در دورانى كه با تن مجروح در بيمارستان بسر مىبرد و به ذكر خدا و ياد خدا مشغول بود، با دلى زار و چشمى گريان مىگفت:
وقتى قلبم راحت و آرامش مىيابد كه شهيد شده باشم.
و اين آرزوى همه شيفتگان جمال الهى است. چون زمزمه آنها اين است كه:
در ضمير ما نمىگنجد به غير از دوست كس
هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس
#شهید_اسماعیل_رستمی
#خيارزار #دشتستان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
🔻یادواره سرداران و شهدای باغک تنگستان
🎙راوی: حجتالاسلام محمدباقر نادم
📖مجری: نجمالدین شریعتی
🎙مداح: حاج ابوذر روحی
🔹زمان و مکان:
چهارشنبه ۹ اسفند. ساعت ۱۹:۳۰
باغک جنوبی شهرستان تنگستان
#یادواره_شهدا
#باغکجنوبی #تنگستان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
علیرضا واقعاً مالک اشتر زمان بود
یک شب با علیرضا به شناسایی رفتم. اولین شناسایی بود که من با ایشان می رفتم. از طرف روستای بیت ناجی و خط دهلاویه حرکت کردیم. در جایی قرار گرفتیم که آنها برای یادداشت مواضع و سنگرهای دشمن، باید از ما فاصله می گرفتند. حقیقتاً در آن زمان بدلیل کمی سن و سال بودن، میترسیدم...
در هنگام برگشت ترس بر من غالب شد. آن برادران نیز در حال جلو رفتن بودند. ناگهان فریاد زدم علیرضا، ایشان به طرف من برگشت، مرا در آغوش گرم خود فشرد، نوازش کرد، با مهر ملاطفت فراوان او آرام شدم. به شوخی گفت: «بچه ها، چه کسی طلا دارد تا کمی «آب طلا» به ایشان بدهیم تا حالش جا بیاید».
در کنار طبع لطیف و مزاحهایی که با بچه ها می کرد، جدیت بی نظیری نیز در کارهایش داشت که همین موضوع باعث می شد که همه رزمندگان تحت مدیریت ایشان او را به شکل دیگری ببینند. به نظر من، علیرضا ماهینی در صحنه عمل، واقعاً مالک اشتر زمان بود.
🔻راوی: همرزم شهید
#شهید_علیرضا_ماهینی
#بوشهر
#چزابه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
تا میتونی مرا ببوس!
اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در سیزدهم رجب، یعنی همزمان با ولادت حضرت علی (علیه السلام)، قرار بود که عملیات «بیت المقدس» در «رقابیه فکه» انجام شود. من از طریق جهاد سازندگی اعزام شده بودم و با تانکر برای رزمندهها آب میبردم. اما شب عملیات بنابر نیاز، کامیونهای حامل رزمندگان اسلام را تا جایی که امکان داشت، به خط مقدم نزدیک میکردیم و چون زمین منطقه عملیاتی ماسه زار بود، نمیتوانستیم رزمندگان را جلوتر ببریم و تا ظهر به نزد نیروهای جهاد برگشتیم...
نیروهای برگشته از خط مقدم هم آن جا بودند و تدارکات نیز مشغول پذیرایی از آنها بود و با کمپوت و... از آنها پذیرایی میشد. من هم همان جا ایستاده بودم تا چیزی برای نوشیدن پیدا کنم و از تشنگی خلاص شوم.
توی همین حال و هوا بودم که ناگهان دستی به روی شانهام خورد. برگشتم و با تعجب دیدم که جمالی است. همدیگر را در آغوش گرفتیم. به او گفتم: «تو کجا، این جا کجا؟».
او به مزاح گفت: «جای تو این جا نیست، من که قبلاً آمدهام و باید باز هم میآمدم».
پس از سلام و احوال پرسی مفصلی که صورت گرفت، به من گفت: «فلانی، تا میتونی مرا ببوس که دیگر مرا نخواهی دید و من مطمئنم که شهید خواهم شد». با این سخنش شهادت خودش را پیشگویی کرد.
🔻راوی: همرزم شهید
#شهید_مبارک_جمالی
#چغادک #بوشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
داشتم درمورد حضرت زهرا سلاماللهعلیها صحبت میکردم رسیدم به مسئله خمس که "اگر کسی خمس ندهد مورد نفرین حضرت زهرا قرار میگیرد"...
یک لحظه صدای گریهای از کنار منبر شنیدم...
نگاه کردم دیدم دو چشمانش خیس اشک است...
دستهای لرزانش رو آورد بالا و فرمود: حاج آقا!
عرض کردم: جانم:)
فرمود: موقعی که محمد آمد پیشم که بره جبهه، گفتم: نمیذارم بری.
گفت: بابا ۵ تا پسر داری باید خمس یکی رو بدی!!!!
آن وقت راضی شدم که محمد به جبهه برود...
پ.ن: دوستان پدر و مادر شهید قطعهای از وجود بلکه همه وجود خود را در راه خدا دادند، آنوقت یک عده از پولِ خودِ خدا، به خدا نمیدهند.
🔻حجت الاسلام حسین ابراهیمی
#شهید_محمد_مهربان_پور
#لاور_شرقی #دشتی
#جزیره_مجنون
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
علاقه خاصی به خواندن کتابهای مذهبی و آثار شهیدان «مطهری» و «بهشتی» داشت و رفقای خود را برای خواندن این کتابها، ترغیب و تشویق میکرد.
#شهید_عبدالامیر_احمد_زاده
#بندرریگ #گناوه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
روز دوم عمليات بود همه بچهها خسته و گرسنه بودند. نعمت الله به زحمت فراوان نانی تهيه كرده بود و سعى در تقسيم آن بين بچهها داشت.
پس از تقسيم، تنها تكه ناچیزی از آن باقى ماند تا بين من و خودش تقسيم كند كه ناگهان صداى مهيبی اوضاع را عوض كرد.
گرد و خاك سنگينی تمام آن جا را فرا گرفت چشم باز كردم ديدم نعمت الله در خون خود غلتيده است و به جاى نان شربت جانان نوشيده است.
🔻راوی: شهيد مهدوی
#شهید_نعمت_الله_تهمتن
#باغک #تنگستان
#دهلاویه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
به حدی به امام و شهداء عشق میورزيد كه اتاق كوچكش سرتاسر عكس امام و شهداء بود.
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_عبدالحسین_سیفی
#خورموج #دشتی
#فکه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
در سكوی نفتى آبشار مشغول كار بودم به من اطلاع دادند كه تلفن با شما كار دارد.
سيد مجيد بود كه میخواست با من براى رفتن به جبهه خداحافظی كند.
من به او گفتم: صبر كن تا من برگردم و بعد برو.
شب همان روز از تلويزيون مصاحبه يك نوجوان ۱۵ ساله يزدی در جبهه را پخش مىكرد.
با خودم گفتم: مگر اين نوجوان پدر و مادر ندارد و از اين كه مانع رفتن سيد مجيد شدهام پشيمان شدم و تصميم گرفتم به محض رسيدن به خانه به او اجازه بدهم ولى وقتی من به خانه رفتم تا سيد مجيد به جبهه رفته است و نامهاى هم براى من گذاشته است.
در نامه براى من نوشته بود:
پدرجان!
عذر مرا بپذير كه منتظر بازگشت شما نماندم چون حس كردم كه در آن جا به كمك مانند من نياز بسيار دارند و اميدوارم كه مرا بخشيده باشى.
من هم از رفتن او بسيار خوشحال شدم و خدا را شكر كردم.
🔻راوی: پدر شهید
#شهید_سید_عبدالمجید_حسینی_زاده
#بندرامامحسن #دیلم
#شوش
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
سربازى را كه به اتمام رسانيد، رو به من كرد و گفت:
چرا اينهمه شكسته و ضعيف شدی؟
من كه از خوشحالى در پوست خود نمىگنجيدم گفتم: پسرم من با به پايان رسيدن سربازی تو باز هم شاد و جوان مىشوم. اين شكستگی كه در وجودم مىبينى اثر دوری تو بوده.
هنوز حرفم قطع نشده بود كه گفت:
من دو سه هفته استراحت مىكنم و بعد به خاطر نياز امروز كشور به نيروهاى جوان بايد به جبههها بروم.
تا اينكه يك ماه بعد از پايان خدمت از طرف بسيج كيفش را برداشته بود و بدون خداحافظی جهت اعزام به اهرم رفته بود. پدرش كيفش را از او گرفته بود و بدست خواهرش سپرده بود اما او كيفش را از خواهرش به اصرار مىگيرد و راهى جبههها مىشود و با شور و علاقهاى كه به اين آب و خاك و رهبر كبير انقلاب داشت جان خويش را فداى انقلاب مىكند و شربت نوشين شهادت را مىنوشد.
#شهید_غلامعلی_دشتی
#شورکی #تنگستان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
مادرش برايش دمپايی چرمی نويی مىخرد.
عصر همان روز وقتی كه از بسيج برگشته بود مادر مىبيند كه به جاى دمپايیِ نو دمپايی كهنهاى پوشيده به او مىگويد: «رحيم جان كو دمپايیات؟»
با همان احساس كودكانه ولى با معرفت و هوشيار به مادر پاسخ مىدهد كه: «مادر جان امروز صبح توى بسيج يكى از دوستانم را ديدم كه اين دمپايی كهنه پايش است، دلم سوخت. چون وضعيت ضعيفی داشتند گفتم پدر من كه مىتواند باز برايم دمپايی بخرد پس بهتر است دمپايی را به او هديه بدهم و اين كار را كردم. مادر جان تو را به خدا اين راز را به هيچ كس نگو.»
#شهید_عبدالرحیم_احمدی
#بیبراء #دشتستان
#برازجان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
به شهادت علاقه وافری داشتند و از آنجا كه نوجوانی با جرأت و نترس بود برای رفتن به جبهه داوطلب شد و با گروهی از برادران و دوستانش راهی جبهه شدند؛ برای حسین زندگی كردن بر روی كره خاكی معنا و مفهومی نداشت و همیشه جمله «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» بر زبان داشت.
#شهید_حسین_صافی
#ریز #جم
#بستان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
همرزمهای ايشان تعريف مىكردند كه سهراب، شبها حدود دو ساعت مىرفت به يك جاى خلوت و نماز شب، قرآن و دعا میخواند. هيچ وقت نمىگذاشت كسى با او برود. هميشه تنها مىرفت.
🔻راوی: برادر شهید
#شهید_سهراب_ابراهیمی
#بردستان #دیر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
از تبار رئیسعلی
همرزمهای ايشان تعريف مىكردند كه سهراب، شبها حدود دو ساعت مىرفت به يك جاى خلوت و نماز شب، قرآن و
شهيد ابراهيمی ۱۶ سال و ۶ ماه مفقود الاثر بودند...
از مادرش سوال کردند آیا از این که فرزندت به شهادت رسیده ناراحتی؟
گفت: نه!
اتفاقا خوشحالم از اینکه فرزندم را درراه خدا دادهام و خدا این هدیه را از من قبول کرده است.
ناراحتی من این است که پدرش پس از مفقود شدنش چندین سال انتظار ایشان را کشید تا بار دیگر برصورتش بوسه زند، اما عمرپدرش به پایان رسید و موفق به دیدار فرزندش نشد.
#شهید_احمد_درویشی
#امامزادهعبدالله #دیلم
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
وقتی به بالای تپه شحیطیه رسیدیم و مستقر شدیم، تازه هوا داشت روشن می شد. تپه های شحیطیه به قول شهید چمران، کلید منطقه بود. از وسط عراقی ها عبور کردیم و آمدیم بالای تپه ها، هر چه گشتیم اثری از عراقی ها ندیدم. علیرضا به یکی از بچه ها گفت: «تماس برقرار کن و گرایی از آنها بگیر»...
من کنار علیرضا بودم و بقیه بچه ها از عقب می آمدند. همین طور که داشتیم صحبت می کردیم و جلو می رفتیم، متوجه روی تپه های شحیطیه بودیم. اثری از عراقیها دیده نمی شد. یک مرتبه ۲ نفر عراقی سرشان را از تپه آوردند بالا و گفتند: «ایرانی، ایرانی». علیرضا به ما گفت: «بچه ها سریع بیایید». همین که گفت، خودش خیلی سریع، قبل از این که عراقی ها بخواهند اقدامی کنند با تعدادی از بچه ها از سمت چپ به عراقیها حمله کردند و بقیه بچه ها هم از سمت راست و از وسط آتش ریختند.
آتش تیربار دشمن آن قدر شدید بود که اصلاً نمی شد سرمان را بلند کنیم. چون علیرضا زودتر از ما به سمت چپ رفت، ما او را می دیدیم ولی عراقی ها نمی دیدند. او با دست اشاره کرد و گفت: «تیراندازی کنید». ما هم تیراندازی کردیم تا بتواند از زیر آتش ما، خودش را به دشمن برساند. علیرضا خودش را مثل برق به عراقیها رساند.
چون علیرضا را نمی توانستیم ببینیم، در همان زمانی که مانده بودیم که چه کنیم، یکی از بچه ها گفت: «دعای سلامتی آقا امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) بخوانید».
شروع کردیم به خواندن دعای فرج، تقریباً ربع ساعت بیشتر طول نکشید که بچه ها پیروز شدند.
#شهید_علیرضا_ماهینی
#بوشهر
#چزابه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
هيچ وقت نظر خود را بر ديگران تحميل نمىكرد. تا جايى كه مادر شهيد مىگويد:
من هنوز نمىدانم پسرم چه غذایى دوست داشت، چون هيچ وقت به من نمىگفت اين غذا را درست كن.
#شهید_عبدالله_صفا
#کنگان
#خرمشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
ايشان مزاحرو بودند. يادم مىآيد يک روز عصرى ايشان با پاهاى مجروح به بسيج محل آمد و بهحالت مزاح گفت امروز مىخواهم با جوانان بسيجی مسابقه دوميدانی بدهم در حالى که ايشان مسن بودند و هم مجروح جنگى، چوب دستىهايى که با آن راه مىرفت کنار گذاشت و شروع کرد به دويدن در محوطه بسيج.
#شهید_عبدالله_بی_سر
#بادوله #دشتی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
موقع اعزامش به جبهه بسيار خوشحال بود و میگفت:
خواب ديدهام كه #شهيد_سید_محمود_مصلح پیشانىبند برايم بسته است.
شبى كه مىخواست برود از خوشحالى تا صبح خواب نرفت...
🔻راوی: همسر شهيد
#شهید_محمد_پور_کوهی
#کنگان
#خرمشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
دعای کمیل را فراموش نکنید
و حتما از شبهای جمعه کمال استفاده را نمایید.
شبها نمازهای مستحبی را از یاد نبرید.
دعاهای ندبه را در صبح جمعه فراموش نکنید.
شبهای چهارشنبه و در گرفتاریها دعای توسل را بخوانید.
🔻فرازی از وصیتنامه شهید روحانی علی محسنی
#شهید_علی_محسنی
#ریز #جم
#خرمشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
از مادرم خواهش دارم اگر شهيد شدم برايم گريه نكند و اگر میخواهد گريه كند به یاد على اكبرحسين علیهالسلام گريه كند زيرا جان من از علىاصغر و علیاکبر بهتر نيست.
🔻فرازی از وصیتنامه شهید شهید منصور بیچیز
#شهید_منصور_بی_چیز
#بردخون #دیر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
وقتی مىخواست به جبهه برود، دست همسرش را بوسيد و حلاليت طلبيد و گفت:
«آرزوى من شهادت است!»
#شهید_علی_نکیسا
#تلاشکی #بوشهر
#چزابه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
زمانى كه در مقر اصلى گردان مستقر بوديم. نيروهایی كه از خط بر مىگشتند. چون فصل زمستان و منطقه هم باتلاقی بود. لباس تمام بچه ها مملو از خاك و شل می شد و تعدادى هم خونين، ايشان شبانه مىرفت و لباس تمامى نيروها را مىشست. و تا روزهاى آخر مأموريت از كار وى، كسى متوجه نشد.
تا اينكه يك شب كمين كرديم و فهميديم كه كار اين عزيز بزرگوار است او مانند سربازى فداكار، و با قامتی به بلندى آبروى اسلام در جمع همرزمان فداكارى كرد. و مىتوان گفت:
«انسان بىنظير بود كه راه استقامت و بردبارى را به همهٔ ما نشان داد.»
#شهید_عالی_زنده_بودی
#قباکلکی #تنگستان
#فاو
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
همسرش ۲ ماهه باردار بود که شهید شد...
حتی قبل از شهادتش اسم برای فرزندش انتخاب كرده بود و حتى لباس دخترانه و پسرانه هم خريده بود كه شايد دختر باشد يا پسر...
🔻راوی: همسر شهید
#شهید_اسدالله_بهادری
#جم
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
شخصيت اين عزيز طوری بود كه به گفته قديمىها اگر سرش برود نمىگذاشت نمازش به عقب بيفتد.
هميشه نمازش را سر وقت میخواند، بعد از نماز دعا و در هنگام دعا كردن گريه میکرد طورى كه اطرافيان را نيز به گريه میانداخت.
انگار بزرگترين مشكل را در زندگى دارد. ولى وقتى از او سؤالی میكردى كه چرا در نماز و در حال دعا كردن گريه میكنى؟
میگفت: بخاطر اينكه میترسم نمازم را اشتباه خوانده باشم.
#شهید_سهراب_آیشته
#چهلزرعیعجم #دشتستان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir