1_5051051715290202263.mp3
4.49M
#محمد معتمدی
حراج عشق💚
شعر از استاد شهریار...
تقدیم به شما خوبان و همراهان همیشگی کانال همسفران دیارطغرالجرد
🧡🤍
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
.🌹🌷 #قسمت هفتاد و هشتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه جانباز شهید سردار حاج حس
.🌹🌷
#قسمت هفتاد و نهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگی نامه جانباز شهید سردار حاج حسن رشیدی:
[ قسمت شانزدهم ]
#راوی: خود نوشتههای شهید🌷
#جنایات ضدانقلاب و مشکلات ما :
#از نظر مهمات و اسلحه در مضیقه قرارگرفته بودیم. زمان ریاست جمهوری بنی صدر بود و او هم میگفت: « شما باید از ارتش، اسلحه و مهمات بگیرید». یک تیپ از ارتش هم در جوار ما مستقر بود، به آنها هم که مراجعه میکردیم، می گفتند: « ضد انقلاب پادگانمان راغارت کرده و ما خودمان هم از نظر تسلیحات، در مضیقه هستیم.
#با شهید عرب نژاد آمدیم تهران. اوّل رفتیم منزل (مرحوم )سیدمحمدباقر مهدوی (نماینده یک دوره کرمان در مجلس ) صبحانهای خوردیم و از آنجا رفتیم پیش آقای محمّدعلی انصاری که در نزدیکی بیت امام (ره) بود. شهید عرب نژاد با ایشان صحبت کرد و از کمبودها برایشان گفت و ایشان هم اظهار داشت: «این موارد در اختیار رئیس جمهور است».
#آنجا هم چیزی دستگیرمان نشد تا اینکه در پادگان تیپ ارتش، صبحگاه مشترک گذاشته بودند و از فرمانده ی سپاه هم دعوت کرده بودند تا در آن مراسم شرکت کند. شهید عرب نژاد به من گفت: « تو بیا بهجای من برو و در مراسمشان شرکت کن».
#من رفتم بالای جایگاه و کنار فرماندهانشان قرار گرفتم و زمانی که یگانهای رژه رونده از جلوی ما رد می شدند، مثل سایر فرماندهان، احترام نظامی به جا آوردم، این موضوع عاملی شد که با آن برادران بیشتر دوست شویم و بتوانیم اندکی
کمبود مهماتمان را برطرف کنیم.
#روزی یکی از افراد مخبر گفت: « دموکرات و کومله و نیروهای وابسته به آنها قصد دارند، فردا به شهر حمله کنند. من خود دیده ام که در تدارک حمله هستند». شهید عرب نژاد به من گفت: « خیلی نمی شود به حرف ایشان اعتماد کرد چون هم خبر از آنها برای ما میآورد و هم از ما برای آنها میبرد. باید پنجاه پنجاه فرض کرد. نیروها را آماده کن برویم».
🌷شهید محمد طائی ولباسی که ازخون شهید مدتها بوی عطر میداد.
#نیروها آماده شدند و به طرف آن مسیری که قرار بود وارد شهر بشوند، حرکت کردیم. نزدیک ارتفاعاتی که سمت چپش رودخانه و دره بود، رسیدیم. چند نفر از نیروها به مسئولیت شهید سعید غلامی به سمت بالا رفتند تا از موقعیت پشت آن بلندی و دره اطلاع به دست آورند.
#رزمنده ی جانباز، محمّد تیموری هم که خدمه ی تفنگ 106 بود، اسلحه را به سمت پیچ داخل دره، نشانه روی کرد. از آنجایی که این برادر مستقر شده بود، حدود بیست الی سی متر از جاده معلوم بود.
سعید غلامی با چند نفر از نیروها، نزدیک بلندی با دشمن درگیر شدند و بالا رفتن از تپه به کندی صورت میگرفت.
#محمد تیموری با گلوله 106 یکی از ماشین های ضد انقلاب را همراه با افرادی که بالایش سوار بودند به ته دره فرستاد که این حرکت، در تضعیف روحیهی دشمن نقش بسزایی داشت.
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌹 #قسمت صد و هجدهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگی نامه سردار شهید، جانباز حاج حسن
🌷🌹
#قسمت صد و نوزدهم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
شهید حسین رشیدی طغرالجردی
نام پدر: علی
نام مادر: صغری آیسته
تاریخ تولد: 9/2/1337
محل تولد: طغرالجرد
شغل: کارمند ذوبآهن
وضعیت تأهل: متأهل
تعداد فرزند: دو پسر محسن ومحمود
کوچکترین فرزند زمان شهادت پدر: محمود هشت ماهه
تاریخ شهادت:22/10/1365
محل شهادت: شلمچه
عملیات: کربلای پنج
محل دفن: گلزار شهدای طغرالجرد
#زندگینامه شهید حسین رشیدی
راوی: همسر شهید🌷
( قسمت اول )
▫️شهیدحسین رشیدی در نهم اردیبهشت ماه ۱۳۳۷ در طغرالجرد چشم به جهان گشود. خانوادهی وی دامدار بودند و او در دل طبیعت و کوه های سر به فلک کشیده، رشد و نمو کرد.
▫️در کودکی مادرش را از دست داد و پس از درگذشت مادر، در دامان خواهر بزرگترش رشد کرد. البته او از موهبت پدر برخوردار بود و سایه ی مهر ایشان را بر سر داشت.
هنگام سربازی اش که فرا رسید به خدمت اعزام شد و در همین حین پدر را از دست داد و بیش از پیش تنها شد.
▫️پس از خدمت سربازی، جنایت های ضد انقلاب در قالب احزاب دموکرات و کومله در کردستان، حسین را بر آن داشت تا برای دفاع از نهال نو پای انقلاب اسلامی، عازم این منطقه شود.
▫️بنابراین از همان ماه های اول فعالیت ضد انقلاب، همراه با برادر بزرگترش، سردار شهید حاج حسن رشیدی، به منطقه کردستان عزیمت کرد و تقریباً تا سال ۶۱ با حضور مستمر خود در آنجا به مبارزه علیه نوکران آمریکا پرداخت.
او در سال ۶۲ ازدواج کرد که ثمره ی این ازدواج، دو پسر به نامهای محسن و محمود است.
▫️حسین پس از جنگ با ضد انقلاب در کردستان، به میدان نبرد تحمیلی پا نهاد و بیشتر این سالها را در جبههها گذراند. به طوری که هنگام به دنیا آمدن هر دو فرزندش در خانه نبود.
▫️در همین زمان برادر همسرش، محمد رشیدی، هم به جبهه اعزام شد و هنگامیکه محمود، فرزند کوچک حسین، چهارماهه بود، دایی محمدش در شهر فاو به شهادت رسید.
▫️حسین، بعد از شهادت برادر همسرش، چند ماهی در کنار همسر و فرزندان ماند، اما باز هم نتوانست تاب بیاورد و دوباره به جبهه رفت و گویا خود می دانست که این آخرین رفتن است.
#محمد، قاصد خبر شهادت حسین بود
راوی: همسر شهید :🌷
شبی برادرم، محمد را در خواب دیدم که دستی بر شانه ی حسین زد و گفت: «ناراحت نباش دوست من، به زودی تو هم پیش من می آیی».
▫️این خواب پیامی واضح داشت اما هرگز فکرش را نمیکردم که روزی حسین را هم از دست بدهم تا بالاخره چهار ماه پس از شهادت برادرم، همسرم نیز در ۲۲ دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ و در کانال ماهی به شهادت رسید.
#گلبرگ سرخ لاله ها
در کوچه های شهر ما
بوی شهادت می دهد»
#راوی: همسر شهید (خواهر شهید محمّد رشیدی)🌷
▫️مردم در کوچه و برزن حرف از شهید شدن و جانبازی تعداد زیادی از رزمندگان طغرالجرد می زدند. قرار بود همهی عزیزانی که در عملیات کربلای پنج به شهادت رسیدهاند، در یک روز تشییع شوند.
▫️سرانجام در اوایل بهمن ماه 1365، یازده پرستوی مهاجر در آسمان شهرمان به پرواز در آمدند و بهسوی معبود خود اوج گرفتند.
یکی از آنها همسرم بود. آن روز، روزی تاریخی برای مردم شهیدپرور طغرالجرد بود. با گذشت سی و چند سال همچنان یادشان در قلب ها زنده است.
ادامه دارد...
منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌹🌷🌹 #قسمت صد و چهل و سوم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید عباس رشیدی 🌷
🌷🌹🌷🌹
#قسمت صد و چهل و چهارم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید محمد رشیدی 🌷
( قسمت اول )
شهید محمّد رشیدی طغرالجردی
نام پدر: عین الله
نام مادر: زهرا محسنی
تاریخ تولد:3/3/1349
محل تولد: طغرالجرد
شغل: محصل بسیجی
وضعیت تأهل: مجرد
تاریخ شهادت:4/3/1365
محل شهادت: منطقه عملیاتی فاو
محل دفن: گلزار شهدای طغرالجرد
#زندگینامه شهید محمد رشیدی :
▫️شهید محمد رشیدی در سوم خرداد ۱۳۴۹ در روستای طغرالجرد دیده به جهان گشود، او فرزند سوم خانواده بود.
▫️دوران ابتدایی و راهنمایی را در روستای طغرالجرد گذراند از همان کودکی غمخوار مادر و یاور پدر بود، ده ساله بود که عراق به ایران حمله کرد. هر روز جوانهای زیادی از شهر و روستا به جنگ می رفتند و به شهادت می رسیدند. محمد آرزو میکرد که ایکاش زودتر بزرگ شود و بتواند تفنگ های افتاده بر زمین را بر دوش بگیرد.
▫️برادربزرگش، علی، سرباز بود آن هم در استان کردستان و سومار. آنجا هم زیر چکمه های دشمن بود. در آن روزها همهی اقوام محمد به جبهه رفته بودند: برادر، دایی ها، شوهر خواهر و... .
وارد دبیرستان که شد، دیگر نتوانست طاقت بیاورد. جبهه همهی فکر وذکر او شده بود. در این اندیشه ها به سر میبرد تا اینکه یک شب در خواب ندایی را شنید که از او میخواهد بلند شود و نماز بخواند. بیدار میشود اما کسی را نمی بیند. بار دیگر همان ندا را می شنود سراسیمه از خواب بلند میشود. اتاق را غرق نور و عطر خوش می یابد. فردای آن روز دیگر ماندن را تا ب نمی آورد.
▫️مادر تنها، در خانه مشغول پختن نان بود که خبر آوردند محمد عازم جبهه است. دست های مادر لرزیده واشک در چشمانش حلقه زده بود. با خود اندیشید، اگر مانعش شوم نزد امام زمانم شرمنده ام. نخواست رفتنش را ببیند. مبلغی پول به کسی داد تا برایش ببرد و این گونه بود که این رزمنده ی ۱۶ ساله، راهی شد.
▫️پدر، پس از شنیدن خبر رفتن او عازم کرمان میشود و خود را به کاروان رزمندگان می رساند. پسر را می یابد و رویش را می بوسد و اجازه رفتن را به وی می دهد و او آسوده خاطر برای انجام تکلیفی که بر دوشش بود، می رود. رزمندگان به فاو می روند و محمد در آنجا کمک آرپی جی زن میشود.
▫️در نامه هایش حضور در جبهه را لطف الهی می داند و از خوبیهای جبهه و از رنجها و نامردی های دشمن می نویسد.
▫️مادر و پدر هر روز چشم بر در تا خبری از وی برسد. ۴۵ روز از رفتنش می گذرد. شبی مادرش در خواب میبیند که امام خمینی به خانه آنها آمده و سر مادر را بر پاهای خود گذاشته است.
وقتی بیدار می گردد، دلش آشوب میشود. گویی خبری درراه است. محمد یک روز بعد از سال روز تولدش در چهارم خرداد ۱۳۶۵ در کنار دوست و همکلاسی صمیمی اش #محمد حسین رشیدی به شهادت میرسد.
#خبر شهادتش روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان به خانواده رسید. پدر شکست و موهای مادر به یکباره سفید شد. وقتی جنازه ی عزیزشان را آوردند جز مشتی خاکستر، چیزی نبود. مادر نتوانست صورت پسرش را ببوسد همان گونه که نتوانسته بود موقع رفتن، صورتش را ببوسد و اینگونه بود که محمد به آرزویش رسید.
اما محمد همیشه هست و نگران اطرافیان است. همان شبی که...
ادامه دارد...
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
همسفران دیار طغرالجرد
🌷🌹🌷🌹 #قسمت صد و چهل و ششم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد ) #زندگینامه شهید محمد رشیدی 🌷 (
🌷🌹🌷🌹
#قسمت صد و چهل و هفتم (کتاب زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد )
#زندگینامه شهید محمد رشیدی 🌷
( قسمت آخر )
#ادامه نامه شهید به خواهرش :
⚡️فاو بسیار جای قشنگی است گل دسته های مسجد، دکل و قرارگاه تاکتیکی همهی این ها زیبا هستند. تا به حال چند تا از بچهها زخمی شدند اما من هنوز سالم هستم.
⚡️ماموریت ما در طول این چند شب این بود تا نزدیک سنگر کمین دشمن کانال میکندیم و بعضی مواقع نگهبانی می دادیم. هر شب که نگهبانی به من می افتد بیش از هزار تیر شلیک میکنم.
جبهه تنها جایی است که میشود خدا و اسلام را شناخت.
⚡️خواهر، در نامه ات نوشته بودی حال مادر خوب نیست، بعضی وقت ها گریه میکند. به مادر بگو هرگز برای من گریه نکند زیرا گریه کردن او، قلب و روح مرا آزار می دهد. خدمت پدر هم سلام برسان. به بچهها بگو: بعد از 45 روز حتما به مرخصی میآیم.
«والسلام»
#محمّد نامه مینویسد، با خانواده اش هر آنچه را که باید بگوید، روی کاغذ میآورد. سفارش میکند. میگوید: «45 روز دیگر به مرخصی می آیم»، اما در چهارم خرداد ماه مصادف با پانزدهم ماه مبارک رمضان، روح بلندش اوج می گیرد و از این عالم خاکی رها میشود و با سر کشیدن شربت شهادت روزه ی خود را می گشاید و در بهشت برین منزل می گزیند.
#بخشهایی از وصیت نامه شهید محمّد رشیدی :
《مپندارید آنان که درراه خدا کشته شدهاند، مرده اند بلکه زنده به حیات ابدی میباشند و در نزد پروردگارشان متنعّم خواهند بود.》
⚡️با سلام و درود به بنیان گذار جمهوری اسلامی امام خمینی و سلام بر شهیدان راه خداوند که با نثار خون خود درخت اسلام را آبیاری نمودند و با سلام به امت شهیدپرور که پشت جبهه را تقویت میکنند.
#چند کلمه با پدر و مادر عزیزم :
⚡️در غم از دست دادن من گریه نکنید تا انشاءالله در محضر زهرای اطهر (ع) رو سفید باشید و این را بدانید که ما امانت هستیم در این دنیا نزد شما. فکر نکنید صاحب اصلی من شما هستید بلکه صاحب اصلی من پروردگار بزرگ است و شما امانتدار بودید.
#از همگی خواهران و برادران امید عفو و بخشش دارم.
#در خاتمه از خداوند می خواهم که گمنام باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم.
خدایا، دردمند عشقم، میخواهم جسدم تکه تکه بشود و خاکستر شود تا روحم آزادانه پرواز کند.
خدایا، خسته شده ام دل شکسته ام، دیگر آرزویی ندارم.
#منبع نشر زندگی نامه شهدای بخش طغرالجرد، کانال همسفران دیارطغرالجرد 🌷
https://eitaa.com/Yareanehamra
🍃▪️🍃▪️
🍃🍃🍃 مناسبت روز :
#روز بزرگداشت محمد بن موسی خوارزمی ملقب به شیخالرئیس گرامی باد.
#محمد بن موسی خوارزمی ریاضیدان، ستارهشناس، فیلسوف، جغرافیدان و مورخ شهیر ایرانی در اواخر سدهٔ دوم و اوایل سدهٔ سوم قمری در دوره عباسیان است.
#شهرت علمی وی مربوط به کارهایی است که در ریاضیات، به ویژه در رشته جبر انجام داده بهطوریکه هیچ یک از ریاضیدانان سدههای میانه مانند وی در فکر ریاضی تأثیر نداشتهاند و وی را «پدر جبر» نامیدهاند.
کانال همسفران دیارطغرالجرد ⏬
https://eitaa.com/Yareanehamra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨✨
#مبعث نشانهی مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بی حد او بر زمینیان است.
#روز مبعث، قیامت و محشر اندیشههای خرافی است. روز مرگ توهّم و خیالات باطلهایست که انسانیت را به بردگی کشانده است. #روزی است که نقاب و پردههای قداست از چهرهی استحمار و مفتیان و علمداران دروغینِ دینساز برداشته میشود,,,
#مبعث روز عزای هبل و تمام خدایانِ دستساز بشریست.
#مبعث روزیست که دریای روح محمد به تلاطم میافتد و موجهای بلند این اقیانوس، تاریخ بشریت را درمینوردد.
#محمد اسوه و الگوی همهی تسلیمشدگان و مسلمانان است.
**او معلمی است که از شاگردانش در همهی ادوار زمان و در هر مکان که هستند، بعثتی تازه میخواهد تا سر از سجدهی هر بتی و هر بتسازی بردارند، ♡دل به خداوند بسپارند و فریبِ تاریکی و نیرنگ اصحاب ظلمت را نخورند و برای وحدت همه ادیان بکوشند.
https://eitaa.com/Yareanehamra