eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
با #خنده میگفت: الان انگار یه عالمه چیز خوردم، دلم پر از غذاست #غذای_روح که آماده باشه غذای جسمم #
توی همون سفر اول به #سوریه، در #خانعسل شیمیایی☠ شد، وضع سینه اش خراب شد و #تاولهای ریزوسیاه تمام پوستشو پر کرده بود اما از #خون_شهدا خجالت میکشید که بخاطر همچین چیزی بره دکتر و برگه #جانبازی بگیره #شهید_ابوالفضل_شیروانیان 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
توی همون سفر اول به #سوریه، در #خانعسل شیمیایی☠ شد، وضع سینه اش خراب شد و #تاولهای ریزوسیاه تمام پوس
3⃣5⃣4⃣ 🌷 💠شنبه 24/آذر/1392(روز شهادتـ🕊) 🔸خط جلو بودیم.نزدیک وقت نماز📿بود. گفت برگردیم عقب تا نمازمان را بخوانیم.چون شرایط نماز خواندن توی آن منطقه ای که بودیم،وجود نداشت🚫. 🔹چندمتری برگشتیم↪️ عقب.خیلی عجله داشت بخوانیم و زود برگردیم سرکار. 🔸قبل از نماز غذا 🍲گرفتیم.من گفتم: بیا غذا بخوریم و بعد بریم نماز اما او گفت: نه میخوانیم و بعد ناهار میخوریم🍜. 🔹نماز خواند،آنقدر که من محو او شده بودم.بعد از نماز، ⚡️بلافاصله بدون اینکه من حرفی بزنم گفت:♨️تا انسان خودش نخواد قسمتش نمیشود 🔸بعد هم خاطره ای از تعریف کرد و گفت: 😊 یک لحظه به خودم لرزیدم که چرا بدون مقدمه این حرفها را میزند. 🔹پرسیدم:چیزی شده⁉️ گفت:نه! ساعاتی⌚️ بعد عروج کرد🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آسمـان مال كسانے ست كہ #زیبا نگرنـد دوست دارنـد ازین منـزل #فانے بپـرند لیك آنان كہ بہ دنیا و در آن #سـرگرمنـد از شعـاع نظـر اهل #سمـاوات درنـد #شهید_ابراهیم_هادی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے 1⃣3⃣ ⭕️اگر ما با امام زمان صحبت کنیم ایشان متوجه میشوند
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے 2⃣3⃣ ⭕️آیا مسیحیان نیز به حضرت مهدی (ع)ایمان می‌آورند و مسلمان می‌شوند⁉️ 📖مطابق احادیث بسیاری از شیعه و سنی، حضرت عیسی (ع)وزیر امام زمان خواهد بود. آن پیامبر خدا، به امام عصر اقتدامی‌کندو پشت سراونمازمی‌خواند.[۱] ✅حضرت عیسی (ع) از هنگامی که پیغمبر اکرم به رسالت مبعوث شده‌اند ـ به فرض اینکه در عالم تکلیف باشند و عبادات و تکالیفی انجام دهند ـ به آیین اسلام و احکام قرآن و روش پیامبر عمل می‌کنند و اینکه وزارت حضرت مهدی (ع) را نیز بر عهده دارند، این مطلب را تأیید می‌کند. 👌مسیحیان نیز مانند سایر ملت‌ها هستند که بسیاری از آنها به ندای توحید و عدل منجی موعود، لبیک می‌گویند و ایمان می‌آورند. البته اندکی از آنان مانند سایر افراد لجوج، سرسختی نشان خواهند داد. 👥 مفسران طبق روایتی، آیه ۱۵۹ سوره نساء را که می‌فرماید: «و هیچ کسی از اهل کتاب نیست مگراینکه پیش ازمرگش، به او ایمان می‌آورد» چنین معنی کرده‌اند: پیش از روز رستاخیز (در قیام حضرت مهدی (ع)) عیسی مسیح نزول می‌کند و هیچ کس از یهود و نصاری نمی‌ماندمگر اینکه به اوایمان می‌آورد.[۲] 👈بنابراین طبق تفسیر فوق از آیه مذکور و به حسب سایراحادیث، در آخرالزمان و حکومت حضرت حجت، اهل کتاب همگی به او ایمان می‌آورند. 📚منابع: ۱. منتخب‌الاثر، آیت‌الله صافی گلپایگانی، صص ۳۱۷ـ۳۱۶. ۲. کنزالدقائق، میرزا محمد مشهدی، ج۲، ص ۶۷۹. 🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
مگو که شعله در این سینه در نمیگیرد دلم گرفته💔 از این بیشتر نمیگیرد به درد بی خبری جان خسته درگیر است کسی از آن سوی #دلها خبر نمیگیرد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
من داخل قبر مسعودم رفتم و زیارت #عاشورا خوندم آرامش خیلی خاصی داشتم بعدِ معراج همه #تسلیت گفتن گفتم
🇮🇷 ... و تو ای #خواهرم، آنچه که بیش از سرخی #خون من، #استعمار را می ترساند؛ سیاهی #چادر توست. 👈پس در حفظ #حجابت زینب گونه باش ... 🇮🇷 برگی از وصیتنامه شهید: مسعود عسگری🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🇮🇷 ... و تو ای #خواهرم، آنچه که بیش از سرخی #خون من، #استعمار را می ترساند؛ سیاهی #چادر توست. 👈پس
4⃣5⃣4⃣ 🌷 💠دلتنگی های مادر شهید 🔰شهيد مسعود عسگري سه ماه آموزشي سربازيش👮 رو در يزد گذروند. توي اين سه ماه يك بار اجازه داشت تا به مرخصي بياد. 🔰مسعود پسر با اراده و بود.اگر ناراحتي يا دلتنگی💔 داشت به روي خودش نمي آورد🚫. 🔰از زود به زود به خونه زنگ ميزد☎️ ، هر بار كه زنگ ميزد ازش مي پرسيدم ،دلت تنگ شده⁉️مي گفت: نه از ترسم زنگ ميزنم، مي دونست من دوري بچه هام رو ندارم . 🔰وقتي برادرش سرباز بود شاهد بيتابي هاي من بود و مي دونست بايد صداش رو بشنوم🎧 تا بشم . 🔰با اينكه به گفته خودش دلش تنگ نشده بود☺️ بخاطر# دل_من ، كلي توي صف ميموند تا زنگ بزنه📞 و با شنيدن صداش🗣 منو از دلتنگي در بياره. 🔰مسعود عزيزم🌷 من همون ، با من چكار كردي كه بيشتر از پنج ماهه كه دارم دوريت رو تحمل مي كنم " 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
صداهایمان روز بہ روز ضعیفـــ تر مے‌شود🔊🔉 #عهدهایمان هم بہ مرور سست‌تر بی‌سیم📞 را بہ زمیـن بگـذار و دیگر وضـع را؛ گزارش مده🚫 ما بہ اندازه مـردانگیتان #شرمنـــــــــده ایم... 😔 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آن شب به دل #شلمچه جان می دادی گویی که به خاک آسمان می دادی ای شهره آسمان هفتم💫 چه غریب آن #شب به دل شلمچه  جان می دادیـ🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
نگاهت اُفق را به زندگیَم نشان میدهد... زندگے ڪه نهایتش #خداوندست نگاهت آنقدر #مطمئن هست که دلم با خیره شدن بِهِشان قرصِ قرص میشود😌... #شهید_احمد_کاظمی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نگاهت اُفق را به زندگیَم نشان میدهد... زندگے ڪه نهایتش #خداوندست نگاهت آنقدر #مطمئن هست که دلم با
💠گوشه ای از رشادت های رزمندگان در دوران جنگ 🔹در عملیات رمضان فرمانده تیپ ۸ نجف که شب🌖 سخت و طاقت فرسایی را پشت سر گذاشته بود، همچنان در تلاش بود که این صد متر را به هم وصل کند. 🔸«کاظمی» چند راننده نفربر🚁، لودر و بولدوزر از میان بچه های تیپ انتخاب کرد. 🔹او به راننده مأموریت داده بود تا در حد فاصل یک صد متر باقی مانده خاکریز، در مقابل دید👀 دشمن به چپ و راست 🔁حرکت کنند و گرد و خاک🌫 به پا کنند 🔸تا نتواند این رخنه را به خوبی تشخیص داده ودستگاههای را هدف🎯 قرار دهد. خودش هم بلندگویی📣 دست گرفته و بدون ترس در این یک صد متر به چپ و راست میدوید 🔹در حالی که گاهی میخواند گاهی به دستگاهها دستور میداد گرد و خاک🌪 کنند. او علی الدوام میدوید🏃 و دعا میخواند 🔸میگفت: «نفربر گرد و خاک کن، لودر بیل بزن🚜، بیلت را بالا بیاور، بالاتر، بارکالله لودر! آفرین ! نفربر خاک کن خاک کن. الحجه بن الحسن العسگری». 🔹تمامی این کارها در جلو دید انجام میگرفت. همه سینه به سینه ی دشمن، جسورانه✊ در فکر ادامه کار و خاکریز بودند، صحنه ی غریبی بود، تصویر کاملی از شوق و خدمت😍 به اسلام و ایثار و فداکاری. 🔸در این حین راننده یک لودر از فرط خستگی😓 از و به پایین افتاد. بچه‌ها فورا دور و برش را گرفتند، آبی💧 به صورتش زدند. نیز که در آنجا حضور داشت سریعا به بالینش رفت و او را تشویق کرد 👏و از زحمات او قدردانی نمود 🔸اما کس دیگری برای جایگزینی وی نبود ❌ناچار دوباره برخاست و کار را داد. چند دقیقه بعد گلوله توپ💥 به کنار لودر خورد و آن را به آتش🔥 کشید. 🔹راننده لودر نیز شد و به عقب منتقل گردید. در همین لحظات چند با راننده از راه رسیدند. با تلاش بی وقفه اینها خاکریزها به هم وصل شد✅ و نزدیک ظهر کار تمام شد. هر چند چندین تن از رانندگان این وسایل و مدافعان آنها به رسیدند🕊. 📚منبعــ/عملیات رمضان / خاکریز سرنوشت ساز 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
لحظه آخر برگشت بهم گفت: شاید تو این شهید بشم اگه برنگشتم، به خدا رو فراموش نکن، مواظب باش، محمد طاها روخوب کن! شهدای مظلوم صابرین ...🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
در #عملیات کربلای دو محمود کاوه، #فرمانده لشکر،کار عجیبی کرد! نیروهای خط شکن رو که جلو فرستاد، اومد
#امام_خامنہ‌ای: این #جوان، جزء عناصر کم نظیری بود ڪہ او را درصدد #خودسازی یافتم #حقیقتا اهـل خودسازی بود هم خودسازی معنوی و #اخلاقی و هـم خودسازی #رزمی #شهید_محمود_ڪاوه🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
📝 💠من اشتباهی‌ام! 💢نباید این سال ها و این روزها روی کره زمینـ🌍 باشم! 💢نباید این روزها رقم بخورد! من اشتباهی ام!... 💢همه ام دارد فریاد میزند🗣 که من برای این تاریخ🗓 نیستم! این سال های آرام و بی صدا جان من است!  💢من باید جایی میان دشت های یا رمل های به خاک بیفتم، یا میان کوچه های تنگ ، به خون! 💢شاید میان بزم تیرها💥 برقصم و سرنقطه رهایی، پرواز کنمـ🕊!   باید مرا دریابند! سینه ای که تنگ شده فراخ بشود! گلویم تیغ ها را بدَرَد! 💢 که در رگ ها زیادی است زمین را آبیاری کند و این تن👤، زمان را به هم بریزد! 💢باید بشود آنچه است، باید بشود آنچه را که برایش دویده ام! 💢می ترسم به این پاهای👣 زخم خورده بگویم که آمده اید به مقصد ختم نمی شود🚫، می ترسم بگویم که نمی رسیم! 💢می ترسم از حسرت خوردن! دلم شور میزند، نکند میان راه، یک قدم مانده به ، دلم بلرزد💓! نگاهم از نور برگردد😭، به پشت سر نگاه کنم! 💢نکند ●بترسم ●بلرزم، ●بمیرم... ♨️نکند نشوم😭! 💢 نعمت است! نه، شهادت است! نکند از حقمان محروم شویم! 💢ما چقدر نعمت ها که نداشته ایم! که نه دست نوازش را به سرمان دیدیم و نه آغوش را ! 💢که لباس به تنمان نیامد! که سیاه پوش 🏴امام و کفن پوشِ بودیم! 💢که خاکریزمان و عقبه نداشت! که هرجا رسیدیم جنگیدیم👊 که هر کوچه برای ما بود! و برای فتحش چقدر خون دل خوردیم! 💢ما از شب های🌙 این خیابان ها چه ها داریم! هرکجایش می دهد به بودنمان! به نترسیدن هایمان✌️! کردن هایمان... 💢اما خب این خیابان های آرام ، این آدم های ساکت🔇 و بی دغدغه دارند مرا ! عذابِ تدریجی شده است بودنم! ماندنم😞! 💢می دانی تقصیر آن هاست که اسم کوچه ها را به اسم گذاشتند! که از هر پایگاه و منطقه ای که رد شدیم، بخوریم😓!  💢من باید ام سال های جنگ میشد، سال های قبل از قطعنامه! آن زمان که جماران رنگ و بوی میداد و کوچه پس کوچه هایش از صدای پوتین و شعار بسیجی ها✊ لبریز بود 💢همان زمان که از مسجدها🕌 صدای نمازگزارهایش به گوش می رسید و تا خود لرزه به دشمن می انداخت! روز هایی که میان بوی دود🌫 و اسپند، دسته گلـ🌸🍃 مادرها میرفتند، میان میدان به خاک و خون پرپر میشدند🕊 💢و سر دست همان ها که پشت سرشان آب ریخته بودند💦 کنار آرام میگرفتند، من باید جوانی ام سال های جنگ میشد😔... 💢یک شب🌝، دو خط می نوشتم📝 و لای روی تاقچه میگذاشتم، کوله بارم را برمیداشتم، یک روز هم با آن اتوبوس های خاکی🚌 میرفتم و دیگر ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
#وصیت_شهید_قدیر_سرلک👇👇 ☆کاش وصیت ❤ #شهدا دلمونو #إشغال میکرد، ☆ کاش دل حضرت زهرا بااعمال ما #خون نمیشد، ☆کاش مهدۍفاطمه با اعمال ما #ظهورش به تأخیر نمیافتاد. #شهدا_گاهی_نگاهی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
هوالمحبوب #دست مرا بگیر با خودت ببر به قبر این #شهر بدون تو بهشتش جهنم ست #پیکر_شهیدابوالفضل_شیروا
5⃣5⃣4⃣ 🌷 🔰با جدیت و جان و دل در کار میکرد...سریع و خیلی غیرتی...حتی گاهی عرق از سر و صورتش چکه میکرد😪 رو قطعات، اما دست بردار نبود و کار رو به نحو انجام میداد👌 🔰به مرکز آموزشی مهندسی مجتمع حضرت امیرالمومنین(ع)منتقل شده بود،دید چند تا رو گذاشتن برای فروش.یه نگاه بهشون انداخت👀 و گفتم اینها تعمیر میشن و مسئولین رو قانع کرد😊 🔰تعمیر اونها دویست سیصد میلیون تومان💵 آن موقع،به نفع سپاه بود👌تقریبا با انجام تعمیرات ابزارهای مختلف زرهی و ... بیست سی میلیون تومان به سپاه کار میکرد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷سردار شهیدحاج احمد کاظمی می‌ گفت: اگه توی پادگانت، دو تا رو نماز خون و قرآن خون کردی، این برات می مونه، از این و چیزی در نمیاد... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
Narimani-fadayee-zeynab.mp3
7.16M
💠مداحی بسیار دلنشین 🎤🎤سید رضا 👈تقدیم به 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
اسم شـهـید در دلمان #ذوق میدهد چشمـے لبالبـ #ازعطش و شوق میدهد😍 عطـر خدا ز خاڪ #شهیدان ڪہ میرسد ما را به #وادےالشهدا سـوق میدهد❤️ #شهید_ابوالفضل_شیروانیان 🌷 #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ والصبح #اذاتنفس ای نور سلام... معنای #قشنگ وتر مَوتور سلام ای آیہ‌ی #تطهیر دلم یامهدی(عج) تقدیم نگاه #پاڪٺ از دور #سلام 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
یڪ پنجره #امیدے و من بےخبرم پرشور چناڹ هستے و من #بےخبرم هر بار ڪه #لبخند زدے #صبــح آمد شاید ڪه تو #خورشیدے و من بےخبرم #شهید_محمدرضا_دهقان🕊❤️ #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه 4⃣9⃣ 💠 یه دور تسبيحی📿😅 🔹نشسته بوديم دور هم كنار آتش🔥 و درددل می‌كرديم. هر كی #تسبيح د
🌷 5⃣9⃣ 💠صبحانه خطری 🔸با حسین تازه آشنا شده بودم و از خصوصیات او اطلاعی نداشتم. بعد از مدتی دوستی ما گل کرد و برای با کلاس مرا به خود در پدافند فاو دعوت کرد. 🔹لباسم را مرتب کرده و با یااللهی وارد شدم. چشمم که به سنگر درهم و برهم او افتاد، جا خوردم؛ گونی های سنگر سوراخ سوراخ بودند و خاکی از آن ها به داخل ریخته شده بود و تراورزهای سقف پر از تیرهای کلاش. 🔸به روی خود نیاوردم و جایی برای نشستنم پیدا کردم. در گوشه ای دیگر، او که تازه از شبانه آمده بود هم به خوش فرو رفته بود. بین ماندن و در رفتن مردد شده بودم. خدایا این چه سنگر ویرانی است که اینها برای خود درست کرده اند. 🔹حسین در حالی که با سروصدا به دنبال چیزی در ظروف می گشت، خوش آمدی به من گفت و عصبانی به سراغ همسنگر خود که ظاهراً آنروز نوبت بود رفت تا برای آماده کردن صبحانه او را بیدار کند. 🔸بعد از چند بار تکان دادن، صدای خواب آلودی بلند شد و گفت:" من تا صبح بیدار بودم و اصلاً نخوابیدم. بعداً می خورم". 🔹حسین هم که نمی خواست تنهایی از مهمانش کند به سراغ کلاش خود رفت و در جلو چشمان و نگران من چند تیر به گونی های بالای سر او زد و با صدای بلندتری گفت:"می گم بلند شو کتری رو برا صبونه آب کن. مگه تو امروز شهردار نیستی؟" 🔸از ترس در حال بودم که دیدم همسنگریش هم کم نیاورد و در همان حال دراز کش، با چشمان نیمه باز کلاش خود را رو به سقف گرفت و خشاب را کرد. بوی فضای سنگر را پر کرد و ..... 🔹در حالی که در گوشه ای گرفته بودم، با صدای لرزان و نگران رو به هر دو آنها کردم و گفتم :" بخدا من صبحانه نمی خوام، عجب تن به تنی راه انداخته اید!!". با عجله خود را به بیرون سنگر انداختم و در حال بودم که حسین بسیار آرام و صدایم کرد و گفت:" ببین، این جریان بین خودمان بماند" و برای اطمینان دستش را به سمت من دراز کرد تا قولش را محکم کرده باشد. در حال فرار بودم که گفت، باز هم تشریف بیاورید، میشم 😂👋 رضا بهزادی،گردان کربلا 😁 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh