اسماعیل و همراه هم بودند، در آن لحظات آخر اسماعیل به شهید طوافی می‌گوید: در این عملیات من شهید می‌شوم و تو مجروح خواهی شد ولی این مطلب را تا بعد از شهادت من با کسی در میان نگذار و همانطور هم شد. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
زماني كه برادرم  به جبهه مي رفت من چهار ساله بودم ولي محبتهاي وي را فراموش نمي كنم او را خيلي دوست داشتم زيرا وقتي از بيرون مي آمد مرا مورد محبت خودش قرار مي داد هر چند شده با آوردن شيريني و آدامس يا چيزهاي ديگر خوراكي. سرم را شانه مي‌كرد و لباس هايم را عوض مي كرد به اين خاطر وقتي به مرخصي مي آمد به وي مي گفتم من هم همراه خودت ببر. مي گفت : تو كوچكي و قبول نمي كنند.  🔻راوی: برادرشهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بارها اين جملات را تكرار مى‌كرد: «از شروع جنگ تاكنون نيروهاى زيادى در قالب دسته، گروهان،‌ گردان، تيپ و به نام‌های مختلف به جبهه اعزام شده‌اند ولى هيچ‌كدام نتوانست مرا از خانه بيرون بياورد،‌ اما سپاهيان محمد(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با جاذبه‌ عجيبی كه داشت مرا به ميدان جنگ كشاند و مى‌دانم كه تير يا تركش به من اصابت خواهد كرد. و به شوخى مى‌گفت:‌ «مو كه رفتُم!» 🔻راوی: سید قاسم موسوی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در همان دوران نوجوانی اگر در جمع خانوادگى سخنی پيش مى‌آمد كه بوى غيبت مى‌داد، شهيد از جمع دورى مى‌كرد. به ياد ندارم كه روزى هم‌صحبت غيبت‌كنندگان گردد. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
پدر با جمع آوری آثار شهدا و گراميداشت ياد آنها از طريق همايش ها و كنگره جمع آوری خاطرات آنها و دفاع از انقلاب ارزش‌های آنها پيروى كرد. ايشان معتقد بودند كه مى‌توان از اين طريق حرمت خون شهيدان را حفظ كرد و راهشان را ادامه داد… 🔻راوی: فرزند شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
دیگر خصوصیّات اخلاقی ایشان تواضع و فروتنی و جوانمردی و خوشرویی و حسن رفتار در برخورد با افراد خانواده و مردم بود که زبانزد خاص و عام بود. از خصلت های دیگر ایشان، مردمی و ساده زیستی آن بزرگوار می توان اشاره کرد که در هنگام گفتگو با اطرافیان با آرامی و آهسته سخن می گفتند و کمال ادب و احترام را رعایت می کردند. خدمت به خلق را بسیار دوست داشت و توانست با کمک برادران بسیجی و جهادگران، مردم روستا را از نعمت آب لوله کشی بهرمند سازد. و از فعالیّت های دیگر ایشان تشکیل پایگاه مقاومت بسیج و عهده داری مسئولیت آن بود. از دیگر خدمات ایشان جمع آوری کمکهای مردمی به جبهه بود. و در زمان مرخصی به طور مستمر از خانواده های رزمندگان و مستضعفان بازدید می کرد و از نزدیک با مسائل و مشکلات آنها آشنا و در رفع مشکلات آنان می کوشید. 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در خانه هم آرام و قرار نداشت و مدام شعار می‌نوشت و اعلاميه‌ها را جمع‌آورى و دور و اطراف محل پخش مى‌كرد. در اوخر دوم راهنمایى تظاهرات عليه شاه آشكار شد و نادر و صادق فعاليت‌هاى جدى‌ترى را شروع كردند. نوارهای سخنرانى امام را از بر و بچه‌هاى دانشجو مى‌گرفتند و بعد از گوش دادن پخش مى‌كردند و در همان سال بود كه انقلاب پيروز شد و بعد از پيروزى انقلاب و تشكيل بسيج نادر فعاليت‌هاى خود را آنجا ادامه داد و تعطيلات تابستانی سال سوم را در هنرستان آبادان ثبت نام كرد يك هفته بعد از جنگ در آبادان شروع شد و نادر در درست كردن سنگر و... كمك مى‌كرد. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
مهربان بود و صميمی، آن قدر در خانواده بر خودش گرم و گيرا بود که دلمان نمی خواست از پيشمان دور شود. اگر از دلمان می پرسيديم حتماً راضی نمی شد که او به جبهه برود و ما جای خالی او را احساس می کنيم. امّا چاره­ ای نداشتيم و او بايد می رفت. هميشه مى‌گفت: «جبهه از همه جا، نزدیکی بيشتری با خدا دارد. خدا ما را براى حفاظت از ايران آفريده است.» او راست می‌گفت، برای همين بود که زياد در روستا نمی‌ماند. 🔻راوی: همسر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید-محمدی.mp3
1.28M
🔊مصاحبه با مادر شهید کنعان محمدی 🎙مصاحبه کننده: خانم اسماء محمدی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 غلامرضا قایدی آزاده اهل شهر دالکی که خبر شهادتش را به خانواده دادند... 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اطلاعیه مرحوم حاج خضر جمالی پدر شهید مرتضی جمالی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
سال ۶۲ یا ۶۳ با همکاری اهالی روستای گاودار یک کمباین کشاورزی خرید و نزدیک به دو سال در روستای گاودار مشغول به بریدن گندم‌های مردم بود و موقعی که از روستای گاوداری می‌خواست به روستای مال قائد سفر کند برای همیشه به تمام اهالی روستا گفت: اگر این کمپاین را می‌خواهيد چون حق شما است بردارید و پول من را پس دهید که تمامی اهالی روستا گاودار بخاطر صداقت شهید گفتند: تعلق به شما دارد و ما نمی‌خواهیم. و ایشان کمباین را به روستای مال قائد آوردند و رانندگی کمباین را به من محول کرد و یک سال در روستای مال قائد کشاورزی کردم. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قبل از شهادت محمد رضا خواب دیدم که علیرضا و محمد رضا دست هم را گرفته اند و آمدند نزد من، به علیرضا گفتم: تو کجا و محمد رضا کجا؟ تو که شهید شده‌ای پس چرا دست محمد رضا را گرفتهای؟ ایشان گفتند: ما پیش هم هستیم. و آنها خداحافظی کردند و رفتند من برای بدرقه‌شان می رفتم که دیدم به یک باغ بزرگ وارد شدند که در آن باغ همه نوع نعمت های خداوند موجود بود. گفتم: اینجا چه جای خوبی است. علیرضا گفت: اینجا فقط جای شهدا است. وقتی که این را گفت: من جا خوردم و بیدار شدم صبح آن شب نیز خبر شهادت محمد رضا را آوردند. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
این انقلاب به قول امام، انقلاب ارزش هاست. باید این ارزش‌های انقلاب را حفظ کنیم، نباید پشت پا به این ارزش‌ها بزنید، اگر رفتید در یک اداره جوابتان را ندادند نگوئید انقلاب بد است، بلکه انقلاب خوب است، آن شخص اداری است که دارد سستی می‌کند. و به قول امام اگر سستی کنید مسئولید و خدا لعنت کند این افراد را. و‌ ای کسانی که در ادارجات به مردم خیانت می‌کنید، تا کی و تا چه زمانی می‌خواهید به این ملت مظلوم ظلم کنید؟ یک فرد بسیجی می‌رود برای دفاع از اسلام، برای دفاع از ارزش‌های انقلاب، وقتی می‌آید می‌خواهند او را از اداره اخراج کنند، چه حقی دارید ظلم می‌کنید؟ 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بنده و عباس در کلاس چهارم ابتدایی درس می‌خواندیم و با هم هم‌شاگردی بودیم. یک روز هنگام رفتن به منزل یکی از نوجوانان آنجا بی جهت به ما ناسزا گفت و این باعث شد که با او گلاویز شویم. ما با عباس ۳ نفر بودیم و در برابرمان یک نفر. عباس پیش آمد و برخلاف انتظار ما که توقع داشتیم به یاریمان بیاید سعی کرد تا ما را از یکدیگر جدا کند و به درگیری پایان دهد. وقتی تلاش خود را بی نتیجه دید، ناگهان قیافه ای بسیار جدی گرفت و در جانبداری از طرف مقابل با ما درگیر شد. من و دوستم که از حرکت عباس به خشم آمده بودیم به درگیری خاتمه دادیم و به نشانه اعتراض از او قهرکردیم، پس بی آنکه به او اعتنا کنیم راهمان را در پیش گرفتیم اما او در طول راه به دنبال ما می‌دوید و فریاد می‌زد: مرا ببخشید؛ آخر شما دو نفر بودید و این انصاف نبود که یک نفر را کتک بزنید. 🔻داوی: دوست شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir