✍ #خاطرات_شهدا
🌷انگشترهایی که براخودش تهیه میکرد معمولا بارکاب های خوبی بود، اما یکی دوماه بیشتر در انگشتش نمیدیدی.
هرکدام از دوستانش که خوشش می امد به او می بخشید.
🌷در مورد لباس هایش هم همینطور بود، لباسی که امانت میداد، محال بود پس بگیرد.
برای عروسی دوستانش که می رفت محال بودکه دست خالی برود، مقید بودکه حتما #هدیه ای تهیه کند ودوستان دیگرش را هم مجاب میکردکه باهم یا یک سکه طلا بخرند یا پاکت پولی را هدیه بدهند. میگفت اول زندگیشان هست باید #کمکشان کنیم...!!!
🔺 راوی: مادر بزرگوار شهید
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
May 11
0⃣4⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
📚برشی از کتاب #مهمان_شام
📖بعد از چاپ کتــ📙ـاب #شهید ابراهیم هادی (سلام بر ابراهیم) منطقه فکه و مخصوصا #کانال_کمیل خیلی سر زبونها افتاد. همراه با #سیدمیلاد و چند تا از خادمین شهدا🌷 رفتیم فکه.
📖فکه بوی #کربلا می داد غربت عجیبی داشت ، عطش رمل گرمای سوزان♨️ بیابان #فکه عجیب شبیه کربلا بود😔 این حالات در رفتار سید میلاد مشهود بود که قدم👣 در وادی #مقدسی گذاشته، پاهای برهنه اش گواه مدعی من بود.
📖رسیدیم پشت کانال، #سیم_خاردار ها مانع عبور به کانال شد. بی اختیار زانوهامون سست شد و دیگه اشک امان نمی داد😭 تنها چیزی که #مرحم دلمون بود💗 روضه آقا سید الشهدا (علیه السلام) بود.
📖بعد از اینکه یک دل سیر #گریه کردیم سید بلند شد رفت به #خادمهایی که جلوی نرده ایستاده بودند گفت: خواهش می کنم🙏 من می خوام خاک این مکان مقدس رو #ببوسم، اونها گفتند به هیچ وجه نمی شه⛔️ اجازه نداریم ، #سید بغض کرد😢
📖بالاخره اونها رو راضی کرد وارد #کانال شدیم. گفت: بچه ها وارد که شدید #سجده کنید و از شهدا🌷 حاجت بخواهید. تا درب کانال باز شد گویی درب #بهشت باز شده🕊 بوی عجیبی آمد، لحظه های سنگینی بود.
📖سید میلاد در #قتلگاه ابراهیم هادی🌷 در سجده بود و فقط داد می زد😭 خاکها رو بر می داشت و به سر و #صورتش می کشید.
📖با هر زحمتی سید رو از کانال آوردیم بیرون و سوار ماشین🚘 شدیم و همه تا #اردوگاه فقط گریه کردند. #سید_میلاد نتونست رانندگی کنه🚫 و نشست عقب و تا اردوگاه توی حال و هوای خودش بود.....💔
#شهید_سیدمیلاد_مصطفوی
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_بی_سر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
@shahed_sticker۱۶۱.attheme
83.1K
• #شهید_سید_میلاد_مصطفوی 2
• #تم_رفیق_شهید 📲
• #تم
🔻تم_های_جذّاب_ایتا😍👇
ایتایی متفاوت رو تجربه کن👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1214906384Cdb15194a25
✍ برگی از خاطرات
🔰پرده را عقب زد که #مهدی را در کت و شلوار #دامادی ببیند😍 مهدی سرش را خم کرد و از زیر درخت انار که غرق گل🌺 بود، رد شد
🔰قدش از مرد دیگری که مثل ساق دوش همراهش می آمد، #بلندتر بود. کنار درخت🌳 آلو مکث کرد، #اولین بار بود که صورت مهدی را از روبه رو میدید☺️
🔰 #صفیه آهسته گفت: این هم #آقای_داماد؛ زن ها سرشان را اوردند نزدیک سر صفیه. مادر بزرگ پرسید: کدام یکی داماد است⁉️ صفیه #مهدی را نشان داد
🔰"همون که #اورکت پوشیده" ولباس سبز #سپاه که شلوارش👖 بالای پوتین نیم دار گِتر شده و #زانو انداخته بود...
#شهید_مهدی_باکری 🌷
#زندگیشهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔻 #عاشقانه_شهدا
🔰همسرم #پسر_عمه ام بود. آبان ۹۱ #عقد کردیم و ۱ ماه بعد همزمان با عید غدیر خم عروسی🎊 برگزار شد. #عشق واقعی اونه که چیزی رو بپسندی که محبوبت💞 رو راضی میکنه. از علاقه و شوقش برای رفتن به #سوریه و #شهادت🌷 آگاه بودم و بهمین دلیل برای رفتنش رضایت داشتم.
🔰اونشب تاصبح خوابم نمیبرد❌ وبه #همسرم که خوابیده بود، نگاه میکردم تاببینم نفس میکشه. ساعت۴🕰صبحانه آماده کردم و وقت رفتن #3بار توکوچه به پشت سرش نگاه کرد. چهره خندانش رو #هیچوقت فراموش نمیکنم😔 موقع خداحافظی گفت: دلم رو لرزوندی💓 اما #ایمانم رو نمیتونی بلرزونی❌
🔰بعد از#شهادتش شبی که در#معراج بود،ازش خواستم برای لرزوندن دلش منو ببخشه و #حلالم کنه. صبحی که میرفتن، گفتم: کاش شکمش درد بگیره، پاش درد بگیره نره🚷 دوباره ته دلم میگفتم: #نه، بخدا راضی نیستم دردبکشه💔
🔰دست زدم دیدم خیلی #سرد بود. وقتی دستاش سرد بودمیگفت: فرزانه با دستات گرمش کن😢 تو معراج تو اون ۱۵ دقیقه نمیدونستم چی بگم. فقط بغلش میکردم💞 میگفتم:
#خیلی_دوستت_دارم_عزیزم
#خیلی_دوستت_دارم❤️
🔰همه لحظات #حسش میکنم. خاکُ می بوسیدم ومیریختم روش. میگفتم #تا_ابد همسر منو ببوس. گفتم: تو چقداز من خوشبخت تری که میتونی تاقیامت #همسر منو درآغوش بگیری😭
🔰کفشاشومیپوشم👞 حس میکنم پاهام به پاهاش میخوره. همیشه وقتی ماموریت گل🌹 میخرید، بهش گفتم عزیزم از این به بعد #من باید برات گل بیارم. #شهادت پیام خوشیِ اما زجر آوره برای اونایی که میمونن😔
#همسنگر
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣﷽❣
🔻 #استاد_پناهیان
* #لذت_آغوش_خدا.... * 9
💕◈•══•💖•══•◈💞
#مدیریت_رنج_ها 8
یه خیال خام!
✅ گاهی ممکنه در بین دستورات خداوند متعال برخی لذّت ها دیده بشه،
🌺 مثل لذّت ازدواج و رابطۀ با همسر. 💕
👈این موارد طبیعتاً لذّت هایی داره و این یک لذّت خوب هست.
🔹اینا هست اما اصل دستورات الهی، تحمل رنج هست.
چرا؟
💢چون طبیعت انسان اینه که
«هر موقع یه خوشی بهش میرسه، خوشحال میشه و هر موقع یه رنجی بهش میرسه زود ناراحت میشه!»
💖 امام صادق علیه السلام میفرماید:
«قلب انسان اینطور سرشته شده است که از کسی که به او نفع برساند خوشش می آید
و نسبت به کسی که به او ضرر میرساند،
بغض و دشمنی پیدا میکند؛
🌺جُبِلَتِ الْقُلُوبُ عَلَى حُبِ مَنْ یَنْفَعُهَا وَ بُغْضِ مَنْ أَضَرَّ بِهَا».
پس اصل زندگی انسان ها همراه رنج هست.
🔹 چون نسبت به رنج خیلی حساسه و طبیعت دنیا اقتضا میکنه که توش رنج باشه.
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
4_5832332302524351079.mp3
3.55M
#فایل_صوتي_امام_زمان 85
❌یادت باشه؛
وقتی میگی؛ #منم_هستم ؛
یه جاهایی باید روی شأنت پا بذاری،
روی اعتبارت،
روی مَقامت،
روی خودت...
اگه نمی تونی؛
این #منم_هستم ؛ واقعی نیست👆👆
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍃❣🍃❣🍃
#عشق صدای فاصله هاست
قبول!
اما این فاصله با هیچ بهانه ای کم نمیشود
در کجای جهان بی فاصله میشویم؟
در کجای جهان دوباره بهم میرسیم؟
کجای جهان طفلکانم لبریز میشوند از محبت پدری؟
نظر کن به ما و روزهای نبودنت...
#شهید_حسن_غفاری 🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1⃣4⃣1⃣1⃣ #خاطرات_شهدا
💞 #عاشقانه_شهدا
🌷شهید حسن غفاری در شهرری متولد شد. زمستان سال ۸۵ #ازدواج کرد و حاصل این ازدواج مهلا خانم و علی آقا است.
🔻همسر شهید می گوید:
🌷در روز #خواستگاری هر کسی چیزی میگفت؛ یکی میگفت دویست سکه، و دیگری میگفت کم است. بزرگ مجلس گفت: مهریه را کی گرفته و کی داده، اما به دختر ارزش می دهد. در تمام این حرفها و چانه زنیهای مهریه من همه حواسم به حسن بود،هر بار که صدای حضار مجلس بلند میشد و صدای دیگری بلند تر، حسن غمگین و غمگینتر میشد، و هر لحظه #ناراحتیاش بیشتر می شد
🌷تا اینکه صبرش سرآمد و به پدرم گفت: حاج آقا اجازه میدهید من با فاطمه خانم چند دقیقه خصوصی صحبت کنم، وقتی به اتاق رفتیم گفت: کالا که نمیخواهم بخرم که در قبالش بخواهم یک تعداد خاصی سکه بدهم
🌷یک پیشنهاد میدهم، اگر شما هم #راضی باشید، به حضار مجلس هم همان را می گوییم. نظرت با هفت سفر عشق: قم، مشهد، سوریه، کربلا، نجف، مکه، مدینه چیست؟ و هر تعداد سکه که خودت مشخص کنی.
از این پیشنهاد حسن خیلی خوشحال شدم، و همه سفرها را با هم رفتیم.
🌷یک سال آخر عمرش همیشه از شهادت و رفتن صحبت میکرد، اصلا حال و هوایش به کل تغییر کرده بود. در این دنیا بود اما با شهدا و دوستان شهیدش زندگی میکرد. هر وقت تنها میشدیم، می گفت: فاطمه جان راضی شو من به سوریه بروم دیگه این دنیا برایم هیچ جذابیتی ندارد. من عاشق شهادت هستم...
🌷دو روز مانده بود به ماه رمضان روز اعزامش بود، همه مایحتاج منزل را خرید به غیر از خرما، گفتم: حسن جان فقط خرما نخریدی. با هم خداحافظی کردیم. رفت چند دقیقه بعد برگشت، دو تا جعبه خرما خرید، آورد خانه و گفت: فاطمه خانم بیا این هم #آخرین_خرید من برای شما و بچههایم.
🌷رفتم قرآن را آوردم و گفتم: حالا که برگشتی بیا از زیر قرآن رد شو، گفت: اول شما و بچه ها رد شوید ما رد شدیم و گفتم: حالا نوبت شماست، گفت: میترسم نکند خداوند حاجت دل من را ندهد، گفتم: به خاطر دل من که راضی شود از زیر قرآن رد شو، و از زیر قرآن ردش کردم و گفتم: خدایا هرچه خیر است برای من بفرست.
🌷همیشه میگفت دوست دارم با زبان روزه و تشنه لب مثل آقا اباعبدالله #شهید شوم و اگر فرصتی باشد با خون خودم بنویسم قائدنا خامنهای و میگفت: دوست دارم چهره من را غیر از این که حالا هستم ببینید و سفارش می کرد اگر من شهید شدم نگذار بچهها صورت من را ببینند. همان شد که حسن میخواست، با زبان روزه، و بر اثر خمپاره شهید شد که از صورتش چیزی باقی نماند.
#شهید_حسن_غفاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#گذری_بر_سیره_شهید
همیشه توی ماشین و سجاده اش یه #زیارت_عاشورا داشت.
دوران مجردی هرهفته درکنار قبور #شهدا زیارت عاشورا میخواند.
🌷برای حاجت روایی چله زیارت عاشورا برمیداشت و هدیه میکرد به #حضرت_زهرا (سلام الله علیها)
و حاجت روا هم میشد.
🌷کار هر روزش بود ؛ بعد از نماز باید زیارت عاشورا میخوند.. حتی اگه خسته بود.
حتی اگه حال نداشت و یا خوابش میومد. شده بود تند میخوند ولی میخوند.
🌷تاکید داشت باید با صدای بلند توی خونه خونده بشه و علی اکبرمون رو توی بغلش میگذاشت و میگفت باید #اخت پیدا کنه با دعا و زیارت..و واقعا زندگی و مرگش مصداق این فراز زیارت عاشورا بود: اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْياىَ مَحْيا مُحَمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ محمّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ..
#شهید_علیرضا_نوری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
💬 همسر شهید حججی:
❣مزار شهید #علیرضا_نوری شد پاتوق هر شبمان. پرچم ایران انداخته بودند روی قبر. می گفت: «نگاه کن! ببین چقدر خوشگله، یکی از فرق های کوچیکش همینه، برای مرده پارچه مشکلی میندازن، برای #شهید پرچم متبرک.»
❣یک شب که بین قبور شهدا قدم میزدیم، کم کم سر از قطعه ی #اموات در آوردیم. نشستیم بالای سر یکی از قبر های خالی. گفتم: «دلم میخواد برم داخل این قبر.» گفت: « شبه، می ترسی.» خیلی اصرار کرد تا #منصرف شدم.
❣وقتی به ته قبر نگاه می کردم انگار بلندترین پرتگاه را میدیدم. پای آن قبر خیلی #گریه کردم. به حال خودم و خودش و اعمالمان.
برگشتم و گفتم: «محسن شهید شو❕ نمیری یه وقت❗» گفت: «دعا کن»
📕 کتاب سربلند
#شهید_محسن_حججی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_25281502.mp3
8.54M
🍃خودِ مَن بدرقہ اَت ڪردم عزیزم
🍂خودَم بنداےپوتینت و بَستم ...
🍃همونجا فَهمیدم #شَهید میشے
🍂ڪه ظرف آب افتاد از تو دستم
🎤🎤 #علۍاڪبرقلیچ
👈تقدیم به همسران صبور شهدا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#دلتنگی💔
#دلتــنگــــی ها
⇜گاه از جنس اشــکنـــ😢ــد
⇜و گاه از جنس #بغــــــــض
↵گاه سکـــوت🔇 میشوند
↵و #خاموش میمـــــــانند
↵گاه هــق هـــق می شوند و می بارند😭
دلتنگــ💔ــی من برای #تــــــــو اما
جنس #غریبــــــــی دارد😔
شادی روح شهیدان #صلوات
#شهید_عبدالرحیم_فیروزآبادی🌷
#شبتون_شهدایی 🌙
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Video_۲۰۱۹۰۶۱۴۱۰۲۶۴۲۴۷۹_by_videoshow.mp3
1.5M
🔴دختر پسرای مذهبی حتما این پادکست تکان دهنده رو گوش کنید.
حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟
با چنین شرط که در حافظه دستی نبری
👆👆جامعه منتظر نباید اینجوری باشه؟
#پادکست_مهدوی
🎙استاد پورآقایی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
✍ برگی از خاطرات
🌸چند ماهی بود که جذب تشکیلات #اطلاعات شده بود و هر روز به محل کارش رفت و آمد داشت. از اینکه با سختی و به صورت #پیاده_سوار هر روز می رفت ناراحت بودم و تصمیم گرفتم با پول بازنشستگی #وسیلهای برایش تهیه کنم.
🌸تنها پسرم بود و خاطرش برایم عزیز بود لذا با او تماس گرفتم و گفتم: می خواهم ماشینی را ثبت نام کنم به نظرت چه ماشینی بهتر است؟ تصور کرد که می خواهم ماشین #خودم را بفروشم و تبدیل به احسن کنم.
🌸برای همین گفت: شنیده ام که ال نود ماشین خوبی است. حرفش را پذیرفتم و ال نود ثبت نام کردم. چند مدتی از تحویل گرفتن آن نگذشته بود که حسن به #مرخصی آمد و در یک فرصت مناسب و بعد از ناهار بود که سوئیچ ال نود را آوردم و گفتم این #هدیه من به شماست.
🌸ابتدا تعجب کرد و بعد سراغ سوئیچ سمند #قدیمی ام را گرفت. و هر دو سوئیچ را در دستانم گذاشت و گفت: حالا اگر یکی از ماشین هایت را به من تعارف کنی سمند را قبول می کنم.
🌸با اینکه جوان بود و ماشین نو برایش مناسب تر بود ولی روحیه #مراعات پدر و مادر در حسن بسیار زیاد بود
سوئیچ سمند را از من تحویل گرفت و تا ابد #مهرش را در دلمان ماندگار کرد.
#راوی_پدر_شهید
#شهید_حسن_عشوری🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
دعوت هستید #شهید_مهدی_ثامنی_راد
1⃣ سه شنبه ۴تیر/ از ساعت ۱۸:۳۰ #وداع در #معراج_شهدای_تهران
2⃣ پنجشنبه ۶تیر/ بعد از نماز مغرب/ #شب_وداع در #مسجد_مهدیه کارخانه قند ورامین
3⃣ جمعه ۷تیر/ ساعت ۱۷/ #تشییع از ابتدای بلوار شهید قدوسی( #صادقعلی ) به سمت گلزار شهدای #حسین_رضا
4⃣ دوشنبه ۱۰تیر/ از ساعت ۱۷:۳۰ تا ۱۹/ مراسم #یادبود در مسجد صاحب الزمان (عج)
#ورامین
#شهید_مهدی_ثامنی_راد🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh