🌷شهید نظرزاده 🌷
#ارادت_ویژه ارادت خاصی به #شهید_کاظمی داشتند همیشه می گفتن من همه #زندگیم رو مدیون این شهید هستم یک
4⃣1⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
به روایت یکی از همرزمان شهید حججی
🔰یکی از #ویژگیهای محسن که او را از دیگران متمایز میکرد👌، مقید بودنش بود؛ این قضیه بارها به من #ثابت شد. به طور مثال گاهی اوقات مجبور بودیم در خانههای🏚 مردم #سوریه بمانیم یا از آنها به عنوان سنگر استفاده کنیم. هنگام نماز📿 که میشد #شهیدحججی از ساختمان بیرون میرفت یا در حیاط به اقامه نمازش میپرداخت تا مبادا نمازش #شبههای داشته باشد.
🔰در بحث #حرام_وحلال و رعایت شرعیات نیز بسیار انسان مقیدی بود، موقعی که از #جبهه برگشتیم، محسن به من گفت: «این بار که شهید🌷 نشدم حتما مشکلی در کار من بوده است😔.» حالا که #شهید شده میفهمم که مشکلش رضایت پدر و مادرش بوده است
🔰 من با نیروهای بسیاری #همسنگر بودم⚡️ اما محسن جدای از همه، شخصیت ناشناختهای داشت که اگر بخواهیم به #تبیین درست شخصیت این بزرگوار بپردازیم شاید سالها زمان⏱ لازم باشد.
🔰آخرین باری که ما به ایران برگشتیم 6 نفر از دوستانمان شهید شدند🕊؛ #محسن با اینکه نحوه شهادتشان را دیده بود اما بازهم دوست داشت شهید🌷 شود. تمام اینها فقط یک دلیل میتواند داشته باشد، #عشـق،✓عشق به مذهب، ✓عشق به مقدسات و ✓عشق نسبت به #حضرت_زینب (س)؛ اینهاست که محسن را به #سمت_شهادت هدایت میکرد.
🔰انسانهایی که #ایمان قوی داشته باشند و صاحب پشتوانه اعتقادی خوبی باشند👌، هیچ گاه در برابر دشمنان خم به ابرو نمیآورند📛، این استقامت شهید با اینکه #مجروح و در حال اسیر شدن بود فقط به خاطر ایمان به راهی بوده که در آن وارد شده و اکثر #رزمندگان ما نیز این خصلت را دارا هستند✔️.
🔰محسن خیلی علاقهمند به #حضرت_زینب (س) و #اباعبدالله الحسین (ع) بود و برای سوریه رفتن نیز سر از پا نمیشناخت. شخصی مانند محسن، تربیت یافته #مادری دلسوز و ثمره شیر پاکی است که در کودکی👶 پی وجودش با آن رشد یافته است.
🔰اینگونه میشود که این #جوان ایرانی🇮🇷 دنیا را تکان داد و یکبار دیگر صحنه #کربلا را برای همگان تداعی کرد. محسن با این رشادت خود سبب شد، #تمام جنبههای کربلا و عاشورا برای ما زنده شود.
🔰شهادت محسن تاثیر بینظیری👌 بر مردم جامعه گذاشت، بعد از #شهادت آقا محسن جوانان ما باید درس ایستادگی مقاومت و پایداری را بیاموزند📝. محسن یک #یاعلی بزرگی را در جامعه گفت. این ایستادگی و غرور ملی بعد از محسن که #هماکنون شاهد آن هستیم، به خاطر ♨️ارزش والای کار او است.
🔰امیدوارم هر کس در هر عرصهای که فعالیت میکند، #حسینی وار کار کند و رضایت خداوند را ملاک اصلی کارهای خودش قرار دهد، کاری که #محسن استادِ انجام دادنش بود😊.
#شهید_محسن_حججی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 4⃣9⃣ 💠 یه دور تسبيحی📿😅 🔹نشسته بوديم دور هم كنار آتش🔥 و درددل میكرديم. هر كی #تسبيح د
🌷 #طنز_جبهه 5⃣9⃣
💠صبحانه خطری
🔸با حسین تازه آشنا شده بودم و از خصوصیات او اطلاعی نداشتم. بعد از مدتی دوستی ما گل کرد و برای #صبحانه_ای با کلاس مرا به #سنگر خود در پدافند فاو دعوت کرد.
🔹لباسم را مرتب کرده و با یااللهی وارد #سنگر شدم. چشمم که به سنگر درهم و برهم او افتاد، #حسابی جا خوردم؛ گونی های سنگر سوراخ سوراخ بودند و خاکی از آن ها به داخل ریخته شده بود و تراورزهای سقف پر از #مرمی تیرهای کلاش.
🔸به روی خود نیاوردم و جایی برای نشستنم پیدا کردم. در گوشه ای دیگر، #همسنگر او که تازه از #پست شبانه آمده بود هم به #خوابی خوش فرو رفته بود. بین ماندن و در رفتن مردد شده بودم. خدایا این چه سنگر ویرانی است که اینها برای خود درست کرده اند.
🔹حسین در حالی که با سروصدا به دنبال چیزی در #صندوق ظروف می گشت، خوش آمدی به من گفت و عصبانی به سراغ همسنگر خود که ظاهراً آنروز نوبت #شهرداریش بود رفت تا برای آماده کردن صبحانه او را بیدار کند.
🔸بعد از چند بار تکان دادن، صدای خواب آلودی بلند شد و گفت:" من تا صبح بیدار بودم و اصلاً نخوابیدم. بعداً #صبحانه می خورم".
🔹حسین هم که نمی خواست تنهایی از مهمانش #پذیرایی کند به سراغ کلاش خود رفت و در جلو چشمان #متعجب و نگران من چند تیر به گونی های بالای سر او زد و با صدای بلندتری گفت:"می گم بلند شو کتری رو برا صبونه آب کن. مگه تو امروز شهردار نیستی؟"
🔸از ترس در حال #سکته بودم که دیدم همسنگریش هم کم نیاورد و در همان حال دراز کش، با چشمان نیمه باز کلاش خود را رو به سقف گرفت و خشاب را #خالی کرد. بوی #باروت فضای سنگر را پر کرد و .....
🔹در حالی که در گوشه ای #پناه گرفته بودم، با صدای لرزان و نگران رو به هر دو آنها کردم و گفتم :" بخدا من صبحانه نمی خوام، عجب #جنگ تن به تنی راه انداخته اید!!". با عجله خود را به بیرون سنگر انداختم و در حال #فرار بودم که حسین بسیار آرام و #خونسرد صدایم کرد و گفت:" ببین، این جریان بین خودمان بماند" و برای اطمینان دستش را به سمت من دراز کرد تا قولش را محکم کرده باشد.
در حال فرار بودم که گفت، باز هم تشریف بیاورید، #خوشحال میشم 😂👋
رضا بهزادی،گردان کربلا
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#همسر_شهید_صدرزاده: وقتی دوستان دانشگاهی بهش #زنگ میزدن که فقط یه مدت سوریه نرو فقط #یک.ترم از درست
✍همسر شهید :
هنوز حرفهایی که در جلسه #خواستگاری مطرح کردم یادم هست
صحبت هامون #خیلی طول نکشید👌کوتاه بود و در همون فرصت کوتاه چند باری روی یک نکته #تاکید داشت
می گفت : من یه #همسنگر می خوام❤️✌️
بعد از چند سال بهش گفتم: الان که زمان #جنگ نیست؛ پس دلیل اون همه تاکید بر همسنگر بودن چی بود؟
گفت: جنگ ما جنگ نظامی نیست؛ جنگ #فرهنگیه
دوست دارم #همسرم پا به پای من مشغول #کار_فرهنگی باشه ...
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عاشقانه_شهدا🌷 💞 به حمید گفتم: چی شده امروز بدون #عجله صبحونه میخوری ؟ [ حمید چون #تعقیبات نماز صبح
🔻 #عاشقانه_شهدا
🔰همسرم #پسر_عمه ام بود. آبان ۹۱ #عقد کردیم و ۱ ماه بعد همزمان با عید غدیر خم عروسی🎊 برگزار شد. #عشق واقعی اونه که چیزی رو بپسندی که محبوبت💞 رو راضی میکنه. از علاقه و شوقش برای رفتن به #سوریه و #شهادت🌷 آگاه بودم و بهمین دلیل برای رفتنش رضایت داشتم.
🔰اونشب تاصبح خوابم نمیبرد❌ وبه #همسرم که خوابیده بود، نگاه میکردم تاببینم نفس میکشه. ساعت۴🕰صبحانه آماده کردم و وقت رفتن #3بار توکوچه به پشت سرش نگاه کرد. چهره خندانش رو #هیچوقت فراموش نمیکنم😔 موقع خداحافظی گفت: دلم رو لرزوندی💓 اما #ایمانم رو نمیتونی بلرزونی❌
🔰بعد از#شهادتش شبی که در#معراج بود،ازش خواستم برای لرزوندن دلش منو ببخشه و #حلالم کنه. صبحی که میرفتن، گفتم: کاش شکمش درد بگیره، پاش درد بگیره نره🚷 دوباره ته دلم میگفتم: #نه، بخدا راضی نیستم دردبکشه💔
🔰دست زدم دیدم خیلی #سرد بود. وقتی دستاش سرد بودمیگفت: فرزانه با دستات گرمش کن😢 تو معراج تو اون ۱۵ دقیقه نمیدونستم چی بگم. فقط بغلش میکردم💞 میگفتم:
#خیلی_دوستت_دارم_عزیزم
#خیلی_دوستت_دارم❤️
🔰همه لحظات #حسش میکنم. خاکُ می بوسیدم ومیریختم روش. میگفتم #تا_ابد همسر منو ببوس. گفتم: تو چقداز من خوشبخت تری که میتونی تاقیامت #همسر منو درآغوش بگیری😭
🔰کفشاشومیپوشم👞 حس میکنم پاهام به پاهاش میخوره. همیشه وقتی ماموریت گل🌹 میخرید، بهش گفتم عزیزم از این به بعد #من باید برات گل بیارم. #شهادت پیام خوشیِ اما زجر آوره برای اونایی که میمونن😔
#همسنگر
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رفتی و یارانت
در آغوشت💞 کشیدند
آنها که میگفتند:
#همسنگر نیامد
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#رزمندگان_لشکر۴۱ثارالله
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رفتی و یارانت
در آغوشت💞 کشیدند
آنها که میگفتند:
#همسنگر نیامد
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#رزمندگان_لشکر۴۱ثارالله
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh